۳۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۰:۵۶
کد خبر: ۷۲۹۸۶۶

سینمای ایران برای تبدیل‌شدن به یک صنعت چه‌راهی پیشِ‌رو دارد؟

سینمای ایران برای تبدیل‌شدن به یک صنعت چه‌راهی پیشِ‌رو دارد؟
زاویه دیگری از سینما که کمتر به آن پرداخته شده، سینما به‌مثابه صنعت است. هر صنعت فارغ از محصول دارای قواعدی است که رعایت آن‌ها سبب ارتباط بهتر آن صنعت با مخاطبان می‌شود.

وقتی سخن از آسیب‌شناسی سینما در ایران می‌شود، غالباً ذهن‌ها به‌سمت محتوا در تولیدات سینمایی و لزوم افزایش کیفیت آثار می‌رود، آثاری که به‌قول معروف و مرسوم و نه‌چندان دقیق، از دو بخش یا سطح فرم و محتوا تشکیل شده‌اند و باید در هر دوی این‌ها، باکیفیت باشند. به‌طور خلاصه آسیب‌شناسی سینما بیشتر در دو رشته رسانه و هنر محدود می‌شود. عمده نقدهای سینمایی در باب تأثیرات رسانه‌ای سینما بر جامعه و یا اصول و قواعد هنری آن است. زاویه دیگری از سینما که کمتر به آن پرداخته شده و مشکلات آن نیز بیش از هر وقت به چشم می‌آید، سینما به‌مثابه صنعت است. هر صنعت فارغ از محصول، خود دارای قواعدی است که رعایت آن‌ها سبب ارتباط بهتر آن صنعت با مخاطبان می‌شود. صنایع از رهگذر مشتری به درآمد می‌رسند و سینما نیز ناگزیر است که با تعامل مثبت با مخاطب، مسیر رشد را بپیماید.

چرا سینمای ایران باید تبدیل به صنعت شود؟

کیفیت آثار تولیدشده در سینمای یک کشور ممکن است فاخر، جذاب و تأثیرگذار باشد؛ اما چون با مخاطب ارتباط خوبی برقرار نکرده، به اهداف اقتصادی و فرهنگی خود نرسد. سینما مثل هر هنری با مخاطب سر و کار دارد؛ یعنی موفقیتش به این است که مخاطبان زیادی آن را ببینند و دوست داشته باشند. اما سینما بر خلاف بیشتر هنرهای دیگر برای دستیابی به اهداف هنری و فرهنگی خود، باید موفقیت اقتصادی کسب کند و فروش مناسبی داشته باشد. بنابراین شرط اثرگذاری درازمدت، پیوسته و فراگیر یک اتمسفر سینمایی تبدیل شدن آن به یک صنعت است. برای اینکه بتوانیم یک دستگاه سینمایی را صنعت بخوانیم، آن دستگاه باید مخاطبانی پایدار داشته باشد.

ممکن است یک فیلم در صنعت سینمای هالیوود، در گیشه شکست بخورد یا فیلم دیگری رکورد فروش را جابه‌جا کند، اما کلیت صنعت همواره مخاطب خودش را دارد؛ مخاطبی قابل توجه که تولیدکنندگان برای جلب نظر آن‌ها با یکدیگر رقابت کنند. در صنعت سینما، فیلم‌ساز می‌داند اگر می‌خواهد فیلمش بفروشد و درآمدزا باشد، باید نظر مخاطب را جلب کند. همچنین از آنجا که مخاطب صنعت سینما سلیقه‌ای متکثر و حرفه‌ای دارد، تهیه‌کننده‌ها نمی‌توانند با پول‌پاشی‌های بی‌حد و حساب و ردیف کردن سوپراستارها و سلبریتی‌ها از پی یکدیگر، برای مخاطب دام پهن کرده و سودهای کلان به جیب بزنند. پس می‌توان گفت در صنعت سینما، امکان نفوذ پول‌های کثیف کمتر است؛ چون در یک صنعت کسب سود قاعده‌مند است.

