۲۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۴
کد خبر: ۷۳۶۳۴۸

وقتی سیر داغ آش‌ آلمانی‌ها با معاینه جانبازان شیمیایی‌ بیشتر می‌شد!

وقتی سیر داغ آش‌ آلمانی‌ها با معاینه جانبازان شیمیایی‌ بیشتر می‌شد!
جانباز مازندران می‌گوید: بعد‌ها می‌شنیدیم، که آلمانی‌ها بمب‌های شیمیایی را در اختیار عراقی‌ها قرار می‌دادند، از طرف دیگر مصدومان را برای مداوا می‌پذیرفتند، به نظرم هدف‌شان از این رفتار دوگانه این بود.

روزهای دفاع مقدس گنجینه‌ای پر از خاطرات است که در خود درس‌ها و عبرت‌های فراوانی برای ما دارد که بازخوانی آن نه تنها دست دشمنان را رو می‌کند بلکه تجربه آن روزها مسیر درست را به ما نشان می‌دهد.

روایت‌های انقلابی آن روزهای جنگ از جمله کشوری که خود عامل بسیاری از جنایات ضدبشری است، کشور دیگری را به بهانه «نقض حقوق بشر» شایسته تحریم می‌داند مایه شگفتی است؛ ادعای نقض حقوق بشر از سوی کشور آلمان موجب شد به سراغ خاطرات جانباز آزاده جعفر مزیدها برویم، آزاده‌ای که حرف‌های شنیدنی برای ما دارد.

روزهای پرتب و تاب جنگ

روایت یک امدادگر

جعفر مزیدها امدادگر رزمی گروهان دو از گردان یا رسول لشکر ۲۵ کربلای مازندران است که در این‌باره می‌گوید: در تاریخ ۸ و ۱۲ اسفند سال ۶۴ در منطقه فاو مورد شیمیایی واقع شدم و باتوجه به اینکه امدادگر بودم مجروحان شیمیایی را به لب خط منتقل می‌کردم و مجددا به گردان برمی‌گشتم.

گردان ما وارد منطقه عملیاتی شد و پشت خط مقدم مستقر شد برای اینکه خط را تحویل بگیرد، در این ایام عراق مدام آنجا را بمباران می‌کردند، توپولوف‌ها بمب می‌ریختند آن هم از نوع بمب شیمیایی؛ به دلیل اینکه امدادگر بودم، مجروحان را پانسمان اولیه میکردم سپس به اورژانس پشت خط اعزام می‌کردم.

وی اضافه می‌کند: گروهان ما وظیفه پدافندی سه راه شهادت بالاتر از کارخانه نمک دریاچه فاو را به عهده داشت از هشتم اسفند ماه وارد خط مقدم شدیم؛ لحظه‌هایی که منطقه بمباران شیمیایی می‌شد را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم، رزمندگان هر کدام به هر طرف می‌دویدند، ناگهان بوهایی گاز خردل در هوا پخش شد، برای افرادی همانند ما که با گازهای شیمیایی آشنا بودیم، لحظه‌ها قد ساعت‌ها می‌گذشت.

همه چیزی بوی خون و باروت می‌داد

این امدادگر می‌گوید: لحظه‌های بمباران چنان در ذهنم حک شد که هیچ‌گاه از مقابل چشمانم کنار نمی‌رود، ناگهان انفجار‌های پیاپی، گویی زلزله‌ای به پا می‌شد که پس لرزه‌هایش امان همه را بریده بود، بوی خون، باروت، دود، گوشت سوخته و طعم گزنده گاز شیمیایی هوا را پُر کرده بود، گوشه‌ای را نمی‌‌شد پیدا کرد که چند نفر مجروح و یا حتی شهید در آن نباشد.

وی ادامه می‌دهد: همان دقایق اول بمباران شیمیایی یکی از رزمندگان مرا صدا زد و گفت من ماسک ندارم و من هم ماسکم را در آوردم و چفیه‌ام را خیس کرده و روی صورتم گذاشتم.

