شش پیشنهاد یارانهای به رئیسی
به گزارش خبرگزاری رسا، این روزها سالگرد حوادث تلخ آبان 1398 است. بدیهی است ما امروز هیچ ابزاری برای جبران خسارتهای جانی، مادی و معنوی آن روزها نداریم. اما نهتنها دست ما در جبران آن خسارتها خالی است، شوربختانه این روزها بار دیگر افرادی در رسانهها، محافل عمومی و گزارشهای رسمی همچون تفریغ بودجه سال 1399 و... درحال سوق دادن دولت برای حرکت به سمت یک شوک درمانی جدید تحت عنوان حذف یارانههای پنهان هستند. آنچه در ادامه میآید گفتوگوی مفصل ما با حسین سرآبادانیتفرشی، پژوهشگر هسته عدالتپژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) است که چندین سال در حوزه عدالت پژوهشهای مستندی داشته و یکی از دغدغههایش، موضوع یارانههای پنهان بوده است.
چرا یارانه پنهان باید دغدغه ما باشد؟
ببینید ما در هسته عدالتپژوهی مرکز رشد امامصادق(ع) بعد از اینکه درخصوص برخی از موارد نظری و تئوری عدالت مثل نظریه اسلامی عدالت بحثهایی داشتیم، تصمیم گرفتیم در حوزه مسالهشناسی عدالت ورود کنیم و به برخی مسائل روز که الان مطرح هست آنها را از لنز عدالت اجتماعی تفسیر کنیم که یکی از آنها بحث یارانهها بود.
این اتفاق برای اوایل سال۹۸ است. اردیبهشت و خرداد۹۸ سلسلهجلسات و مسالهشناسی داشتیم حتی قبل از آبان۹۸ ما مبنای بررسیها را گزارش سازمان برنامهوبودجه که سال1397 و با عنوان «تخمین ابعاد کمی یارانههای پنهان در اقتصاد ایران» گذاشتیم.
این نکته را بگویم که بعد از انتشار آن گزارش وقتی دیدیم آقای نوبخت، رئیس وقت سازمان برنامهوبودجه آمد و درخصوص آن مصاحبه کرد ما میدانستیم که اقدام بعدی دولت، سوارکردن یارانههای پنهان بهعنوان اصلاحات ساختاری بودجه خواهد بود که رهبر انقلاب آن را (اصلاحات ساختاری بودجه) از دولت مطالبه کرده بودند.
پس از انتشار چارچوب اصلاحات ساختاری بودجه ازسوی سازمان برنامهوبودجه، ما نقدی بر متن چارچوب اصلاح ساختاری بودجه نوشتیم. نقدی که ما به طرح سازمان برنامهوبودجه داشتیم این بود که این متن مبنای کلی طرح و ساختار سیاستهای تعدیل ساختاری بود. منتها یکی از محورهایی که این برنامه داشت موضوع اصلاح قیمت حاملهای انرژی بود و پیشنهاد داده بودند قیمتگذاری حاملهای انرژی اصلاح شود. از این کار هم سه هدف را ذکر کرده بودند که من خلاصهاش را میگویم. سازمان برنامه برآورد کرده بود این اصلاح منجر به سه اتفاق میشود.؛ اول تامین منابع و کسری بودجه دولت از طریق تامین منابع پایدار و کارآمد برای اداره کشور بود. دومی ایجاد ثبات در اقتصاد کلان بود که کل این اهداف و برنامه در ذیل یارانههای پنهان مطرح شده بود و سوم ارتقای عدالت اقتصادی و بهبود معیشت عمومی. اینها پیشبینی کرده بودند ما یک سیستم UBI (درآمد پایه همگانی) یا درآمد سرانه پایه ایرانی را برای هر فرد طراحی میکنیم و به هر ایرانی این درآمد را میدهیم.
با استفاده از درآمدهایی که به وسیله آزادسازی که اینها میگویند واقعیسازی و الان هم این واژه بهروز شده و تحتعنوان عادلانهسازی قیمت حاملهای انرژی مطرح میشود، قرار بود وضعیت مردم ایران بهتر شود.
در این برنامه بهبود معیشت عمومی و عدالت در ظاهر مدنظر قرار گرفته است. یعنی اینها هم تاکید دارند مساله عدالت مهم است. اینها متوجه هستند که براساس اصول اقتصادی و نیز عدالت اقتصادی و اسناد بالادستی، عدالت یکی از اولویتهای نظام جمهوری اسلامی است.
اما هدف نهایی مطرحکنندگان دو گزارش بالا چندان هم عدالت نبود، اینها میگویند چون با اجرای برنامههایی همچون آزادسازی قیمت خرابکاری بزرگی در زندگی و معیشت مردم رخ میدهد، UBI میدهیم تا هزینه جراحی باشد و کلا خرابکاریها جبران شود.
پس موضوع هر دو گزارش سازمان برنامه، تحقق عدالت نبود و نگاه به عدالت در این تفکر بهعنوان یک موضوع ثانویه است تا این وضعیت رفع و رجوع شود. تعبیر بعدش میشود اینکه اقشار فقیر و بهقول آقایان اقشار آسیبپذیر صدایشان درنیاید.
