۲۱ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۰
کد خبر: ۶۷۷۸۶۹
به مناسبت ۲۱ فروردین ماه؛

مروری بر حادثۀ ترور نافرجام محمدرضا پهلوی

مروری بر حادثۀ ترور نافرجام محمدرضا پهلوی
ترور اول محمدرضا پهلوی در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران به دست ناصر فخرآرایی اولین حادثه‌ از خشم عمومی ملت از سیاست‌های جاه‌طلبانه رژیم پهلوی نبود زیرا ادامه مخالفت‌ها با رژیم پهلوی هر روز بعد تازه‌ای به خود می‌گرفت و ترور دوم محمدرضا پهلوی در 21 فروردین 1344ش تداوم این ابراز خشم و مبارزه بود.

به گزارش خبرگزاری رسا،‌ ترور اول محمدرضا پهلوی در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران به دست ناصر فخرآرایی اولین حادثه‌ از خشم عمومی ملت از سیاست‌های جاه‌طلبانه رژیم پهلوی نبود زیرا ادامه مخالفت‌ها با رژیم پهلوی هر روز بعد تازه‌ای به خود می‌گرفت و ترور دوم محمدرضا پهلوی در 21 فروردین 1344ش تداوم این ابراز خشم و مبارزه بود. این حادثه واکنش‌های متفاوتی را در عرصه‌های داخلی و خارجی به وجود آورد. در عرصه داخلی نحوه برخورد ساواک با این حادثه، واکنش احزاب و گروه‌های سیاسی و در عرصه خارجی واکنش شخصیت‌ها و کشورهای مختلف قابل توجه است. در این نوشتار با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی بر پایه اسناد ساواک و منابع کتابخانه‌ای سعی شده تا زوایای این واکنش‌ها و بازتاب‌ها در عرصه‌های داخلی مورد بررسی قرار بگیرد.
کلیدواژه: ترور شاه، کاخ مرمر، شمس‌آبادی، ساواک، احزاب سیاسی، مطبوعات، افکار عمومی.

******

مقدمه
حادثه ترور دوم محمدرضا شاه در شرایطی رخ داد که قیام 15 خرداد 1342 به شدت سرکوب شده بود و بعد از آن عاملان ترور حسنعلی منصور، نخست‌وزیر دستگیر و اعدام شده بودند و همگان می‌پنداشتند که رژیم به نوعی ثبات نسبی رسیده است، اما این رویداد نشان داد مردم عمیقاً از رژیم پهلوی ناراضی هستند و محمدرضا شاه حتی در کاخ خودش هم امنیت ندارد و موضوع ثبات رژیم پهلوی را به چالش کشید. با این حادثه جهانیان دریافتند که شاه نه تنها در عرصه داخلی مقبولیتی ندارد بلکه آنچه از انقلاب سفید، تمدن، پیشرفت و علاقه مردم به نظام پهلوی می‌گوید، یک بلوف سیاسی بیش نیست. با این وجود، این رویداد هنوز در کتاب‌های تاریخی و مطبوعات کمتر مورد کالبدشکافی و کندوکاو جدی قرار گرفته و زوایای مختلف آن با گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی مورد مداقه قرار نگرفته است. پیرامون سوء‌قصد به محمدرضا پهلوی  در کاخ مرمر نظریات مختلفی توسط محققان و تحلیلگران مسائل ایران مطرح شده است و هر یک از این محققان و تحلیلگران بر یکی از ابعاد وقوع این حادثه تاکید دارند.

 

حادثۀ ترور نافرجام محمدرضا پهلوی
حدود پنج ماه از تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه به دلیل مخالفت با تصویب لایحه کاپیتولاسیون در 21 مهر 1343 و افشاگری‌های ایشان در مورد این لایحه می‌گذشت و محمدرضا شاه احساس آسودگی خاطر می‌کرد، اما چیزی نگذشت که این ثبات نسبی در روز 21 فروردین 1344 ش در کاخ مرمر به هم ریخت. در این روز سرباز وظیفه‌ای به نام رضا شمس‌آبادی[1]  که یکی از افراد گارد سلطنتی و در کاخ مرمر مأمور نگهبانی بود، محمدرضا پهلوی را هنگامی که از اتومبیل در مقابل سرسرای کاخ پیاده شد به رگبار مسلسل بست. شاه با شتاب خود را به داخل ساختمان رساند ولی دو تن از درجه‌داران محافظ او به نام‌های استوار محمدعلی باباییان و آیت لشکری مورد اصابت گلوله رضا شمس‌آبادی قرار گرفتند و کشته شدند. خود شمس‌آبادی نیز با گلوله درجه‌داری به نام گروهبان ساری اصلانی کشته شد.[2] شدت این تیراندازی آنقدر زیاد بود که شاه بعدها در مصاحبه‌ با خبرنگار فرانسوی لوموند گفت: «احساس من این بود که پنجاه نفر به طرف من تیر می‌انداختند. زیرا تیراندازی واقعاً شدید بود.»[3]
فرح پهلوی که از این خبر بسیار شوکه شده بود خاطره آن روز را چنین تعریف می‌کند: «روز 21 فروردین ماه 1344 که اولین سال ولادت فرحناز و سه سال و نیمی رضا را جشن می‌گرفتیم، همسر و پسرم به طرز معجزه‌آسایی از یک سوء‌قصد جان سالم به در بردند. پسرم هر روز صبح پادشاه را تا دفتر او در کاخ همراهی می‌کرد و عادت داشتند دست در دست هم پیاده این راه را طی کنند. صبح 21 فروردین، رضا استثنائاً پدرش را همراهی نکرد، زیرا قرار بود به خواست مربی خودش از شاگرد جدیدی که به مدرسه کاخ می‌آمد استقبال کند. بنابراین پادشاه به‌ رغم کوتاهی راه، با اتومبیل به کاخ مرمر رفت. همین که به کاخ رسید یکی از سربازانی که نگهبانی کاخ را به عهده داشت به سوی اتومبیل تیراندازی کرد. بر اساس شهادت پیشخدمت مخصوص و مأمورین امنیتی، همسرم بدون توجه به این واقعه از اتومبیل پیاده شده وارد سرسرای کاخ شد. در تمام این مدت سرباز به تیراندازی خود ادامه می‌داد. دو نگهبانی که معمولاَ در دو سوی در ورودی کاخ پاسداری می‌کردند به محض شلیک نخستین گلوله فرار کرده بودند. پیشخدمت مخصوص سعی کرد بعد از ورود پادشاه به کاخ درها را ببندد ولی تیر به دستش اصابت کرد. سرباز مهاجم همسرم را تا دفترش دنبال کرد تا این که نگهبانان درون کاخ متوجه جریان شدند و متقابلاَ شلیک کردند. در این تیراندازی شدید دو تن از مأمورین امنیتی، گروهبان آیت لشکری و گروهبان محمدعلی باباییان از پای درآمدند و ضارب نیز کشته شد».[4]
نخست سعی شد از علنی شدن حادثه جلوگیری به عمل آید، خبر روزنامه‌های عصر روز 21 فروردین حاکی از نزاع چند سرباز در کاخ مرمر بود که منجر به تیراندازی و قتل سه نفر شده بود. روز بعد روزنامه‌ها خبر دادند که هنگامی که محمدرضا پهلوی عازم دفتر کارش بوده است، یک سرباز وظیفه به علت جنون آنی به او تیراندازی کرده است و در نتیجه باغبان و دو تن از مأموران کشته شدند. دولت در مورد حادثه کاخ مرمر، چهارده تن را به اتهام کوشش در انجام سوءقصد به جان شاه بازداشت و محاکمه کرد. اما دادستانی ارتش نتوانست ادعای خود را در مورد رابطه بین دستگیرشدگان و رضا شمس‌آبادی به اثبات برساند. میانگین سن دستگیرشدگان 27 سال بود. همگی به خانواده‌های متوسط تعلق داشتند، نیمی از آنها معلم و دانشجو بودند و بیشترشان از ایدئولوژی مارکسیسم – لنینیسم طرفداری می‌کردند.[5]
اما آن ‌چه باید در مورد این واقعه گفت، این است که ترور شاه درست در زمانی صورت گرفت که احزاب و گروه‌های سیاسی مختلف با تسلیم یا سکوت در برابر هیئت حاکمه رژیم پهلوی بر اختناق روز افزون در کشور مهر تأیید گذاشته بودند. به همین خاطر بود که محمدرضا پهلوی فکر می‌کرد که نه‌ تنها قیام 15 خرداد بلکه هر حرکت دیگری به کلی خاموش شده و او همچنان خواهد توانست به سلطه خود بر این ملت ادامه دهد. اما ترور وی هرچند ناموفق بود اما این واقعیت را آشکار ساخت که شعله‌های نهضت 15خرداد 1342 گذشته از آن‌ که خاموش نشده، بلکه روز به روز شعله‌ورتر هم می‌شود. همچنین ترور شاه استراتژی جدید برخی از مبارزان سیاسی را به منظور مخالفت با رژیم پهلوی نشان داد. آنها با شناخت بهتری از ماهیت رژیم پهلوی دریافتند که برای براندازی رژیم، جنبه‌های تئوریک دیگر کاربردی ندارد و باید به طور قهرآمیز در برابر آن ایستاد.[6]

