خانه احیاگران
آنچه در پی میآید گفتوگوی نشریه پنجره با حجت الاسلام علی اکبر رشاد، رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره گفتمان حاکم بر این پژوهشگاه است.
تو ابوالبرکاتی! قطعهای از شعری است که علی اکبر رشاد، سالها پیش در رثای رهبر کبیر انقلاب سروده بود. اکنون او از موقعیت شاعری فاصله و هدایت پژوهشگاهی را بر عهده گرفته که در آستانه 17سالگی است. 17سال فراز و فرود و تجربه و تمرین علمی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را نه تنها به یک نهاد علمی، بلکه به بستر زیست و زایش گفتمان نواندیشی دینی بدل کرده است. پژوهشگاه تا رسیدن بهایدهآل این گفتمان فاصلهها دارد، بلکه، فاصله کمی را هم نپیموده است. محور مصاحبه با ریاست پژوهشگاه حول عملکرد آن نیست، بر پژوهشگاه به عنوان جزیی از گفتمان نواندیشی دینی، این برکت ابوالبرکات قرن حاضر، نگاهی میاندازد.
نزدیک به 16 سال از تأسیس پژوهشگاه میگذرد. بهنظر میرسد که پژوهشگاه بر اساس مدل پژوهشی متمایزی شکل گرفت و بالید. اکنون و در آستانه دهه چهارم انقلاب اسلامی، فکر میکنید که این مدل قابلیت تعمیم و تکثیر در فضای معرفتی جامعه را دارد؟
شما دو سوال را با هم مطرح کردید، پرسشی مدیریتی داشتید و پرسشی معرفتی. در هردو قسمت پاسخ من مثبت است، در جواب پرسش مدیریتی شما باید گفت که یک الگویی وجود داشته که مدیریت پژوهش بر مبنای آن در طی 15 سال شکل گرفته است. پژوهشگاه بهجای این که موسسهای مطالعاتی باشد، یک گفتمان فکری است و یک تفکر کلان چند وجهی و چند ضلعی قلمداد میشود. یعنی هر تحقیقی که در پژوهشگاه انجام میشود، به گونهای است که بهصورت یک گفتمان و یک طرح کلان قلمداد شده است. همه اعضای پژوهشگاه بر طبق یک برنامه دقیق تعریف شدهای که یک خط دقیق منسجم و هماهنگ شده است، فعالیت میکنند. در پژوهشگاه هر طرح علمی مدیریت میشود و اینطور نیست که هر کسی از راه برسد و طرحی پیشنهاد دهد، جایی برای خودش پیدا کند. مجموعه حوزه معرفتی که برای کل پژوهشگاه تعریف شده، حوزهای منسجم و روشن است و این حوزه معرفتی کلان که ظرف پژوهشگاه محسوب میشود، خودش در قالب پژوهشکدهها و همینطور موضوعات معرفتی خردتر و جزییتر در قالب نیروهای علمی پژوهشکدهها تقسیم و سازماندهی شده است و همه گروهها نیز بهچندین و چند حوزه تمحض، که گاهی در حد یک رشته و گاهی در حد یک گرایش، در حوزه معرفتی تخصصی خودشان هست، مشغولند. و هر عضو گروه علمی نیز در همین حوزه و گرایش ممحض خواهد بود. بهاین ترتیب، تشکیلات پژوهشگاه در آیندهای نهچنداندور، جایگاهی خواهد بود که در آن هر چند صد عضو علمی هم داشته باشد، هر یک در قلمرو تمحض علمی و معرفتی خودشان حرف اول را زده، صاحبنام و صاحبنظر آن حوزه تمحضی خواهند بود. اگر بخواهم واضحتر توضیح دهم این است که فرض کنید یک نفر که فقط در حوزه فلسفه دین متمحض است سالهای سال، و تا پایان دوره خدمتش هم بههمین حوزه میپردازد. و بهکارهای متفرق و خارج از این حوزه نباید بپردازد. و اگر کاری خارج از این انجام داد، جزو وظایف او شناخته نمیشود و لذا هر تحقیق و کتابی و مقالهای که تألیف میکند و هر سمینار علمی که ارائه میکند و هر کرسی علمی که برگزار میکند و در هر نشست علمی و فراعلمی که شرکت میکند، همگی باید در قلمرو فلسفه دین صورت بگیرد. فرد بعد از یک دوره 10 یا 20 ساله، یک صاحبنظر و صاحبنام در این قلمرو قلمداد میشود؛ فرض کنید که فردی در حوزه کلام شیعی کار میکند و فردی دیگر هم دینشناسی