ما در آن فضا متنهای انتقادی زیادی نوشتیم و منعکس کردیم. گفتیم این متن اشتباهات ساختاری و محتوایی زیادی دارد. گفتیم اشکال این متن (اصلاحات ساختاری بودجه) مبنا خواهد شد برای دستکاری قیمت حاملهای انرژی. این حرف را کی گفتیم؟ تیرماه۱۳۹۸ و چندماه قبل از حوادث تلخ آبان همان سال.
آمدیم جلوتر و فاجعه تلخ آبان98 رخ داد درحالی که فقط بنزین گران شد و به برق و آب و گازوئیل و... نرسید. ما جستهوگریخته درباره این موضوع حساسیت داشتیم. رسیدیم به انتخابات1400 با ورود آقای رضایی و جلیلی این مساله دوباره روی بورس آمد. آقای جلیلی با طرح وان و آقای همتی با ایده یکمیلیون تومان یارانه، بار دیگر یارانههای پنهان را به صدر اخبار کشور برگرداندند.
البته در زمان انتخابات، آقای رئیسی با هوشمندی طرح یارانه را در وعدههای خود مطرح نکرد. ما در گرای عدالت 13مطلب با محوریت یارانه پنهان کار کردیم. باز بعد از پیروزی آقای رئیسی ما دیدیم به این موضوع جستهوگریخته اشاره میشود. در کمیسیون مجلس زمزمههایش مطرح شد.
ما در هسته عدالت پژوهی 3گروه داریم: آموزش-بازار کار و پول و بانک و تمرکزمان بیشتر در حوزه عدالت آموزشی و عدالت بازار کار و عدالت پولی و بانکی است و کارهایی هم در این زمینه میکنیم که محل بحث ما نیست. وقتی دیدیم این موضوع روی بورس هست در آن ورود کردیم که این مساله جدی است و تا اندازهای که میتوانیم باید وارد شویم تا اوضاع را ببینیم.
زمزمهها تشدید و گزارش رسمی کارشناسی و نهادهای نظارتی منتشر شد که آخرین گزارش برای دیوان محاسبات بود و عددی که اعلام کردند. ما به مناسبت سالگرد آبان98 وارد شدیم تا در فضای رسانهای این موضوع را مورد توجه قرار دهیم، چون متاسفانه طرفداران این ایده آزادسازی یا واقعیسازی یا شوکدرمانی یک تیم کامل هستند و هم کارگزار دارند، هم رسانه هم سیاستگذار.
این اصلا یارانه نیست که میخواهید بردارید
ما در همان سال1398 سلسلهجلساتی داشتیم درباره بررسی یارانه پنهان. سوال این بود که اصلا این کلمه درست است؟ این مفهوم انگاره درستی است؟ معنایش معنای درستی است؟ این جلسات را تابستان۹۸ با حضور دکتر پیغامی برگزار کردیم. ماحصلش البته با یک فاصله زمانی حدود یکسالونیمه و در زمستان۹۹ درقالب یک گزارش تحتعنوان پیدا و پنهان یارانهها منتشر شد. ما در این گزارش معنای یارانهها را در اقتصاد ایران و ادبیات علمی واکاوی کردیم. گفتیم یارانه چهارتا معنی دارد. گفتیم براساس مفاهیم یارانه، این واژه یارانه پنهان اصلا معنی یارانه نیست. گفتیم آن چیزی که شما تحتعنوان یارانه پنهان میشناسید اصلا آن هم یارانه نیست. یعنی خود این سرفصلهایی که شما میشناسید نه یارانه است و نه یارانه پنهان. یارانه نیست چون یارانه تعریف دارد. تعریف یارانه را اینجا با ۴منطق توضیح دادیم. یارانه پنهان نیست چون این منطقی که شما میآیید تعادل قیمت جهانی را مبنا قرار میدهید بعد مابهالتفاوت قیمتی که در داخل عرضه میشود، تحتعنوان گپپرایسینگ یا شکاف قیمتی یک چیزی را شناسایی میکنید تحتعنوان یارانه پنهان و فاکتور میکنید به حساب ملت، این اقدام بیرحمانه و خطرناکی است. ذهنیت آقایان واقعا مایه تاسف است هم در ماجرای ارز 4200تومانی، هم در ماجرای آزادسازی قیمتهای حاملهای انرژی قابلتامل است.