فیلمسازی که بتواند از محل فعالیت در صنعت سینما درآمد داشته باشد، احتمالا چندان به سوی فیلم‌های فوق مبتذل و کمدی‌های شنیع رو نمی‌آورد. صرفا به کسب موفقیت در جشنواره‌های خارجی چشم امید نمی‌دوزد و خلاقیت خود را به ایده‌های هرچه سیاه‌تر اجتماعی محدود نمی‌کند. پس صنعتی شدن سینما، در محتوای فیلم‌ها نیز بی‌تأثیر نیست.

مسائل سینمای ایران

سینمای ایران دوران پر فراز و فرودی پشت سر گذاشته است. آثار موفق، زیبا و به یادماندنی که در خاطره جمعی ایرانیان ثبت شده باشند وجود دارند و آثار غیرقابل تعریف و تمجید نیز به همچنین؛ اما شاید مهم‌تر از این‌ها، همین واقعیت باشد که سینمای ایران هنوز شکل و شمایل یک صنعت را به خود نپذیرفته و چرخه فعالیت در آن، یک فعالیت اقتصادی منسجم و درون‌زای صنعتی نیست. دلیل این امر را باید با نظر به بایسته‌های یک صنعت جست. صنایع اعم از نوع خروجی خود، اضلاع مختلفی مثل مخاطب، بازار، محتوا، ترویج، تولید، تأمین مالی و سیاست‌گذاری دارند. ما در این گزارش، تنها به هفت مسئله که مهم‌تر به نظر می‌رسند اشاره می‌کنیم.

مخاطب کم

مخاطب کم، ام‌الأمراض سینمای ایران است. مردم ما کم به سینما می‌روند و این هم علت و هم معلول بسیاری از مشکلات این صنعت است. این واقعیت وقتی تلخ‌تر می‌شود که بدانیم شیب علاقه مردم به سینما رفتن نزولی است. بنابر گزارش «نقشه مسائل صنعت سینما»، به طور میانگین هر ایرانی، هر ده سال، تنها سه بار به سینما می‌رود. در آمریکا و فرانسه که دارای صنعت سینمای قدرتمندی هستند، شاخص سالانه سینما به ترتیب 7/3 و 2/3 است. این شاخص در ایران تنها 3/0 است. همچنین این رقم از سال 64 تا 1400 به مرور کمتر شده و از 56/1 در 1364 به 09/0 به 1400 رسیده است.

این در حالی است که سینمای پس از انقلاب با پیشرفت‌های فراوانی همراه بود. علاوه‌بر خلق آثار ملی و فاخر، همین سینما بود که جشنواره‌های خارجی را فتح کرد و از ابتذال مفرط فیلم فارسی، به آثاری بعضاً با بار هنری و تکنیکی درجه بالا رسید. این سینما که از قضا بیشتر در قبضه جریان‌های روشنفکری و سکولار و بدون نسبت با ایده‌ها و ارزش‌های انقلاب اسلامی بود و هر از گاهی هم رکورد فروش را با کمدی‌های بی‌ارزش می‌شکاند، نتوانست در جذب مخاطب موفق عمل کند. دلیل این امر را می‌توان در تنوع پایین تولیدات، عدم توجه به ذائقه مخاطب و تولیدات غیرجذاب جستجو کرد. 38 درصد مخاطبان سینمای ایران، موضوع یا ژانر فیلم را در انتخاب یک فیلم ملاک خود قرار داده‌اند و این مؤلفه به درست یا به غلط، مهم‌ترین شاخص انتخاب آثار از نظر مخاطب ایرانی است؛ پس تنوع ژانرها برای صنعت سینمای ایران اهمیت بسیار زیادی دارد. این در حالی است که اغلب تولیدات به یکی دو ژانر محدود تعلق گرفته است.