علمی و جامعه شناسی علمی. در نتیجه گروه علمی ما از 10 حوزه تمحضی تشکیل شده است و معمولا هر حوزه تمحض یک نفر را بهخود اختصاص داده و بعضی هم بیشتر از یک نفر را به خود اختصاص دادهاند. بهاینترتیب و در واقع با اجرای مطالعات تمحضمحور و با طراحی ساختار معرفتی روشن برای کل پژوهشگاه و هر گروه و نیز با اجرای برخی روشهای تحقیقاتی و احیانا ارائه فرآوردههای علمی، در واقع یک مدل مدیریت پژوهشی را در کشور پدید آورده که طبیعتا قابل تعمیم و اقتباس است و بعضیها هم مراجعه میکنند و از تجربههای پژوهشی استفاده میکنند. به لحاظ معرفتی هم همینطور است، یعنی مجموعه مطالعات و رویکرد پژوهشگاه یک گفتمان فکری را سامان میدهد. در پژوهشگاه چنین نیست که هر تحقیق و هر موضوعی قابل طرح باشد، و کارهای غیر منجسم و غیر مرتب و پراکنده انجام شود، بلکه پژوهشگاه بهجای اینکه یک مؤسسه باشد، یک جبهه فکری است. در حقیقت پژوهشگاه درون جریان و جبههای فکری و مجموعه معرفتی است که ما آن را تحت عنوان گفتمان مجدد نامگذاری میکنیم. تصویر ما از جریانات معرفتی داخل و خارج کشور، در جهان اسلام و حتی، در سطح دنیا این است که دستکم سه گفتمان و سه جریان معرفتی شناختهشده وجود دارد: یکی از آنها را ما جریان معرفتی و گفتمان متجدد میدانیم، همان جریان فکری و معرفتی که عین تفکر غربی تعریف میشود که تحت تأثیر تفکر غربی وامدار است و مروج و داعیهدار تفکر غربی قلمداد میشود. در نتیجه برای داخل کشور و جریان اسلام یک جریان غریبه است و یک تفکر وارداتی بهحساب میآید. در مقابل آن گفتمان یا جریان سنتی است. البته منظور سنتگرایی در مطالعات جامعه شناختی و فلسفی نیست، یعنی همان جریانی که مقابل مدرنیته و مدرنیزم تعریف میشود، دقیقا همان نیست هر چند نسبتی با جریان سنتگرایی دارد. سنتی یعنی همان تفکر و معرفتی که از سلف بازمانده است و بسیاری از دینپژوهان طبعا عناصر و عوامل آن طرز تفکر و آن شیوه معرفتی، قلمداد میشوند. این جریان دوم را جریان متجمد و سنتی مینامیم و گفتمان متجدد و گفتمان متجمد در یک جهت با هم مشترک هستند و آن اینکه هر دو جریان مقلد هستند. اولی مقلد تفکر غربی است و دومی مقلد یافتهها و داشتهها و آوردههای میراث معرفتی پیشینیان که جرات گذر از آنها را به خود نمیدهند و خود را در مقام و درصدد سهمداری، و سهمگذاری در تولید و توزیع معرفت، و بسط مرزها نمیدانند. جریان سوم که جریان مجدد و احیاگر است، جریانی است که میخواهد بهمنابع اصیل دینی بازگردد، جریانی که میخواهد به سرچشمهها رجوع کند، سعی میکند بر بنیادها تکیه کرده، ولی از بنیادها سکوی پرش بسازد و تولید معرفت کند و یک قدم معرفت دینی را پیش برده و خودش سهمی در بسط معرفت داشته باشد و نقشی در گسترش مرزهای معرفت دینی ایفا کند. این جریان سوم را گفتمان مجدد مینامیم و پژوهشگاه را رکن این جریان فکری و معرفتی قلمداد میکنیم. این جریان پیشآهنگانی دارد شناخته شده، همچون علامه طباطبایی در دهه بیست شمسی در ایران و حضرت امام در یک قلمرو و استاد مطهری در قلمروی دیگر. این متفکران در تلاش بودند ضمن وفاداری به اصول، ارزشگذاری و قدرشناسی میراث بازمانده از سلف، چشمی هم در بافت معرفتی جهانیان داشته باشند و اندیشه آنان را ذاتا و لزوما بیگانه نینگارند و صرف اینکه یافته دیگران است، بیارزش قلمداد نکنند و طبعا از تجارب معرفتی دیگر ملل بهره بگیرند، بخواهند که گامی پیش گذاشته، و از هر دو اینها به مثابه سکو استفاده کنند و پیش بروند.
