تفکر سنتی مانع از نوآوری است
به گزارش خبرگزاری رسا، جایگاه تربیت دینی در ساختار نظام آموزش و پرورش از جمله موضوعات به روز، مهم و دورانساز جامعه اسلامی ماست. یکی از مهمترین دغدغههای نظام آموزشی کشور چیستی و چگونگی تولید و عرضهی محتوای آموزشی دینی و قرآن و برنامه ریزی برای انتقال صحیح محتوای یادشده به دانش آموزان خصوصاً در مقطع ابتدایی است. از طرفی، دوران ابتدایی مهمترین مرحله در راستای شکل گیری شخصیت دانش آموزان و از حساسترین مقاطع سنی آنان است.
این دوران بهترین زمان برای انس بیشتر دانش آموزان با متون دینی و قرآن کریم است. بنابراین، اهمیت آموزش در دوران تحصیلی ابتدایی و نیز شکل گیری شخصیت انسانی در مرحله کودکی و تلاقی این دو، حاکی از نقش توأمان و فوق العاده شأن در حیات انسانی شخص و بالتبع زندگی اجتماعی اوست.
در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در مقطعی کتابهای دینی مدارس توسط تیمی از افراد برجسته از جمله شهید آیت الله دکتر بهشتی، شهید دکتر محمدجواد باهنر و حجت الاسلام دکتر علی گلزاده غفوری نگاشته میشد.
دکتر باهنر در مورد تلاشهایشان در این خصوص چنین میگوید:
«قرار شد که برای برنامه ریزی تعلیمات دینی، نوشتن کتابهای دینی ما به طور جدی کار کنیم و از اولین سالهایی که وارد آموزش و پرورش شدیم، مشکلات فراوانی بود، دوستان مقدماتش را فراهم کردند، توانستیم در قسمت برنامه ریزی درسی راه پیدا کنیم و جالب بود که در این فرصت که با بخشهای کوتاهی که در اول ابتدایی به عنوان مسائل دینی بایستیوارد میشد تا آخرین سالهای تحصیلی دبیرستانی موفق شدیم که کتابهای تعلیمات دینی بنویسیم و همین طور برای دوره تربیت معلم و دیگر رشتههای تحصیلی که وجود داشت، این از فرصتهای جالبی بود برای ما و تاریخچه مفصلی دارد که ما چگونه به یاری خدا موفق شدیم که مطالب کتابها و خود کتابها را حتی بدون یک جمله دخالت دستگاه بنویسیم.»
با استقرار نظام جمهوری اسلامی، آموزش و تربیت دینی، سرلوحه برنامههای نظام آموزشی کشور قرار گرفت. پس از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، بازشناسی و اصلاح وضعیت تربیت دینی در مدارس امری ضروری است. پژوهشها و همچنین وضعیت اجتماعی ایران نشان میدهد که تربیت دینی در مدارس، بازدهی چندان بالایی ندارد و از نقطه آرمانی خود فاصله بسیار دارد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون آموزش قرآن در آموزش و پرورش دارای چهار مرحله بوده است:
در سالهای ۱۳۶۷ – ۱۳۵۷ آموزش قرآن از پایه سوم آغاز شد. مؤلفان پایههای سوم و چهارم دبستان آقای احمد اشرف اسلامی و پایه پنجم اقای مصطفی اسلامی، با همکاری حجت الاسلام سید علی اکبر حسینی بودند. در این مرحله، بیشترین توجه بر آموزش روخوانی قرآن، آموزش قواعدی مثل آشنایی با حروف و حرکات کوتاه و کشیده و علائم دیگر بود.
در سالهای ۱۳۷۱ – ۱۳۶۹ آقایان سید مهدی سیف و سید علی جواهریان اصلاحاتی در رسم الخط و قواعد انجام دادند.
سالهای ۷۶ – ۱۳۷۲ در دوره ابتدایی این بار کارشناسان گروه تألیف کتابهای آموزش قرآن، آقایان احمد حاجی شریف، محمد خواجوی و محمدرضا صلح جو کتابهای جدیدی تألیف کردند که با تغییراتی همراه بود، مانند تقطیع آیات، صفحه آرایی، نقاشی مناسب، تغییر رسم الخط. البته این تغییرات مختصر و جزئی بودند و توجه بیشتر باز هم بر آموزش روخوانی و قرائت بود.