باید توجه داشت افزایش علاقه مردم به سینما، صرفاً با بهبود صنعت سینما به طور کامل محقق نمی‌شود. هنر، یک شبکه و مجموعه است و برای افزایش علاقه به یک هنر، باید دیگر هنرها نیز ترویج شوند. برای مثال مطالعه رمان و کتاب‌های داستانی، در علاقه افراد به هنر هفتم نیز بسیار مؤثر است.

بازاریابی خارجی ضعیف

یکی از مهم‌ترین راه‌های سودآوری صنعت سینما، فروش در بازارهای بین‌المللی است. فیلم و از اساس هنر، قابلیت صدور بسیار بالایی دارد. چراکه زیبایی و جذابیت مفهومی انسان‌شمول و جهان‌شمول است و همه دنیا مخاطب آن هستند. امروز بیشترین سود هالیوود از فروش خارجی است. اگر قرار بود هالیوود تنها به مخاطب آمریکایی اکتفا کند، این صنعت تقریبا هیچ سودی نداشت و اگر امروز یک غول سودآور است، سود خود را مدیون فروش بین‌المللی است. با اینکه برخی آثار ایرانی به دلیل سوگیری‌های سیاسی بسیار واضح در جشنواره‌هایی مثل کن و اسکار دیده شده‌اند، اما ایران از لحاظ فروش خارجی آثار سینمایی خود رتبه پایینی دارد.

بازیگرزدگی

شاید این هم یکی از بازماندگان و اثرات فیلمفارسی است که بازیگران و ستاره‌های سینمایی، از محبوبیت و مشهوریتی برخوردارند که بعضاً قد و قامت آن‌ها را از کارگردان و خود اثر هم بالاتر می‌برد. این محبوبیت بیش از قاعده هنرپیشه‌ها و بازیگران، اثرات سوئی در کیفیت تولیدات سینما گذاشته است. حضور بازیگر معروف در اثر به عنوان سومین مؤلفه مهم در انتخاب فیلم برآورد شده است. این واقعیت باعث تولید آثار سریالی یا سینمایی‌ای شده که با سرمایه‌گذاری زیاد و به کارگیری ستاره‌های متعدد در اثر، بدون داشتن داستان و بار هنری جذاب، به فروش‌های بسیار بالا دست پیدا کنند. این وضعیت باعث می‌شود خود بازیگر هم تلاش زیادی برای هنرنمایی نداشته باشد. چراکه می‌داند که از او فقط حضورش را می‌خواهند، او پول حضور خود بر پوستر فیلم را گرفته نه حق‌الزحمه یک هنرنمایی اصیل سینمایی را. مثال بارز ضعف‌پوشانی اثر با بازیگر فیلم «ما همه با هم هستیم» است. فیلمی با حضور مهران مدیری، محمدرضا گلزار، پژمان جمشیدی، لیلا حاتمی، جواد عزتی، مهران غفوریان، هانیه توسلی، ویشکا آسایش، مانی حقیقی و سروش صحت. کارگردان و تهیه‌کننده اثر نیز بسیار نام‌آشنایند: کمال تبریزی و رضا میرکریمی. در پشت این نمایشگاه سلبریتی‌ها اما، فیلمنامه و داستانی ضعیف خوابیده بود.

تبعیض در توزیع امکانات

یکی از انتقاداتی که همواره در زمینه توزیع امکانات سینمایی مطرح است، تبعیض در توزیع سالن‌های سینمایی است. این انتقاد با شبهات متعددی مواجه است؛ مثل اینکه میزان تقاضا هم در استان‌هایی که سالن سینمای کمی دارند بسیار پایین است. این امر خود از تبعیض عمیق‌تری پرده بر می‌دارد که تبعیض فرهنگی است. یعنی از اساس علاقه و تمایل مردم برخی از استان‌های کشور به سینما پایین است که این نشان از ناآشنایی آن‌ها با این هنر دارد. یکی از جلوه‌های این تبعیض فرهنگی، فاصله بسیار زیاد تهران با دیگر استان‌ها از نظر کثرت و کیفیت آموزشگاه‌های سینمایی است. توزیع نابرابر امکانات آموزشی سینما، به معنای محرومیت خیل کثیری از سینمادوستان به تحصیل مهارت و دانش این هنر است و به طور مستقیم روی کیفیت این صنعت در کشور اثر می‌گذارد.

