مجاهد صادق
به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، آیت الله مهدوی کنی به تعبیر مقام معظم رهبری عالمی مجاهد و پارسا و سیاستمداری صادق و یک انقلابی صریح بود. ایشان مجاهد صادقی بودکه روش سیاسی حضرت امام خمینی (قدّسسرّه) را به عنوان شیوهای که میتواند باعث احیای تشیّع گردد، برگزید، وهمواره در طول حیات پر برکت خود قاطعانه وصریح بر آن پایبند بود. دین را در پرتو سیاست وسیاست را در چارچوب دین معنا میکرد و ولایت فقیه خط قرمز تفکراتش بود.
ولادت و دوران تحصیل
محمدرضا مهدوی کنی در ۱۴مردادماه سال ۱۳۱۰ در روستای کن از توابع تهران چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار ایشان مرحوم حاج اسدالله کنی است که به گفته مرحوم آیت الله مهدوی کنی، فردی مذهبی و مقیّد به مسائل دینی بوده و سعی بر تربیت فرزندانی مقیّد و ملتزم به آداب شریعت داشته است. آیتالله مهدوی کنی پس از طی دوره دبستان در کن، وارد مدرسه علمیه لرزاده در تهران شد و از محضر مرحوم آیتالله برهان بهرههای علمی و اخلاقی فراوان برد. ایشان در سال ۱۳۲۷ شمسی در سن ۱۷ سالگی برای ادامه تحصیل به قم مهاجرت نمود و تا سال ۱۳۴۰ در محضر استادان مبرّز آن زمان همچون آیتالله العظمی بروجردی، امام خمینی، آیتالله العظمی گلپایگانی و حضرات آیات مشکینی، حاج شیخ عبدالجواد سدهای (جبل عاملی)، علامه طباطبایی، شهید صدوقی، سلطانی، مجاهدی، رفیعی قزوینی، شعرانی و … رضواناللهتعالیعلیهم دروس عالی فقه، اصول فقه، تفسیر، حکمت، کلام و دروس خارج فقه و اصول را تلمّذ کرد.) پروین قدسیزاده، تاریخ شفاهی مسجد جلیلی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳، صص۱۱۹-۱۲۰.(
مبارزات علیه رژیم ستمشاهی
آیت الله مهدوی کنی از همان اوان كودكي با شنيدن داستانهايي از زندگاني مرحوم حاج ملّاعلي كني شيفتهي اين مرد مبارز و انقلابي شده بود بهنحوي كه بارها از شخصيت اين عالم مجاهد در كتاب خاطرات خود نام ميآورد و از وی تجليل ميكند.
اولین دستگیری آیتالله مهدوی کنی در ۱۸ سالگی (۱۳۲۸ شمسی) در اردستان بود که به شکنجه، تبعید و زندانیشدن ایشان و بعضی از طلّاب و مبلّغان همراه منجر شد. طوریکه با رسیدن این خبر به قم، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی به نخستوزیر وقت (اقبال) اعتراض نموده و عنوان کردند که چرا فرزندان مرا زدهاید و دستگیر کردهاید.
ایشان در داخل حوزه علمیه فعالیت سیاسی خود را شروع کردند. از جمله فعالیتهای مهم ایشان عضویت در مجمعی سیاسی بود که افرادی چون آیات و حجج اسلام سعادتپرور (پهلوانی)، محمدی گیلانی، محفوظی، خادمی اصفهانی، شمس، سمندری، جنیدی، حاج شیخ عباس ورامینی و… در آن حضور داشتند. بخشی از فعالیتهای این مجمع تحلیل فضای سیاسی کشور بود. همچنین اعضای این مجمع سعی میکردند با خرید کتب کمونیستها و ماتریالیستها، پس از مطالعه و مباحثه در برابر آنها، پاسخ تهیه کنند و در جریانات سیاسی وقت حضور داشته باشند. از دیگر برنامههای ایشان، فعالیت در جلسات علمی و سیاسی با حضور برخی دوستانشان مانند حضرات آیات شهید مطهری، شهید بهشتی، مرحوم موسوی اردبیلی و… بوده است. در این جلسات مباحثی مانند اقتصاد اسلامی و حکومت اسلامی مورد بحث و بررسی بوده که در نهایت منجر به تأسیس هستههایی مانند جامعه روحانیت مبارز تهران و تهیه اساسنامه مبارزاتی و دینی برای آن شد.
