مرجعی حکیم
به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، مرجعیت شیعه در طول تاریخ همواره پاسدار ارزشها و احکام اسلامی بوده است. و با توجه به شرایط و مقتضیات زمان خود سعی در آگاهی و بیداری جامعه مسلمان در برابر استبدادها و استعمارها داشته واز هیچ کوششی در این مسیر پرتلاطم دست نکشیده است. مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم نمونه بارزی از این مرجعیت بود که عمر پربرکت خود را در این راه مصروف داشت.
ولادت
سید محسن طباطبایی حکیم فرزند سید مهدى، در سال ۱۳۰۶ هجرى قمرى در شهر نجف به دنیا آمد. جد اعلاى ایشان - حدود چهار قرن پیش - طبیب حاذقى بوده به نام «میر سید على طبیب» که اثر معروفش کتابى است به نام «مجربات طبیة». وى مورد علاقه خاص شاه عباس صفوى بود. او به سبب دانش و فضلش مورد احترام همگان بود و در سفرى که به آستان مقدس علوى مشرف شده بود، به اصرار مردم نجف اشرف که از داشتن یک طبیب ماهر محروم بودند، در آن شهر مقدس رحل اقامت افکند و به «میر سید على حکیم» معروف گشت و احترام مخصوصى در میان مردم عراق پیدا نمود.( حسینی اشکوری، احمد، الامام الحکیم السید محسن الطباطبائی، ترجمه مصباح نجفی، ص۴۳-۴۱.)
تحصیلات و اساتید
سید محسن حکیم از هفت سالگی قرائت قرآن و خواندن و نوشتن و از نُه سالگی تحصیل علوم دینی را آغاز کرد. درسهای مقدماتی، مانند ادبیات عرب و منطق و برخی متون اصول فقه (مانند قوانین و معالم) و نیز برخی متون فقهی (مانند شرایع و لمعه) را نزد برادرش، سید محمود، و دروس مقاطع بالاتر را نزد افراد دیگری چون صادق جواهری و صادق بهبهانی خواند. در ۱۳۲7(ه.ق) فراگیری دروس عالی حوزه (دوره خارج) را آغاز کرد و نزد آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، آقا ضیاء عراقی، شیخ علی جواهری، میرزا حسین نائینی و سید ابوتراب خوانساری، فقه و اصول و رجال را فرا گرفت و به درجه اجتهاد رسید.
او در اخلاق، از سید محمدسعید حبّوبی، باقر قاموسی، سید علی قاضی و شیخ علی قمی بهره برد. در این میان انس و مراوده با حبّوبی ــ که خود از استاد بزرگ اخلاق، ملا حسینقلی همدانی، بسیار متأثر بود ــ در بنای شخصیت حکیم نقش به سزایی داشت.
آثار علمی و تألیفات آیت الله حکیم
مرحوم آیت الله حکیم از موفق ترین شخصیت های بزرگ اسلامی است. علاوه بر عهده داری مرجعیت دینی و فعالیت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی دیگر، در زمینه تألیف و نگارش نیز از محققان برجسته و کم نظیر محسوب می شود که آثار ارزشمندی از خود به یادگار گذاشته است. برخی از آثار علمی ایشان عبارت است از:
مُسْتَمْسَکُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقی: این کتاب نخستین شرح استدلالی بر کتاب عُرْوَةُ الْوُثْقی استاد بزرگوارش آیت الله محمدکاظم یزدی است که مشتمل بر چهارده جلد می باشد؛
حَقایِقُ الاُصُول: این اثر در دو جلد به نگارش درآمده است که شرح سودمندی بر کِفایَةُ الاُصُولِ مرحوم آیت الله آخوند خراسانی است؛
شرح تبصره علامه حلی در دو جلد؛
نَهْجُ الْفَقاهَةِ شرح استدلالی بر مکاسب شیخ انصاری در دو جلد.