رسیدگی به مجروحان

مزیدها می‌گوید: با توجه به اینکه امدادگر بودم باید به مجروحان رسیدگی می‌کردم برای همین سخت مشغول بودیم چند روزی در منطقه در درگیری مستقیم با عراقی‌ها مشغول بودیم درحالی‌که بمباران شیمیایی هم سیستم ایمنی، ریه و اعصاب و روانم را تحت تاثیر قرار داده بود.

این رزمنده بیان می‌کند: از ۱۸ تا ۲۲ اسفندماه در خط مقدم درگیر جنگ شدیم که در محاصره افتادیم و روز ۲۲ اسفند ماه بعد از مجروح شدن به اسارت رفتم که در اسارت هم نه تنها از لحاظ درمانی نه تنها به ما رسیدگی نمی‌شد، بلکه بیشتر ایام مورد شکنجه قرار می‌گرفتیم.

*روزهای اسارت با چاشنی شکنجه

شعار الموت صدام

در پادگان نظامی بصره ماهر عبدالرشید فرمانده سپاه هفتم عراق از اسرای ایرانی بازدید کرد و با تعجب می‌پرسید: « چگونه باوجود بمباران شیمیایی و توپخانه‌ای شما در فاو زنده هستید؟» در استخبارات بصره به علت شکنجه بسیار، شوک‌های الکتریکی و شهادت یکی از اسرا بنام بیت‌الله معصومی از یاسوج در هنگام شکنجه شعار «الموت الصدام» را گفتم که با ضربات کابل سربازان عراقی بر پیکرم بیهوش شدم و بعد از به هوش آوردن، فرمانده ارشد عراقی قسم یاد کرد در صورت تکرار مرحله بعد مرا خواهد کشت.

وی می‌گوید: چون تئاتر بازی می‌کردم  در اسارت هم این کار را در خفا به همراه بچه‌ها دنبال می‌کردیم، یادم هست یک ماه قبل از اسارت نمایشنامه آماده کردیم که اسیر شدم و دقیقا بعد از ان اسیر شدم که با یادآوری آن خنده‌ام می‌گرفت؛ چون یک ماه پیش نقش اسیر را بازی می‌کردیم و واقعا بعد از آن به اسارت رفتم.

*اسارت در اردوگاه عراق

شکنجه‌های روزهای اسارت

 مزیدها می‌گوید؛ از شکنجه‌ها، شوک الکتریکی روزهای اسارت بهتر است حرفی نزنم؛ به‌طوری‌که طی مدت ۴ سال و ۶ ماه در اسارت بیشترش در شکنجه سپری شد؛روز آزادی هم کل وسایل پارچه مهر و سجاده جلویمان آتش زدند و سرانجام ۴ شهریور سال ۶۹ آزاد شدیم و به میهن بازگشتیم.

 

رفتار دوگانه آلمانی‌ها در جنگ؛ سیرداغ آشی که پخته بودند را بیشتر می‌کردند

وی می‌گوید: بعدها می‌شنیدیم، که آلمانی‌ها بمب‌های شیمیایی را در اختیار عراقی‌ها قرار می‌دادند، از یک‌طرف بمب در اختیار عراقی قرار می‌دادند و از یک‌ طرف سربازان را برای مداوا می‌پذیرفتند، به نظرم هدف‌شان از این رفتار دوگانه این بود، ببینند علت زنده بودن رزمندگان ما چه بود چون تقریبا از تاثیرگذاری سلاح‌شان مطمئن بودند، به عبارتی می‌خواستند سیرداغ آشی که پخته بودند را بیشتر کنند که باید بگوییم آنها از عنایت خداوند غافل بودند، عنصری که باعث شد کشورمان در جنگ پیروز شود و به همه ما قدرت داد.

براثر بمباران شیمیایی به ریه، چشم و پوست این امدادگر آسیب رسید که او هم با این دردها و مشکلات سر همچنان سر می‌کند.

احسان قنبری نسب
منبع: فارس
ارسال نظرات