خروجی: چرخه شوم تورم-ارز- شوکدرمانی
نکته ما هم همین است، این یارانهای که با عنوان یارانه پنهان مطرحشده؛ یارانه نیست به این دلیل که شما تعادلهای بازار داخلی را با تعادل بازارهای جهانی میسنجید. قیمتها در تعادلهای ملی و در بازارها تعیین میشوند. فرض این نگاه این است: ادغام اقتصاد ایران با اقتصاد بینالملل و دلاریزهشدن بیشتر اقتصاد ایران. وقتی شما قیمتهای کلیدی اقتصاد را به نرخ ارز وصل میکنید، این با واقعیت اقتصاد تحریمشده 1400 ایران تناقض دارد. شما اقتصادی نیستید که در نظام بینالملل هضم شده باشید و بتوانید بهراحتی بهعنوان یک بازیگر نقش ایفا کنید. فروضی که آقایان بهعنوان علم اقتصاد مطرح میکنند، با فرض هضم و ادغام اقتصاد ایران با نظم بینالملل است، اقتصاد ایران یک اقتصاد تحریمی و دربرابر نظم بینالملل است، چه بخواهیم چه نخواهیم. متاسفانه نگاه قیمتی آقایان انتها ندارد و تنها جذابیت ظاهری دارد و شما باید تا ته بروید وقتی تا تهش میروید باید به لوازم آن پایبند باشید. یکی از لوازم هم این فرض است که اقتصاد ایران درون نظم بینالملل قابل توجیه است. بنابراین یارانه پنهان یک افسانه است، یعنی در اصل یارانه شوک ارزی است. سازمان برنامهوبودجه گزارش یارانههای پنهان را در دیماه97 نوشت، درست 6ماه بعد از شوک ارزی. یعنی هر زمان که ما شوک ارزی پیدا میکنیم یارانه شناساییشده و به حساب مردم فاکتور میشود و با افزایش نرخ ارز این فاکتور بالاتر میرود و آقایان میخواهند این فاصله را کم کنند، یک شوکدرمانی انجام میدهند. یک شیفتی قیمتها را میدهند حالا با هزینه نارضایتی اجتماعی و مسائلی که دارد. فاصله را کم میکنند و دوباره این فنر در میرود. آقایان عباس شاکری و مومنی از این موضوع تعبیر میکنند به چرخه شوم تورم-ارز-شوکدرمانی؛ بنیان این تفکر را نیز محمود احمدینژاد در اقتصاد ایران گذاشت.
از ماجرای قاچاق بگیرید تا ماجرای نحوه مصرف دهک دهم. درحالی که در گزارش سازمان برنامه اشاره شده بود یارانه پنهان بنزینی دهک۱۰، 23 تا ۲۵برابر دهک یک است، ما گزارش هزینه-درآمد خانواده در همان سال را بررسی کردیم و به عدد 3.8برابر رسیدیم.
بدبینانه نگاه کردم هزینه بنزین و بعضی از هزینههای دیگر را جمع کردم، رسیدم به ۷، یعنی الان دهک دهم ۷برابر دهک اول یارانه بنزین مصرف میکند. من برای آن ۷برابر هم حرف دارم و میخواهم بگویم این نابرابری به کجا برمیگردد و به یارانه پنهان ربط دارد یا چیزهای دیگر.
من یک یادداشتی تحتعنوان بنای بازار نوشتم. یکی از کارهایی که بازارگراها میکنند دستکاری افکارعمومی با شاخصهاست. در کتاب بهای نابرابری این موضوع خوب باز شده و میگوید اینها میآیند افکارعمومی را مهندسی میکنند. یعنی متناسب با افکارعمومی این شاخص و این آمار را یکجوری میسازند و تحلیل میکنند که ایده خودشان را از آن دربیاورند و بهصورت بیطرفانه میآیند مورد بررسی قرار میدهند. درمورد یارانه پنهان الیماشاءالله از این موارد داریم. مثلا میگویند این شوکدرمانی نهایتا ۴درصد تورم ایجاد میکند برای آن فرمولهایی میسازند که مثلا ۲درصد تورم بیرون میآید.
سوال این است که چرا اینها اصلا قائل بر تورم انتظاری نیستند. این عزیزان تورم را فقط پولی میفهمند و با نظریه مقداری پول توجیه میکنند و با رشد نقدینگی. برای همین میگویند آزادسازی قیمتها تورم ندارد. درحالی که شما اگر ماهیت انتظاری تورم را با خصلتهایی که تورم در اقتصاد ایران دارد ببینید، بنزین یک کالای معیار در ایران است، به هر صورت چه بخواهیم چه نخواهیم گازوئیل یک کالای معیار است. در ایران حاملهای انرژی کلا اینطوری هستند. ببینید شما اقتصادی دارید که این اقتصاد در صنعتش و در مصرف خانوارش بر پایه انرژی ارزان طراحی شده است.
خلاصه بگویم یعنی پایه این جامعه پایه ساختار اقتصادی شما چه بخواهیم یا نخواهیم درست یا نادرست برمبنای انرژی ارزان طراحیشده و شما از صنعت تصمیم گرفتی با انرژی ارزان حمایت کنی، حالا این سیاست را میخواهی تغییر بدهی بدون این، صنعت دیگر باید تعطیل شود. این صنعت دیگر بازده اقتصادی بهصرفه ندارد و باید تعطیل شود. شما از لحاظ تاریخی از سال۴۰ بهبعد ۶۰ساله پذیرفتید از صنعت با انرژی ارزان حمایت کنید، حالا میگویید من میخواهم بهروزش کنم، اصلاحش کنم و صنایع هم بروند فناوریهایشان را بهروز کنند. باید قدرت جایگزینپذیری به آنها بدهی یا نه؟ غول اقتصاددانها به این میگویند «کشش قیمتی». شما کشش قیمتی آن را حساب میکنید در بازار که بتواند واکنش سریع به شما بدهد یا نه؟
متاسفانه اینها هیچکدام از اینها را توجیه نمیکنند، یک نسخه تجویز میکنند و با همان نسخه تا ته میروند. جالب است این موضوع مربوط به حزب خاصی نیست و این توجه ما را جلب کرد که آدمها با حزبها و نگرشهای متفاوت به یک نقطه میرسند، به یک راهحل میرسند و درنهایت اینها را در فضای رسانهای پمپاژ میکنند بهنام عدالت اجتماعی و همین پوشش عدالت اجتماعی اعصاب ما را خرد میکند.