آثار ایشان را بالغ بر چهل و دو جلد ذکر کرده اند. (موسوعة طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانی، ج۱۴، ص۲۳۷)
بیداری سیاسی آیت الله حکیم
اسلام سیاسی
نقل شده است که کسی از آیت الله حکیم سؤال کرد: نظر شما درباره سیاست و دخالت علمای دینی در آن چیست؟ ایشان در جواب به صورت صریح فرمودند: «اگر سیاست اصلاح امور مردم روی اصول صحیح عقلانی و تلاش برای پیشرفت و هرچه بهتر انجام گرفتن کارهای آنها و تأمین رفاه و آسایش ایشان باشد...، اسلام تمامش این است و جز سیاست چیز دیگری نیست و علما نیز غیر از این کار دیگری ندارند و مؤمنان هم باید با همه توان خویش به آن پرداخته، آن را واجب بدانند... و اگر منظور از سیاست چیز دیگری باشد اسلام از آن بیگانه است».
دفاع در برابر انگلیس
در ماجرای جنگ جهانی اوّل وقتی کشور عراق از طرف نیروهای بریتانیا به طور جدی تهدید شد. مراجع شیعه با صادر کردن حکم وجوب دفاع از سرزمین اسلامی، در کنار مردم به سوی جبهه ها رهسپار شدند. آیت الله حکیم نیز به همراه استاد بزرگوارش سیدمحمّدسعید حَبُّوبی به سمت جبهه شُعَیْبیه حرکت کردند. از آن جا که مرحوم آیت الله سیدمحمّدسعید حَبُّوبی در این زمان دوران کهن سالی را سپری می کردند و آن چنان که باید، توان اداره سپاه عظیمی را که فراهم شده بود نداشتند، رسیدگی به وضع سپاهیان را به آیت الله حکیم سپردند و به سربازان تحت فرماندهی خود چنین نوشتند: «آقای حکیم، حَفَظَهُ اللّه، امین و مورد اعتماد من است. هر حکمی کند باید انجام شود».
هرچند بر اثر خیانت سربازان بی ایمان دولت عثمانی مجاهدت های قهرمانانه مسلمانان به نتیجه ای که باید نرسید، اما سربازان تحت فرماندهی علمای غیور حوزه نجف با تشکیل گروه های چریکی، ضربه های سختی به سربازان بریتانیایی وارد ساختند. آیت الله حکیم در این پیشامد بزرگ به عنوان نماینده آیت الله حَبُّوبی شهامت و ایستادگی عجیبی از خود نشان می دهد. خود ایشان دراین باره فرموده اند: «در تمام مدتی که در جبهه جنگ بودم هرگز نترسیدم».( علوی، حسن، الشیعه و الحکومه القومیه فی العراق، ص۶۷ ـ ۷۳.)
اعتراض به شاه
در سال 1338 ش محمّدرضا شاه پهلوی از طریق به رسمیت شناختن رژیمِ صهیونیستیِ اسرائیل ماهیت پلید خویش را بیش از پیش آشکار ساخت. آیت الله حکیم به دنبال این حرکت خائنانه رژیم پهلوی با ارسال نامه ای به آیت الله بهبهانی در تهران نگرانی خود را از این اقدام شاه این گونه بیان فرمودند: «خبر به رسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط ایران باعث رنجش و اعتراض مسلمانان شده است. امید است مسئولان کشور را به رعایت واجبات اسلامی و احترام به افکار عمومی مسلمانان نصیحت کنید و خداوند پاک یاری کننده و پیروزی بخش است».