 

واکنش‌های داخلی به ترور شاه
ترور محمدرضا پهلوی در کاخ مرمر بازتاب‌ها و واکنش‌های متفاوتی را در عرصه داخلی در میان اقشار و گروه‌های مختلف مردمی و نهادها و شخصیت‌های دولتی به دنبال داشت. از جمله این واکنش‌ها و بازتاب‌ها می‌توان به نحوه برخورد ساواک و دستگاه‌های امنیتی و مطبوعات دولتی، احزاب و جمعیت‌های سیاسی، شخصیت‌های سیاسی رژیم پهلوی و افکار عمومی جامعه اشاره کرد. در این‌ جا به طور مختصر به این واکنش‌ها و بازتاب‌ها اشاره‌ای خواهیم داشت.

الف- نحوه برخورد ساواک
ترور محمدرضا پهلوی شاید نگاه‌ها را بیشتر به ضعف نهادهای امنیتی رژیم پهلوی در پیش‌بینی و جلوگیری از این حادثه معطوف ساخت. بنابراین پس از آن حادثه و صدور اوامری دایر به کشف و تعقیب عاملان، هیئتی مرکب از نمایندگان اداره دادرسی ارتش، گارد شاهنشاهی، اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران و ساواک مأمور رسیدگی به حادثه مذکور شدند و چون عامل سوءقصد به شاه سرباز وظیفه‌ای بود که در لباس سربازی دست به ‌چنین اقدامی زده بود لذا تعقیب موضوع ابتدا از طریق سازمان ضد اطلاعات ارتش شروع شد که پس از انجام یک سلسله بازجویی‌ها نظر به این که کلیه دستگیرشدگان غیرنظامی بودند و تعدادی از آنان مبادرت به تشکیل هسته‌ای با مرام کمونیستی کرده بودند لذا پرونده جهت ادامه به ساواک سپرده شد.[7]
در ابتدا با سانسور خبری توسط رژیم شاه اخبار این رویداد در لحظات اول منتشر نشد و فقط عوامل گارد و حاضران در کاخ و افراد سطح بالای ساواک از این ماجرا تا حدودی که به کارشان مربوط می‌شد، اطلاع حاصل کردند. اما صدای تیراندازی شدید، با توجه به موقعیت کاخ مرمر که در وسط شهر قرار داشت، مردم را متوجه کرده بود که خبرهایی هست. بنابراین رژیم به ناچار به روش قطره‌چکانی شروع به اطلاع‌رسانی کرد. در این اطلاع‌رسانی هم آن‌ چه به اطلاع عوامل درجه اول رژیم رسید با آن‌ چه که روزنامه‌ها به اطلاع مردم رساندند متفاوت بود.[8]
از آن‌ جا که این رویداد شایعات زیادی را در میان مردم به دنبال داشت و رژیم از تبعات منفی این شایعات نگران بود، در تاریخ 4 / 2 / 44 یعنی دو هفته پس از حادثه ترور، ساواک سه خبر کوتاه مکتوب را با یک محتوا و اندکی متفاوت در عبارات، برای سه رسانه مهم کشور یعنی رادیو تهران، روزنامه اطلاعات و روزنامه کیهان ارسال و زیر برگ خبر نوشت:
«دیکته شد که برای امروز(4 / 2 / 44) در صفحه اول... با سرتیتر درشت چاپ کند».
 متن آن خبر چنین بود: «طبق اطلاعی که از مقامات انتظامی به دست آمده، در جریان رسیدگی به حادثه اخیر کاخ مرمر، چند نفر غیرنظامی بازداشت گردیده‌اند که تحقیقات از آنها ادامه دارد و تاکنون دو نفر از آنها اقرار نموده‌اند که همدست و محرک رضا شمس‌آبادی که مبادرت به سوءقصد کرده، می‌باشند. تحقیق از این افراد همچنان ادامه دارد و پس از روشن شدن کامل موضوع، مراتب به استحضار عموم می‌رسد.»[9]
ساواک در این اوضاع و احوال نیاز داشت تا به دروغ‌پراکنی و سانسور در اطلاعات بپردازد. در اخبار بعدی که مطبوعات با نظر ساواک منتشر می‌کردند این طور القا می‌شد که اصل ماجرا زیر سر یک گروه کمونیستی افراطی بوده و رضا شمس‌آبادی فقط عامل اجرای نقشه این کمونیست‌های افراطی بوده است. برای مثال، برای انعکاس خبر، در زیر تیتر «اسرار سوءقصد و تیراندازی در کاخ مرمر فاش شد» یکی از روزنامه‌ها شرح داده می‌شود که فردی به نام محسن رسولی- مهندس برق- با افکار کمونیستی برای نشر افکار افراطی خود تلاش می‌کرده است. او پس از فعل و انفعالاتی با سرباز وظیفه رضا شمس‌آبادی آشنا شد و ذهن او را برای سوءقصد به شاه آماده کرد. بر اساس خبر کیهان سوءقصدکنندگان کمونیست‌های افراطی بودند. هدف از این شکل انعکاس خبر این بود که اولاً وانمود کنند رضا شمس‌آبادی دارای تفکر مستقل نبوده بلکه عنصری فریب ‌خورده بوده است. دوم با توجه به بررسی‌هایی که در مورد رضا شمس‌آبادی، پس از سوءقصد کرده بودند، فهمیده بودند که وی یک عنصر معتقد مذهبی بوده است. ترور شاه به دست یک فرد مؤمن مذهبی، پیش از هر چیز به حیثیت او و رژیم او ضربه می‌زد و به همه می‌فهماند که شاه مورد تنفر توده‌های مسلمان قرار دارد و با توجه به آن ‌چه که از 15 خرداد 1342 به بعد پیش آمده بود، ترور شاه به دست یک فرد مذهبی، تقویت نظریه مخالف بودن شاه با اسلام را در پی داشت.[10]