اصل اولیه علم اقتصاد را زیرسوال میبرند
باید منتظر اتفاقات بدتر باشیم. در اینجا به یک مطالعه جالب اشاره کنم که سال1391 توسط آقای دکتر فرشاد مومنی و همکارانشان انجام شده است. در این مطالعه اشاره شده بعد از شوکدرمانی سال1389 که توسط آقای احمدینژاد انجام شد، بهواسطه بالا رفتن قیمت حاملهای انرژی (حدود ۳۰۰درصد و ۴۰۰درصد) روستاییان اقدام به بوتهکنی برای سیستم گرمایشی کرده بودند که درنتیجه آن میزان جنگلزدایی در ایران افزایش پیدا کرده بود. میخواهم بگویم شوکدرمانی حتی آثار محیطزیستی هم بهدنبال داشته است.
آن مثال کشاورزی چرا اتفاق میافتد؟ بهخاطر اینکه شما قدرت برای واکنش و انعطافپذیری درون سیستم نمیدهید، تمام مساله من با بحث یارانه پنهان اتکای بیش از حد به ابزار قیمتی است. قیمت یک ابزار مهم در اقتصاد است، سیگنالدهی میکند، انگیزهها را جهتدهی میکند، تاثیر میگذارد بر رفتار، اما دامنه هم دارد. اگر شما دامنه اصلی را نبینی و بیش از حد افراط کنی خرابش کردی، ضدخودش نتیجه میگیری. ابزارهای قیمتی زمانی موثرند که بتوانند با ابزارهای غیرقیمتی هماهنگ شوند. شما توسعه حملونقل عمومی نمیدهی، CNG را توسعه نمیدهی، افزایش قیمت بنزین منجر به کاهش مصرف بنزین نمیشود؛ منجر به افزایش هزینه خانوار میشود. این فرد نمیتواند برود مترو سوار شود.
چندوقت پیش یک بارندگی آمد و مترو را قفل کرد، این اصلا ربطی نه به اقتصاد نهادی دارد، نه ربطی به نگاه ارتدکس دارد؛ این دانش است، کتاب اقتصاد خرد منکیو هست که میگوید بازار قیمتها براساس کشش قیمتی اثر میپذیرند. مهمترین عاملی که کشش قیمتی را تعیین میکند امکان و قابلیت جایگزینپذیری کالاست، یعنی اگر بنزین گران شد من بتوانم از CNG استفاده کنم، بتوانم از مترو استفاده کنم، اگر نتوانم اینها را انجام دهم افزایش قیمت فقط رفاه من را کم میکند. پس هیچ تاثیری روی اینکه آقایان میگویند هزینهها را ببرید بالا مصرف کمتر میشود، ندارد.
شروع با هاشمی، توفان از احمدینژاد
از دوره آقای هاشمی به بعد ما مجموعهای از سیاست را در حوزه سیاست تعدیلساختاری پذیرفتیم، بنا بود اجرا کنیم تا بتوانیم وامهایIMF را بگیریم، ازجمله این سیاستها خصوصیسازی بود، آزادسازی بازار کالا و خدمات در برخی حوزهها بود، حوزه سرمایه بود، حوزه تعرفهگذاری بود. مجموع اینها را وی اجرا کرد که در سال 1374 بهواسطه موج تورمی که ایجاد شد و آن آزادسازی نرخ ارز که رخ داد و فکر میکنم ۳۵۰ تومان شد، یکباره همه را آقای هاشمی رها کرد. درواقع این اولین شکست بزرگ از آزادسازی و شوکدرمانی بود.
در دولت آقای خاتمی چند اتفاق افتاد؛ اولا وی در فضای اقتصادی یک ثبات ایجاد کرد و ثانیا دنبال شوکدرمانیها نرفت. با اینکه مشاوران اینچنینی داشت طیف علامه چون برنامه اصلاحات ساختاری ایشان را میدانستند، فضا را بهسمت دیگر بردند که نتیجه آن ثبات در اقتصاد شد.
در دولت خاتمی یک نگاه تفکر آقای نوربخش بود که به نگاه بازارگرای آقای هاشمی نزدیک بود و یک نگاه هم جریانی معروف به جریان طیف علامه بود، مثل آقای فرشاد مومنی و خیلیهای دیگر که معروف بودند به اقتصاد نهادگرا، آنها هم در دولت خاتمی نفوذ داشتند و شوک درمانی نکردند و از عواید ناشی از امور زیرساختی دولت سازندگی استفاده کردند که تازه داشت در دولت خاتمی به نتیجه میرسید و درنتیجه باثباتترین و بالاترین نرخ رشد اقتصادی و کمترین خروجی سرمایه را در دولت خاتمی داشتیم و این ویژگی دولت وی بود.
البته آن دولت در حوزه عدالت پایش لنگ بود، یک مثال در حوزه سلامت بگویم در همین دوره در بعضی از بیمارستانهای خصوصی مردم را بهخاطر پول راه نمیدادند، یعنی در حوزههای رفاهاجتماعی و مدارس خصوصی ایشان کاری نکرد. آقای احمدینژاد با ایده عدالت اجتماعی بر سرکار آمد و درنهایت بهسمت ایده بازارگرایی رفت.
