روایتی از متفاوتترین افتتاح در مناطق زلزلهزده خوی
در حالی که سکوت و آرامش شب سرد زمستانی بر روستا سایه انداخته بود و مردم پر مهر پس از یک روز کاری در شب طولانی دور هم جمع شده و قصه پرسوز زمستان را باهم مرور میکردند، شاید هم سر سفره شام بودند و شاید دخترکی مادر نازکتر از برگ گلش را میبوسید تا در سکوت شب آرام بخوابد، تیک تاک عقربههای ساعت در شامگاه هشتم بهمن سال گذشته روی ۲۱ و ۴۴ دقیقه شب از حرکت ایستاد.
ناگهان زمین سرد غرید و صدای مهیبی سکوت، سکون و آرامش شب را از چشمهای مردمان مهربان این سرزمین گرفت.
زمین زیر پای مردم شهرستان خوی، در شمال آذربایجانغربی، با قدرت 5 و 4 دهم در مقیاس ریشتر لرزید.
خنده و شادی دورهمی، جایش را به فریادهای بیامان داد و دیوارها آوار شدند. هر کس به سویی دوید، نالههای دلخراش از هر گوشهای شنیده میشود. همه ساکنان روستا تا طلوع آفتاب بیرون از خانه ماندند.
صدای غرش زمین و زلزله پرمهیب به گوش سایر هموطنان رسید آنها کمکهای دل مهربان خود را روانه مردم زلزلهزده در روستاهایی کردند که بیشترین آسیب و خسارت را دیده بود.
موسسه" خیرین جوان تبریز" هم از اولین ساعات وقوع زلزله در کنار این مردمان خونگرم و مهربان شهرستان خوی بودند. توزیع چادر، کانکس، پوشاک، البسه گرم، پخت و توزیع غذای گرم و ... از جمله کارهای انجام شده توسط این مجموعه بود.
رسانهها هم بازوی توانمند این موسسه بودند تا با اطلاع رسانی فعالیتهایشان، اعضای آن بتوانند کمکهای مردمی استان آذربایجانشرقی را به مردم شهرستان خوی در روستاهای آسیب دیده برسانند.
با وجودی که هفت ماه از زلزله شهرستان خوی میگذرد فعالیت خیرین جوان تبریز در این مناطق تعطیل نشده و آنها در دو ماه اخیر با احداث ۸ واحد مسکونی همچنان در کنار مردم آسیب دیده هستند.
در یک اقدام ابتکاری و جالب آقای محرم بیرقدار مدیر موسسه خیرین جوان تبریز از خبرنگاران تبریزی دعوت کرده است تا واحدهای مسکونی ساخته شده را افتتاح کنند.
در یک روز کشدار تابستان ساعت ۷و ۲۰ صبح روز جمعه به دعوت آقای بیرقدار مدیر موسسه خیرین جوان تبریز، دل به جاده زده و راهی شهرستان خوی میشویم. در خودروی ون صحبتهایمان گل انداخته، از بازسازی مناطق زلزلهزده تا اردوهای رسانهای و ...
صبحانه در یادگاری زیبای عهد صفوی
چهل دقیقه از حرکت گذشته بود نزدیک شهرستان مرند به کاروانسرای شاه عباسی پیام رسیدیم که گفته میشود مهمترین تاسیسات بین راهی جاده ابریشم بوده است و یک یادگاری زیبا و منحصر به فرد از دوران صفویه است.
پیاده شده و برای صرف صبحانه به داخل کاروانسرا میرویم. در همان ورودی محو تماشای معماری بینظیر آن شدهام.
این کاروانسرا، دارای حیاط مرکزی وسیع و از نوع کاروانسراهای چهار ایوانی است. ساختمان کاروانسرا به شکل مستطیل است و در چهار گوشه آن نیز چهار برج مدور قرار دارند.
سردر رفیع، گنبدخانه حیاط مرکزی، اتاقها و ایوانهای مشرف به حیاط برای اقامت کاروانیان زیبایی خاصی به کاروانسرا داده است آنقدر زیبایی کاروانسرا ما را مجذوب خود کرده که سریع سراغ گوشیها می رویم تا زیبایی آن را در قاب گوشی ماندگار کنیم. عکسهای انفرادی، گروهی، سلفی یادگاری ما از این تور رسانه ای گردشگری است.