اعتراض به لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی
در اوج مبارزات روحانیان ایران با نظام پهلوی که هم زمان با طرح لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی شروع شده بود آیت الله حکیم با شجاعت و صراحت کامل، علاوه بر محکوم کردن این لایحه از مبارزه روحانیت ایران اعلام پشتیبانی کرد. ایشان در نامه ای که به آیت الله بهبهانی نوشته بودند ضرورت پیشگیری از تصویب لایحه را چنین بیان کردند: «قبلاً با نامه به حضرت عالی تذکر دادم. تلگراف و نامه های زیادی از علما، دامت برکاتهم، و مسئولان ولایات ایران به این جانب رسیده که انزجار مؤمنان را از آن لایحه می رساند. لذا لازم دیدم بدین وسیله مجددا تذکر دهم که به اولیای امور ابلاغ کنید که از تصویب این گونه قوانین کفرآمیز که بر خلاف قوانین مقدس اسلام و مذهب جعفری است جلوگیری نمایند».( دوّانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج۳، ص۴۴-۴۶، تهران (۱۳۶۰ش) )
واکنش به وقایع پانزده خرداد
پس از واقعه پانزده خرداد، وقتی آیت الله حکیم از جنایات رژیم پهلوی خبردار شدند با ارسال نامه ای به آیت الله آشتیانی، در تقبیح علمکرد شاه نوشتند: «خبر حوادث خونین ایران را که همواره موجب شدت یافتن زخم های حوادث گذشته بسیار نزدیک می باشد، دریافت داشتم. یقین دارم اصرار مسئولان امور در پیروی از سیاست قلع وقمع و ارعاب پی درپی مردم کاشف از عجز آنها در اداره امور مملکت است. باید از این گونه سیاست بازی ها بهراسند که به طور قطع آنها را به پرتگاه سقوط مبتلا خواهد ساخت و اندیشه بد دامن گیر صاحبش خواهد شد. نفرت و استنکار شدید ما را به مسئولان امور از این نحو رفتار ناهنجار نسبت به عموم مؤمنان به خصوص طبقه روحانیت ابلاغ نمایید».( باقری بیدهندی، ناصر، نجوم امت ج۱، ص۷۲)
خودداری از احترام به طاغوت
روزی عبدالرسول خالصی فرماندار کربلا نماینده ای نزد آیت الله حکیم می فرستد و خبر ورود فیصل دوم را به او اطلاع می دهد تا وی نیز در مراسم استقبال از شاه حاضر شود. آیت الله حکیم به فرستاده فرماندار اعلام می کند: هرگز به استقبال فیصل نخواهم آمد. عبدالرسول چون این جواب را می شنود، خود به دیدار آیت الله حکیم می رود و عرض می کند: آقا من خودم شیعه هستم. این کار شما اهانت به من است و هرگز به مصلحت شیعیان نیست. مرجع شجاع شیعیان در جواب می فرمایند: این کار من خدمتی به همه شیعیان عراق است. ما بخشی از جواهرات گنجینه همایونی نیستیم تا هرچندگاه پادشاه آنها را از نظر بگذراند. من بار اوّل به استقبال او رفتم تا مشکلات مردم را با وی در میان بگذارم ولی او تاکنون هیچ اقدامی دراین باره نکرده است. چون هدف شاه از سفر به نجف تبلیغ برای خود است من نمی توانم بخشی از جواهرات گنجینه همایونی باشم.
حمایت از فلسطین
آیت الله سیدمحسن حکیم از شخصیت های بزرگ اسلامی است که همواره مسلمانان را به کمک و پشتیبانی از مردم قهرمان فلسطین فرا می خواند و در مجموعه اعلامیه های روشنگرانه ای که صادر می کرد ضرورت نجات مسجدالاقصی را به مسلمانان گوشزد می نمود. در سال 1956 به دنبال تجاوز کشورهای فرانسه و انگلیس و اسرائیل به مصر، وقتی مردم مسلمان عراق در حمایت از مردم مصر به راه پیمایی پرداختند، نیروهای دولتی عراق در نجف به تظاهرکنندگان حمله کرده، گروهی را مجروح و عده ای را بازداشت کردند. آیت الله حکیم در اعتراض به این عمل ناجوانمردانه رژیم افزون بر این که از برگزاری نماز جماعت خودداری کرد، با صدور اعلامیه ای بسیار شدیداللحن عملکرد دولت را نکوهش کرد. وی در این اعلامیه خطاب به فیصل دوم پادشاه وقت عراق می نویسند: «حضرت پادشاه خون ریزی و وحشی گری ای که در نجف اشرف رخ داد، عمل بسیار پست و نادرستی بوده است. بسیار متأسفیم که دولت اقدام به چنین کاری کرده است. مردم نیز از این کردار دولت متنفر و منزجرند».( فیاضحسینی، هاشم، الامام المجاهد السید محسن الحکیم، ج۱، ص۸۶-۹۴)
آیت الله حکیم و کودتاگران
در سال 1336 ق عبدالکریم قاسم در عراق کودتا می کند و نظام جمهوری را به جای نظام پادشاهی مستقر می سازد. آیت الله حکیم با تیزبینی خاصی که داشتند متوجه سیاست های پشت پرده استعمارگران بودند، لذا از تأیید این حرکت عبدالکریم قاسم خودداری کردند. چند روز پس از استقرار کودتاگران زمزمه ضرورت کشف حجاب از سوی مسئولان دولتی به گوش می رسید که آیت الله حکیم شدیدا به مخالفت با این گونه طرح های استعماری سران جمهوری جدید پرداخت و حتی رژیم را وادار ساخت که از مخالفت با چاپ کتابی که شیخ محمدامین زین الدین درباره دفاع از حجاب نوشته بودند خودداری کند. این فقیه فرزانه به منظور جلوگیری از گرایش مردم به حزب های منحرفی که در این دوره ایجاد شده بودند حزب دعوت اسلامی را که گروهی از فضلای حوزوی ایجاد کرده بودند مورد حمایت قرار دادند.
