به گزارش گروه جمعیت و تعالی خانواده خبرگزاری رسا، روزهای ابتدایی مرداد 1391 به کارگیری یکگزاره متفاوت و تا حدی نامرسوم در ادبیات رهبران سیاسی جهان از زبان آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی توجه افکار عمومی و جریانات رسانهای را به خود جلب کرد:«خطا کردیم».
این گزارهای بود که آیتالله خامنهای در جریان دیدار با کارگزاران نظام که یکی از مهمترین نشستهای حاکمیتی کشور است، بیان کردند. گزارهای که یک هشدار تکاندهنده درباره موضوع «جمعیت و تحدید نسل» بود. اما به نظر میرسید هدف آیتالله خامنهای از انتخاب این گزاره نامتعارف، مخاطبی بسیار بزرگتر از مسئولان کشور بود: «همه ایرانیها» در معرض انذار جدی رهبری قرار داشتند.
هر چند رهبر انقلاب پیش از این روز هم درباره خطرات تحدید جمعیت بارها صحبت کرده و نکاتی را در این باره بیان کرده بودند اما اهمیت موضوع آنطور که باید جا نیافتاده بود. این بار به کارگیری هوشمندانه عبارت «خطا کردیم» کار خود را کرد و به مانند یک انفجار بزرگ همه نگاهها را متوجه این موضوع حیاتی برای آینده کشور کرد و مسأله جمعیت به یک موضوع قابل تأمل و گفتگو تبدیل شد.
ایشان معتقد بودند باید در سیاستهای تحدید نسل تجدیدنظر شود و درباره آن فرموده بودند: «آنطوری که افراد متخصص و عالم و کارشناسان علمیِ این قسمت تحقیق و بررسی کردند و گزارش دادند، ما در سال 71 به همان مقاصدی که از تحدید نسل وجود داشت، رسیدیم. از سال 71 به این طرف، باید سیاست را تغییر میدادیم؛ خطا کردیم، تغییر ندادیم. امروز باید این خطا را جبران کنیم. کشور باید نگذارد که غلبهی نسل جوان و نمای زیبای جوانی در کشور از بین برود؛ و از بین خواهد رفت اگر به همین ترتیب پیش برویم؛ ... بعد از گذشت چند سال، جمعیت کشور هم کاهش پیدا خواهد کرد؛ چون پیری جمعیت با کاهش زاد و ولد همراه است. یک زمانی را مشخص کردند و به من نشان دادند، که در آن زمان، ما از جمعیت فعلیمان کمتر، جمعیت خواهیم داشت.
اینها چیزهای خطرناکی است؛ اینها را بایستی مسئولین کشور بجد نگاه کنند و دنبال کنند. در این سیاست تحدید نسل حتماً بایستی تجدیدنظر شود و کار درستی باید انجام بگیرد. ... رقم 150 میلیون و 200 میلیون را اول امام گفتند - و درست هم هست - ما باید به آن رقمها برسیم. هر اقدام و تدبیری که میخواهد برای متوقف کردن رشد جمعیت انجام بگیرد، بعد از 150 میلیون انجام بگیرد.»
این هشدار تاریخی، موج جدید و بزرگتری از کنشها را به همراه داشت. بسیاری از افراد و نهادهای مردمی و دولتی به میدان آمدند. به فراخور توان فرهنگی خود به تبلیغ و تشویق فرزندآوری پرداختند. سیاستهایی از سوی نهادها و ارگانها تدوین شد.
رسانهها حجم زیادی از تولید محتوا را در دستور کار خود قرار دادند. قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت هم بعد از پیچ و خمهای دشوار، در زمانی نزدیک به یک دهه بعد، در آبان 1400 در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید. در سطح حکمرانی، با گذشت بیش از 18 ماه از وضع قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، هنوز بسیاری از مواد و تمهیدات پیشبینی شده در این قانون به دلیل عدم همراهی برخی مسئولان به مرحله اجرا نرسیده است.