صدای دوستم را میشنوم همکاران را به سالن صبحانه دعوت میکند" این طوری که شماها محو عکس گرفتن شدهاید مثل اینکه تا ظهر اینجا ماندنی هستیم". میخندیم و با هم به سالن میرویم.
رگههای نور همچون عقربههای زمان از پشت پنجرههای ارسی کاروانسرا به داخل تابیده و زیبایی آن را چند برابر کرده است.
در حالی که موزه مردمشناسی و جامعهشناسی کاروانسرا را به تماشا نشستهایم املت خوشمزه ما حاضر میشود. املت با سبزی ریحان و ورقهایی از فلفل دلمهای لذت یک تور رسانهای را زیر زبانمان مزه مزه میکند.
یک ساعتی طول میکشد تا عکس بگیریم و صبحانه بخوریم و دوباره راهی شویم.
عکس استوریهایمان فراموش نشود
اصلا شور و حال جوانی به همین دلخوشیهایش است. از دم در کاروانسرا بیرون میآییم و تازه یادمان میافتد همگی خبرنگاران و عکسان در یک قاب باشیم و عکس بگیریم. پدر اینیستاگرام بسوزد خب باید عکس استوریهایمان دربیاید یا نه !!!
توقف در کاروانسرا طولانی میشود، انگار یادمان رفته میخواهیم به شهرستان خوی برویم. ساعت ۹ و ۳۰دقیقه صبح است دوباره راهی میشویم، جاده آرام و خلوت است و حرکت ونها یکنواخت و البته خیلی جای شکر دارد. شهرستان مرند استان آذربایجانشرقی را پشت سر میگذاریم و کمکم وارد محدوده آذربایجان غربی و شهرستان خوی میشویم.
دلبری مزارع آفتابگردان
در فاصله شهرستان مرند تا خوی باغات میوه به چشم میخورد و دلبری جاده بیشتر میشود.
هر چقدر به سمت خوی جلوتر میرویم در دو سوی جاده مزارع گل آفتاب گردان زیبایی و دلربایی خود را به رخ رهگذران و گردشگران میکشند.
گلهای آفتابگردان رو به خورشید چهره آراستهاند، اصلا آفتابگردان، عاشق نور و خورشید است برای همین است که به آن تکهای از خورشید میگویند. از پشت شیشه ماشین عکسی از مزارع آفتابگردان میگیرم.
تخمههای خوشمزهای که مهمان خانههایمان است حاصل دسترنج کشاورزانی است که در گرمای تابستان در مزارع آفتابگردان مشغول کارند.
در جاده کارخانجات قند و نساجی خوی هم دیده میشود.
عقربه های ساعت، ۱۱ قبل از ظهر را نشان میدهند. در ۱۰ کیلومتری شهرستان خوی راه روستای " وار" را در پیش میگیریم. ۱۰ دقیقه ای در جاده حرکت کرده و به روستای " وار" میرسیم. روستای " وار" یکی از مناطق زلزلهزده شهرستان خوی است که بنا به آمارهای اعلام شده هزار و ۲۰۰ منزل مسکونی در روستا تخریب شده است.
از خودروهای ون پیاده شده و کنار یکی از خانههایی که آماده تحویل است میایستیم.
خوشامدگویی به خبرنگاران به سبک اهالی روستا
تعدادی از اهالی روستا برای استقبال از خبرنگاران آمده و آنجا جمع شدهاند. دو فقره بنر برای خوشامدگویی به خبرنگاران در دیوار ها نصب شده است. یکی از اهالی روستا که اسمش را متوجه نشدم خوشامد میگوید و از خبرنگاران به خاطر حضورشان در روستای " وار" تشکر میکند.
او به نمایندگی از اهالی محل گوسفندی را زیرپای خبرنگاران زمین زده و قربانی میکند. فکر میکنم این تنها مراسمی باشد که در کل کشور ما خبرنگاران بدون حضور هیچ مسوولی به افتتاح و تحویل دادن خانههای مناطق زلزلهزده آمدهایم.