یعنی پژوهشگاه تنها نماد و مصداق این گفتمان معرفتی است؟
البته در این عرصه و جبهه فکری، پژوهشگاه تنها نیست، بلکه این گفتمان معرفتی یک پیشینه تاریخی دارد. این تفکر، یاران و همفکرانی نیز در بین اندیشمندان و بعضی مؤسسات دارد، اما آنچه مسلم است اینکه جریانی خاص بین گفتمان اول و دوم ایجاد شده که اعتدالی است و طبعا این جریان فکری و گفتمان معرفتی که در پژوهشگاه تولید شده و با تفکر بسیاری از متفکران همسویی دارد، قابل اقتباس و الگوگیری است. و هستند مؤسسات و متفکرانی که تحت تأثیر گفتمان معرفتی پژوهشگاه تحقیق و مسائلی را مطرح میکنند، و حتی بهلحاظ ادبیات نیز آشکارا تحت تأثیر ادبیات پژوهشگاه هستند و اینکه در پژوهشگاه تنها معرفت تولید نمیشود، بلکه منطق و روش هم تولید میشود، ادبیات و زبان علمی هم تولید میشود.
گفتمان مجدد، بیشتر یک فراگفتمان به نظر میرسد، آیا گفتمان حاکم بر پژوهشگاه شأنی دیگر دارد؟
شأن اصلی پژوهشگاه این است که گفتمانش، گفتمانی تطبیقی است که فکر معاصر را با مواریث سنتی ما تطبیق میدهد. هر گفتمانی بنیانها و روش خاص خود را دارد، یافتهها و فرآورده های معرفتی و احیانا محدود و منحصری دارد. گفتمانها اگر به معنای دقیق کلمه بهکاربرده شوند، با هم قابل جمع نیستند و لذاست که مجموعه رویدادهای معرفتی را در سطح جهان اسلام و کشورمان در سه گفتمان تقسیم میکنیم. بهتر است بگوییم پژوهشگاه یک کلانگفتمان است در عرض گفتمانهای سنتی و متجدد و غربگرا. هر گفتمانی یک طیف را تشکیل میدهد، طبعا اینطوری است و میتوان ذیل هر گفتمان، خرده گفتمان و جریان را تعریف کرد، در ذیل گفتمان متجدد و غربگرا هم ما میتوانیم خرده گفتمانی را سراغ بگیریم. بدین معنا اگر بگوییم پژوهشگاه خرده گفتمان است، تعبیر درستی است. البته بهتر است از تعبیر دیگری بهجای فراگفتمان بهره بگیریم. بههر حال گفتمان، گفتمان است و چارچوپ خود را دارد. ما از گفتمان، معنای نزدیک به فرآوری معرفتی و ارگانهای فکری را مراد میکنیم. اما اینکه ماهیتا آیا گفتمان مجدد، یک گفتمان صرفا تطبیقی است، یعنی صرفا میخواهد معرفت دینی موجود را نوسازی کند، نه اینطور نیست. بلکه یک گفتمان نواندیشانه و نوآورانه است، نه نوسازانه.
یعنی نوگراست؟
البته نواندیشی را با نوگرایی متفاوت میدانیم، نوگرایی همان تجدد است، نوگرایی معادل تجدد و مدرنیزم است؛ یعنی نو بودن اصالت دارد و گرایش اصلی است و این مورد علاقه ما نیست. جریان پژوهشگاه و خردهگفتمانهایی چنین را در کشور و جهان اسلام گفتمان نواندیش میدانیم و نه نوگرا. یعنی سعی میکنیم به تولید معرفت بپردازیم و نوآوری کنیم و این غیر از نوگرایی است؛ نواندیشی ملازم با این نیست که مُهر ابطال بر هر آنچه که از معرفت وجود دارد بزنیم؛ چراکه حقیقت میتواند کهنه باشد. گاه حقیقتی که اصیلتر و کهنتر است، مطمئنتر است. چون امتحان خود را بین سدهها و احیانا هزارهها پس داده و از خود دفاع کرده و خودش را حفظ کرده و در مقابل تفکرات و اندیشه های رقیب توانسته مقاومت کند؛ طبعا چنین معرفت و تفکری اصیلتر است و البته مورد اعتمادتر و آنچه که نو آمده است چه بسا اندکی نپاید و از پای دربیاید و این است که ما کهن و کهور بودن را فینفسه بد و منفی نمیدانیم، نوبودگی صرف را هم حُسن نمیدانیم. برای همین گفتمان پژوهشگاه نوگرایانه نیست؛ کما اینکه سنتگرایانه نیست و نه سنت را برایش اصالت قائل است که مقلدانه از آنها تبعیت کند و نه نو و نوبودگی را با اصالت میداند بلکه نواندیش است.