زهرا دانشجوی کارشناسی ارشد هست. هر هفته نگران این است که وقتی میخواهد به دانشگاه برود، فرزندش را به چه کسی بسپارد. او میگوید در حالیکه مهمترین دغدغه من و مادران دانشجوی دیگر در ارتباط با فرزندانمان است. تنها مسئله مورد اهتمام دانشگاه در رابطه با خانمها طرح موضوع حجاب در جلسات فرهنگی دانشگاه است. او از بیتوجهی دانشگاه به درخواست مادران دانشجو برای داشتن مهدکودک در دانشگاه به شدت گلایهمند است.
مریم به تازگی وارد مقطع دکتری شده است. او میگوید تنهایی پسرم را که میبینم، غصه میخورم. تمام دوران بچگیاش در حسرت پیدا کردن یک همبازی گذشته است. از طرفی، مریم یک دختر مذهبی جلوه میکند که به تعبیر خودش عاشق رهبر انقلاب هم هست.
او به خاطر توصیههای ایشان فرزندآوری در شرایط فعلی را یک وظیفه شرعی برای خودش میپندارد و همین نگاه، موجب عذاب وجدان شدیدتر او از اینکه هنوز تک فرزند است، میشود. میگوید اما خیلی دست تنها هستم. خانوادهام در شهرستان زندگی میکنند و نمی توانم از آنها کمک بگیرم.
هنوز نتوانستم مشارکت همسرم را هم در این زمینه جلب کنم. مریم بارها به ترک تحصیل فکر کرده و هرچند به گفته خودش، هنوز نتوانسته با این قضیه کنار بیاید اما ادامه این روند ممکن است منجر به کنارهگیریاش از حضور در دانشگاه یا اجتماع بعد از فارغالتحصیلی شود.
منصوره با اینکه یک دانشجوی نخبه بوده، به سبب ملاحظات سنی و تهدیدات جسمی باروری برای سلامت مادر و فرزند، اولویت خود را فرزندآوری در جوانی دانسته و بعد از دوره کارشناسی، برای یک دوره درس و کارش را کامل کنار گذاشته و سه فرزند با فاصله سنی کم به دنیا آورده است.
اما ماجرا برای او با تلخی دیگری همراه بوده است. او به دلیل برخی تعارضات، به تازگی از همسرش جدا شده است و میگوید «من دوست داشتم علاوه بر مادری، علایق شخصی خودم را هم پیگیری کنم و بعد از اینکه بچهها تا حدی پا گرفتند و مستقل شدند، بتوانم مسیر علمی گذشته را ادامه دهم اما همسرم آنطور که باید با من همراهی نکرد تا وقت بیشتری برای دنبال کردن خواستههای خودم داشته باشم و توقع داشت فقط من همه وقتم را برای بچهها بگذارم.»
لیلا مدرک کارشناسی از دانشگاه صنعتی شریف دارد. به مدت 10 سال فقط مادری کرده و حالا دوباره مشغول درس خواندن شده اما این دوره توقف خیلی برایش سخت گذشته است. جالب اینکه میگوید دوست داشته است به جای دو بچه، چهار بچه داشته باشد ولی دیگر نمیتوانسته با دوری از فضای دانشگاه کنار بیاید.
فضای فریبا شبیه منصوره است و میگوید من از همسرم خیلی گلایه دارم. اصلا برای بچهها وقت نمیگذارد و من دست تنها هستم. همه زمانی را که در خانه هست، صرفاً زمان استراحت خودش میداند. وقتی خانه میآید مدام با گوشیاش سرگرم است.
تازه اگر بچهها سر و صدا کنند، اعتراض میکند که این چه وضعی است و به آنها تذکر میدهد یا دعوا میکند که آرام باشند. نه درکی از شخصیت بچه دارد نه درکی از مشکلات من و فشاری که بر من است. در حالی که من از همه خواستههایم دست کشیدم.