روبان قرمزی مقابل در ورودی خانه زده شده و منتظر افتتاح است. یکی از آقایان خبرنگار در میان سلام و صلواتی که فضا را پرکرده است روبان قرمز را میبرد و داخل خانه میشویم.
چشمهای خندان
آقای قربانعلی اسدلو و خانم بهار زمانی صاحب این خانهاند. وقتی از آنها میپرسم از روز زلزله بگویید چه اتفاقی افتاد؟ آقای اسدلو که چشمهایش نیز میخندد، میگوید: شبی که زلزله شد همه چیزمان را از دست دادیم، هشت ماه در چادر زندگی کردیم. هنور هم باورمان نمیشود که خانه جدید ما ساخته شده است.
چطوری با خیرین جوان تبریز آشنا شدید؟ چشمهایش بارانی میشود و بغض میکند" سه فرزند داریم و خدای رحیم و مهربان محبت بچههایم را در دل این خیرین جوان جای داد و آنها تصمیم گرفتند خانه ما را از اول بسازند، از طریق یکی از همسایهها به نام احمدعلی میرزالو با خیرین جوان آشنا شدم و آنها کمکم کردند تا دوباره به زندگی امیدوار شوم.
من کشاورز لوبیا کار هستم به مسوولان بگویید هوای ما را داشته باشند. اگر این خیرین نبودند ما هیچ امیدی نداشتیم.
ساخت این خانه چقدر طول کشیده؟ خانههایی که این جوانان میسازند ۲۵ تا ۴۵ روز طول میکشد و امروز شما آن را افتتاح کردید و ما خیلی خوشحالیم.
بعد از افتتاح اولین خانه، تعدادی از خبرنگاران اسباب و اثاث این منزل را دست به دست کرده و داخل خانه میبرند تا کمک حال آنها باشند. شور و حال خاصی بین خبرنگاران وجود دارد. بعد از جابهجایی وسائل به سراغ خانه دوم میرویم.
خانه دوم که افتتاح میشود همسایه دیوار به دیوار همین خانه است.
خانم مسنی از اهالی روستا با چادر سرمهای گلدار با چشمهای رنگی کنار ما ایستاده، از او میخواهیم روبان قرمز خانه دوم را ببرد. او نیز در مقابل شاتر دوربینها روبان را میبرد و همگی وارد خانه میشویم. خانهای با زیربنای ۷۵ مترمربع با آشپزخانه، اتاق پذیرایی و یک اتاق خواب و سرویس بهداشتی.
به سراغ افتتاح خانه سوم میرویم. در فاصلهای که دوستان مشغول افتتاح هستند در کوچه روستا قدم میزنم. چادرهایی که بعد از زلزله توسط نهادهای حمایتی توزیع شده هنوز سرپا هستند و مردم داخل آن زندگی میکنند.
خانه های نیمه ساخته به تعداد زیاد به حال خود رها شده اند. تعدادی زیادی از اهالی محل گفتند وام بلاعوض نگرفتهاند. فقط تعداد کمی از اهالی مبلغ ۶۰ میلیون تومان وام بلاعوض گرفتهاند
لباسهایی که جلوی چادر در بند رخت پهن شدهاند و میلگردها، بلوک های سیمانی و مصالح ساختمانی روی زمین دشده می شود نشان میدهد هنوز سرپناهی برایشان احداث نشده است و آنها در گرمای شدید با امکانات خیلی کم در بیرون زندگی میکنند. کنار دوستان میآیم. در این فاصله دو خانه دیگر هم با بریدن روبان افتتاح شده است.
بفرمایید شربت آلبالو و کیک یزدی
زیر سایه درختی ایستادهایم چند دختر نوجوان سینی شربت آلبالو و کیک یزدی در دست گرفتهاند، با خندهای که روی لب دارد شربت تعارفمان میکند خانمها بفرمایید شربت و کیک. لیوانهای یک بار مصرف شربت آلبالو و کیک یزدی توسط همکاران دست به دست میشود تا به همه برسد. خداییش در چله تابستان این شربت خنک خیلی چسبید.