میخواهم بگویم این ایده چطور با ایده بازارگراهای ایرانی در دهه ۹۰ تلفیق شد. حرفهایی که در مورد احمدینژاد میگویم، از چند منبع هستند؛ یکی مجموعه ارائههایی است تحتعنوان اقتصاد به زبان ساده که در کانال تلگرامی آقای احمدینژاد در سال ۹۶ منتشر شد. ایشان روی تخته میرفت و مینوشت و دیگری گفتوگوی اقتصادی وی با صادقالحسینی قبل از انتخابات ۱۴۰۰ است که در سایت و صفحات مجازی اقتصاد آنلاین وجود دارد.
محمود احمدینژاد یک تز کلی داد و گفت مردم مالک سرزمین هستند، این منابع عمومی مال مردم است. حالا بگذریم که از لحاظ فقهی اشکالی روی این حرف است و بحثهای زیادی وجود دارد و انفال با مال مردم بودن فرق دارد. حالا از بحث فقهی عبور کنیم. وی میگوید مردم چون مالک سرزمین هستند پس حق انتخاب چگونگی استفاده و مصرف آنها را دارند، پس ما همه منابع کشور را- معادن را حتی- به ریال تبدیل و بین خودشان بازتوزیع میکنیم.
احمدینژاد میگفت من موافق کلمه یارانه هم نیستم ولی چون معروف شده به یارانه من هم این را میگویم. وی میگفت چرا این کار را باید انجام بدهیم، چون به مردم حق انتخاب میدهیم و وقتی یارانه را نقدی کردی و پول نقد دست مردم دادی، خودشان هرجور دوست دارند خرج میکنند و در هرجا که خواستند مصرف میکنند و حق انتخاب دارند. دلیل بعدی حق انتخاب، مشارکت دادن در حق سرنوشت کشور در فرآیند تصمیمگیری است. به همین دلیل وی برای حذف یارانه پولدارها مقاومت میکرد و میگفت من حذف نمیکنم، چه سال ۸۹ و چه اگر دوباره رئیسجمهور بشوم. احمدینژاد معتقد است منطق این کار این است که این حق مردم است، دولت نمیدهد و دلیل دوم اینکه من بین جامعه فرق نمیگذارم و تفکیک نمیکنم و بین آنها فاصله نمیگذارم.
منطق نگاه وی تلفیق چند دیدگاه است؛ 1- تودهگرایی اقتصادی در آن پررنگ است، ۲- مکتب پولگراهای اقتصادی که در دهه ۷۰ برای نقدی کردن یارانهها بود و ۳- عدالت و مساوات. مردمگرایی و تودهگرایی با نگاه فریدمنی و پولگرایی با نگاه لیبرالیستی که آن طرف نگاه عدالتخواه و لیبرالیست کلاسیک است. لیبرالیست دولت رفاه هم نیست به هایک و نوزک نزدیک است تا جان راس و لیبرالیسمکلاسیک محسوب میشود. درواقع کل این حرفها جمع اضداد است و نمیتوان آنها را کنار هم گذاشت.
روی این اصل احمدینژاد در قانون هدفمند کردن یارانهها میگفت من ۱۰ درصد آن را اجرا کردم و مجلس نگذاشت صددرصد آن را اجرا کنم، اگر کامل اجرا میشد این مساله حل میشد.
ایده وی این بود که اگر تمام معادن نفت و گاز را نقد و بازتوزیع کنیم، مشکل حل میشود. اما او نمیگفت که نقد کردنشان باید متناسب با قیمت جهانی باشد. مشکل اول این حرف این است که ما قیمت جهانی برق و گاز نداریم، پس میانگین قیمت منطقه را پیشنهاد میکنند اما عقلانیت میگوید وقتی ما میگوییم میانگین قیمت، یعنی قیمتها با هم اختلاف و فرق دارند، چرا میانگین میگیریم بهدلیل تفاوتی که با هم دارند.
عجیب است، احمدینژادی که در فضای خارجی ستیزنده است، از هلوکاست و بههم زدن نظم بینالملل حرف میزند در سازمان ملل اینجور شعارهای تندوتیز و رادیکال سیاست خارجی میدهد؛ در منطق اقتصادی طرحی میدهد که هدفش ادغام اقتصاد ایران در نظام بینالملل است. این پارادوکس و تناقض بهغایت خندهدار است و نشان میدهد یا سیاست خارجی او نمایشی است یا بینشی از سیاست اقتصادی و عوارض و عواقب آن ندارد که کل اقتصاد ایران را بر این فرض میخواهد پیش ببرد.
بازارگراها وقتی در دهه ۹۰ با دولت آقای روحانی گفتند آقای احمدینژاد را که ولش کنید به مسکن مهرش فحش دادند، هرچند بعدها بعضیها پشیمان شدند ولی از هدفمند کردن نهتنها خوششان آمد، بلکه ادامه هم دادند و بنزین ۴۰۰ و ۷۰۰ تومان احمدینژاد شد ۷۰۰ و هزار و در سال ۹۳ که کارت سوخت کلا حذف شد و هزار تومان را سراسری کردند.