جریان سیاسی دیگری که آیتالله مهدویکنی در آن مشارکت داشت مربوط میشود به دوران ملی شدن صنعت نفت و تبلیغ جهت اعلامیهای که آیتالله کاشانی و سیدمحمدتقی خوانساری مبنی بر لزوم شرکت عموم مردم در انتخابات صادر کرده بودند. همچنین در قضایای حادثه 15 خرداد 42 نیز ایشان از جمله افراد فعال در این زمینه در تهران بودند که به دستگیری امام اعتراض داشتند و از مغازهداران خواستند بهنشانه اعتراض مغازههای خود را ببندند که البته درگیریهای شدیدی بین مردم و نیروهای رژیم رخ داد.
تبعید طولانی مدت
دستگیری و تبعید طولانیمدت آیتالله مهدوی کنی مربوط است به شب 23 ماه رمضان سال 1353ش. تا قبل از این دستگیری، حدوداً سه بار به زندانهای کوتاهمدت محکوم شده بود؛ یک مرتبه که سال 51 دستگیر شدند و حدود یک هفته در بازداشت بهسر بردند بازجو گفته بود که "چرا اسم امام خمینی را در منبر میبرید؟"، آقای مهدوی پاسخ داده بود که "چون ایشان استاد و مرجع تقلید ما است و ناچاریم اسم ایشان را بیاوریم، چون مسئله شرعی میگوییم" (آیتالله مهدویکنی مسائل مربوط به شکّیات نماز را مطرح میکردند و به این بهانه از امام خمینی در سخنرانیهای خود نام میبردند.)، در نهایت از ایشان تعهد گرفتند دیگر نام امام را نبرد و ایشان هم پس از آن لفظ «حضرت استاد» را درباره امام بهکار میبردند و همه مردم متوجه میشدند که مقصود چیست. (یاران امام، قامت استوار فضلالله مهدیزاده، ج27، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381، ص 527)
در شب 23 ماه رمضان پس از پایان منبر و نام بردن از «حضرت استاد» و بیان مسئله و در نهایت دعا برای بازگشت امام به ایران با کنایه به این صورت که «خدایا، تو خودت میدانی که ما چه میخواهیم» و آمین بلند و عجیب مردم، ایشان را از همان مسجد دستگیر و به بوکان تبعید کردند. آیتالله مهدوی عنوان میکند که "رئیس شهربانی بوکان خیلی بیادب بود و اهانت میکرد؛ به من گفت که «باید هر روز بیایی اینجا و دفتر حضور و غیاب را امضا کنی»". آقای مهدوی هم در پاسخ گفته بود که "من آدم حرفشنوی نبوده و نیستم و اگر حرفشنو بودم تبعید نمیشدم!"
آقای مهدوی در خاطرات خود عنوان میکند که "اگرچه اکثر اهالی بوکان سنی بودند و شیعیان در اقلیت قرار داشتند بااینحال به من خیلی خوش گذشت چرا که مردم بسیار احترام میکردند و هرجا که برای کاری مراجعه میکردم نوبت خود را به من میدادند و میگفتند که «ماموستا (منظور عالم دینی است) آمده است» و احترام میکردند."