در بستر بنیادهای خودی، و بر اساس مبانی و منطق مبانی دینی و بومی، بنا بر نواندیشی و نوپردازی دارد و برای این است که ما پژوهشگاه را یک گفتمان و جریان تطبیق احیانا تثبیتی و لزوما دفاعی که هر آنچه هست را باید حفظ کرد و از آن دفاع کرد، نمیانگاریم و آثاری که دوستان ما در پژوهشگاه طی 15 سال تولید کردند حاکی از این است که هم جریان متجدد و تفکرات غربی را بر اساس منطق علمی و با رعایت اخلاق نقد، نقد میکنند و هم جریان سنتی را. ضمن حفظ حریم اخلاق بیمهابا و بی کم و کاست و متهورانه به نقد جریان سنتی هم میپردازند و این نشان میدهد که پژوهشگاه امانتدارِ تثبیت وضع موجود نیست، چه برسد بهتطبیق آن، بلکه جانبدار تولید است؛ هر چند که تولید بر اساس مبانی بر منطق تعریف شدهای استوار است، مثلا براساس مبانی و منطق دینی و احیانا بومی، اما این هم بهاین معنا نیست که مبانی و منطق را خدشهناپذیر و نشکن قلمداد کنیم و مقدس بینگاریم، چنین نیست. ما در مبانی هم حرف داریم.
مصداقی هم قابل ذکر است؟
برای مثال، دوستان ما آثاری را تولید کردند هم در منطق و هم در روششناسی. اکنون افزون بر چهار گرایش در فلسفه با عنوان فلسفه مضاف در پژوهشگاه در جریان تحقیق و تولید است. این در واقع یک نوع تولید مبنا است، فلسفه یک مطالبه زیرساختی و معرفتی به حساب میآید. آنگاه که شما وارد حوزهای تازه در فلسفه میشوید بهاین معناست که مبنا تولید میکنید.
کما اینکه در روششناسی هم گروههای مختلف بهروشگان و روشهای جدید پرداختند. یکی از دستاوردهای مطالعات جدید در پژوهشگاه، تولید منطق فهم دین است که یک روششناسی کلان قلمداد میشود و مبتنی بر یک نظریه مشخص و چارچوب علمی معین است؛ چنانچه در گروه اقتصاد نیز روش شناسی اقتصاد مطالعه شده است. در گروه فقه و حقوق درخصوص روششناسی استنباط، کارهای جدیدی در جریان بوده و انجام پذیرفته است؛ کمااینکه در حوزه اخلاق و در بسیاری از حوزهها در زندگی نیز بر روی روششناسی دارد کار میشود. اینکه من عرض کردم بر اساس مبانی و منطق دینی و بومی، به این معنا نیست که در قلمرو مبانی و منطق به کار جدید نپردازیم.
کمتر گفتمان معرفتی است که با شرایط اجتماعی معاصرش تأثیر و تأثر نداشته باشد. بسیاری از گفتمانهای معرفتی و علمی، ساختها و ساختارهای اجتماعی جدیدی را سبب شدهاند و بهعکس هم، بسیاری از گفتمانهای معرفتی محصول تغییرات اجتماعی بودهاند. نسبت پژوهشگاه به مثابه گفتمانی علمی با تحولات اجتماعی معاصر چیست؟
قبل از پاسخ باید بگویم که پژوهشگاه بنا ندارد در جناحبندیهای سیاسی وارد شود. حضور در مناسبات و تحولات اجتماعی چیزی فراتر از چالشها و جناحهای سیاسی است. در زمینه مطالعات و مناسبات و احیانا چالشهای اجتماعی هم پژوهشگاه خواهوناخواه تأثیرگذار است و از آنها تأثیر هم میپذیرد. پژوهشگاه خود، میتواند پدیدهای معرفتی و اجتماعی قلمداد شود، و میتوان با نگاه جامعهشناسی معرفت نیز به پژوهشگاه نگریست و در نتیجه، پدیده پژوهشگاه میتواند یک پدیده معرفتی بهحساب بیاید. پژوهشگاه زاده انقلاب اسلامی است، زیرا خود انقلاب یک پدیده ذاتا تاریخی است. و از سوی دیگر، معرفت خواه و ناخواه بر تحولات اجتماعی و تصمیمگیری های جمعی تأثیر میگذارد. تولیدات پژوهشگاه نیز خواه و ناخواه بر تحولات اجتماعی همزمان با خودش و پس از خودش تأثیر بر جای گذاشته و خواهد نهاد و این بهصورت مصداقی هم هست.