منطق بازار آزاد دید هدفمندی چیز خوبی است و برای دولت درآمد ایجاد میکند به ۴۵۵۰۰ تومان هم دست نزدند، هرچند آقای روحانی گفت آنچنان رونقی ایجاد میشود که به یارانه بینیاز باشند ولی نیازمندتر شدند بعد دیدند یک اشکال دارد. صادقالحسینی هم میگوید قیمتگذاری در دست دولت باقی میماند باید بهسمت بازار متشکل انرژی رفت که بهجای دادن یارانه نقدی به هرکس سهمی از انرژی کشور را بدهیم، مبنای طرح وان هم این است و طرح آقای جلیلی هم این است از اندیشکده شریف تا سعید جلیلی راهی نیست.
آنها میگویند سهم هرکس از انرژی را بدهیم یک عرضه و تقاضایی ایجاد میشود و همه در بازار با هم مبادله میکنند، هرکس بهاندازه نیاز خود میخرد و میفروشد. یک بورس انرژی درست میکنیم خیلی تجربه موفقی در بورس داریم و یک بورس انرژی هم راه میاندازیم. قیمت را هم شناورسازی میکنیم، این شناورسازی تابع چندمتغیر است؛ یکی بازار جهانی انرژی و نوسانات آن تابع نرخ ارز و تابع تحول تسعیر ارز به ریال که این میشود هضم اقتصاد ایران در سرمایهداری جهانی و منطق همین است.
توجه داشته باشید همیشه بعد از شوکدرمانیها اتفاقاتی جدی داریم؛ ترور حاجقاسم در سال 1398 و تحریمهای سالهای 1390 و 1391. این نشان میدهد وقتی شما اقتصاد کشور را رسما دلاریزه میکنید و وابستهتر میکنید، قدرت چانهزنی خود را کاهش دادید.
بازار متشکل انرژی خوب است یا بد؟
یک اشکال ساختاری و یک اشکال مبنایی دارم، سوال این است که با مدل بازارگراهای دهه ۹۰ میتوانیم به بازار متشکل ارزی فکر کنیم که قیمت براساس منطق بازار جهانی باشد و افراد در آنجا عرضه و تقاضا داشته باشند، فارغ از اینکه حسابداری اجتماعی خیلی پیچیده است. فارغ از اینکه وقتی برای افراد سهمیه در نظر میگیریم تا سقف سهمیه مصرف را ارتقا میدهند. ما اصلا این حجم برق، آب و گاز را در کشور تولید نمیکنیم که بخواهیم مبادله شود و مشکلات اجرایی دارد.
در اقتصاد، بازار تعریف دارد؛ عرضهکنندگان و تقاضاکنندگان. در ایران بازار انرژی در جانب عرضه دچار انحصار است، شرکت ملی پالایش و پخش تنها شرکت عرضهکننده است و انحصاری است. ایران اروپا نیست که شل و توتال داشته باشد. یک شرکت پخش فرآوردههای نفتی در عرضه انرژی وجود دارد. بازار تعریف دارد آقایان فکر میکنند با دو مبادله بازار تشکیل میشود. بازار یعنی عرضهکنندگان انرژی که ما یک عرضهکننده داریم. نکته تلخ ماجرا این است که روزانه معادل یکمیلیون بشکه نفت در شبکه تولید و انتقال انرژی تلف میشود و این اتلاف انرژی در جانب عرضه است نه تقاضا. سیاستهای قیمتی برای مدیریت تقاضاست نه عرضه. از بدیهیات اقتصاد ابزار قیمتی است و برای مدیریت تقاضاست نه عرضه.
چرا باید مردم تنبیه شوند؟
در همین ماجرای ارز ۴۲۰۰ من یک اصل کلی دارم که میگویم دولت مدرن ایران ناکارآمد است؛ اشکال دارد، فساد و رانت دارد ولی مردم را تنبیه میکند. تعبیر نهادگراها مثل نورث که میگوید اصل اصلی نهادگرایی این است که پاداش را به مولد بدهید و نامولد را تنبیه کنید. در کشور یک دولت ناکارآمد نمیتواند ارز ۴۲۰۰ را تخصیص بدهد، چه کار میکند؟ آن را حذف میکند. بنزین هزار تومان میشود سههزار تومان. در ماجرای ارز ۴۲۰۰ و یارانه هم این موضوع وجود دارد. میگوید ارز فساد ایجاد کرده دلار دادهایم، برنگشته است شما خودت اول گزارش بده چه کار کردهای و مکانیسم تخصیص ارز تو چه بوده که مرغ شده کیلویی ۳۳ هزار تومان، چون نمیتواند کار را درست انجام دهد، آن را حذف میکند.
آقایان دولتی مگر نمیدانند ابزار غیرقیمتی مهمتر از ابزار قیمتی است. میدانند ولی چون سخت و زمانبر است و کار میبرد انجام نمیدهند. ابزار قیمتی با بخشنامه دو ریالی حل میشود.
آقای رئیسی مراقب باشد
در رشته مدیریت دولتی یک نظریه داریم بهعنوان خطمشیگذاری عمومی که میگوید اگر در ائتلاف جریانهای سهگانه پنجرههای خطمشیگذاری و سیاستگذاری و فرهنگسازی در کشور همه بهسمت یک نقطه در جریان باشد، آن تصمیم گرفته میشود.
