دستاوردهای انقلاب اسلامی در بهبود شاخص توسعه انسانی
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، ایجاد نظام ولایی(مردمسالاری دینی)، حل بحران مشارکت سیاسی، گسترش معنویت و اخلاق، از بین بردن ماهیت طبقاتی دولت در ایران، ایجاد نسبی برابری فرصتها، قطع نفوذ خارجی و تأمین استقلال ملی، پاسداشت آزادی بیان و انجمن و دستیابی به دانشهای راهبردی از مهمترین دستاوردهای بنیادین و معنوی انقلاب اسلامی است که به هیچوجه کمتر از دستاوردهای مادی و ملموس آن نیست.
مجموع این دستاوردها از یک سو به انسانیتر شدن شرایط زندگی در کشور کمک کرده و از سوی دیگر، درجهی اعتماد به نفس، خودباوری و حتی خودشکوفایی ملی در ایران را ارتقا داده است. براین اساس، اگر امروز در حوزههای دفاعی و علمی، جوانان این مرزوبوم، مرزهای دانش را جابجا کردهاند، این در سایهی خودباوری و اعتماد به نفسی است که موتورمحرکه آن انقلاب اسلامی است.
طی سالهای بعد از انقلاب افزایش قابلتوجهی در دسترسی به خدمات اساسی و لوازم خانگی رخ داده، به طوریکه باوجود گسترش شهرنشینی که اغلب به افزایش اجارهنشینی منجر میشود، مالکیت مسکن همچنان بالا باقی مانده و مساحت سرانه خانهها افزایش یافته است(به استثنای سه سال اخیر)، شکاف شهری – روستایی در دسترسی به خدمات اساسی مانند آب، برق، گاز، تلفن، راه، بهداشت و درمان و... به طور چشمگیری کمتر شده است و در نهایت، شکاف نهایی میان مناطق روستایی و شهری نیز کمتر شده است.
بهبود شاخص توسعه انسانی
پژوهشگران توسعه در سالهای جنگ سرد، عمدتاً توسعه را با معیارهای اقتصادی میسنجیدند و بنابراین، درآمد سرانه را شاخص توسعهیافتگی میدانستند. با این حال، با طرح انتقاداتی نسبت به این شاخص، بتدریج، شاخص سنجش توسعه، تغییر کرد و بحث توسعهی انسانی مطرح شد. منتقدان معتقد بودند که شاخص درآمد سرانه و دیگر شاخصهای اقتصادی، معیارهای ناقصی برای سنجش توسعهیافتگی یک کشور هستند. برای مثال درآمد سرانه میگوید که به طور متوسط هر کدام از افراد یک کشور، در طول یکسال چقدر درآمد کسب میکنند، اما دربارهی چگونگی توزیع درآمد در این کشور اطلاعاتی ارائه نمیدهد.
همچنین مشخص نیست که این درآمد چگونه خرج میشود. به علاوه اگرچه میتوان گفت که درآمد بالاتر به سطح زندگی بهتر و رفاه بیشتر میانجامد، اما آیا افراد در کشورهایی که درآمد سرانه یکسانی دارند، زندگی مشابهی دارند؟ پاسخ منفی است.
بنابراین، اندیشمندان به فکر یافتن شاخص دیگری افتادند که علاوه بر وضعیت اقتصادی، نمایانگر وضعیت اجتماعی کشورها نیز باشد. توسعهی انسانی در این راستا و توسط اقتصاددانی پاکستانی به نام «محبوب الحق» و با همکاری «آمارتیا سن»، از برندگان جایزه نوبل مطرح شد و در نخستین گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد در سال 1990 به کار گرفته شد.
شاخص توسعه انسانی چکیده اندازهگیریهای توسعه انسانی است. این شاخص میانگین موفقیتهای بدست آمده در یک کشور در سه بعد اصلی توسعه انسانی یعنی «زندگی طولانی و سالم»، «دستیابی به دانش» و «استانداردهای زندگی آبرومندانه» را اندازه میگیرد.
به طور دقیقتر باید گفت که شاخص توسعه انسانی براساس سه پارامتر سنجیده میشود: درآمد سرانه واقعی (براساس روش شاخص برابری خرید)، امید به زندگی (در بدو تولد)، و دسترسی به آموزش (که تابعی از نرخ باسوادی بزرگسالان و میانگین سالهای به مدرسهرفتن افراد است).