از سوی دیگر ساواک از بابت موضوع ترور، توسط شاه سخت تحت فشار قرار داشت تا هرچه زودتر عوامل این حادثه را شناسایی و معرفی کند. به همین دلیل مسئولیت ادامه رسیدگی به این پرونده به ساواک سپرده شد. ساواک نیز پس از هشت ماه در تاریخ 26 / 8 / 44 در یکی از گزارش‌های خود به شاه چنین نوشت: «پس از حادثه 21 فروردین کاخ مرمر، در اثر تحقیقاتی که به عمل آمد یک شبکه کمونیستی که از دو سال پیش به این طرف در کشور مشغول فعالیت شده بود، کشف گردید و روشن شد که برخی از اعضای این شبکه که مبنا و مقدمات آن در خارج از کشور فراهم شده بود، در سوءقصد شرکت داشته‌اند. اعضای این گروه که در رأس آنها پرویز نیکخواه[11] قرار داشت و مهندس احمد منصوری[12]، مهندس منصور پورکاشانی[13] و فیروز شیروانلو[14]- تحصیل کرده‌های انگلستان- نیز در آن عضویت داشتند، درصدد تدارک به منظور تشکیل یک حزب کمونیست جدید جهت ایجاد انقلاب در کشور از طریق عملیات پارتیزانی و قیام مسلحانه بوده و با الهام از نظریات رهبران چین کمونیست و برقراری پاره‌ای ارتباطات با عوامل چینی سرگرم گردآوردن هم‌فکران و گسترش فعالیت‌های خویش بودند.»[15]
این گزارش به اضافه سایر اسناد 500 برگی پرونده کاخ مرمر نشان می‌دهد که رضا شمس‌آبادی برای انجام ترور شاه، هیچ همدستی نداشته و با هیچ حزب و گروهی همکاری و حتی مشورت هم نکرده است و فقط رضا شمس‌آبادی قصد اولیه خود را در مورد ترور شاه به یکی از افراد مورد اعتمادش به نام احمد کامرانی اطلاع داده که ظاهراً با مخالفت او مواجه می‌شود. گرچه مأموران امنیتی در جریان ترور اخیر، موفق به شناسایی یگ گروه مائوئیستی با تعداد اندکی نیرو به سرپرستی پرویز نیکخواه شدند، ولی هیچگاه نتوانستند ثابت کنند اقدام رضا شمس‌آبادی ارتباطی با این گروه داشته است. لذا شاه و ساواک که می‌دانستند مردم از کمونیست‌ها شدیداً متنفرند، به دروغ مسئولیت هدایت این ترور را به گروه نیکخواه نسبت دادند تا از این طریق به مردم ایران بگویند که فقط کمونیست‌ها، مخالف شاه هستند و گر نه در میان مسلمانان شاه مخالفی ندارد. از سوی دیگر شاه می‌خواست در میان رهبران جهان چنین وانمود کند که شخصیت بزرگ و تأثیرگذاری در سطح بین‌الملل است و به همین علت یک گروه کمونیستی وابسته به کشور بزرگ چین تصمیم گرفتند که او را از صحنه سیاست حذف کنند و از طرف دیگر شاه می‌خواست حمایت غربی‌ها را به سوی خود جلب کند.[16]
اما با مروری بر مدارک و شواهد به دست آمده مشخص است که رضا شمس‌آبادی ارتباطی با مرام کمونیست‌ها نداشته است. مهم‌ترین عاملی که رضا شمس‌آبادی را به تحرک جدی برای ترور شخص شاه واداشت نه مرام کمونیستی بلکه قیام امام خمینی(ره) و آشنایی او با اعلامیه‌ها و مواضع امام خمینی(ره) و به ‌ویژه قیام 15 خرداد 1342 و دیگری ترور حسنعلی منصور، نخست‌وزیر، در بهمن سال 1343 توسط تعدادی از اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی بود. با آغاز نهضت امام خمینی در سال 1341 رضا شمس‌آبادی سر در این راه نهاد. وی در مراسم و مجالسی که وعاظ و گویندگان به روشنگری و افشاگری می‌پرداختند، فعالانه شرکت می‌کرد. در پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) و دیگر مقامات روحانی، بسیار کوشا بود. به گفته دوستانش «پخش اعلامیه امام را از فرایض خود می‌دانست» و دوستان و آشنایان را نیز به شرکت در مبارزات اسلامی، حضور در مراسم و مجالس سیاسی – مذهبی و پخش این‌گونه اعلامیه‌ها فرا می‌خواند. او در قیام 15 خرداد 1342 در کاشان حضوری فعال داشت و همراه مردمی که بازار را بستند و در مدرسه شاه در کاشان اجتماع کردند و به تظاهرات خیابانی دست زدند، دلیرانه شرکت کرد و مردم را به بستن مغازه‌ها فراخواند و شاهد خونریزی‌های مأموران رژیم شاه در آران کاشان بود. کشتار رژیم پهلوی در 15خرداد 1342، رضا شمس‌آبادی را همانند بسیاری از جوانان مسلمان به اندیشه دست بردن به اسلحه و قیام مسلحانه واداشت.[17]
رضا شمس‌آبادی با آن‌ که از سربازی معاف بود ولی به خاطر آن که طرح خود را برای ترور شاه محقق کند، داوطلبانه راهی خدمت سربازی شد. یکی از دوستانش در این رابطه می‌گوید: «وقایع 15 خرداد انگیزه‌ای شد که وی به سربازی برود تا بلکه بتواند کاری انجام دهد. خوب به خاطر دارم که دو تا از اعلامیه‌های امام خمینی به دستش رسیده بود و پس از مطالعه آن‌ها مدام این جمله را بر زبان می‌آورد: «راه دیگری برای من مشخص شد، این مرجع است که می‌تواند جامعه را رهبری و هدایت کند.»[18] انگیزه‌هایی که سبب شد رضا شمس‌آبادی دست به چنین عمل شجاعانه‌ای یعنی ترور شاه بزند، روشن است که از جانب گروهی نبوده، بلکه با زمینه‌های قبلی چنین برنامه‌ای را مدت‌ها در نظر داشته و برای آن روز شماری می‌کرده و حتی به خاطر همین مسئله به ‌رغم این‌که سه بار معاف شده بود، جهت کشتن شاه یا حداقل خودسازی و آموختن فنون رزمی و چریکی عمداً به خدمت سربازی می‌رود.[19]