حالا برسیم به دولت آقای رئیسی. دولت ایشان وارث سه بحران است. بحران دولت، بحران انرژی و بحران سوم هم معیشت مردم است.
بحران دولت کسری بودجه ۳۰۰ تا 400هزار میلیارد تومانی است که گفته می شود از ۳۰۳ تا ۴۶۰هزار ملیاردی است. حالا اینکه این کسری ناشی از چیست ما کاری نداریم. ریشه کجاست کاری نداریم. بحران دوم انرژی است که ناترازی تولید و مصرف بهخصوص در حوزه برق و گاز وجود دارد.
بحران سوم هم معیشت است. توجه کنیم برای اولینبار اقتصاد ایران سه شوک تورمی را پشتسر هم تحمل میکند؛ شوکهای بهار۹۷ آبان۹۸ و شوک تورمی بعد از کرونا در سال۹۹ بهبعد. در تاریخ دولت مدرن ایران این اتفاقات بیسابقه بوده است.
معیشت حتی طبقات متوسط هم بهخطر افتاده است. افزایش نرخ فقر از ۲۲درصد به ۳۲درصد، افزایش فقر سرانه ریالی، افزایش ضریب جینی و حجم بیشتری از سهم دهکهای متوسط از اقتصاد ایران کم شده همه نشان میدهد معیشت مردم در طبقه متوسط و ضعیف تحت فشار است.
این سه بحران فضایی را به وجود آورده که هرکس بیاید بگوید نسخه معجزهآسایی دارد همه بهسمت او میروند.
ماجرای قیمتگذاری حاملهای انرژی با ایده و انگاره یارانه پنهان همان عصای موسی است که میگوید میتواند سه بحران را حل کند.
درآمد ریالی را جایگزین درآمد نفتی کند. همه دولتهایی که سیاست شوکدرمانی را اجرا کردند ادعایشان این بود که ما بهدنبال درآمد نیستیم، هم راست میگفتند و هم راست نمیگفتند. در همین آبان۹۸ دولت درآمد کسب کرد بهواسطه صادرات بنزین که بهخاطر کاهش مصرف به دست آمده بود در درآمدهای سال۹۹ آمده، در بودجه۱۴۰۰ این درآمد در تبصره۱۴ آمده که دولت درآمد کسب کرده است.
6 پیشنهاد برای دولت سیزدهم
من براساس مطالعاتی که داشتهام، بهطور مختصر به چند پیشنهاد اشاره میکنم.
1-باید قیمتگذاری حاملهای انرژی متناسب با اقتضائات داخلی ایران صورت بگیرد که اصل این موضوع نقد ایده بازارسازی است. یعنی زمانی که شما در اقتصاد یک نهادی بهنام شرکت ملی پالایش بهعنوان عرضهکننده دارید، بازارسازی انرژی معنایی ندارد. چون منطق اقتصادی ندارد؛ وقتی شما یک عرضهکننده انحصاری دارید نمیتوانید بازارسازی کنید.
2-سیاستگذاری متنوعسازی در قیمت و درآمد حاملهای انرژی؛ آب، گاز، برق، گازوئیل و بنزین هرکدام قاعده جدا دارند و یکسان نیستند.
۳-ما یک قیمتگذاری حاملهای انرژی داریم و یک سیاستهای حمایتی از طبقات فقیر. بعداز دوره احمدینژاد و پرداخت یارانه ۴۵۰۰۰تومانی، این دو بههم گره خوردند؛ یعنی ما برای حمایت از طبقات فقیر قیمت حاملهای انرژی را دستکاری و منابع را شناسایی میکنیم و بازتوزیع میکنیم. این دو بههم ربطی ندارند؛ یعنی در هر صورت یک نظام رفاه تامین اجتماعی یکپارچه و حمایتی نیاز داریم. وقتی دهکهای فقیر زیر خطفقر هستند، با نرخ فقر سلفی نگیر و نگو که ۲۶میلیون نفر زیر خطفقر هستند، پس باید یارانه را افزایش دهیم.
درحال حاضر فضا انحصاری است و اگر بخواهیم وضعیت فقرا را بهتر کنیم باید بنزین را گران کنیم. دیگر مردم هم دست و دلشان میلرزد وقتی خبر میرسد که قرار است یارانه را افزایش دهند؛ میگویند چه شده؟ دوباره چه چیزی را گران میکنند؟ درمورد ارز ۴۲۰۰تومانی هم این موضوع صدق میکند. بین نظام حمایتی شما و سیاستگذاری حاملهای انرژی تفاوت وجود دارد و گره زدن این دو بههم غلط است. بعضی آقایان اسم جذابی هم برایش میگذارند: فقرزدایی غیرتورمی. این سیستم به الزاماتی نیاز دارد و مهمترین مورد آن نظام آمار و اطلاعات است. برای مثال سامانه رفاه ایران که به ۴۳پایگاه هم وصل است داریم؛ سامانه خوبی هم است، اما آیا کامل است؟ خطای انسانی دارد؟ خطای آلفا و بتا چطور؟
من کسانی را میشناسم که در دهکهای بالا هستند و از طریق آشنا توانستند یارانه بگیرند. این سیستم اقتصادی و ساختار سازمانی ما است مثل آب شیر میتوانم آن را باز کنم یا ببندم.