سعیده مادر دو فرزند است و میگوید «بعد از تولد بچه دوم با اشک و آه با شغلم خداحافظی کردم، هنوز با خودم کنار نیامدم، عمری درس خواندم، در زمینه شغلیام توانمند شده بودم و احساس میکردم حرفی برای گفتن دارم. اما نمیشد بچهها را هم رها کنم.»
مریم را دختری شاد و اجتماعی میشناسند. خودش هم این وصف را میپسندد. عاشق بچههاست و دوست دارد چهار بچه داشته باشد. اما هنوز تک فرزند است و میگوید «وقتی به بچه فکر میکنم خاطرات فرزند اولم برایم زنده میشود. میترسم از اینکه دوباره خانهنشین شوم. دخترم در تمام دوران کودکیاش پنج ساعت هم از من جدا نبوده است.»
سعیده فوق لیسانس کامپیوتر دارد و یک برنامهنویس حرفهای است ولی شغلاش را به خاطر بچهها کنار گذاشته است. چهار فرزند دارد. از انتخابی که کرده پشیمان نیست اما او هم دوست دارد زمانی اختصاصی برای خودش داشته باشد.
او معتقد استه یک خانم برای اینکه بتواند فرزند پروری را خوب انجام بدهد به یکسری حمایتها احتیاج دارد و جامعه نباید خانمی را که فرزندآوری و در خانه ماندن و رسیدگی به خانواده را انتخاب کرده، رها کند و نبیند.
با گذشت قریب به یک دهه از آغاز فعالیتهای فرهنگی-اجتماعی و تغییر سیاستهای جمعیتی، هرچند روند رو به رشد فرزندآوری در بعضی از اقشار جامعه دیده میشود؛ اما کاهش باروری در ارزیابیهای کلان همچنان ادامه دارد.
آخرین آمار از سرشماری سال 1400 نشان میدهد که نرخ باروری همچنان زیر حد جانشینی است. بنابراین توفیق سیاستهای جمعیتی فعلی با تردیدهای جدی روبرو شده است. این اتفاق ناشی از مسائلی است که تبدیل به یک هنجار فراگیر شده، ریشه دوانده و برای تغییر و اصلاح باید عمیقتر حلاجی شود.
فراتر از وضع قوانین جدید، به نظر میرسد مسالهای ذو ابعاد و پیچیده پیش روست. اقناع بدنه مردمی و مسئولان، اهمیت بالاتری از صرف وضع قوانین دارد. این مسأله با گرههای ذهنی و فرهنگی متعددی روبروست. تنها مطالعات عمیق مبتنی بر میدان، متمرکز بر درونیات یک خانواده و به ویژه جامعه زنان ایرانی، میتواند در رفع موانع، ایستارهای فکری و عینی مؤثر بر کاهش فرزندآوری موثر واقع شود. یکی از ملاحظات بسیار جدی و مغفول در مساله کاهش جمعیت، عدم توجه به فهمهای زنانه درباره با مسأله فرزندآوری است.
بار اصلی فرزندآوری و فرزندپروری بر دوش زنان ایرانی است. درحالیکه توجه به تحولات سبک زندگی زنان ایرانی و تغییرات هویتی ایشان بخش عمدتاً مغفول سیاستهای افزایش جمعیتی است. هرچند در جریان تصویب قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، تلاش شد تا برخی از کاستیها برطرف شود و حمایتهایی در قانون پیشبینی شود اما به دلیل عدم درک دقیق مسائل زنان، این تمهیدات هنوز مرتفعکننده نگرانیهای اصلی ایشان نبوده یا اگر در سطوحی بوده با موفقیت اجرا نشده است.
به نظر میرسد مساله کاهش جمعیت در ایران، غالباً از منظر اقتصادی و مردانه فهم شده است. در حالی که مشکلات فرزندآوری از نگاه زنانه، نوع دیگری است و صرف مشوقهای مالی مستقیم همچون اعطای خودرو، زمین و وام بانکی در صورت موفقیت در اجرا هم تأثیر چندانی بر افزایش جمعیت نخواهد داشت.