ب- واکنش مطبوعات و رسانه‌های دولتی
مطبوعات و رسانه‌های دولتی در واکنش به حادثۀ کاخ مرمر سیاستی همسو و با هدف حمایت از دستگاه حکومتی در پیش گرفتند. در یکی از اعلامیه‌های دولتی در مورد این حادثه چنین آمده است: «دولت به اطلاع عمومی می‌رساند که توطئه مزبور کشف گردیده و افرادی که اسامی آنان فوقاً درج شد (پرویز نیکخواه، منصور پورکاشانی، فیروز شیروانلو، محسن رسولی) دستگیر و هر یک از نامبردگان به مقاصد و هدف‌هایی که داشته‌اند و ارتباطات خارجی و اقداماتی که در خارج و داخل مملکت از قبیل تهیه اوراق مضره، رفت و آمد به نقاط مختلف به منظور شناسایی مناطق مناسب برای اجرای عملیات پارتیزانی و نیات پلید خود و ایجاد ترور و وحشت اعتراف نموده‌اند.»[20] همچنین نویسندگان و تحلیلگران مطبوعات دولتی شاه این طور تصریح کردند که سازمان‌های انتظامی و قضایی در جست‌ و جوی علت اصلی واقعه 21 فروردین به جنبش کوچک یک دسته چند نفری که دارای تمایلات افراطی چپ بوده‌اند، پی برده است.[21] یا نویسنده دیگری ذکر می‌کند که در بازجویی‌های مربوط به یاران و همدستان سوء قصد کاخ مرمر، نام گروهی از مهندسان ایرانی که در انگلستان تحصیل کرده بودند، اعلام شد.[22] این مطبوعات و رسانه‌‌های دولتی در مورد اقدام سرباز وظیفه رضا شمس‌آبادی تصریح کردند که او به شهادت افراد خانواده، بستگان و دوستان خود، اغلب به شرارت و چاقوکشی در کاشان می‌پرداخته و در همان زمان با حزب منحله توده و جبهه ملی تماس داشته و اشخاصی بودند که به او پول می‌دادند و موجبات شرارتش را فراهم می‌کردند.[23]  مشخص است که قصد و نیت مطبوعات دولتی از القای چنین تفکری که رضا شمس‌آبادی جزو افراد کمونیستی بوده که دست به چنین اقدامی زده است بدین منظور بود که وانمود کنند مخالفان رژیم تنها کمونیست‌ها هستند. بدین معنا که افرادی که مرتبط با بیگانگان بوده و از آنها دستور می‌گرفتند.
 در یکی از اسناد آمده است که چهار نفر از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های انگلستان به اسامی پرویز نیکخواه، احمد منصوری، فیروز شیروانلو و منصور پورکاشانی با داشتن سابقه فعالیت مضره و مسئولیت در سازمان‌های دانشجویی انگلیس از یک سال قبل تصمیم به ایجاد و تأسیس حزب کمونیست گرفته و در اجرای این منظور ضمن اقدام به ترجمه و چاپ و انتشار جزوات مارکسیستی و برقراری ارتباط با افرادی در خارج از کشور، اوضاع اجتماعی ایران را برای انجام اقداماتی حاد در آینده مورد بررسی و مطالعه قرار می‌دهند. این عده ضمن ارتباط و تماس با افراد سابق حزب منحل شده توده، زمینه تبلیغ و همکاری افراد مذکور را در راه تشکیل حزب کمونیست جلب می‌نمایند.[24]
بنابراین در انعکاس خبر سوءقصد به شاه در روزنامه‌ها شرح داده می‌شود که رضا شمس‌آبادی  از لحاظ شخصیتی و فردی «دارای زمینه تلقین‌پذیری و روحیه ماجراجویی» بود. این توصیف چنین القاء می‌کند که رضا شمس‌آبادی فردی بوده که تنها گفته‌ها و خواسته‌های دیگران را تکرار و اجرا می‌نمود. از سوی دیگر چنین فردی به خاطر هیجان و ماجراجویی، دست به چنین کاری می‌زند، نه از روی عمق ایمان و عقیده؛ بنابراین داشتن تفکر مستقل برای سوءقصد به شاه در عمل شمس‌آبادی، انکار می‌شود.
در گزارش‌ها چنین آمده که از منزل دستگیرشدگان مدارک مکتوبی به شرح؛ «کتاب جنگ پارتیزانی نوشته مائو تسه‌تونگ، در باره مسئله استالین، نظریه‌ای در باره نامه سرگشاده کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد، ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی، نوشته استالین و ... به دست آمد.
 بر اساس خبر کیهان «سوء قصدکنندگان، کمونیست‌های افراطی هستند و برنامه‌های خاصی از قبیل پخش ایدئولوژی و مرام خود دارند و قصد داشتند ایستگاه رادیویی تأسیس کنند و برای تسهیل در تماس با پکن، در شرکتی با عنوان یوشیج فعالیت کرده و بین آن‌ها و عناصر انقلابی و کمونیستی چین ارتباط مداوم وجود داشت. همچنین اعضای این گروه با سازمان‌های اروپایی در ارتباط بودند. از دیگر برنامه‌های گروه، عملیات پارتیزانی در داخل کشور است. این‌ها اسراری بود که از مخفیگاه سوء قصد کنندگان به اطلاع عموم رسید
 لازم به توضیح است که این خبرها در صفحه یازده روزنامه کیهان یعنی صفحه اخبار داخلی چاپ می‌شد؛ در صورتی که معمولاً چنین خبرهایی در صفحه اول با تیتر بزرگ به همراه زیرتیتر و سوتیترهای بزرگ و پررنگ چاپ می‌شدند. تخطی از این روال را می‌توان بی‌اهمیت جلوه دادن حادثه خواند که از طرف رژیم پهلوی و به همان نسبت، مطبوعات صورت می‌گرفت.[25] این روند سانسور و عدم پرداختن به واقعیت ترور محمدرضا پهلوی ناشی از این مسئله بود که رژیم با متهم دانستن پرویز نیکخواه و چند تن دیگر از کمونیست‌های طرفدار چین، علاوه بر فریب و اغفال افکار جهانی در مورد اوضاع وخیمی که در ایران جریان دارد با آنان نیز که یک وقتی در خارج علیه رژیم پهلوی فعالیت‌هایی داشته‌اند تصفیه حساب کند و در ضمن به مردم ایران گوشزد کند که شکرگزار باشند که شخص محمدرضا پهلوی در روز 21 فروردین جان سالم به در بردند، وگرنه ایران به دست کمونیست‌های افراطی- کمونیست‌های چینی- می‌افتاد.[26]
سرانجام جلسه‌های دادگاه متهمان به سوءقصد تشکیل شد و روزنامه‌ها نیز خبرها و تحلیل‌های خود را از جزییات روند دادگاه چاپ کردند. برای مثال، روزنامه کیهان در 19 مهر سال 1344 به نقل از دادستان ارتش، در تیتری درشت نوشت:
«رضا شمس‌آبادی بارها تصمیم به سوءقصد گرفته بود.» (تیتر اصلی)
 «تشکیل سازمان مقتدر کمونیستی، هدف اصلی دستگیرشدگان بود.» (زیرتیتر)
 «متهمان می‌خواستند با قیام مسلحانه و عملیات پارتیزانی به قدرت برسند.» (سوتیتر)
 روز بعد، کیهان به نقل از دادستان، در قالب تیتری بزرگ، متهمان را کمونیست‌هایی معرفی می‌کند که معتقد به ترور هستند. در همین شماره و در صفحه 16، مطالبی در باره دادرسی متهمان چاپ و وضعیت یکی از دستگیرشدگان یعنی پرویز نیکخواه بررسی شده بود. از نظر دادستان و بنا بر نظر وی، او متهم به تفکر کمونیستی بود و با حادثه کاخ مرمر ارتباط داشته است؛ به این معنا که وی نیز با افکار کمونیستی درصدد رسیدن به قدرت از طریق حذف شاه بوده است. به این ترتیب، سوء قصد به جان شاه به صورت جهت‌دار موشکافی و از طریق مطبوعات به افکار عمومی القا می‌شد. مطبوعات برای نشان دادن محکومیت چنین اعمالی از سوی خبرگزاری‌های سایر کشورها و به نوعی همسویی افکار عمومی جهان با داخل کشور، اقدام به چاپ مقاله‌های مطبوعات خارجی کردند. برای مثال، روزنامه اطلاعات در 21 بهمن سال 1344 به نقل از مجله لایف امریکا نوشت: «طرفداران پکن و مرتجعین ایران»، «با برنامه‌های انقلابی شاهنشاه مخالفت می‌ورزند» و «مرتجعین، طی هفده سال، سه نخست وزیر ایران را ترور کرده‌اند»(سوتیتر). به این ترتیب این مقاله نیز به سیاق مقاله‌های کیهان و اطلاعات، به شرح و بسط پیشرفت‌های حکومت پهلوی می‌پردازد و مخالفان وی را از سویی «از طرف کمونیست‌های دست چپی» مرتبط به پکن و از طرف دیگر دست راستی‌های را که متشکل از مرتجعین هستند، معرفی و طی آن قتل‌های صورت گرفته را به دست راستی‌ها منتسب می‌کنند.[27]
به ‌رغم سانسور شدید اخبار مربوط به ترور شاه، دستگاه سیاسی، امنیتی و مطبوعاتی رژیم برای کمرنگ‌تر شدن این حادثه دست به اقدامات دیگری زدند که از جمله آن اقدامات سفر فرح پهلوی همسر شاه- حدود یک هفته بعد از ترور شاه- به تبریز بود که برای منحرف کردن افکار عمومی از اصل ماجرای ترور شاه و ضعف دربار، با آب و تاب اخبار این مسافرت در رسانه‌های رژیم پهلوی خاصه رادیو و مطبوعات پخش و منتشر شد.[28]
دستگاه‌های رسانه‌ای و امنیتی حکومت پهلوی که از ترور شاه سرگیجه گرفته بودند، نمی‌توانستند علت واقعی این ترور را که حاکی از نارضایتی عموم مردم نسبت به رژیم شاه بود درک کنند، شاید هم درک کرده بودند ولی اعتراف به حقیقت را به صلاح خود نمی‌دانستند. آن‌ها ابتدا رضا شمس‌آبادی را متهم به جنون و دیوانگی کردند، بعد او را مائوئیست و کمونیست خواندند. حتی در تاریخ 8 اردیبهشت 1344 یعنی 18 روز پس از ترور شاه، دولت اعلام کرد که حادثه سوءقصد به شاه از سوی کمونیست‌های هوادار چین (مائوئیست‌ها) طراحی شده و از پرویز نیکخواه، احمد منصوری، احمد کامرانی، محسن رسولی و فیروز شیروانلو نام برد.[29]