نکته اینجاست که از دهکهای ۴ و ۵ تا دهک ۹ فاصله دهکها خیلی کم است، مثلا دهک ۷ و ۸ فاصله زیادی از لحاظ هزینهها ندارند اما بحث برسر صدک است، طبق آمار دهک صدم حدود ۸۰برابر صدک اول مصرف میکند. در دنیا هم صدکبندی میکنند چون صدکها حساس هستند اما دهک حدود ۱۰میلیون نفر را دربرمیگیرد. خیلی از افرادی که در تهران ساکن هستند جزء دهک ۹ و ۱۰ هستند. آنوقت آقای عبدالمالکی میگوید وزیران مشکل معیشتی دارند. نکتهای که وجود دارد این است: اطلاعات شما آنقدر کور است که میگوید تنها به ۷دهک یارانه میدهم درحالی که فاصله این دهکها خیلی لبمرزی است. متاسفانه نظام آماری ما نظام متقنی نیست. این زیرساخت اطلاعاتی ماست و این نهادهای حمایتی است.
طبق تحقیقات من ۱۰۰صفحه گزارش کارشناسی برای ارز ۴۲۰۰تومانی وجود ندارد. هیچکس نمیداند که ماجرا چیست فقط تصمیمی گرفته شده و باید حذف شود. پایه نظام رفاه اجتماعی شما یک بحث است که پایه آن آمار و اطلاعات است.
۴-اولویت و زیربنایی بودن سیاستهای غیرقیمتی در بهرهمندی از ابزارهای قیمتی است. یعنی باید برای سیاستهای غیرقیمتی برنامه داشته باشیم، درست است که سخت است و در طولانیمدت اثر خود را میگذارند حداقل هرکس که میخواهد از ابزار قیمتی برای دستکاری قیمت حاملهای انرژی استفاده کند باید برنامههای خود را برای سیاستهای غیرقیمتی بگوید. مثلا اگر میخواهد بنزین را گران کند برای توسعه حملونقل عمومی چه برنامهای دارد؟ منابع واقعی برای این مورد میدهید یا فقط در حد حرف میگویید؟ باید برنامههای خود را مشخص و دقیق با منابع قطعی ارائه دهید. در دوران احمدینژاد همه را بازتوزیع کردند و سهم زیرساختها و حملونقل داده نشد.
۵-استفاده از نظام قیمت گذاری پلکانی و موثر.
6-در ساختار اقتصادی ایران اقلیتی دسترسی به منابعی دارند که طبقه محروم ندارند و در همه موارد هم صدق میکند. در آموزش، سلامت و همه خدمات عمومی وجود دارد. چرا عدهای هستند که از خدمات مخصوص میتوانند استفاده کنند که طبقه فقیر جامعه نمیتواند. زیرساختهای خلق نابرابری و مولد نابرابری کدام موارد هستند؟
به این موارد توجه نمیشود و تمام توجه روی انرژی است. مصرف انرژی ریشه در جای دیگری دارد، باید ریشهها را پیدا کرد. این کاری است که باید در نظام مالی و بانکی شود که نمیشود. در حوزه مالیاتی باید ریشهکن شوند.
در سال۱۳۸۷ و دوره احمدینژاد ۷طرح اصلاحی بود که فقط هدفمندی یارانهها اجرایی شد. طرح تحول نظام بانکی، طرح تحول گمرک و... بود که فقط یکی از آنها اجرایی شد.
اگر واقعا دغدغه نابرابری و بیعدالتی داریم مرحله اول یارانه نیست بلکه باید از ریشهای که موجب بیشتر شدن بهرهمندیها و خدمات برای طبقه ثروتمند میشود، شروع کنیم. باید دید طبقه نوکیسه چگونه متولد شده است؟ چه رانت و فسادهایی وجود داشته که اینها متولد شدند؟
ساختار مالیاتی ناکارآمد شما موثر بوده، نظام غیربهرهور پاداشدهی شما موثر بوده، نظام حقوق و دستمزد ناکارآمد در بخش دولتی شما موثر بوده، تسهیلات بانکی مقصر بوده، مولد نابرابری همین بانکهای خصوصی بودند.
شما دست به هیچکدام از این کارها نزدید مثلا یک انسان ورزیده و ورزشکار 100متر را در 9 و 59ثانیه میرود و رکورد دنیا را میزند، یک انسان دیگر هم که چاق و تپل است 100متر را در 50ثانیه میرود و این نابرابری است 100متر را به این دلیل راحت میرود که به او رسیدهاید، کفش خوب دارد، حالش خوب است، برابری بین این دو انسان ناشی از ویژگیهای ساختاری و نهادی است.
در اقتصاد ایران باید زیرساختها درست شود تا خودبهخود بهرهمندی مردم از انرژی متوازن شود. وقتی نظام مالیات برمجموع درآمد را پیاده میکنید ناخودآگاه کارکرد بازتوزیعی دارد. برای دولت منابع ایجاد میشود و کسری بودجهاش کاهش مییابد و تورم کم میشود. چون برندگان تورم پولدارها هستند و بازندگان فقرا. هیچکدام از این اقدامها انجام نمیشود و تمام توجه بر گرانسازی انرژی است.