مرور وضعیت زنان در ایران نشان میدهد، پس از انقلاب اسلامی فرآیندی مبتنی بر توانمندسازی، آموزش و به نوعی سوژگی زنان شکل گرفت. افزایش سطح تحصیلات و دستیابی راحتتر یک زن به منابع دانش و اطلاعات، باعث بهبود موقعیت اجتماعی و خانوادگی او شده است.
به طور فزایندهای در حال توانمند شدن است و شیوههای هویتیابی او تغییر کرده است. زن نسل جدید، شخصیتی چندبعدی و برنامهای چندوجهی برای چرخه زندگی خود تعریف کرده است. به عبارتی با زنی متفاوت از گذشته مواجه هستیم. زنی که در خانواده اقتدار و قدرت دارد و در عین حال خواهان الگوی مشارکتیتر و سیالتر دیگر اعضای خانواده در اداره آن است. زنی که به وقایع حوزه عمومی و مشارکت در آن هم به شدت علاقمند است.
همانقدر که در مورد زندگی خانوادگیاش احساس مسئولیت دارد، نسبت به جامعه نیز حساس است، در وقایع مختلف اجتماعی موضعگیری دارد و خواهان کنشگری در عرضه زندگی اجتماعی است. زنی که می توانیم او را اینطور بنامیم: «زن اجتماعی جدید».
زن اجتماعی جدید، هم نقش خانهداری را همانند شغلی پویا میداند و مدیریت امور خانه را به منزله امور گسترده شده به سمت جامعه تعریف میکند، هم خواهان کنشگری مستقیم در پذیرش نقشهای اجتماعی است. زنی که بعد اجتماعی را بخشی از هویت خود تعریف میکند. طی سالیان طولانی پرشور و با انگیزه، توانمندیهای خود برای پذیرش و ایفای نقش در جامعه را ارتقا داده و میخواهد بروز اجتماعی داشته باشد و استعداد و توانمندیهایش را در حوزه اجتماع بیازماید و به کار ببندد.
خواستهای که باید به استقبال آن رفت. جامعه سابقاً مردسالار و ضد زن ایران به ویژه در دوران قجر-پهلوی و پیش از انقلاب اسلامی، به صورت بنیادی در حال تحول است و امروز بنای جنگ و ناسازگاری با زن اجتماعی جدید را ندارد. نقش او را پذیرفته اما هنوز مناسبات و مسائل پیش روی او را عمیقاً و درست درک نکرده است.
اما این زن درست در زمانی که میخواهد ثمره تلاشهایش را در محیط اجتماعی برداشت کند، دیر یا زود با عاطفیترین و شیرینترین پدیده و تجربه دوران حیات خود روبرو میشود: «مادری».
شاید بتوان گفت مادری شگفت انگیزترین تجربه زنان است. زن اجتماعی جدید هم به شدت به مادری علاقمند است. او با فرزند توسعه فردی پیدا میکند. اما مادری برای زن اجتماعی جدید معنای متفاوتی هم دارد. شاید قاعده همسری با این هویت اجتماعی جدید زنانه کنار بیاید اما به دنیا آمدن فرزند برای یک زن مشتاق به نقشآفرینی در حوزه اجتماعی آغاز دوراهیهای متعددی است که مداماً او را در انتخاب میان آرامش فرزند و کنشهای اجتماعی به تعارض میکشد.
زن اجتماعی جدید بعد از مادری، با ساختارهای خشک و غیرمنعطف بروکراتیک، اقتصادی و اجتماعیای مواجه میشود که عمدتاً او را به عنوان یک «مادر» پس میزند. او پس از مادری در تحصیل، اشتغال و حتی در ورزش و تفریحات حداقلی دچار مشکلات جدی میشود. احساس میکند بعد از بچهدار شدن علایق فردی و اجتماعی او به محاق میرود.
احساس میکند با فرزندآوری متوقف میشود. به مادری عشق میورزد، علایق و اهداف شخصی خود برای ظهور و بروز اجتماعی را هم دارد اما محیط، او را در تنگنای انتخاب یکی از این دو تحت فشار میگذارد.