ج- واکنش احزاب و جمعیت‌های سیاسی
حادثه ترور شاه واکنش‌های متفاوتی در بین احزاب و جمعیت‌های سیاسی در ایران بر جای گذاشت و هریک از این جریان‌های سیاسی موضع متفاوتی را نسبت به این حادثه ابراز داشتند اما وجه مشترک همه آن‌ها به ویژه جریان مخالف رژیم پهلوی، سرنگونی رژیم پهلوی بود. در این قسمت به مواضع و واکنش برخی از این جریان‌های مخالف رژیم پهلوی اشاره خواهیم کرد. شاید یکی از مهم‌ترین این واکنش‌ها، متوجه جریان‌های چپ در ایران به‌ ویژه موضع حزب توده و جامعه سوسیالیست‌ها در ایران بود. به این دلیل که رژیم پهلوی مدعی بود که این حادثه مرتبط با عوامل کمونیست‌ها در ایران و وابستگی آن‌ها به بیگانگانی چون کشور چین بوده است.
با توجه به این که در گذشته کمیته مرکزی حزب منحل شده توده مخالفت خود را با ترور فردی اعلام داشت و حتی در ترور حسنعلی منصور (نخست‌وزیر) ضمن تحلیل این مسئله، ترور فردی را منع کرده بود، اما کمیته مرکزی حزب توده در مورخ 23 / 1 / 44 به وسیله رادیو پیک ایران (ارگان روزانه حزب توده) در برنامه فارسی خود موضوع سوءقصد به جان شاه را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و ضمن این که ترور فردی را مطرح نساخت و مؤذیانه از آن گذشت، سوء قصد به جان محمدرضا پهلوی را بزرگ جلوه داد و دستجات سیاسی را به این عمل تشویق کرد![30]
همراه با حزب توده، جامعه سوسیالیست‌های ایرانی به‌ ویژه جریان سوسیالیستی در درون نهضت ملی همین موضع را در پیش گرفت. برای مثال، این جریان سوسیالیستی در جلسه‌ای که در روز سه‌شنبه 24 / 1 / 1344در منزل محمدرضا گودرزی، عضو دانشجویی جامعه سوسیالیست‌ها داشتند خاطرنشان کردند که اگر شاه کشته شده بود شرایط بسیار خوبی پیش می‌آمد زیرا نیروهای ملی آمادگی بسیار خوبی دارند.[31]
همچنین در اعلامیه دیگری که از طرف جامعه سوسیالیست‌های ایرانی و اروپایی در میتینگ روز 13 / 2 /  1344 در بُن توسط هوشنگ میرگلی منتشر شد این طور آمده بود که:
 «توطئه جدید دولت ایران را محکوم می‌کنیم. در روز چهارشنبه هشتم اردیبهشت ماه 1344 دولت ایران خبر داد که شش تن از مهندسان جوان ایرانی را به جرم شرکت در حادثه تیراندازی به سوی شاه توقیف و زندانی کرده است. اعلامیۀ دولت ادعا می‌کند که این افراد با یک مرکز خارجی ارتباط داشته‌اند، در حالی‌که فقط ساده‌لوحان و بی‌خبران ممکن است محتوای اعلامیه را باور کنند. زمانی که ماه عسل روابط شاه و شوروی تحت لوای همزیستی مسالمت‌آمیز آغاز نشده بود، این «محرک خارجی» مسکو معرفی می‌شد، کمی بعد قاهره جای مسکو را گرفت و حالا دستگاه ایران پای پکن را پیش کشیده است. نخستین هدف رژیم فعلی خنثی کردن اثر روانی و امیدبخشی است که پس از تیراندازی به سوی شاه در توده‌های مردم ایران پدید آمده. هدف دیگر زهرچشم گرفتن از مبارزان سیاسی مخالف رژیم است. هدف دیگر عبارت است از سوء‌استفاده از حادثه تیراندازی به سوی شاه برای تسویه حساب با مخالفان رژیم. ما سوسیالیست‌های ایرانی توطئه جدید دستگاه حاکمه ایران را بدین وسیله افشاء و شدیدا محکوم می‌کنیم.»[32] 
موضع جبهه ملی در این میان متناقض بود. از یک سو سران جبهه ملی با ترور شخصیت‌های کشور مخالف بودند، کما این که الهیار صالح دبیر کمیته مرکزی حزب از به ثمر نرسیدن سوءقصد اظهار رضایت نمود و اظهار داشت که: «خداوند بزرگ‌ترین تفضل را به 25 میلیون نفر مردم ایران نمود و اگر دست خدا سپر شاه نمی‌شد جوی خون در مملکت جاری می‌شد و باید در این ‌باره شکر خدا را به جا آورد».[33]
برخی از افراد و گروه‌های دیگر درون جبهه ملی از این اقدام (حادثه ترور شاه) استقبال می‌کردند. برای مثال سران جبهه ملی به مناسبت دستگیری هفت نفر دانشجوی سابق مقیم انگلستان به اتهام شرکت در سوءقصد 21 فروردین کاخ مرمر تلگرافی به جانسون رییس جمهوری آمریکا مخابره کردند. در این تلگراف شاخۀ جبهۀ ملی در آمریکا یادآور شد که اتهام وارده به دانشجویان مزبور از طرف سازمان امنیت ایران که قصد جان شخص اول مملکت را داشته‌اند بدون اساس است. آنان متذکر شدند که هرگونه ناامنی و ناراحتی برای دانشجویان مزبور از سوی دولت ایران ایجاد شود مسئول آن را آمریکا خواهند دانست زیرا این دولت پشتیبان رژیم کنونی بوده و بایستی در انتظار عواقب نتیجه آن باشد. در پایان این تلگراف از ریاست جمهوری آمریکا تقاضا شده بود که اگر قرار است دادگاهی برای محاکمه دانشجویان مزبور ترتیب داده شود این دادگاه بایستی از سوی صلیب سرخ بین‌المللی تشکیل و وکلای مدافع دانشجویان با مشورت هیئت صلیب سرخ بین‌المللی به اختیار و اراده دانشجویان تعیین و محاکمه آغاز شود.[34]

