۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۵:۱۷
کد خبر: ۶۸۰۴۷۱

یاور در باتلاق کلیشه

یاور در باتلاق کلیشه
حجم زیاد لوکیشن‌های تکراری و نما‌های اضافی شکل داستانگویی سریال «یاور» را با ضعف جدی روبه‌رو کرده است و حجم غم و اندوه و مرگ و زندان مخاطب را خسته می‌کند.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، در ماه رمضانی که گذشت با سریال‌هایی مواجه بودیم که اساساً جزو ضعیف‌ترین آثار مناسبتی چند سال اخیر بودند. «یاور» به کارگردانی سعید سلطانی و اصغر نعیمی در ۲۹ قسمت ساخته شد و آن چیزی که ما دیده‌ایم کپی دست‌چندم سریال ستایش است، البته باید اضافه کنم که سعید مطلبی به عنوان نویسنده علاقه بیش از حدی به چنین موضوعاتی دارد که سریال «ماه و پلنگ» هم جزو همین علائق محسوب می‌شود.


رویکرد اجتماعی و روش مواجهه با یک بحران در نظر مطلبی همچنان مثل یک فیلمفارسی است و شخصیت‌های فیلمنامه‌های او هنوز در حال و هوای دهه‌های گذشته مانده‌اند. اگر «ستایش» در سه فصل مورد استقبال قرار گرفت، چه لزومی دارد باز فیلمنامه‌ای با همان مضمون تولید شود؟

فیلمنامه‌ای که قصد دارد اخلاق‌مداری و رفاقت و مهم‌تر از آن خانواده را به تصویر بکشد، اما صرفاً در کلیشه متوقف مانده است. مطلبی یاور چلویی را به همان شکل و شمایل حشمت فردوس ترسیم کرده است؛ نوع دیالوگ‌گویی/ ری اکشن‌ها و تکیه‌کلام‌ها از یک طرف، حتی پسر او یعنی جمال هم بیننده را به یادِ صابر فردوس می‌اندازد؛ بی‌دست و پا بودن او و اینکه زن دوم دارد هم می‌تواند به این شباهت‌ها دامن بزند، اما در این سریال پسر یاور چلویی یکباره متنبه می‌شود و از زن دومش جدا و رابطه‌اش با همسر اولش بدون هیچ اقدام مهمی رو به راه می‌شود!

نویسنده در دهه‌های گذشته سیر می‌کند و سلطانی و نعیمی هم گوش به فرمان او هستند و کسی به این فکر نمی‌کند دانشگاه چرا نباید دوربین مداربسته داشته باشد؟ دانشگاه حراست یا نگهبان ندارد؟ شامیز یک پیرمرد نحیف و لاغر بیشتر می‌تواند بابای مدرسه باشد، اما انگار در سریال یاور باید همه چیز همانند فیلمفارسی‌ها جلو برود، مثل نوع ازدواج کردن شامیز و یاور یا اینکه تمامی زن‌های این سریال زیر سایه مردهایشان زندگی می‌کنند. نویسنده و کارگردان جزئی‌ترین مسئله را از سریال بیرون کشیده‌اند تا محسن چلویی در تاکسی آن راننده باج‌گیر بنشیند.

چندین نما در سریال وجود دارد که محسن با تاکسی رفت و آمد می‌کند، اما چرا او به عنوان فرزندی از یک خانواده سرمایه‌دار ماشین ندارد؟ یعنی اگر محسن ماشین داشت روایت شبه‌معمایی بودن سریال شکل نمی‌گرفت؟ اینکه یاور چلویی خاطره‌گویی کند درست همانند حشمت در سریال ستایش! این پرداخت‌های منسوخ شده با انتخاب‌های اشتباه بازیگران مثل ارسلان قاسمی، محمد رشنو در نقش آصف و اصلی‌تر از آن داریوش ارجمند مخاطب را پس می‌زند چراکه هیچ کدام نمی‌توانند غالب بر نقش باشند. دیالوگ‌گویی رفاقت‌گونه باید با یک نوع باورپذیری همراه باشد، اما چنین حسی میان محسن و آصف احساس نمی‌شود.

دیالوگ‌هایی که میان آن دو رد و بدل می‌شود اغراق شده است، حتی علاقه آصف به غزل هم برای این دهه نیست، باید در نظر داشته باشیم که آدم‌های داستان بی‌هویت هستند. محیط دانشگاه هیچ تأثیری در خط روایی ندارد.

ما از دانشگاه فقط محوطه می‌بینیم نه کلاس درس! ابراهیم نیوندی فقط به عنوان شخصیت منفی حضور دارد و دیالوگ می‌گوید و هیچ کسب و کاری از او نشان داده نمی‌شود، اضافه کنید پلیس جوان هم جزو همان کلیشه‌های مرسوم است که یک آشنایی دور با یاور دارد و قادر است در اوج منفعل بودن همه چیز را حدس بزند. در اجرا هم نکته دندان‌گیری دیده نمی‌شود. حجم زیاد از لوکیشن‌های تکراری و نما‌های اضافی شکل داستانگویی سریال را با ضعف جدی روبه‌رو کرده و حجم غم و اندوه و مرگ و زندان به عنوان شاکله اصلی یک سریال مناسبتی برای ماه رمضان مخاطب را خسته می‌کند، به همین دلیل است که سریال‌های رضا عطاران همچنان مهم‌ترین و ماندگارترین آثار ماه رمضان محسوب می‌شود و می‌توانیم چندین بار تکرار آن را تماشا کنیم، اما تکرار یک قسمت از یاور برای مخاطب قطعاً سخت است.
ارسال نظرات