زن اجتماعی جدید بین دوراهیهای مختلفی سرگردان میشود مانند دوراهی فرزندآوری و تحصیل یا دوراهی فرزندآوری و اشتغال و به طور کلی هر نوع حضور اجتماعی دیگر که انتخاب هر کدام به محرومیت از دیگری معنا میشود. درحالی که او جمع این دوگانهها را میخواهد و بدون هرکدام از آنها گویا یک تکه از هویتاش را از دست داده و سالها تلاش برای دستیابی به آن بیاعتبار شده است. همین موضوع او را درگیر محاسبات فرسایشی میکند.
نتیجه این مسیر یا بازماندن از این حضور اجتماعی بوده یا منجر به درنگهای فرسایشی سنگینی برای مدیریت جامع جوانب ماجرا شده که بخش بزرگی از توان روحی و جسمی زنان را تهلیل میدهد. این ماجرا تماماً از ناحیه اجتماع بهبود نمییابد و کاستیهایش رفع و رجوع نمیشود بلکه بخش مهمی از آن هم ملزم به تغییرات در فرهنگ خانواده است. زن جدید ایرانی که دنیایش تا حد زیادی تغییر کرده و پیچیده شده است، در خانواده همسرش را میبیند که بعد از پدر شدن بدون هیچ تغییری محسوسی مسیر خود را ادامه میدهد اما تمام بار پروراندن فرزند و نگهداری از او را همچنان بر دوش خود می بیند. او خواهان الگوی مشارکتیتر در فرزندپروری است. اما احتمالاً دغدغههای معیشتی، ساعات طولانی اشتغال یا نابلدی، ناتوانی و ناآشنایی همسرش با اسلوب و جوانب گوناگون پرورش کودکان، چندان امکان مشارکت در فرزندپروری را به او نمیدهد حتی اگر متمایل به انجام آن هم باشد. تأسفآور اینکه برخی از مردان به دلیل تسلب برخی باورهای سنتی، همچنان متنوع شدن حوزههای مسئولیتی خود درباره فرزندان را احساس نمیکنند. و این دست مسائل تعارضات میان آنها را در خانواده بالا میبرد و گاهی ماجرا چنان بغرنج میشود که بنیان خانواده از بین میرود.
زن امروز با وجوهی از خود مواجه است که فکر میکند به درستی فهم نشده است. احساس میکند و دریافته است که فهم و درک مواجهه با او در محیط کار، محیط دانشگاهی و خانواده به صورت جامع و کامل وجود ندارد. چنین وضعیتی در تضاد و تناقض با هویت مطلوب و برگزیده اوست. تعارضات جدی برای او بوجود میآید و هر روز مشغلههای ذهنی و اضطراب او بیشتر میشود.
در مسأله فرزندآوری، برخی به پشتوانه اعتقادات دینی و اهمیت فرزندآوری در شرایط فعلی، مسیری با عنوان از خودگذشتگی و دست کشیدن از خواستههایشان را پیش میگیرند، از علایق و اهداف شخصی خود میگذرند و به تولد و پروراندن فرزندان بیشتر، گذار میکنند. اما عدهای هم برخلاف تمایل درونی به تعداد فرزند بیشتر، به یک فرزند و نهایتاً دو فرزند اکتفا میکنند.
و با عذاب وجدانهای شدیدی که در قبال تنهایی فرزندشان دارند، ادامه تحصیل میدهند یا مشغول به کار میشوند. بخش دیگری هم سبک زندگی «تنهایی» یا ازدواج در سنین بالا که میتواند بار تعهد کمتری را متوجه ایشان کند، به عنوان سبک زندگی جدید خود انتخاب میکنند.
زن امروز نسبت به حقوق خود آگاهتر شده اما زمینه را برای دستیابی به حقوق خود هموار نمیبیند. به نظر میرسد به موازات تلاشهایی که برای توانمندسازی زنان و رشد زن امروز شده، طرف مقابل زنان در خانواده -یعنی جامعه مردان- و ساختارهای اجتماعی تغییر نکردهاند.