د- واکنش افکار عمومی
حادثه کاخ مرمر شایعات زیادی را در مجامع مختلف و افکار عمومی به وجود آورد. برخی بر این عقیده بودند که به طور قطع در انجام این امر دست بیگانگان محرز بوده و بیان می‌کردند در جریان سفر شاه به انگلستان مذاکرات محمدرضاشاه با مقامات انگلیسی موفقیت‌آمیز نبوده و اصولاً توافقی از سوی انگلستان به عمل نیامده است و حادثه اخیر را مربوط به همین عدم توافق سیاسی با مقامات انگلیسی می‌دانند. عده‌ای دیگر بر این عقیده بودند که بین مقامات انگلیسی و شخص محمدرضا پهلوی توافق کامل به وجود آمده بود و در نتیجه تصمیم گرفته شد با سیاست آمریکا در ایران مقابله شود و اظهار می‌شد حملاتی که اخیراً به وسیله جراید نسبت به سیاست آمریکا به عمل می‌آید این ادعا را تایید می‌کند. عده‌ای نیز انجام این سوء قصد را تحریک عناصر مذهبی دانسته و معتقد بودند که حادثه مزبور در تعقیب اقدامات قبلی گروه فداییان اسلام [احتمالاً منظور هیئت‌های مؤتلفه اسلامی بود] صورت گرفته است.[35]
اما نظر بیشتر افکار عمومی چیز دیگری برخلاف ادعاهای مقامات دولتی رژیم پهلوی بود. به طور نمونه، پس از صدور اعلامیه دولت و معرفی محرکین رضا شمس‌آبادی و اظهار نظر روزنامه‌ها مبنی بر این که این عده کمونیست و وابسته به سیاست چین کمونیست بوده‌اند، بسیاری از مردم اظهار می‌دارند که این تحریک نمی‌تواند ارتباطی با چین کمونیست داشته باشد و علاوه بر این چین کمونیست نفوذی در ایران ندارد و اصولاً از ایجاد انقلاب و شورش هم نفعی نخواهند برد و منفعت آن عاید دولت شوروری می‌شود.[36]
اما ساواک مدعی بود که جز عده‌ای معدود از افراد تندروی جبهه ملی تقریباً تمام مردم نسبت به مسأله حادثه کاخ مرمر اظهار نگرانی کرده و از این که در صورت بروز حادثه برای شاه به طور قطع استقلال کشور از بین خواهد رفت و هرکس در هر طبقه و مقام و موقعیتی که هست در اثر انقلابات حتمی و ممکنه یا از بین رفته یا صدمه خواهد دید اظهار نگرانی و وحشت کرده‌اند. ساواک معتقد بود در جلسه‌های روحانیان و بازاریان و به‌ خصوص در محافل مذهبی این طور بحث می‌شود که تزلزل در ارکان سلطنت به طور قطع مملکت را در ورطه حکومت کمونیستی گرفتار خواهد کرد و کمونیست‌ها بلافاصله از موقعیت سوءاستفاده کرده و بزرگ‌ترین صدمات را به مملکت و مذهب وارد خواهند ساخت و بنابراین طبقه مذهبی پیش از سایرین از این ‌که حادثه منجر به خیر شد خوشحال هستند و حقیقتاً شکر و دعا می‌کنند![37]

ﻫ- واکنش نهادها و شخصیت‌های سیاسی رژیم پهلوی
اولین واکنش نهادهای دولتی در مورد ترور شاه از سوی مجلسین سنا و شورای ملی صورت گرفت. با وقوع حادثه ترور شاه در روز 21 فروردین 1344 در کاخ مرمر، سناتورها در مجلس سنا در روز چهارشنبه 25 / 1 / 44 در جلسه‌ای علنی در مورد حادثه کاخ مرمر اظهار تأسف کردند و در این زمینه مطالبی از سوی عباس هویدا نخست‌وزیر به استحضار نمایندگان رسید. در ابتدای جلسه رییس مجلس سنا بیان می‌دارد که « در موضوع حادثه غیرمنتظره و سهمگین بیست و یکم فروردین کاخ مرمر که به خیر گذشت عده‌ای از نمایندگان مجلس سنا می‌خواستند امروز قبل از دستور احساسات پرشور و واقعی و مکنونات هیجان‌انگیز قلبی و درونی خود را ظاهر سازند اما چون در یک جلسه بلکه در چند جلسه پی در پی نوبت به همه نمی‌رسد از این جهت مصلحت و مقتضی دانستند که من از طرف سناتورها و به نمایندگی عموم آنان این موضوع را به عرض برسانم«.[38]
اولین واکنش مجلس شورای ملی بعد از ترور شاه، سخنرانی رییس مجلس، عبدالله ریاضی بود. وی در روز پنجشنبه 26 فروردین ماه 1344 ضمن ستایش فراوان از خدمات شاه و انقلاب سفید و حمله به مخالفان رژیم گفت: «صبح روز شنبه 21 فروردین ماه در مجاورت دفتر کار شاهنشاه واقعه‌ای اتفاق افتاد که ممکن بود کاخ عظمت و سعادت ملت ایران را فرو ریزد ولی هر چه بود به حمدالله بهخیر گذشت و یک‌بار دیگر دست خدا که بالای همه دستهاست، شاهنشاه ما آن مظهر استقلال و بقای کشور را از گزند حادثه‌ای هولناک در پناه خود مصون و محفوظ نگاهداشت... در حقیقت باید گفت که دعای خیر تمامی ملت ایران که از برکت وجود چنین شهریاری عادل و رهبری توانا از نعمت امن و آسایش و آرامش واقعی تمام و کمال برخوردارند همچون حصنی حصین شاهنشاه ما را در برگرفت. مجلس شورای ملی ضمن ابراز تأثر عمیق قلبی از وقوع این پیش‌آمد و خرسندی وافر از سلامت ذات مقدس شاهنشاه از دولت انتظار دارد به موضوع دقیقاً رسیدگی نموده و وظیفه خود را در قبال ملتی که با نگرانی و بی‌صبری در انتظار اطلاع از جریان واقعی امر هستند انجام دهد.«[39] 
سایر نمایندگان هم به کمک رییس مجلس شورای ملی شتافتند و از تریبون مجلس به دفاع از رژیم پهلوی پرداختند. به ویژه برخی از نمایندگان مجلس تلاش کردند فضایی مذهبی و ایمانی ایجاد کنند، تا هم شائبه ضد اسلامی بودن رژیم شاه و مخالفت مردم مسلمان با شخص شاه و رژیم او را تلویحاً تکذیب کنند و هم وانمود کنند که شاه در میان مردم ایران و مسلمانان جهان شخصیتی محبوب و موجه است و هم این که هاله‌ای از تقدس و مورد عنایت ویژه بودن محمدرضا شاه را القا کنند. اصرار این نمایندگان حامی ساواک و دربار بر عنصر دین و دیانت کاملاً ثابت می‌کند که رژیم شاه به خوبی دریافته بود که ضربه را از کجا خورده است و این تأکید بر دین و دیانت با تبلیغات مقامات امنیتی در مورد دست داشتن کمونیست‌ها در ترور شاه کاملاً همخوانی دارد.[40]
یکی دیگر از عکس‌العمل‌های نمایندگان مجلس طرحی بود که از سوی 122 نفر از این نمایندگان به مجلس ارائه شد. هدف آن‌ها تقدیر و تحسین دو نفر از محافظان شاه بود که در جریان ترور نافرجام با گلوله‌های شلیک شده از سوی رضا شمس آبادی کشته شده بودند. نمایندگان می‌دانستند که بسیاری از افراد رده پایین ارتش دلبستگی لازم را به شاه ندارند، لذا با این طرح می‌خواستند حس شاهدوستی را در میان نیروهای مسلح و مخصوصاً گارد جاویدان افزایش دهند. حتی شاه شخصاً مقداری پول به خانواده این دو محافظ به عنوان تشویقی اهدا کرد.
 