جشنواره‌زدگی

فاصله زیاد هنری و تکنیکی شرق و غرب در مسئله سینما، باعث بروز پدیده‌ای شده که از عوارض غرب‌زدگی در این زمینه است. این پدیده، همان ساخت فیلم‌های اگزوتیک است. فیلم‌هایی که برای خوش‌آمد منتقد و مخاطب آن‌ور آبی ساخته می‌شوند و در آن تصویری از شرق ارائه می‌کنند که مخاطب و منتقد خارجی انتظارش را دارد. سینماگران شرقی البته می‌توانند این فاصله را با هنر خود و با ساخت آثار درجه اول بپوشانند؛ چنانکه آکیرا کوروساوا، کارگردان بزرگ ژاپنی این کار را کرد. اما این کاری بسیار دشوار است. علاوه‌بر مخاطب و منتقد خارجی، دولت‌های خارجی نیز در راستای دیپلماسی عمومی و فرهنگی و سیاست خارجی خود، انتظارات خاصی از آثار سینمایی کشورهای شرقی دارد و اراده دولت‌ها در جهت‌گیری‌ها جشنواره‌ها، تأثیر مستقیم دارد. پس هم منتقد و مخاطب خارجی انتظارات اگزوتیک دارد و هم جشنواره از رویکردهای سیاسی دولت‌ متبوع خود متأثر است.

همه این‌ها انگیزه‌هایی درونی و باطنی ایجاد می‌کند برای ساخت آثاری که از شرق، تصویری جهان سومی، مغشوش، مشوش، غم‌آلود و جهنمی ارائه کند. نمونه این آثار را اخیرا در لیست برنده‌های جشنواره‌های معروف دیده‌ایم. مثل «انگل» محصول کره جنوبی و «کفرناحوم» محصول لبنان. رویکرد اگزوتیک در ایران هم بین سینماگران بسیار پرطرفدار است. این آثار، برای درازمدت مخاطبی جذب صنعت سینمای کشور نمی‌کنند. ادامه این روند، سینمای کشور را تبدیل به انبار امراض اغراق‌شده می‌گرداند که به دور از هرگونه خلاقیت، حالت ماندآبی به خود گرفته است. این رویکرد علاوه‌بر اینکه ضدملی است، مضمون‌زده، مصنوعی و کاملاً ضدسینمایی است و ممکن نیست سینمای کشور را به جای خوبی برساند.

انحصار تولید

برخی شواهد حاکی از آن است که تولید آثار در اتمسفر سینمای ایران، در بین چند شبکه خاص محدود و منحصر است. انحصار، همواره ضدکیفیت است و فسادزا. در این وضعیت برای ساخت اثر و دیده شدن، نیاز به سابقه تنفس در اتمسفر سینما و رابطه با افراد متنفذ ضروری است. فقدان رویکرد تربیت‌محور و جایگزین‌محور در سینما، یکی از اصلی‌ترین دلایل این انحصار برشمارده شده است.

کنکاش بیشتر درباره مسائل فوق و تکمله آن که در کتابچه مذکور ذکر شده است، می‌تواند فتح بابی باشد جهت نگاه به سینما به عنوان یک صنعت نه صرفاً یک هنر، که علاوه بر تأمین محتوای مناسب برای مخاطبان فعلی خود، مسیر رشد را با سرعت بهتری طی خواهد کرد.

احسان قنبری نسب
منبع: تسنیم
ارسال نظرات