و از سال ۱۳۷۷ تاکنون به دنبال توصیههای مؤکد مقام معظم رهبری در توجه ویژه به آموزش قرآن در آموزش و پرورش فعالیتهای زیادی انجام گرفت که میتوان به تشکیل همایش بازنگری و اعتلای آموزش قرآن، برنامه ریزی و تدوین طرح جدید آموزش قرآن، تهیه چهار رسانه آموزشی شامل: کتاب دانش آموز، کتاب راهنمای معلم، نوار آموزشی و لوحههای آموزشی اشاره کرد.
آموزش قرآن کریم در دوران ابتدایی در سند راهبردی آموزشهای عمومی قرآن کریم به طوری تنظیم شده است که ۵۰ درصد از نوجوانان بتوانند به توانایی خواندن قرآن همراه با فهم و تدبر و انس و بهره گیری از تعالیم آن در زندگی تا افق ۱۴۰۴ دست یابند. دانشآموزان در طول ۶ سال تحصیل از اول تا ششم ابتدایی متناسب با استعداد خود مهارت روخوانی و قرائت قرآن کریم را میآموزند که البته تمرکز اصلی آموزش و پرورش در این مقطع تحصیلی بر روی مهارت روخوانی قرآن کریم و گاهی فهم پیامهای قرآنی است اما در آخرین سند راهبردی کمیسیون آموزش عمومی قرآن در سال ۹۶ محوریت حفظ قرآن نیز مورد تاکید قرار گرفته است.
سوالی که مطرح میشود این است که تا کنون وضعیت آموزش قرآن اگر چنین مطلوب بوده است چرا دانش آموزان در خواندن مصحف شریف بعد از طی دوازده سال مشکل دارند؟ یا فراتر از روخوانی قرآن آیا دانش آموزانی که پس از ۶ سال تعلیم و تربیت در سیستم آموزش و پرورش وارد مقطع دبیرستان میشوند، تعالیم دینی توانسته است در رفتارشان ظهور و بروز پیدا کند یا خیر؟ در همین راستا با مجتبی همتی فر پژوهشگر و عضو بنیاد تربیتی حیات به گفتگو نشستیم که در ادامه حاصل آن را میخوانید:
*وضعیت آموزش قرآن در دوره دبستان و کتب درسی قرآن را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا وضعیت آنان میتواند پاسخگوی نیاز دانش آموزان دوره دبستان باشد؟
ما وقتی از تعلیم و تربیت اسلامی صحبت میکنیم به معنایی تربیت قرآنی را مد نظر قرار میدهیم. یعنی آموزههای قرآنی و انسان ترازی که قرآن مدنظر دارد و آموزهها را ترسیم و انسان را تربیت میکند. از این جهت تربیت قرآنی وسیعتر از آموزش قرآن خواهد بود لذا وقتی از تربیت قرآنی صحبت میکنیم محدود به ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی نخواهد بود و در حوزههای دیگر مانند فناوری و تجربی بروز پیدا میکند. آنجا نیز نگاه آیهای به کودکان منتقل خواهد شد یعنی آنچه ما در طبیعت میشناسیم نشانههایی از خداست. در عین اینکه بخشی از آن آموزش هم برای روزمره استفاده میکنیم. آیات مختلفی را ذکر میکند که در طبیعت حاکم هستند و تلاش دارد تا از آنها به عنوان نشانههایی از خدا به کودکان آموزش داده شود.