و این برای او رنجی مضاعف ایجاد کرده است. فقدان حضور زنان در ساخت اجتماع و حضور حاشیهای آنان در روند تاریخسازی، جهان و محیطی مردساخته را بوجود آورده که متناسب با اولویتهای زندگی مردان طراحی شده، همه چیز را از آن منظر مینگرد و امید به فهم رویهها و رفع و اصلاح نقیصهها را سختتر میکند. به نظر میرسد بیشتر مشکلات جامعه و زنان امروز از همین ساخت نامتعادل باشد.
دنیای امروز از فقر نگاه زنانه رنج میبرد. زن در طول تاریخ همیشه به عنوان دیگری خوانش شده است. در چنین جهانی، عرصه اجتماعی برای شکوفایی هویت فردی زن سخت خواهد بود و ظرفیتها و استعدادهای او جز با مشقت، مجال بروز نخواهد داشت. گویی زن، بیجهان و در غربت است. زن در جامعه مردساخته با دوگانههای متعددی روبه روست.
گزینههای پیش روی او یا مثل زن شرقی غایب بودن از متن حوادث و جامعه است. و یا مثل زن غربی حضوری همانند مردان در متن جامعه است. اما هردو مدل غربی و شرقی زنان را دچار تنگناهایی کردهاند. انتخاب سومی هم که برای زنان جامعه ایرانی پیش آمده، جمع بین نقشهاست که کار سادهای نیست و محقق شدنش نیازمند رنج است.
گفتگو با نگاه انتقادی و بازاندیشانه درباره هویت زن، وضع موجود و مسائل مختلف مرتبط با آن میتواند به شناختی دقیقتر از جزئیات موضوع برای درک زنان و رفع این دست از اضطرابهای آنان منجر شود. متکی بر این گفتگو و آگاهیهای شکل گرفته از آن، میتوان ساختارها و نهادهای جدیدی در کنار ویرایش نهادهای موجود، ساخت.
و در نهایت شکل سومی از جامعه دیده شود تا باورمندان به «الگوی سوم» از زنان بتوانند با حفط هویت همسرانه و مادرانه خود، از حضور اثرگذار و فعال در محیط اجتماعی باز نمانند.
سیاستهای جمعیت و گفتمان فرزندآوری باید از نگاهی زنانه مورد بازنگری قرار گیرد. اینکه زن به عنوان کانون این اتفاق، فرزندآوری در دوره جدید را چگونه رویدادی میبیند؟ مشکلات خود را چه میبیند؟ اگر او بخواهد سیاستگذاری کند، چه نکاتی را در نظر میگیرد؟ کانون خانواده نیازمند چه تحولاتی است؟ و چه نکاتی باید در باز تعریف نقشها و مسئولیتها مد نظر باشد؟
به موازات تغییر موقعیت و سبک زندگی زن امروز و دگرگونی ساختارهای اجتماعی، ضرورت بازنگری در ارتباطات گذشته و بازتعریف هندسه اجتماعی جدید احساس میشود. بی تردید الگوی سوم برای زن امروز، هنوز در مسیر «شدن» قرار دارد و برای رسیدن به وضع مطلوب راه بسیاری باید طی شود.
زن اجتماعی جدید دقیقتر شناخته شود. خواستهها و مطالباتش فهم شود. پیرامون چیستی و چگونگی بازنگریها درباره حقوق و تکالیف زن در ساحت فردی، خانوادگی و اجتماعی گفتگوهایی شکل داده شود تا از سرانجام مرور و مطالعه جدیدترین دستاوردهای اندیشمندان دانشگاهی و حوزوی فعال در حوزه زنان و مطالبهگری از دستگاههای مسئول و آگاهسازی نسل جدید خانوادههای ایرانی، شرایط برای زیست آسوده زن جدید بیش از گذشته فراهم شود.