اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-2
نظامیان کادر عراقی که وفادار به صدام حسین بودند وادار شدند که بیندیشند و پی به ماهیت این جنگ ببرند و در نهایت خود را در دام حزب بعث گرفتار ببینند ـ ضمن این که تماس نظامیان وظیفه و احتیاط که اغلب از ذهن روشنتری برخوردار بودند در کماثر کردن تبلیغات گوبلزی صدام حسین نمیتوانست بیتأثیر باشد. همانطور که میدانید بعد از شروع جنگ، صدام حسین دیگر نتوانست با ترفندهای تبلیغاتی و روانی محبوبیت کاذبی را که در ارتش و حتی در میان عدهای از مردم عراق به دست آورده بود حفظ و یا آن را تقویت کند. شکستهای بزرگ پیاپی، سیل کشتهها، کمشدهها و اسرا هر روز بر آگاهی نظامیان و مردم افزود و از محبوبیت کاذب این سردار پوشالی کاست. ضربات کوبنده نیروهای اسلام سریعتر از آن بود که حزب بعث بتواند جواب قانعکنندهای برای نظامیان و مردم عراق فراهم کند. تناقض در رفتار و گفتار بعثیان مشت حکومت عراق را باز کرد و آن را به بنبستی کشاند که اکنون تنها با توسل به تهدید و زور است که میتواند جوانها و حتی پیرمردهای عراق را به جبهههای جنگ بکشاند.
برای مثال، یک روز زمستانی که من در مطب دکتر اردوگاه بودم، پیرمردی وارد مطب شد. این پیرمرد پتویی روی سرش انداخته بود و تب و لرز داشت. دکتر بعد از معاینه و تجویز دارو و توصیه استراحت مطلق، او را مرخص کرد. من با دیدن محاسن سفید آن پیرمرد و بیماری او به دکتر گفتم: این سرکار استوار خیلی پیر است!
دکتر جواب داد: او از افراد جیشالشعبی است! نظامی کادر نیست!
پرسیدم: پس داوطب به جبهه آمده بود؟
دکتر تبسم کمرنگی کرد و پاسخ داد: داوطلب! خیر! به جای پسرش آمده بود! یک روز مأموران حزب بعث به در خانهاش میروند و میگویند که باید پسرش به جنگ برود. پیرمرد بیچاره میگوید: «با پسرم کاری نداشته باشید. بگذارید او در خانه بماند. مرا به جای او به جنگ ببرید!»
نکته دیگری که در واقع دلیل او و انگیزه اسرا برای نشان دادن تمایل به انجام این مصاحبههاست نور حقانیتی است که از سیمای درخشان جمهوری اسلامی میتابد. این حقانیت، حتی بسیاری از فرماندهان ردهبالای ارتش عراق را به اعتراف واداشته است ـ فرماندهانی که اگر عضویت حزب بعث را نمیداشتند و وفاداری آنها به صدام حسین ثابت نمیشد مشکل به ارتقای درجه دست مییافتند. فرماندهان ارشد ارتش عراق در میزگرد بزرگی که به مناسبت آزادی خرمشهر برگزار کردند پرده از حقایق ناگفتهای برداشتند. خوشبختانه جریان این میزگرد در دو قسمت از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد و نیازی به بازگو کردن آن در اینجا نمیبینم.
در کل آنچه نیروهای وفادار به صدام در اردوگاهها، در ابتدای اسارت، از آن دم میزنند یک فریب بزرگ است که مدتهای مدید در گرداب غوطه میخوردهاند. اکنون گرمای آفتاب اسلام همینها را نیز جنبانده است. عده بیساری از این اسرا در شروع مصاحبه به من میگفتند: «ما به عنوان یک تکلیف شرعی وظیفه خود میدانیم که هر چه در جبهه دیدهایم نقل کنیم. شاید به این وسیله بتوانیم از بار گناهان خود بگاهیم و دین خود را نسبت به ملت ایران و اسلام ادا کنیم.»
