۱۶ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۵:۰۵
کد خبر: ۶۷۷۵۵۰
در باب هنر اسلامی؛

هنر می‌تواند رنسانسی دیگر بیافریند

هنر می‌تواند رنسانسی دیگر بیافریند
هنر ناشی از حس و اندیشه‌ی کسی است که فراتر از معیارهای زمانه خودش رفته و بستر هنر از دو جریان حق و باطل خارج نیست. آنچه جامعه را تغییر می‌دهد، هنر است.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، هنر،‌ عامل بسیار مهم و البته نادیده گرفته شده در دوران تجدد و مهره‌ای اثرگذار بر تحولات اجتماعی است و هنرمند کسی است که شامه و شهودی فراتر از جامعه دارد و با همین شهود،‌بهتر و عمیق‌تر می‌تواند جامعه را بشناسد و آن را در رخدادها هدایت کند. هنرمندان افق‌هایی بالاتر از دیگران را می‌بینند و جامعه را برای حرکت به سمت آن افق پیش می‌رانند.


هنرمند ترکیبی از حکمت و فن دارد که با این دو می‌تواند قوه‌ی خیال اجتماعی را تحریک کرده و در آن تصرف ایجاد کند. اگر هنرمند بتواند دنیایی که مردم روزانه در آن سیر می‌کنند را تغییر دهد، به خوبی می‌تواند تحولاتی را نیز ایجاد کند. هنرمند واقعی می‌تواند آینده را ببیند، چرا که جهانش بزرگتر است و جهانی بزرگتر را درک کرده‌است و تلاش دارد این ادراک را به مخاطبان خود منتقل کند.


یک هنرمند،‌ احساساتی فراتر از زمانه خودش دارد و با این ظرفیت می‌‌تواند احساسات جامعه را مدیریت کند و جامعه را از شرایط کنونی‌اش عبور دهد، نیازها و شرایط جدیدی را نیز در مردم ایجاد کند. با ایجاد نیازهای جدید و ساخت اتوپیایی متفاوت در ذهن‌‌ها و البته پاسخ دادن به آن نیاز‌ها می‌توان تغییراتی بنیادی در جامعه به وجود آوردو آن را به سمت افق دلخواه راهبری کرد. با این استناد می‌توانیم ادعا کنیم که رنسانس و تحولات بعد از آن با تحولاتی در هنر آغاز شده است.

آیت‌الله محمدمهدی میرباقری مثال خوبی از این گزاره در کتابی با موضوع هنراسلامی نوشته است:
آینده و افق‌هایی که در مدینه فاضله و اتوپیای مدرنیته ترسیم شده است، در احساس یک هنرمند ورود پیدا می‌کند و وی به واسطه هنرش آن آینده را از یک سو، و وضعیت کنونی را سوی دیگر در قالب هنر ترسیم می‌کند و به نحوی انتظار جدیدی را در محاطب خویش می‌آفریند؛ به این ترتیب است که هنرمند می‌تواند به تحولات اجتماعی شکل دهد و آن را سامان دهی کند. این همان وضعیتی است که هنر مدرن آن را در دنیای امروز رقم زده است.

هنر می‌تواند رنسانسی دیگر بیافریند

پس رنسانس از تحول در هنر آغاز شده است؛ به ویژه آنکه هر چه این هنر در دوره‌های جدید پیشرفت کرده است، ماموریت‌های بزرگتری برای خود در نظر گرفته است. به طوری‌که هنر امروزین،‌در مقیاس مواجهه‌ها و برخوردهای تمدنی ظهور و بروز دارد. امروزه سینمای سلطه با تصویرسازی خیالی از جنگ چهارم و برانگیختن احساسات مخاطب از این طریق،‌ معبری می‌سازد تا احساسات اجتماعی لازم برای عبور از وضعیت کنونی را به سوی آینده‌ای که ترسیم کرده است، فعال کند. لازمه عبور از این شرایط، مدیریت عرصه درگیری‌هایی است که تمدن غرب آن را با هنر ایجاده کرده و مدیریت می‌‌کند.