بعد از حدود دو ماه و نیم، بهناگاه وی را به مهاباد منتقل کردند و این انتقال ناگهانی سبب شده بود خانواده ایشان بهمدت حدود 6 ماه از وی خبری نداشته باشند. آقای مهدوی در مهاباد متوجه شد که این انتقال ناگهانی از تبعید به این بازداشتگاه بهدلیل پرونده جدیدی است که برای ایشان تشکیل شده است؛ پرونده مشترکی با آقایان هاشمی رفسنجانی، طالقانی و لاهوتی بهاتهام کمک به گروهکها (مسئلهای که آیتالله مهدوی عنوان میکند که حداقل نسبت به ایشان اتهام است چراکه مشی ایشان مبارزه مسلحانه نبوده و با آن مخالف بوده است). در این دوران آیتالله مهدوی متحمل انواع شکنجهها میشود؛ از شکنجههای روحی و شنیدن کلمات زشت و اهانت و سیلی و لگد شروع شده بود تا اتاق شکنجه و شلاق و آویزان کردن از دست. ایشان ضمن خاطرات خود بیان میکند که "زمانی که دستان مرا با طناب بسته و از سقف آویزان کرده بودند و با مشت به شکمم میزدند" ایشان آیه «ربّنا افرغ علینا صبراً و ثبّت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین» را زمزمه میکردند که "بازجو گفت «پیرمرد، چرا خودت را فدای دیگران میکنی و چرا مدام ربّنا ربّنا میگویی؟»"، ایشان هم پاسخ داده بود که "هرکسی کار خودش را بکند؛ شما بزنید و من هم آیه خودم را میخوانم و دعای خودم را میکنم" و اینچنین در برابر انواع شکنجهها استقامت کرد.
بهگفته آیتالله مهدویکنی، این شکنجهها به هیچ وجه ناراحتی و پشیمانی در ایشان بهوجود نیاورد و این مسئله را ناشی از تعلیمات مذهبی و روحیهای میدانست که از امام خمینی(ره) کسب کرده بود. استقامت ایشان در برابر شکنجهها و بازجویان باعث ناراحتی و عصبانیت آنها از جمله عضدی (شکنجهگر معروف ساواک) شده بود که یک بار به ایشان بهکنایه گفت که "با این شکنجهها در باغ آمدی که!"، آقای مهدوی هم با خونسردی پاسخ داده بود که "من از ابتدا در باغ بودهام."، این طرز برخورد بازجویان را کلافه کرده بود و عضدی میگفت که "این مهدوی یک حرف راست به ما نزده و مدام دروغ میگوید" (اعترافاتی که آنها بهدنبالش بودند نگرفته بودند). میزان ناراحتی بازجویان از ایشان را میتوان در موارد متعددی شاهد بود از جمله اینکه در یک روز عاشورا که حال ایشان بد میشود و فشارش پایین میآید علیرغم کمک خواستن همسلولی ایشان، نگهبان به آنها توجهی نمیکند و میگوید : "مرد که مرد"!
فشار به خانواده ایشان
ساواک نهتنها مبارزان انقلابی را مورد شکنجه قرار میداد، بلکه خانوادههای آنها را نیز بینصیب نمیگذاشت از جمله اینکه هرلحظه امکان داشت از در و دیوار به داخل منزل آنها بریزند و برای خانواده زندانیان از جمله خانواده آیتالله مهدوی تعریف میکردند که فلان شکنجهها را روی ایشان انجام دادهاند (بهدروغ) تا فشار شدیدی به آنها وارد آید. یکی از فشارهایی که به خانواده ایشان وارد کردند در داستان ملاقات خانواده با آیتالله مهدوی در اوایل 1355ش در زندان اوین بود که پس از دو سال صورت گرفته بود، ملاقاتی که آیتالله مهدوی در یک قفس تنگ میان 100 نفر سرباز و دو ردیف سیم خاردار صورت گرفته بود تا خانواده ایشان بههمراه فرزندان کوچک ایشان، پدر خانواده را در این شرایط ببینند؛ دیداری که فشار روحی بسیار زیادی را بر خانواده از جمله فرزندان کوچک وارد کرد که عوارض آن تا سالها گریبانگیر آنها بود.