متن این طرح پیشنهادی که در جلسه مورخ روز پنجشنبه 2 اردیبهشت ماه 1344 قرائت شد به این شرح است:«ریاست معظم مجلس شورای ملی- به منظور تقدیر و تحسین از خدمات و فداکاری استواران شهید محمد علی باباییان و آیت‌ لشکری فراکسیون پارلمانی حزب مردم ماده واحده ذیل را با قید دو فوریت پیشنهاد، تقاضای طرح و تصویب آن را دارد«.[41] سپس در همان جلسه، طرح فوق رأی‌گیری شد و نمایندگان به اتفاق آرا ماده واحده آن را تصویب کردند و برای تصویب نهایی به مجلس سنا فرستاده شد و چند روز بعد این مصوبه در مجلس سنا با اصلاحاتی تصویب شد و سپس در جلسه 26 اردیبهشت ماه 1344 با حضور سپهبد شکیبی معاون وزارت جنگ و سراج حجازی معاون وزارت کشور در «کمیسیون نظام» مطرح و تأیید شد و سپس به مجلس شورای ملی ارائه شد تا آن را جهت اجرا به هیأت دولت ابلاغ کنند.[42]
همچنین با انتشار تبلیغات ساواک در مورد حضور یک گروه از افراد تحصیل‌کرده در خارج از کشور در طرح ترور شاه، 36 تن از نمایندگان مجلس در 14 اردیبهشت 1344 طرح زیر را پیشنهاد کردند: «چون مطالب منتشره در باره حادثه هولناک 21 فروردین ماه کاخ مرمر حاکیست که چند تن از جوانانی که در خارج از کشور تحصیل نموده بودند، به جای آن‌ که وجود خود را در جهت خدمت به وطن به کار اندازند در جریانی قرار گرفته و به صورتی گمراه شدند که در چنان توطئه خائنانه‌ای شرکت کرده‌اند و این امر موجب نگرانی شدید ملت ایران به‌ خصوص خانواده‌هایی شده است که فرزندانی در خارج از کشور به منظور تحصیل اعزام داشته‌اند. امضا کنندگان این طرح از مقام محترم مجلس شورای ملی تقاضا دارند با تأیید مجلس کمیسیون خاصی از بین نمایندگان به منظور بررسی وضع آموزش و پرورش جوانان کشور تشکیل دهند و نتیجه مطالعات و پیشنهادات خود را به مجلس تقدیم نمایند.«[43]
علاوه بر واکنش نهادهای دولتی به ترور شاه در کاخ مرمر، برخی از شخصیت‌های سیاسی حامی دولت از جمله شریف امامی، ابوالحسن ابتهاج، سیدجلال‌الدین تهرانی و خداداد فرمانفرماییان هم اظهارنظرهایی کردند که راه چاره و جلب رضایت عمومی و اداره صحیح کشور و بقای شاهنشاه و حفظ استقلال و تمامیت کشور ایجاب می‌کند که تمام رجال قدیمی و فعلی و آگاهان به امور سیاسی اختلافات و دشمنی‌ها را کنار گذاشته و با همکاری هرچه بیشتر چرخ‌های مختلف اجتماع را که به عهده آنان محول است به گردش درآورده و مردم را راضی نگهدارند وگرنه اگر به همین نحو فعالیت‌های ایران به جلو برود دیر یا زود برای آن‌ها نگرانی‌هایی ایجاد خواهد شد.[44] 
در یکی از این واکنش‌ها از سوی شخصیت‌های سیاسی حامی حکومت پهلوی، علی امینی به یکی از دوستان خود به طور خصوصی گفته بود که در جریان حادثه اخیر کاخ مرمر سیاست خارجی کاملاً دست داشته و نظر هم برخلاف آن‌ چه شایع شده، این نبوده که واقعاً سوءقصد را به نتیجه برساند، بلکه نظر اصلی و کلی تولید وحشت و نشان دادن قدرت بوده که شاه حساب خویش را در نظر بگیرد.[45] در موردی دیگر از سوی شخصیت سیاسی به نام منوچهر قیایی[46] که با برخی از رجال سیاسی طرفدار سیاست انگلیس در ایران ارتباط داشته، آمده است که از نظر انگلیسی‌ها توطئه کاخ مرمر و تیراندازی به سوی شاه طبق نقشه مقامات آمریکایی بوده، ولی دستگاه حکومت ایران آن را به حساب انگلیسی‌ها گذاشته است و موجبات عصبانیت و ناراحتی آن‌ها را فراهم ساخته‌اند. وی ذکر می‌کند که انگلیسی‌ها به دربار ایران نظر مساعد ندارند و آمریکایی‌ها نیز خواه ناخواه از سیاست انگلستان دنباله‌روی خواهند کرد و قرار است مقام سلطنت به شوروی‌ها نزدیک شود و کمک آن دولت را به ایران خواستار شوند و طبعاً شوروی‌ها برای کمک به ایران درخواست خواهند نمود که عوامل ضد کمونیسم از صحنه سیاست خارج و طرفداران شوروی رهبری حکومت را بر عهده ‌گیرند.[47]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . رضا شمس‌آبادی در سال 1319ش در روستای شمس‌آباد در حاشیۀ کویر کاشان در خانواده‌ای مذهبی، اما بسیار فقیر به دنیا آمد. در 10 سالگی مجبور شد همراه خانواده‌اش به کاشان مهاجرت کند و به عنوان کارگر در کارخانه بافندگی آن شهر مشغول به کار شود. در سال 1339 وارد عرصه فعالیت‌های سیاسی شد و به عضویت حزب مردم ایران از احزاب وابسته به جبهه ملی درآمد. هرچند وی از عضویت در این حزب به دلیل پذیرش سلطنت محمدرضا پهلوی از سوی این حزب راضی نبود و روح سرکشش او را در مبارزه با رژیم پهلوی آرام نمیکرد. شمس‌آبادی فردی مذهبی بود که به پایبندی به عبادات شناخته می‌شد و در اجتماعات مذهبی حضور فعالانه داشت؛ همچنین او در قیام ۱۵ خرداد نیز در پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) در کاشان مشارکت کرده بود. قیام 15 خرداد 1342 و اعدام انقلابی حسنعلی منصور توسط محمد بخارایی و یارانش در هیئت‌های مؤتلفه اسلامی در اول بهمن 1343، شمس‌آبادی را شدیداً تحت تاثیر قرار داد. به همین خاطر با اصرار خود داوطلبانه به سربازی رفت و پس از مدتی جزو محافظین گارد سلطنتی شد و با تیراندازی درصدد کشتن محمدرضا پهلوی  برآمد که خودش نیز به شهادت رسید. محل دفن پیکر او هیچ‌گاه معلوم نشد، اما هم اکنون سنگ یادبود او در «ام‍‍ام‍زاده م‍ح‍م‍د ب‍ن زی‍د» نوش آباد و نیز گلزار شهدای کاشان نصب شده است

[2] . ترور شاه، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک، مقدمه، ص 10.

[3] . سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج اول، ص 1146 – 1147.

[4] . کهن دیارا، خاطرات فرح پهلوی، ص 131 – 133.

[5] . ترور شاه، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک، مقدمه، ص 10 – 11.

[6] . همان، ص 9- 10.

[7] . همان، ص 87.

[8] . غلامرضا خارکوهی، واکنش مجلس شورای ملی به ترور 21 فروردین شاه، ص 39.

[9] . ترور شاه، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد، ص 3.

[10] . خارکوهی، ص 40 – 41.