پافشاری بر وحدت مسلمانان
فقیه نامدار شیعه، حضرت آیت الله حکیم، به همه اقوام و حتی اقلیت های مذهبی جامعه اسلامی به دیده احترام می نگریستند و چون پدری مهربان در راه حل مشکلات و فراهم ساختن زمینه های خوش بختی و آسایش و امنیت آنها از هیچ گونه تلاشی دریغ نمی کردند. بارها در دفاع از حقوق اقلیت های نژادی و مذهبی، به سردمداران رژیم های ستم پیشه هشدار می دادند و می فرمودند: «من مایل نیستم، جز آنچه مصلحت من و مردمم در آن است بر زبان رانم. از نظر من کُرد، عرب و ترک با یکدیگر تفاوتی ندارد. همه آنها برادران و فرزندان منند. خوش بختی آنها را می خواهم و با همه توان و قدرتم از آنان نگاهبانی می کنم».
برخورد با حزب بعث
در سال 1346 ش حزب بعث با پشتیبانی امریکا و انگلیس، به دنبال کودتایی زمام امور را در کشور عراق به دست گرفت و از همان ابتدای کار مخالفت خود را با احکام اسلامی به همگان نشان داد. وقتی آیت الله حکیم از ماهیت و اهداف و سیاست های حزب بعث و سران آن خبردار شدند از هر فرصتی که به دست می آمد برای تبلیغ علیه آنها بهره برداری می کردند و علی رغم اصرار صدام حسین هرگز حاضر به ملاقات با او نشدند. نقل می کنند وقتی عبدالحسین ودای، وزیر کشاورزی حزب بعث، به خدمت آیت الله حکیم رسید به وی گفت: «رئیس من، احمد حسن البکر، سلام می رساند و می گوید: تو عموی من هستی. من به خاکی که بر آن راه می روی افتخار می کنم و تشرف می جویم. پس چرا در حالی که ما هرچه می گویی عمل می کنیم، هم چنان با ما مخالفت می کنی و ما را آزار می دهی؟» از آن جا که آیت الله حکیم می دانست تمام این حرف ها و ابراز محبت ها دروغ است، به عبدالحسین ودای فرمود: نفرت مردم از شما اینک به اندازه ای است که اگر به شما دست یابند، شما را با گلوله نمی کشند؛ زیرا شما به اندازه قیمت گلوله ارزش ندارید. بلکه شما را با دندان هایشان می کشند».( عدنان ابراهیم سراج، الامام محسن الحکیم، ج۱، ص۲۴۳-۲۵۹)
ارتحال
مرحوم آیت الله سید محسن حکیم پس از عمرى تلاش بىوقفه در راه اعتلاى اسلام و مسلمین، سرانجام بر اثر رفتار ظالمانه بعثىهاى عراق، در روز سهشنبه ۲۷ ربیع الاول سال ۱۳۹۰ هجرى قمرى در نجف اشرف و در سن ۸۴ سالگى به لقاءالله پیوست و پیکر پاک آن عالم نستوه در مقبره مخصوص کنار مسجد هندى به خاک سپرده شد.
روحشان شاد و راهشان پررهرو باد./826/
رحمةالله علیه
یادداشت خوبی بود ممنون