وقتی از تربیت قرآنی صحبت میکنیم محدود به ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی نخواهد بود و در حوزههای دیگر مانند فناوری و تجربی بروز پیدا میکند
آنچنان که باید و شاید و به رغم این تاکید و فهمی که مورد اجماع همهی کارشناسان برنامههای درسی کشور هست ما نتوانستیم به یک چارچوب عینی از این تربیت قرآنی برسیم و بعد هم فهم مناسب آن را در دروس و فعالیتهای مختلف منتقل کنیم. در مورد کتاب درسی سوالی که مطرح میشود این است که وقتی کتابهای درسی را ورق می زنیم آیا رنگ و بوی تربیت قرآنی را ما حس میکنیم یا نه؟
*تا چه میزان باید در این فعالیتها حفظ محوری وجود داشته باشد؟
بخشی از چهارچوبهایی که پذیرفته میشود، سیری است که کودک باید پیش از دبستان آغاز و با آداب آشنا شود تا به سطحی که مجری و معتقد به آنها شود، برسد. وقتی این سیر را در نظر میگیرید مواجهههایی با قرآن خواهید داشت مثل سن تکلیف که قبل و بعدی دارد مثل وقتی که نماز برای آن واجب میشود طبیعتاً اذکار نماز را باید بلد باشد و از این جهت حفظ کردن و آشنا بودن به آن بخش از قرآن ضرورت دارد.
*آیا مناسبتر نیست پیش از آنکه دانش آموزان را به حفظ کردن اذکار یا سورههایی از قرآن فرا بخوانیم، بیشتر به انتقال مفاهیم دینی توجه کنیم و پس از تثبیت آن به مواردی دیگری در تربیت قرآنی و دینی بپردازیم؟
وقتی از تربیت دینی کودک صحبت میکنیم بخشی متمایل کردنش به دین است و جنبه دیگری متعبد بودن و پایبندی او به مناسک است و این تنها کار آموزش و پرورش نیست بلکه نهاد خانواده نیز مؤثر است که از طریق پایبندی والدین صورت میگیرد. ما زمانی کلاً از تربیت صحبت میکنیم نه تنها تربیت دینی بلکه تربیت بدنی و زیستی، فقط مدرسه و کتاب درسی متولی آن نیست و رسانه و خانواده هم نقش دارند. به عنوان مثال بخشی از تربیت بدنی و زیستی به تغذیه مربوط میشود. ما در رسانه تبلیغ خوراکیهایی میکنیم که برای زیست بدن مضر است و یا خانواده اهل ورزش نیستند و اگر مدرسه هر روز هم زنگ ورزش بگذارد نمیتواند جبران کند. پس انتظار باید مبتنی بر واقعیت باشد. در حالت ایده آل باید هر نهادی سهم خودش را ایفا کند اما هیچ وقت شرایط ایده آل فراهم نمیشود بلکه بخشی از آنها را باید مدرسه جبران کند.
*منظورتان این است که توقعات مان را باید تعدیل کنیم؟
یعنی رسانه و همه بخشهایی که دخیل هستند سهم خودشان را خوب ارائه کنند وقتی در چنین حالتی نیستیم هدف گذاری هم باید واقع بینانه باشد. افق انتظارمان را باید کوتاهتر کنیم. وقتی در جامعهای هستیم که در خانوادهها به نماز و قرآن خواندن و یا حضور در اماکن مذهبی تمایل نشان داده و یا قرآن در خانه و در دسترس است ارتباط اولیه و انس با قرآن ایجاد میشود و ارتباط اولیه که مقدمه ورود به مدرسه است، شکل میگیرد. در مدرسه از طریقهای مختلف که یکی از بخشهایش کتابهای درسی است ساحتهایی را پی میگیریم که ساحت تربیت اعتقادی و دینی که قرآن یکی از بخشهایش است. در این حالت باید ضعفهای خانواده و نقصانهایی را جبران کند. اما نمیتواند به طور کامل بار خانواده را به دوش بکشد. سیری باید طی شود از حفظ کردن و روخوانی شروع میشود تا به فهم و انس و کاربرد قرآن برسد، سیری اینچنینی در فرآیند آموزش داریم که کاربردهای عینی آن فرا گرفتن اذکار نماز و برخی مفاهیمی مثل نیکی به دیگران و عدالت و مبانی توسعه اخلاقی است.