نتیجه می‌گیریم که هنر حساسیت‌های اجتماعی را بالا می‌برد و حس غالب جامعه را سازماندهی می‌کند و البته مهم‌تر این است که هنر می‌تواند احساسات جامعه را متناسب با آرمانی که دارد، پرورش دهد. رسالت هنر این است که جامعه را از یک مرحله‌ی تاریخی به مرحله‌ای دیگر عبور دهد و برای رسیدن به آن بسترسازی کند. هنرمند باید بتواند بشر را رشد دهد و هنر را در خدمت ضعیفان بیاورد.


محمد مهدی میرباقری در این خصوص مصداق خوبی در یکی از سخنرانی‌هایش آورده است:
برای مثال همانگونه که هنر مدرن با فیلم‌‌های هالیوودی و به تصویرکشیدن جنگ چهارم فرضی، احساسات جامعه جهانی را بر مدار درگیری اسلام و مدرنیته، در مقیاس تمدنی، سامان دهی می‌کند. درحالی که هنر امروز سینمای کشور گاهی در هنر قرن هجده و نوزده و اوایل قرن بیستم غرب به سر می‌برد. این نقص هنر امروز ایران است،‌در کنار همه قوت‌های آن.

هنر می‌تواند رنسانسی دیگر بیافریند


هر محصولی در این دنیا وابسته به محیط و بستری است که در آن پدید آمده است. هنر و تمام دانش‌های روز در حوزه‌های علمی و ... در بستر نور شکل می‌گیرند یا ظلمت. به بیانی بهتر هر فعلی که از جانب آدمی در جهان صورت می‌گیرد، از دو بستر خارج نیست. بسترهای نور و ظلمت دو جریانی هستند که محیط بر ما شده‌اند. انسان همواره این دو مسیر را مقابل خود می‌بیند و مداما باید انتخاب کند که در کدام قدم بگذارد.


نیروی انسان، بیان انسان،‌ حرکت و کنشگری‌های انسان یا در عالم نور و انبیا و طاعت خداست، یا در عالم ظلالت و شیاطین و استکبار مقابل خداست. پس بنابر اندیشه فلسفه تاریخ که در قرآن هم به آن اشاره شده، احساسات و خیال آدمی در یکی از دو جبهه‌ی حق و باطل قرار می‌گیرند. بعد از انتخاب از طرف یکی از این دو جبهه نیز امداد می‌شوند،‌یعنی هنرمند سکولار نیز شهود داردئو از اولیای خودش امداد می‌شود اما ممکن است شهودش، شهود درستی نباشد و اولیایش شیاطین باشند.


هنر هم در همین وادی است. جوشش و غلیان هنر در هنرمند امری جبری نیست و تحت تاثیر اختیار هنرمند است. هنرمند باید با اختیار خودش بستر اجتماعی و تاریخی خود را انتخاب کند و با انتخاب بسترش تعیین می‌کند که خروجی و محصولی که می‌سازند بشر و اجتماع را رشد می‌دهد یا به سمت پستی‌‌ها و ماده هدایت می‌کند.


البته که در تاریخ هنرمندانی مثل همسر فرعون بوده‌اند که گرچه در کاخ ظلم زندگی کردند، اما انتخاب کرده‌اند که در بستر هدایت و طاعت خدا نقش ‌آفرینی کنند و اینان هنرمندان واقعی هستند. ما برای رسیدن به تمدنی در راستای اطاعت خداوند و رسیدن به جامعه‌ی توحیدی به هنر محتاجیم. در هر عرصه و هر لایه از اجتماع به هنرمندانی نیاز داریم که با افق‌های بالاتری به مسائل و دنیا نگاه کنند و بینشی توحیدی داشته باشند که بتوانند در عرصه‌ی تخصصی خودشان جامعه را رشد دهند و به غایت خود برسانند.

 

منبع: خبرگزاری دانشجو

ارسال نظرات