[11] . پرویز نیکخواه فرزند حسن در سال 1318 در تهران به دنیا آمد. در سال 1336 در تهران دیپلم ریاضی  را دریافت و سپس برای ادامه تحصیل در رشته فیزیک به انگلستان رفت. در سال 1339 وارد دانشگاه منچستر شد و به عضویت انجمن دانشجویان ایرانی مقیم منچستر درآمد. او از جمله دانشجویانی بود که از سال 1340 در انگلستان دست به فعالیت سیاسی علیه رژیم پهلوی زد و در همه تظاهرات و تحصن‌های دانشجویان ایرانی مقیم انگلستان دست داشته است. بعد از ترور محمدرضا شاه دستگیر و به حبس ابد محکوم شد اما او خیلی زود از تفکرات انقلابی خود دست برداشت و به همکاری با رژیم پهلوی و ساواک تمایل نشان داد و در پایان سال 1346 در زندان با تماس‌هایی که ساواک با او برقرار کرد، چهره خود را که از همان روزهای نخست بازداشت برای عده‌ای شناخته شده بود، آشکار ساخت و نه فقط در لباس یک نادم، بلکه در نقش مدعی نفی هرگونه مبارزه و مدافع رژیم ظاهر شد. بدین ترتیب پرویز نیکخواه با انجام مصاحبه‌های تلویزیونی که از اقدامات و فعالیت‌های سیاسی پیشین خود اظهار ندامت می‌کرد، به همکاری جدی با رژیم پهلوی و دستگاه‌های اطلاعاتی پرداخت و خیلی زود مورد توجه رژیم قرار گرفت. وی در دادگاه تجدیدنظر  به ۱۰ سال زندان محکوم و پس از چند سال از زندان آزاد ‌شد و در زمره ابواب جمعی ساواک در‌آمد و عضو حزب رستاخیز و از مهم‌ترین تئوریسین‌های آن شد و در مجموعه تصمیم‌سازی‌های این حزب و نیز برنامه‌ریزی‌های مدیریتی، اجرایی و تشکیلاتی نقش قابل توجهی برعهده گرفت. وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اعدام شد.

[12] . احمد منصوری فرزند تقی منصوری در سال 1318 در تهران به دنیا آمد. در سال 1337 پس از اخذ دیپلم ریاضی از سوی شرکت ملی نفت به منظور ادامه تحصیل به انگلستان مسافرت و از سال 1338 در دانشگاه منچستر در رشته برق شروع به تحصیل پرداخت. در همین سال به عضویت اتحادیه دانشجویی شرکت ملی نفت انتخاب و در سال 1339 به دبیری اتحادیه مزبور برگزیده شد و سپس به عضویت فدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم انگلستان درآمد. او به قدری در فعالیت‌های خود علیه رژیم پهلوی جانب احتیاط را رعایت می‌کرد که در گزارش‌های ساواک فردی سالم و مورد اعتماد معرفی شده است و همین شائبه ارتباط و همکاری او با رژیم پهلوی را تقویت می‌کرد.

[13] . منصور پورکاشانی فرزند محمد در سال 1317 در تهران به دنیا آمد. در سال 1330 به منظور تحصیل در رشتۀ مهندسی نساجی به انگلستان مسافرت کرد و در سال 1341 به ایران بازگشت. پس از بازگشت به ایران ابتدا در کارخانه چیت‌سازی تهران و سپس در سال 1343 در دانشکده صنعتی تهران استخدام شد.

[14] . فیروز شیروانلو فرزند رضا در سال 1317 در مشهد به دنیا آمد. وی پس از پایان تحصیل در ایران، برای ادامه تحصیل به انگلستان عزیمت کرد. در طول تحصیل در انگلستان در سال 1342 عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم اروپا  شد. پس از بازگشت به ایران ریاست انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را برعهده گرفت. وی مأمور ساواک بود به طوری که در سال 1341 به وسیله ساواک به انگلستان فرستاده شد. دو سالی از سفرش به انگلستان نگذشته بود که به عضویت گروه اتحاد انجمن‌های دانشجویان ایرانی درآمد. وی پس از ورود به ایران و حادثه ترور شاه دستگیر و به یک سال زندان محکوم  و روز ۵ آبان ۱۳۴۵ از زندان آزاد شد. پس از آن به دفتر مخصوص فرح پهلوی رفت و مشاور هنری این دفتر شد. وی سرانجام در واپسین روزهای بهمن ۱۳۶۷ از دنیا رفت.

[15] . ترور شاه، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد، ص 90.

[16] . خارکوهی، ص 42- 43.

[17] . روحانی، ص 1152.

[18] . مجلۀ عروه الوثقی، حزب جمهوری اسلامی، سال اول، ص 11.

[19] . ترور شاه، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد، مقدمه کتاب، ص 14.

[20] . همان، ص 20- 21.

[21] . مجله خوشه، شماره 23، 19 / 2 / 1344.

[22] . ناصرالدین صاحب‌زمانی، جوانی پر رنج، ص 398.

[23] . روزنامه اطلاعات، 8 / 2 / 1344.

[24] . ترور شاه، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد، ص 14.

[25] . مریم عابدینی مغانکی، مطبوعات رژیم شاه (مطالعه موردی روزنامه کیهان و اطلاعات)، ص 186 – 187.

[26] . ترور شاه، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد، مقدمۀ کتاب، ص 26

[27] . عابدینی مغانکی، ص 187 – 190.

[28] . خارکوهی، ص 50.

[29] . باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج 2، ص 186.

[30] . ترور شاه، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد، سند شماره 8666 / 311، ص 121.

[31] . همان، سند شماره 210 / 20 الف، ص 123.

[32] . همان، سند شماره 317 / 315، ص 133.

[33] . همان، سند شماره 4619 / 33 / 303، ص 143.

[34] . همان، سند شماره 304 / 315، ص 152.

[35] . همان، ص 166.

[36] . همان، سند شماره 271 / 322، ص 175.

[37] . همان، سند شماره 197 / 303، ص 206.

[38] . همان، سند شماره 181 / 322، ص 180.

[39] . همان، سند شماره 187 / 322، ص 184.

[40] . خارکوهی، ص 49- 50.

[41] . همان، ص 52.

[42] . همان، ص 55 – 56.

[43] . همان، ص 56.

[44] . ترور شاه، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک، سند شماره 9037 / 322، ص 192.

[45] . همان، سند شماره 95 / 303، ص 190.

[46] . منوچهر قیایی فرزند عبدالله در سال 1302 در ساوه به دنیا آمد و فارغ‌التحصیل دانشسرای تهران بود. وی مشاغلی از قبیل: بازرس مخصوص وزارت کار، رییس اداره کار ساوه، شهردار کاشان، شهرکرد و زنجان، فرماندار دامغان، مدیر کل روابط عمومی وزارت کشور، سرپرست سازمان رفاه و مدیر کل امور ایمنی و مسائل شهری داشت.

[47] . ترور شاه، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک، سند شماره 362 / 303، ص 195.

 

منابع
ترور شاه؛ حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378.
جوانی پررنج، صاحب زمانی، ناصرالدین، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، 1346.
روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر، عاقلی، ج 2، نشر نامک، 1388.
روزنامه اطلاعات، 8 / 2 / 1344.
کهن دیارا، خاطرات فرح پهلوی، خارج از کشور، چاپ 2004 میلادی.
مجله خوشه، شماره 23، 19 / 2 / 1344.
مجله عروه الوثقی، حزب جمهوری اسلامی، سال اول، ش 22، اردیبهشت 1359.
مطبوعات رژیم شاه (مطالعه موردی روزنامه کیهان و اطلاعات)، عابدینی مغانکی، مریم ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386.
نهضت امام خمینی، روحانی، سید حمید، دفتر اول، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1386.
واکنش مجلس شورای ملی به ترور 21 فروردین شاه، خارکوهی، غلامرضا، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال یازدهم، شماره 42، پاییز 1392.

علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات