فراق یک ساله مبتکر برنامه ویژه تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان
به گزارش خبرگزاری رسا، امیرحسین کسائی: امروز دوم آذرماه دقیقاً یک سال میشود که دیگر کودکان و نوجوانان به خصوص دهه شصتیها «عمو راستگو»ی خود را از دست دادهاند. حجتالاسلام محمدحسن راستگو کارشناس حوزه تعلیم و تربیت که به عنوان عمو راستگو بچهها میشناختندش، سال پیش و در بحبوحه شرایط کرونایی کشور دارفانی را وداع گفت.
مبتکر برنامه ویژه تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان
این روحانی دوستداشتنی سال ۱۳۳۲ هجری شمسی در شهر مشهد به دنیا آمد. او در سال دوم دبیرستان به حوزه علمیه مشهد وارد و سطح را در مشهد و تتمه سطح و دروس خارج حوزه را در قم گذراند. مرحوم راستگو مبتکر برنامه ویژه تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان به صورت کلاس، اردو، دروس کلاسیک برای مربیان پرورشی، مراکز تربیت معلم، حوزههای علمیه و صدا و سیمای جمهوری اسلامی بود.
نگاهی کوتاه به زندگی حجتالاسلام راستگو
او دنبال جذب کودکان بود
او درست شبیه آنچه از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) شنیدهایم در زمان مواجهه با کودکان و صحبت با آنان، به زبان و لحن آنان صحبت میکرد و معارف و آموزهها را با همان زبان کودکانه با شوخیهای خاص خود میگفت. او مانند دیگر روحانیها نبود که روی منبر یا در تلویزیون برای بزرگترها حرف میزدند که شاید سخنان خشک آنها تنها برای پدر و مادرها خوب باشد. راستگو به کودکان میخندید و بچهها را جذب خود میکرد و خاطرات شیرینی برای آنها ایجاد میکرد.
آمده بود تا یک کار متفاوت کند
مصطفی رحماندوست شاعر، نویسنده و مترجم کودک و نوجوان در خصوص او میگوید: «من برنامه کودک تلویزیون را داشتم و راستگو را نمیشناختم. یک روز دیدم آخوند جوان کوتاه قدی یک راست آمد کنارم نشست و سلامعلیکم و بعد گفت من آمدهام برای بچهها برنامه اجرا کنم. آن روزها کاملا اوضاع انقلابی بود. منشی داشتم، ولی قاعده بر این بود که منشی مانع ورود کسی نشود. من که دل خوشی از آخوندهای جوان و بیتجربه نداشتم که به نام انقلاب مدعی هر کار و تخصصی شده بودند، گفتم آقاجان سن و سالی هم نداری که بگویم حاجآقا این کارها به شما نیامده. تلویزیون و تولید در آن دستگاه، حرفهای تخصصی است. همین که دوربین را از استودیو خارج کردهاید و جلو منبر گذاشتهاید، کافی است. لطفا بروید به جنگ زید و عمر ادامه دهید و درستان را بخوانید. اما راستگو میدان را خالی نکرد و گفت من حاضرم با بهترین هنرپیشهها و مجریان برنامه کودک مسابقه بدهم و فیالبداهه برنامه اجرا کنم.»
دوستی صمیمی کودکان که هنوز جایش پر نشده است
سبک تبلیغ دینی راستگو به گونهای بود که او را شاخص کرده بود، طوری که حجتالاسلام احمد مروی، تولیت آستان قدس رضوی در خصوص او گفته بود: «آن مرحوم، مبلغی صاحب سبک و دوستی صمیمی برای کودکان و نوجوانان بود و چهره ماندگار و خدمات علمی و آموزشی او در حوزه تعلیم و تربیت هیچگاه از یاد نخواهد رفت.» سبک خاص او این روزها توسط افرادی دیگری ادامه پیدا کرده است و کودکان این روزها «عمو روحانی»های بسیاری دارند اما زمانی که به زمان برنامههای خاصی مانند «سهسالههای حسینی» در محرم رسید که سالها او اجرا کرده بود، همه یادش را زنده کردند و گفتند جایش بسیار خالی است.
سال ۵۴ در مسجد رهبر، داستان انقلابی میگفت
راستگو در تلویزیون و برنامههایش مانند یک معلم گچ دست میگرفت و مینوشت و نقاشی میکرد. خط خوش داشت و ذوق هنریش هم مثالزدنی بود یا با کمک وسایل مختلف سعی میکرد با مثال و بازی مطالب را به کودکان ارائه کند. او خاکی بود و هرچه بیشتر شناختهتر میشد، تواضعش بیشتر میشد. مرام و سبک زندگیش خیلی چیزها یاد آدم میداد. او سالها به همین سبک در مساجد مختلف در مشهد کار کرده بود که یکی از خاطراتش در مسجد کرامت مشهد در نزدیکی حرم مطهر امام رضا (ع) و با حضور مقام معظم رهبری بوده است.حسن چیتساز، از راویان کتاب «مسجد رهبر» در این خصوص میگوید: «فکر میکنم سال ۵۴ مربوط به مسجد کرامت، جلسات قرآنی زیرنظر آقای خامنهای بود؛ منتها با نقشآفرینی طرفهایی که کار میکردند... خب آنجا کلاسهای قرآنی و بعضی وقتها هم کلاس داستانهای مذهبی برگزار میشد. آقای راستگو داستانهای هیجانی انقلابی میگفت. همینطور که الان هم دودستی طرح و نقاشی میکشد، آن موقعها هم همینطور هم زمان با کشیدن نقاشی، داستانهای هیجانی بیان میکرد. بعد هم خب کتابهایی داده بودند که در بین خانهها دستبهدست میچرخید. مثلاً کتابها موضوعش این بود که مسلمان باید زیرک باشد، با فراست باشد، فهمیده باشد. کتابهایی بود که هم مسلمان بودن را نشان میداد، هم اینکه زرنگ بودن و خنگ نبودن و اینها را نشان میداد. خب یکی دوتا اردو بود؛ یک اردویی بود طرف طرقبه اینها فکر میکنم. یک اردو هم بود که طرف شاندیز بود که فکر میکنم آقای خامنهای خودش هم آمده بود.»
زمانی که خیلی از ما خبر پر کشیدن او را شنیدیم یاد خاطرات و درسهایی که پای صحبتهایش شنیده و یاد گرفته بودیم، افتادیم. اوضاعی که افشین علاء در ابیات خود آن را وصف کرد:
«رفتم از بزرگسالیام به کودکی
دیدم از صمیم جان
در اتاق کوچکی
پای حرفهای او نشستهام
پشت قاب شیشهای
پای قصههای راستگو نشستهام
او که بر تنش
جامه رسول پاک بود
پست و منصبی نداشت
همنشین کودکان خاک بود
با گچ سفید و تخته سیاه
بچههای نسل انقلاب را
سوی روشنی روانه کرده بود
انس با کتاب را
بازی قشنگ کودکانه کرده بود
بچههای روستا و شهر و پایتخت را
پای تخته مینشاند
آیههای سخت را
مثل جرعههای آب
در گلوی کودکان تشنه مینشاند
در کلاس او
هرکسی برای شیطنت اجازه داشت
راستگو
در جواب بچهها به جای اخم
حرفهای تازه داشت
روی تخته سیاه
دست خط او که موج میگرفت
در میان خانهها
شور کودکانه اوج میگرفت
با گچی که جان نداشت
نقشهای زنده میکشید
هیچ کس در آن کلاس درس
ترس امتحان نداست
چون که او به جای ترس
طرح خنده میکشید
جای میله قفس، پرنده میکشید
بچهها به محض دیدنش
یا شنیدن صدای او
بارها ز خنده روده بر شدند
چشمهایشان ولی
با شنیدن حقایقی که پشت خنده بود
بارها ز اشک شوق پر شدند...»
۳۵ سال اجرای برنامههای تلویزیونی
راستگو سالها مدیریت مرکز مربی کودکان در حوزه علمیه و همچنین به مدت ۳۵ سال اجرای برنامههای متعدد تلویزیونی برای کودکان را برعهده داشت. او پس از تحصیل علوم حوزوی تا خارج فقه و اصول به فعالیت در زمینه کلاسهای ویژه کودکان و برپایی اردو پرداخت. راستگو در دهها کشور آسیایی، آفریقایی و اروپایی به اجرای برنامه پرداخت. او در طول عمر خود آنچه دوست داشت و میخواست را اجرایی کرد که افشین علاء دقیق وصف کردهاش:
«خوش به حال راستگو
در تمام عمر خود همان که خواست بود
کار خویش را رها نکرد
جز به آیهها و بچهها
اعتنا نکرد
حرفهای او اگرچه قصه بود
راست بود»
راستگو سال قبل از میان ما پرکشید و پیکرش ابتدا در قم و حرم حضرت معصومه(س) تشییع شد و بعد به مشهد رفت و بعد از طواف در حرم امام رضا(ع)، در صحن بزرگ آرامگاه خواجه ربیع در جوار خانواده آن مرحوم به خاک سپرده شد. به فاصله چند روز بعد از فوت او، همسرش نیز به علت سکته مغزی درگذشت. برای شادی روح و او همسرش فاتحهای بخوانید.