به عقیده من میهمانان جمهوری اسلامی ایران آنچه را که در دل نهفته داشتند با کمال رغبت و صداقت در اختیارم گذاشتند.
روزانه گاهی تا بیستوپنج نفر ثبتنام میکردند تا به نوبت و به طور منظم مصاحبه کنند. مصاحبهها گاهی از ده صبح تا هشت شب یکسره ادامه داشت و در فضای سرشار از اخوت اسلامی و صمیمیت جریان پیدا میکرد. این صمیمیت در میان ما پیوند محکمی ایجاد کرده بود؛ طوری که من هدایای قابل توجهی از اسرا دریافت کردم که خودشان در اردوگاه تهیه کرده بودند. از جمله آنها یک جفت گیوه، چوب سیگار، تسبیح، تابلو نقاشی و یک روبالشی گلدوزی شده زیبا از بارگاه کربلا بود.
گمان میکنم بتوانم به این مصاحبهها عنوان «غنایم فرهنگی» بدهم. عرضه آنها در قالب کتاب و ترجمه آنها به زبانهای بیگانه میتواند در روشن کردن چهره واقعی دو نیروی متخاصم و این جنگ تحمیلی برای ملل دنیا ارمغان تازهای به همراه داشته باشد.
میهمانان جمهوری اسلامی ایران (خود اسرا این عنوان را انتخاب کرده و در به کار بردن آن هم تأکید دارند) در روزهایی که روبروی نیروهای اسلام قرار داشتهاند حوادثی دیدهاند که به تاریخ ما تعلق دارد. شرح این حوادث را تنها از زبان ایشان میتوان شنید و بس.
اینان کشتارها، وحشیگریها و غارتها را به چشم خود دیدهاند.
چرا عکس و مشخصات اسرای مصاحبهکننده در این کتاب وجود ندارد؟
اگر بنا بود کلیه مشخصات و عکسهای اسرا را در کنار مصاحبههایشان چاپ کنیم به اشکال بزرگی برخورد میکردیم. اولین اشکال متوجه خود و خانواده اسرا در عراق میشد.
بدنیست به مثالی در همین زمینه عنایت کنید:
از یکی از معلولین اسیر، که با اسرای ما در سال گذشته مبادله شده بود، مصاحبهای از تلویزیون ما پخش شده بود. سه روز بعد از رسیدن او به نجف توسط بعثیها به جوخه اعدام سپرده شد.
یکی از اسرا میگفت صدام حسین در یک مصاحبه تلویزیونی گفته است «من با اسرایی که در ایران مصاحبه میکنند حسابها دارم!»
با این حال جالب است بدانیم که اکثریت قریب به اتفاق اسرا با درج مشخصات و عکس خود اصلاً مخالفتی نداشتند و حتی عدهای اصرار میکردند که همراه مصاحبهشان باید عکس و مشخصات پرسنلی هم چاپ شود. اما در مجموع صلاح در این بود که از درج مشخصات صرفنظر کنیم و آن را به روزی وعده کنیم که دیگر نشانی از حکومت خونریز حزب بعث در روی زمین خدا نباشد.
کسلیه عکسها و مشخصات اسرا موجود است و انشاءالله در همان موعدی که گفته شد در جزوهای مستقل، یا ضمیمه چاپهای بعدی کتاب منتشر خواهد شد.
در پایان صمیمانه از تمام مسئولین نظامی و اجرائی، به خصوص فرماندهان اردوگاهها که نهایت صمیمیت و همکاری را برای تهیه این مصاحبهها مبذول داشتند سپاسگزاری میکنم، هر چند چشم امید به همکاری آنان همچنان باقیست! و دیگر از انتشارات محترم «سروش» است که زحمت طبع این کتاب پر کار را تقبل کردند. امیدوارم چیزی از قلم نینداخته باشم.
ادامه دارد...