درواقع، برخلاف معیارهای گذشته که شاخصهایی از فرایندها و ابزار توسعه را معیار ارزیابی وضعیت توسعه جوامع بشری قرار میدادند، در توسعه انسانی بر اینکه هدف واقعی برنامههای توسعه باید ایجاد شرایطی برای زندگی سالم، خلاقانه و شاد برای انسانها باشد، تأکید میشود. به عبارتی، مفهوم توسعهی انسانی به جای تمرکز بر ابزار، به اهداف پیشرفت و توسعه تأکید دارد و هدف واقعی توسعه را خلق محیطی برای افراد میداند که در آن بتوانند از زندگی طولانی، سالم و خلاق لذت ببرند. توسعه انسانی به مفهوم فرایند گسترش حیطه انتخاب افراد و بهبود رفاه آنها است. بنابراین، توسعه انسانی یک مفهوم کلی و جامع است که افراد را در مرکز تمام جنبههای فرایند توسعه قرار میدهد.
توسعه انساني دو وجه دارد: يكی ارتقای قابليتهاي انساني مانند بهبود در سلامت، دانش و مهارت و ديگری، استفاده افراد از قابليتهاي كسبشده براي ايجاد فرصت مانند فعال بودن در عرصه سياسي، اجتماعي و فرهنگي. درواقع، مفروض اساسی توسعه انسانی این است که قابليتهاي انساني نقش مهمي در خروج از ركود و رفتن به سمت رشد اقتصادي دارند و توسعه اقتصادي نميتواند بدون توسعه منابع انساني به مسيری مطلوب برسد. به عبارتی، توسعه انساني، پيش نياز رشد پايدار بلندمدت است. رشد اقتصادي، بدون بهبود در توسعه انساني استمرار نمييابد و هر كشوری براي حركت در مسير توسعه اقتصادی به يك آستانه توسعه انساني نياز دارد. جمله آغازین گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد در سال 1990 را میتوان تز محوری توسعه انسانی دانست: «مردم ثروت واقعی یک کشورند.»
وضعیت توسعه انسانی در ایران
در بررسی وضعیت ایران در این شاخص، مشخص میشود که سرعت رشد این شاخص در ایران، بسیار بالا بوده است؛ به گونهای که نه تنها در سطح منطقه، بیشترین سرعت رشد را داشته است، بلکه در مقیاس جهانی نیز، بنا به اعلام برنامه توسعه سازمان ملل(UNDP) متوسط رشد شاخص توسعهی انسانی در ایران، بالاتر از متوسط رشد جهانی از سال 1990 تا 2017 میلادی بوده است. در نمودار زیر، رشد شاخص توسعهی انسانی در ایران نمایش داده شده است.
بررسی وضعیت کشورمان در این شاخص و میزان تغییرات آن نیز در جدول زیر آمده است. آنگونه که در جدول مشاهده میکنیم، نمره ایران در این شاخص، از 577/0 در سال 1990 به 783/0 در سال 2020 رسیده است؛ یعنی نمره ایران در این شاخص، 206 واحد رشد داشته است. در نمودار زیر نیز میتوان مشاهده کرد که متوسط رشد شاخص توسعهی انسانی در ایران، در مقایسه با متوسط رشد جهانی از 1990 تا 2017، بالاتر از متوسط رشد جهانی بوده است.
مقایسه وضعیت شاخص توسعه انسانی در ایران با کشورهای عربی ثروتمند
در مقایسه با کشورهای عربی ثروتمند منطقه نیز میزان رشد شاخص توسعهی انسانی در ایران بسی بالاتر بوده است. آنچه که اهمیت این رشد را در مقایسه با کشورهای عربی بیشتر حائز اهمیت میکند، این است که سرانهی درآمد ناخالص داخلی همهی این کشورها، از ایران بالاتر است، اما با این وجود، میزان رشد شاخص توسعهی انسانی در ایران، از همهی این کشورها بالاتر بوده است.
یعنی اگرچه سرانهی تولید ناخالص داخلی در ایران پائینتر از کشورهای مذکور است، اما سرعت رشد در سایر مؤلفههای توسعهی انسانی در ایران، آنقدر بالا بوده است که نه تنها پائین بودن رتبهی ایران در مقایسه با کشورهای عربی در مؤلفهی سرانهی تولید ناخالص داخلی را جبران کرده، بلکه در مقیاس کلی، سبب شده تا رشد ایران در این شاخص، بالاتر از کشورهای عربی منطقه باشد.
هر چند که اندازهگیری شاخص توسعه انسانی از سال 1990 شروع شده است، اما برخی منابع، وضعیت این شاخص در ایران قبل از انقلاب را اعلام کردهاند. بنا به اعلام این منابع، ایران در سال 1356، از نظر شاخص توسعه انسانی در بین 180 کشور جهان در رده 130، اما اکنون این رتبه به 70 رسیده است. این در حالی است که حکومت پهلوی روزانه شش میلیون بشکه نفت تولید می کرد و قیمت نفت از سال 1352 به چهار برابر افزایش یافته بود و جمعیت کشور نیز نصف جمعیت امروز بود.
در همین راستا، باید گفت که امید به زندگی در قبل از انقلاب، 55 سال بوده و اکنون به 7/76 سال رسیده است.