مسئولیتهای پس از انقلاب
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایشان در آبان ماه ۱۳۵۸ در کابینه ترمیمی مهندس بازرگان مشاور وزیر کشور مهندس هاشم صباغیان شد. در کابینه شهید محمدعلی رجایی در شهریور ۱۳۵۹ وزیر کشور بود و پس از آنکه در ۸ شهریور ۱۳۶۰ رجایی رئیسجمهور و باهنر نخستوزیر به شهادت رسیدند، شورای موقت ریاست جمهوری زمام امور دولت را به ایشان سپرد. آیتالله مهدوی کنی در ۱۱ شهریور ۱۳۶۰ از مجلس رأی اعتماد گرفت. ( رضا مرادی، زندگینامه پیشوایان انقلاب، تهران، حجر، ۱۳۶۱، ص۵۰.)
کابینه وی موظف شد که انتخابات ریاست جمهوری را در اولین فرصت برگزار نماید. این کابینه ۴۵ روز بیشتر دوام نداشت و در ۲۶ مهرماه ۱۳۶۰ وی استعفای خود را به آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت داد.
آیتالله مهدوی در ۲ بهمن ۱۳۶۰ به فرمان امام خمینی به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی منصوب شد و در ۲۱ اسفند ۱۳۶۰ مجدداً طی حکمی از طرف امام در شورای نگهبان عضویت یافت.
ایشان از سال ۱۳۶۱ همزمان با تأسیس «دانشگاه امام صادق علیه السلام» عهدهدار ریاست این دانشگاه شد. آیتالله مهدوی کنی همچنین عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و یکی از اعضای برجسته جامعه روحانیت و دبیر کل آن بود. امام درباره ایشان فرموده بود که «ما به ایشان ارادت داشتهایم، داریم و خواهیم داشت» که این خود گویای موقعیت ایشان در پیشبرد اهداف نظام میباشد. از جمله مسئولیتهای ایشان همچنین مؤسس و تولیت حوزه علمیه مروی به همراه موقوفات وابسته، عضو مجلس خبرگان رهبری، ونیز ریاست مجلس خبرگان رهبری را در طول حیات پربرکت خود بر عهده داشتند.
انقلابی صریح در فتنه 88
فتنهی ۸۸ که رهبر معظم انقلاب بارها مهمترین ویژگی عاملان آن را «عدم تمکین به قانون» برشمردهاند خسارات متعددی بر کشور و مردم تحمیل کرد. آیتالله مهدوی کنی یکی از افرادی بود که در برابر فتنه و فتنهگران مواضعی صریح و قاطع اتخاذ کرد. ایشان معتقد بود دو اشتباه بزرگ فتنهگران «مخالفت با رهبر انقلاب»، با وجود آنکه مقام معظم رهبری در نظام ولایت فقیه و در جمهوری اسلامی با آن صلاحیتها و شایستگیهایی که در قانون اساسی هم مشخص شده است، «قول فصل» و «فصلالخطاب» است، و همچنین «نپذیرفتن نظر اکثریت مردم» است.