جالب است ما در سابقه تربیتی در مکتب خانهها که تا اوایل قرن سیزدهم جز جریان قالب تربیتی بودند هم روخوانی و حفظ سورهها بخش عمدهای از فعالیتها بوده است و هم از طریق مطالعه و مرور آثاری مثل گلستان سعدی. از آنجایی که حکمتهایی قرآنی میآموختند که در حکایتهای قرآنی روایتهای سعدی گنجانده شده و در خصوص نعمتها و آیات قرآنی صحبت میکند و چنین سیری داشتیم و تمام افرادی که مکتب خانه میرفتند علاوه بر حفظ و روخوانی ساده با داستان پیامبران و پندها آشنا میشدند که نمونه آنها را در ضرب المثل ها میبینیم که اصول راهنمای عمل نسل قبلی بوده است. چه شده وقتی ما از آن دروس و حکایتها عبور کرده و آن را کلاسیک کردیم نتوانستیم آن رنگ و بوی قبلی را در آن بگنجانیم؟
*الان بیش از چهار دهه از حاکمیت نظام اسلامی میگذرد و به تبع آن در آموزش و پرورش شاهد برنامه ریزی ویژه در حوزه دین و مذهب هستیم. آیا وضعیت به گونهای هست که در انتهای مسیر آموزش و پرورش در دبستان و دبیرستان نوجوانانی تربیت شده باشند که دین نقش محوری در زندگی شأن داشته باشد؟
اگر بخواهیم این را نقد کنیم باید به آسیب شناسی نظام آموزش و پرورش بپردازیم. اساساً اگر تربیت دینی اتفاق بیافتد نه با نگاه سکولار بلکه همه بخشهای کتاب درسی باید نگاهی دینی داشته باشند. وقتی مدرسه جدید وارد ایران شد متدینین نسبت به این نهاد جدید حساس بودند. بخشی از جامعه که میخواستند این دغدغه را برطرف کنند تا خیال متدینین راحت شود دروس متعارف را گنجاندند و کتاب شرعیات را هم به آنها اضافه کردند. با این نگاه تربیت دینی رقم نمیخورد. ما چقدر از این نگاه فاصله گرفتیم و تربیت دینی به همه حوزههای یادگیری به عنوان چتر فراگیر کشیده شده قابل تأمل و جای نقد است و باید آسیب شناسی شود. اما اگر تمرکز را بر انس با قرآن و توانایی مهارتهای خواندن و حفظ بودن سورههایی که لازم است یک مسلمان در طول زندگی دینی اش بداند، متناسب با توانمندی آن سن و نیازمندی دارند وقتی دخترانمان سن تکلیف می رسند حداقل سوره حمد و توحید را باید بلد باشند و این مقدمهاش حفظ کردن سورهها است. آن بخشهایی که به جنسیت مرتبط است باید لحاظ شود و اینکه آیا اول باید روخوانی باشد یا با مفاهیم و زیبایی و داستانهای قرآنی آشنا شوند؟ اینها باید مورد بررسی قرار گیرد. سوال اساسی این است که آِیا اول ما انس را ایجاد کردیم یا در بچهها حس دلزدگی را به وجود آوردیم؟
ما دهه شصتی ها صوت جواد فروغی خیلی برایمان قشنگ و جذاب بود مثلاً در دهه هفتاد سید محمد حسین طباطبایی بود که چون حافظ و نمادی برای بچهها بود، علاقه ایجاد میکرد ما چقدر توانستیم به این زیبایی قرآنی توجه کنیم؟ این بحث جدی است. ما کل آموزش قرآن را به کتاب درسی محدود کردیم به لحاظ قطع و رنگ آمیزی و کتابها این کتاب آموزشی مانند بقیه کتابها است. چه زمانی کودکان مستقیم با قرآن ارتباط گرفتند؟ کتاب درسی اصلی ترین منبع برای معلم جهت آموزش است. به جای اینکه بسته یادگیری در آموزش قرآنی داشته باشیم معلم مجبور است تمام بار را به دوش کتاب بگذارد. کتاب هم تعاملی نیست و از طرف دیگر وجهه عاطفی و خلق و خوی قرآنی در معلمهای قرآن بعضاً دیده نمیشود. بعضی از معلمهای قرآنی از هنرهای قرآنی بی بهره هستند و صوت خوبی ندارند و از باب خلق و خو باید بهترین معلمها معلم قرآن و دینی باشد که چنین نیست.