کنار خانه بعدی میرویم که متعلق به یک زوج جوان است. به نمایندگی از بانوان خبرنگار مامور میشوم تا با بریدن روبان قرمز این منزل مسکونی هم افتتاح شده و به این زوج جوان تحویل داده شود.
چند نفری از عکاسها داخل خانه شدهاند تا از رو به روعکس بگیرند، صدای همکار عکاسم را میشنوم" خانم درخشان آرام و آهسته روبان را ببُرّیها تا ما عکسهای خوب بگیریم". با آرزوی خوشبختی برای این زوج جوان این خانه نیز به آنها تحویل داده میشود.
محلهها به نام شهدای روستا نامگذاری شده، در محله" شهید یدالله علی اکبر لو" روبه روی مسجد روستا به دیدار خانواده دیگری میرویم. کوچه سربالایی بوده و آفتاب مستقیم میتابد. تا حدودی پوست صورتمان آفتاب سوخته شده است ولی همه اینها به خوشحالی دل مردمان این روستا میارزد.
در همان ورودی کانکس سفید رنگ خیرین جوان تبریز دیده میشود. آقای مسنی در حالی که زانوی پایش درد میکند پایش را مقابل آفتاب دراز کرده و نشسته است.
به محض اینکه سراغ او رفته و جویای احوالش میشویم بغضش شکسته میشود. در حالی که با پشت دستش اشک چشمش را پاک میکند گریهکنان میگوید" من فدای شما بشوم که از تبریز آمدید تا به ما سر بزنید"
خودش را علی قلی مرازلو و همسرش را گلی عیوض لو معرفی میکند. بغض مجال حرف زدن نمیدهد.
با همکاران وارد خانه میشویم. آقای بیرقدار میگوید این خانه ۹۰ درصد پیشرفت فیزیکی دارد و به محض اینکه گچ کاری خانه به پایان برسد آماده تحویل است.
الله خیرین جوانین اوزون آغ السین
خانم گلی عیوض لو قربان صدقه خبرنگاران میرود و چند بار تکرار میکند من خاک پای شما هستم. میپرسم گلی خانم این خانه را چه کسی برای شما ساخته؟ بابت ساخت چقدر پول از شما گرفتهاند؟
گلی خانم دستهایش را بالا میبرد و با صدای بلند دعا میکند و به زبان شیرین ترکی میگوید" الله خیرین جوانین اوزون آغ السین" و " از قضا و قدر اوزاغ اولاسیز" ( خدا خیرین جوان تبریز را روسفید کنه و از قضا و قدر الهی به دور باشید".
فکر میکنم دستهای اجابت دعای این مادر به عرش الهی میرسد وقتی از صدق دل برای مهربانی دل همه آنهایی که در ساخت خانه اش کمک کردهاند دعا میکند.
گلی خانم هم از اینکه صاحب خانه شده نور امید و آرزو در دلش جوانه زده و در حالی که ما را به خدا میسپارد از او خداحافظی میکنیم.
دوستان عکاس و خبرنگار به خانه یکی دیگر از اهالی بزرگوار روستا میروند که آن هم ۹۰ درصد پیشرفت فیزیکی دارد و به همین زودی افتتاح میشود.
من امانتدار کمکهای خیرخواهانه مردم تبریزم
در فرصت کوتاهی که دوستان برگردند از آقای محرم بیرقدار میخواهم در مورد احداث خانههای زلزلهزده در خوی برایم بگوید.
اوچند بار تکرار میکند" من خیر نیستم، من امانتدار کمکهای مردمی مردم نوعدوست تبریز هستم تا به نمایندگی از آنها در کنار هموطنان خودمان در شهرستان خوی باشم".
این خانهها با نظارت کدام نهاد ساخته شده و هزینه آن چقدر است؟ زیربنای خانهها ۷۵ تا ۹۰ مترمربع است و زیر نظر و نظارت مهندسان بنیاد مسکن انقلاب اسلامی با استفاده از بهترین مصالح ساختمانی طی ۲۵ تا ۴۵ روز احداث شده است.