آیتالله مهدوی کنی حتی پیش از انتخابات نیز بهطور خصوصی راجع به برخی کاندیداها که پس از انتخابات مدعی تقلب شدند هشدارهایی داده بود: «گفتم من آقای میرحسین را از نظر اقتصادی یک آدم سوسیالیست میدانم. ایشان نه فقط در دوران جنگ که اصولاً سبک تفکرش این بود. روی بدی و خوبی این عقیده بحث ندارم، ولی به هر حال ایشان عقیدهاش این بود. مسألهی بعدی هم اینکه ایشان به آقای خامنهای اعتقاد ولایی ندارد. ولایت آقای خامنهای مثل ولایت بوش و مائوتسه تونگ نیست. مردم آنجا هم آنها را رهبر میدانند، ولی ما آقای خامنهای را به معنای عام و آنچه که در دنیا مرسوم است رهبر نمیدانیم؛ بلکه میگوییم ایشان نائب امام زمان عجلاللهتعالیفرجه است و نوعی تقدس برای این جایگاه قائلیم. این تقدس در نظام ما کارساز است و ما بر اساس این اعتقاد دنبال کسی میرویم. مردم هم با همین اعتقاد در زمان امام بچههایشان را به جبههها میفرستادند و شهید میدادند. آقای میرحسین به این اعتقاد ندارد. ممکن است بگوید رهبری را در قانون اساسی قبول دارد، ولی این برای ما کافی نیست.»
آیتالله مهدوی پس از طرح شبههی تقلب، خطاب به فردی که پیش از انتخابات مدعی حمایت از نامزدی خاص بود گفتند: «دیدی آقا را قبول ندارد. رهبری ما یک نوع تقدس دارد. ایشان اگر مقام ولایت و مقام رهبری را قبول داشت، نتیجهی انتخابات را میپذیرفت و میرفت تا در دورههای بعد شرکت کند، ولی این کار را نکرد.» (مصاحبهی مرحوم آیتالله مهدوی کنی با مجلهی پاسدار اسلام، 13/9/1390)
ارادت ویژه به مقام معظم رهبری
آیتالله مهدوی کنی همواره به مقام معظم رهبری ارادتی ویژه داشتند و با اشاره به لزوم حمایت از رهبر معظم انقلاب در تشریح آن چنین میفرمودند: «اعتقادم این بود که رهبری ایشان منحصر به فرد است و ایشان خوب میتوانند مملکت را اداره کنند و باید ایشان را تأیید کرد؛ لذا در همهی این بحرانها و بالا و پایین رفتنها و با همهی نوسانات، اعتقاد من این بوده است که باید ایشان را تأیید کرد. اصلح ایشان است و ما صالحش را هم پیدا نکردیم چه رسد به اصلح. من معتقدم ایشان، هم از نظر مدیریت و هم از نظر تقوا در جایگاه رفیعی است، چون ما بهعنوان نایب امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف دربارهی رهبر بحث میکنیم...»
این یاور صدیق و همیشگی رهبری در گفتوگویی اینگونه از رهبر معظم انقلاب یاد میکنند: «بعد از امام، من حیثالمجموع، چه از نظر اجتهادی که توأم با رهبری است- و نه اجتهاد مطلق- و چه از نظر ادارهی کشور در بحرانهای مختلف، ما مثل ایشان سراغ نداریم. خداوند ایشان را تا ۱۲۰ سال نگه دارد. من خودم اینجور باور دارم و از روی عقیده حرف میزنم، نه از روی مصلحتاندیشی.» سپس ایشان دربارهی ویژگیهای شخصیتی رهبر انقلاب گفتند: «من در ایشان تقوا و عدالت و مردمداری و زهد را میبینم. ایشان تمام خصوصیاتی را که یک فقیه نایب امام زمان عجلاللهتعالیفرجه باید داشته باشد، دارند.»( همان)
سرانجام پس از عمری مجاهدت وتلاش این عالم ربانی در ۱۴ خرداد ۱۳۹۳ شمسی پس از شرکت در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) دچار حمله قلبی شد و به کما رفت و در ۲۹ مهر ۱۳۹۳ در ۸۳ سالگی در تهران به لقای معبود شتافت. مراسم تشییع و اقامه نماز بر پیکر وی به امامت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی ۱ آبان ۱۳۹۳ در دانشگاه تهران برگزار و بنابر وصیتش در کنار مزار آیت الله ملا علی کنی به شهر ری منتقل و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد.
رضوان الهی بر این مجاهد صادق
حاج آخوند
روح این عالم با بصیرت شاد