در مجموع به نظامی از مسائل بر میخوریم که مشترک در همه حوزهها است که مواردی هم اختصاص به آموزش قرآنی دارد. این امر به سوالی در این خصوص ارتباط دارد که بهترین الگوی آموزش قرآن چیست؟ در این میان انواع موسساتی در بین مردم راه افتاده است که با خلاقیتهایی قرآن را از شیوههای رفتاری، حرکتی، اشارهای تا انواع خواندن آموزش میدهند. یافتن این شیوهها و بهترین راه حل و تمرکز مفاهیم و جامع دیدن خلاهایی است که با آن مواجهیم.
زیباییهای قرآن و قصههای قرآنی و جنبههایی مثل صوت زیبا و خوش اخلاقی مربی جنبههایی است که میتوانند در انس کودکان و نوجوانان با قرآن نقش داشته باشند
بخش دیگری هم به کلیت نظام آموزش و پرورش است اساساً اینکه آیا برای معلم قرآن کار تربیتی خاصی میکنیم یا این آموزش را بر روی دوش همان معلم گذاشتیم که بقیه دروس را هم تدریس میکند و وی چقدر این بار را میتواند بردارد. این دروس تخصصی نشده است و شاید انتظار ما از این معلمها بی جا است.
*ستاد طرحی ملی حفظ برای تربیت ۳۸۰۰ معلم قرآن اقدام کرده است. آیا این فعالیتهای ستاد طرح ملی حفظ قرآن ثمره خوبی داشته باشد؟
در نقد مصداقی میتوانیم خردههایی را به کلیت آموزش رسمی و دیگر حتی حوزههای تعلیم و تربیت آموزش و پرورش بگیریم اما اگر کلان نگاه کنیم قدمهای خوبی برداشته شده است اما فاصله ما با آن زیاد است که برای سنجش این فاصله باید دید که کودکان در پایه هشتم به خوبی میتوانند قرآن بخوانند یا نه؟ مشکل ما همچنان به آموزش قرآن برنمیگردد بلکه میبینیم دانش آموزان همین مشکل را در ریاضی، فارسی و انگلیسی هم دارند و این به مسائل کلانتر آموزش و پرورش بازمیگردد.
*مشکل اصلی را چه میدانید؟
تفکر سنتی مانع از نوآوری است. آیا آموزش قرآن را نمیتوان به صورت دیگری دنبال کرد؟ ما نیاز داریم به کسانی که فقط تجوید نگویند بلکه وقتی خلأ وجود دارد باید از مربیان مکمل استفاده کنیم. در مجموع آسیبهای کلانی که در نظام آموزش و پرورش وجود دارد به حوزه قرآنی هم کشیده شده است. آیا وقتی کلاس قرآن داریم کلاسهای ما تغییر میکند؟ و یا کودکان در همان جا که برای سایر دروس نشستهاند قرآن میخوانند در حالی که یکی از آداب قرآن خواندن رو به قبله بودن است یا با همان نحوه مواجهه با دیگر کتابهای درسی دیگر، کتاب را میخواند و کودکان را با معنا و مفهوم قرآنی آشنا نمیکنند.
*چه باید کرد که در نظام تربیت دینی کودکان و نوجوانان ما خلاءهایی ایجاد نشود؟
آسیبهایی که در آموزش قرآنی به آنها اشاره میکنیم به دو مساله برمیگردد یک به نوع نگاه ما به آموزش قرآنی که ذیل تربیت قرآنی مطرح میشود و دومی به کلیت آسیبهایی که در نظام کلان آموزش و پرورش وجود دارد که به بخش قرآنی هم کشیده شده است.
سیر مهارتی و شناختی و انسی که بچهها باید با قرآن بگیرد از حفظ و روخوانی و تا فهم و تدبر و به کار بردن آنها آموزهها است. آنچه در واقعیت میبینیم کودکان از مدرسه آموزههای قرآنی و مهارتهای تربیت قرآنی را فرا نگرفتند. اما نقش مدرسه در این بخش پررنگ نیست که باید فکر جدی بکنیم. چرا که این خلأ، تربیت دینی را عقیم میگذارد. همچنین زیباییهای قرآن و قصههای قرآنی و جنبههایی مثل صوت زیبا و خوش اخلاقی مربی جنبههایی است که میتوانند در انس کودکان و نوجوانان با قرآن نقش داشته باشند.