حقله وصل ترور اندیشه شهید بهشتی توسط مارکسیستها و لیبرالیستها
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، در میان شهدای شورای انقلاب اسلامی، بدون تردید شهید بهشتی مظلومترین آنهاست. کسی که پیش از انقلاب با نفوذ فکری در ساختار آموزشی پهلوی توانست انقلابیترین مفاهیم را وارد ساختار کتابهای دینی نماید. اتفاقی که تا مدتها برای ساواک به عنوان دستگاه سرکوب پهلوی مشخص نبود. شهید بهشتی با چنین خدماتی بعد از انقلاب مورد شدیدترین تحریفها قرار گرفت. شعارهای مرگ بر بهشتی از جمله شعارهایی بود که توسط سازمان مجاهدین خلق (منافقین) طراحی و مطرح شد.
شروع و آغاز این بحثها، قیام عقیدتی و ایدئولوژیک شهید بهشتی در برابر منافقین بود. مغز متفکری که در دوران پهلوی توانسته بود بدور از چشم دستگاههای امنیتی و سرکوبگر مخوفی مثل ساواک، عقاید و اندیشههای انقلاب اسلامی را به دانش آموزان برساند، در مذاکرات و مناظرات مختلفی که از طریق تلویزیون نیز به سمع و نظر مردم میرسید، توانست تفکر و عقیده مارکسیسم را متحیر و مبهوت نماید.
مناظرات تلویزیونی دهه 60 با حضور آیت الله بهشتی و آیت الله مصباح در یک سو و از طرف دیگر نیز نورالدین کیانوری و احسان طبری بود. آیت الله مصباح از شاگردان و همفکران آیت الله بهشتی بود که پیش از انقلاب نیز بابت حمایتهای هاشمی رفسنجانی از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در شورای انقلاب با او به بحث پرداخته بود. کیانوری نیز دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده ایران بود. احسان طبری هم از جمله نظریه پردازان مارکسیسم به شمار میرود که عضو کمیته مرکزی و هیئت سیاسی حزب توده ایران بود.
ماجرای شهید بهشتی و عملکرد ایشان در برابر منافقین تنها به همین قدر نبود. شهید بهشتی به همراه آیت الله خامنهای و تعدادی دیگر از افراد اقدامی ابتکاری انجام دادند و آن نیز تأسیس یک حزب به نام جمهوری اسلامی بود. حزب جمهوری اسلامی با حضور طیفهای مختلفی از افراد توانست در کل کشور عضوگیری نماید و تا حدود زیادی دستان منافقین، مارکسیستها و لیبرالیستها را از کشور کوتاه کند.
سازمانهای مارکسیستی این بحثها و گفتمان انقلابی را که برهانی قاطع داشت تاب نیاوردند. وقتی آنها بزرگان تفکر مارکسیسم را در مقابل دو دانشمند شیعه ضعیف و ناتوان دیدند، برای هجمه علیه آنها دست به تحریف و تهاجم متقابل زدند. منافقین تصاویر شهید بهشتی را در کف خیابان پاره میکردند و به هر کسی که از او حمایت میکرد، حمله میکردند. البته ماجرا به همین جا ختم نشد. بنی صدر که از جمله حامیان تمام قد منافقین بود و برای همین آنچنان در تخریب نیروهای حقیقی انقلاب موفق عمل کرده بودند که ذهنیت عموم مردم نسبت به روحانیت مبارز و در رأس آنها آیتالله بهشتی کاملاً شکل گرفته و مغرضانه بود. وجود و سنگینی این جو غبارآلود به نحوی بود که شنیدن لعن و نفرین مردم علیه انقلابیون حقیقی و شخص آیتالله بهشتی کاملاً عادی مینمود و مدافعین این بزرگواران، در اقلیت به سر میبردند.
یک روز شایع کردند همسر بهشتی، آلمانی است و فارسی بلد نیست صحبت بکند و بچههایش نیز همین طور! این شایعه در جبههها میان رزمندگان هم کارساز شده بود و حتی فرماندهان جبههها را نسبت به وی بدبین ساخته بود. منافقین تمام جلسات سخنرانیهای آیت الله بهشتی را با انتشار این شایعات برهم میزدند. حتی بعد از درگذشت مشکوک آیت الله طالقانی که با سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بابت تفکرات مارکسیستیشان به اختلاف افتاده بود، آنها آیت الله بهشتی را به قتل آیت الله طالقانی متهم میکردند. این در حالی است که شخص مسعود رجوی در جایی اعتراف کرد که طالقانی موی دماغ بود و ما این موی دماغ را کندیم!
منافقین و مارکسیستها به هیچ وجه فعالیتهای آیت الله شهید بهشتی و یاران او را تاب نیاوردند. به همین خاطر آنها برنامههای ترور سران حزب جمهوری اسلامی را در تیرماه اجرایی ساختند. روز ششم تیرماه، انفجاری در مسجد ابوذر باعث جراحت شدید آیت الله خامنهای شد. با وجود اینکه گروهک فرقان پیش از این انفجار توسط دستگاه قضایی و امنیتی وقت شناسایی، بازداشت و محاکمه شده بودند؛ اما برای رد گم کنی نام گروهک فرقان بر روی دستگاه ضبط صوتی که منفجر شده بود، نقش بسته بود.
روز بعد نیز انفجار ضبط صوت دیگری در دفتر حزب جمهوری اسلامی باعث شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یاران ایشان شد. البته منافقین در این بمبگذاری تنها به ضبط صوت اکتفا نکرده بودند و بمب دیگری را بر روی ستون اصلی ساختمان محل جلسه نصب کرده بودند که چاشنی آن نیز هنگام انفجار به صورت همزمان باعث شد که کل ساختمان محل جلسه تخریب گردد تا آنها از شهادت شهید بهشتی اطمینان خاطر حاصل کنند.
هرچند جنایت منافقین به همین جا ختم نشد. وقتی سرنخهای چنین تحریفها و جنگهای روانی را علیه دیگر شاگردان شهید بهشتی مانند آیت الله مصباح یزدی یا آیت الله یزدی در دهه هفتاد و هشتاد و ردپاهای کسانی که روزگاری در شورای انقلاب مدافع تمام قد سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و سایر گروههای مارکسیست را دنبال کنیم، به پدرخوانده اصلاحات و اعتدال میرسیم. گروههایی که وقتی توانایی رویارویی فکری با این شخصیتها را نداشتند، با استفاده از عملیاتهای رسانهای و جنگ روانی، دست به تحریف و توهین میزدند.
حتی شاید مهمترین علتهای ناشناخته ماندن این شخصیتها، هژمونی موجود از حضور چریکهای پیر مارکسیست و منافقینی در لباس اصلاحات است که هنوز عقدههای خود را درباره این شخصیتها از دست ندادهاند. از این رو جنایت انفجار نخست وزیری تنها یک عامل نداشت. برای محاکمه جانیان این اتفاق، بایستی کسانی که از روز اول به دفاع از مارکسیستها و حمایت مالی و معنوی از آنها پرداختهاند، یک بار در دادگاه تاریخ محاکمه شوند و سران فکری آنها بار دیگر مورد بازخواست قرار بگیرند؛ نه اینکه مجدد به چنین جنایتهایی دست بزنند.