برای هر واحد مسکونی ۳۵۰ تا ۵۵۰ میلیون تومان هزینه شده است.
آیا به جز این هشت خانه واحدهای دیگری احداث میکنید؟ بله افرادی که هیچگونه توان و بضاعت مالی برای احداث خانههایشان را ندارند شناسایی و در احداث خانههایشان کمک میکنیم.
راستی چرا هیچ کدام از مسوولان کشوری و استانی و محلی در این افتتاحها حضور ندارند؟ در حالی که دانههای عرق از پیشانیاش سرازیر شده و سعی میکند آن را پاک کند، میگوید: در هفته خبرنگار هستیم و دوستان خبرنگار بازوی توانمند ما در انجام رسالت خطیری که بر عهده گرفتیم هستند.
هدف من از دعوت خبرنگاران برای افتتاح این واحدها فقط این بود که نقش خبرنگاران را در مدیریت بحران یک حادثه غیرمترقبه یادآوری کنم. اطلاع رسانی صحیح توسط خبرنگاران باعث اعتماد افزایی میان هموطنان میشود.
خبرنگاران تبریزی با اطلاع رسانی خوبی که از این موضوع داشتند به ما کمک کردند تا بتوانیم امانتهای مردم مهربان تبریز و سایر شهرستان ها را در مناطق زلزلهزده و برای احداث واحدهای مسکونی استفاده کنیم و من از همه دوستان خبرنگار و عکاس صمیمانه تشکر میکنم.
صحبتهایم با آقای بیرقدار تمام میشود خانم جوانی صدایم میکند به طرف صدا بر میگردم با من هستید؟ بله خانم بیا اینجا.
چند قدم جلوتر رفته و نزدیکتر میشوم. " خانم تورو خدا وضع ما را ببین این کارت بهزیستی من است، چهار فرزند داردم. دو دختر و دو پسر.
ما ۶ ماه است که بیرون ماندهایم، در این چادر هستیم، ما که حقوق بگیر نیستیم. دولت چرا ما را به حال خودمان رها کرده است."
" خانم این میلگردها را میبینی این ها را دولت داده، ۱۰ کیسه سیمان هم داده ولی میگوید خودت فونداسیون را انجام بده بعد به شما وام بدهیم.
آخر من پولم کجا بود که پیریزی کنم، پسرم بیماری قلبی دارد، خرج دوا و دکتر پسرم پولی برای ما نمیگذارد که بماند.
دولت تا حالا وامی به ما نداده الان بیشتر از ۶ ماه است در چادر زندگی میکنیم و وضع مالی خوبی هم نداریم."
میگویم چشم خانم حرفهای شما را هم نوشتم. امیدوارم دولتمردان بخوانند و ترتیب اثر بدهند.
کم کم دوستان کنار هم جمع می شوند ۶ واحد منزل مسکونی توسط خبرنگاران تبریزی در روستای وار افتتاح شد و دو منزل مسکونی ۹۰ درصد پیشرفت فیزیکی دارند که خیلی زود آنها نیز تحویل داده میشوند.
این در حالی است که هنوز هیچ واحد دولتی در خوی افتتاح نشده است اما خیرین جوان تبریز ۸ باب خانه مسکونی در این شهرستان احداث کرده و به مردمان زلزله زده تحویل داده است.
خورشید به پهنه آسمان آمده، ساعت دو و نیم ظهر تابستان است، عملا طاقت ایستادن در بیرون و گرمای شدید را نداریم.
با مردمان خوب این دیار خداحافظی میکنیم. سوار ون شده و باز میگردیم. از روستا میزنیم بیرون در نزدیکترین مکان ممکن که بتوان یک آب خنک نوشید و بستنی خورد میایستیم. آقای بیرقدار با بستنی خوشمزه و آب خنک پذیرایی میکند.
دوباره راه جاده را در پیش میگیریم در یک رستوران بین راهی تمیز برای ناهار توقف میکنیم. صدای آن خانم جوان در گوشم میپیچد به دولتمردان بگویید چرا ما را در این گرمای تابستان به حال خود رها کردهاید، خدا را چه دیدی شاید روزی شما هم حال و روز ما را داشته باشید.