اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-3
در منطقه عملیاتی، من فرمانده گروهان تانک بودم، موضع بسیار حساس ما در سرنوشت جنگ تأثیر به سزایی داشت و این اهمیت نظامی باعث شده بود که افسران هم متمرکز شوند و منطقه را با فرماندهی خود کاملاً پوشش دهند تا کوچکترین روزنهای برای نفوذ نیروهای شما نباشد. این منطقه گذرگاه رقابیه بود. تلاش ما در این منطقه به نتیجه رسید. موفق شدیم نیروها را متمرکز کنیم و آرایش بدهیم و کنترل منطقه را در دست گیریم. همچنین مسافت زیادی را مینگذاری کردیم. سیمهای خاردار نیز تعبیه شد. اینها به علاوه استحکامات نیرومندی که در منطقه بهپا شده بود، در ما احساس امنیت کامل ایجاد میکرد. ما اطمینان داشتیم اگر نیروهای شما بخواهند در موضع ما نفوذ کنند نیاز به طرح و عملیات بسیار پیچیده و حسابشدهای دارند و باید متحمل تلفات و ضایعات سنگین شوند. به حساب ما امکان موفقیت ناچیز بود و تصرف گذرگاه رقابیه برایتان بسیار گران تمام میشد.
نقل و انتقالات نظامی به سهولت و سلامت انجام میگرفت و روحیه پرسنل از این بابت که در امان هستند متحول شده بود. انبوه مهمات جاسازی شده بود و در جای امن قرار داشت و این امر خود دلگرمی زیادی به ما میداد. همه اینها که برایتان گفتم پیروزی ما را مسجل مینمود و طبق محاسبات، نیروهای شما حتی قادر نبودند بیش از چند ساعت در مقابل ما ایستادگی کنند و در عین حال ما میدانستیم که شما حملهای در پیش دارید. از فرماندهان بالا دستور رسیده بود که پیشدستی کنیم و قبل از حمله شما دست به کار شویم تا حمله شما عقیم بماند.
ساعت دوازده شب روز 17/3/1982 از فرماندهی کل، فرمان حمله صادر شد ـ یک حمله شدید و گسترده.
اهداف این حمله عقب راندن و نابود ساختن نیروهای شما در آن سوی رودخانه کرخه، در منطقه شوش، و سیطره کامل نیروهای ما بر کناره غربی این رودخانه بود، به اضافه منهدم ساختن پلهای شناور تعبیه شده توسط نیروهای شما و قطع کردن هر گونه کمک نظامی که از طریق بستان انجام میگرفت. سپس، بعد از پیروزی، استحکامات نیرومند در کنارههای رودخانه بر پا میشد تا نیروهای شما را سرکوب و براساس طرح ریخته شده تا آن سوی رود به عقبنشینی وادار کنیم.
همه نیروهای ما در آمادهباش کامل به سر میبردند. راههایی از میان میادین مین برای عبور نیروهای خودی باز شد و در شب 19/3/1982 یا 20/3/1982 ـ درست خاطرم نیست ـ یگانهای ارتش ما حمله وسیع و سنگین خود را آغاز کردند.
در این حمله در آن موضعی که به ما مربوط میشد من فرماندهی تانکها را بر عهده داشتم. لحظات اول به خوبی گذشت اما رفتهرفته وضعیت تغییر کرد.
واحد تانک من در قسمت جلو و در پیشانی دو واحد تانک دیگر که در طرفین واحد من قرار داشتند حرکت میکرد. فرمانده گروهان تانک دست چپ سروان ... نام داشت. او افسر ورزیدهای بود که نزد من آموزش دیده بود. فرمانده سمت راست هم افسر قابلی بود. او به تازگی فرمانده گروهان تانک شده بود. این دو یگان به موازات هم در جناحین واحد من آرایش پیشروی داشت.
فرمانده گردان، سرهنگ دوم... بود که با شخص صدام حسین روابط نزدیکی داشت ـ و هنوز در خدمت اوست. این سرهنگ در عملیات تلاش بسیار میکرد. به هر قیمتی شده پیروزی کسب کند تا به این وسیله از رهبران حزب بعث مدال و نشان تشویقی دریافت کند.
ادامه دارد...