این سئوال من ناظر بهجایگاه پژوهشگاه و نسبت آن با فرآیند تولید علم در حوزه علوم انسانی است. اگر بنا باشد در حوزه علوم انسانی تحولی صورت پذیرد، آیا پژوهشگاه میتواند یکی از مبادی این تحول باشد؟ بهتعبیری دیگر، گفتمان پـژوهشـگاه گفتمانی انقلابی است و میتواند در پارادایم حاکم بر علوم انسانی، انقلاب معرفتی ایجاد کند؟
پدیده و واقعهای مثل انقلاب معرفتی، بسیار پیچیده است، به حدی که تا اندازهای تحت تأثیر متغیرهای گوناگون و احیانا ناشناخته صورت می بندد. کسی نمیتواند بگوید که درصدد به اصطلاح خلق یک انقلاب معرفتی است. پژوهشگاه هم نمی تواند چنین ادعایی را داشته باشد.
اما به حکم قاعده تأثیر و تأثر قطعی و اجتناب ناپذیر در تولیدات معرفتی، پژوهشگاه سهم چشمگیری میتواند ایفا کند و عهدهدار چیزی باشد که ما می توانیم آن را انقلاب معرفتی در قلمرو علوم انسانی بنامیم. عملا هر انقلاب معرفتی از یک نقطه آغاز شده و از یک معبر عبور میکند و یا شاید بگوییم از یک پایگاه دو نقطهای شروع میشود: نقطه اول؛ بازاندیشی و احیانا نواندیشی در مبانی است. تا وقتی مبانی تغییر نکند و نو و متحول نشود، هرگز هیچ معرفت و علمی نو نخواهد شد. نقطه دیگر؛ نقطه روش شناسی و منطق است و تا وقتی که بهروش و منطق جدید دست پیدا نکنیم، نمیتوانیم به علم جدید دست پیدا کنیم. در پژوهشگاه این دو در حال اتفاق است، یعنی ما، هم اهتمام خاصی به طور طبیعی و آرام آرام نسبت به بحث در مطالعات زیرساختی و بنیانهای معرفتی داریم و هم به مطالعات روش شناختی.
خودبهخود این مطالعات وقتی بهثمر بنشیند و نظراتی تولید شود و نظرات نویی پدید بیاید و از طرفی هم احیانا مبانی و منطق جاری و پذیرفته در داخل کشور و جهان اسلام و دنیا با نقادی محققانی رخنه بردارد و مخدوش شود، طبعا مبانی و منطق جدید تولید شده و جایگزین آن میشود. از اینرو، پژوهشگاه میتواند جایگاه خاصی را در تولید علوم انسانی جدید احراز کند.
فضای تولید علم در کشور فضایی جدی است. به ویژه تولید علوم نو. در غرب نوعی همپایی و همراهی میان تولید علوم طبیعی و نیز تکنولوژی با مبانی نظری و فلسفی آن علوم و فنون وجود داشته و دارد. ما در این زمینه تاخیر فاز معرفتی نسبت به آنها داریم اما اکنون که دوران شکوفایی علمی قرار است از سر گرفته شود، زمان آن است که دیگر آن تأخیر را نداشته باشیم و همزمان با تولید و رشد علوم، ما نیز مبناپردازی کنیم. پژوهشگاه برخلاف سایر موسسات علمی در حوزه علوم انسانی تجربههای خوبی داشته است. مثلا انتشار فصلنامه «ذهن» یا ترجمه کتابهایی چون فیزیک، فلسفه و... به طور کلی، عزم پژوهشگاه برای ورود به این حوزه جدی است؟
درخصوص اینکه ما نسبت به غرب تأخیر فاز داریم، این عبارت از حیثی درست است و از حیثی درست نیست. معرفت به یک معنا، تاریخی نمی شود یعنی منقرض نشده و از رده خارج نمیشود، و به اصطلاح تصور نمیشود که مستعمل و کالای منقرض شده است، بلکه همواره پیشینه و میراث معرفتی چونان سرمایه باید دیده شود و لذا ما به دلیل اینکه دارای سرمایه معرفتی غنی هستیم و تاریخ پر بار علمی داریم، نباید خیلی خودمان را متأخر بینگاریم. هر چند یک دوره فطرتی را پشتسر گذاشته ایم، اما به دلیل اینکه سرمایهای غنی را از پیشینیان در چنگ داریم، میتوانیم با اعتماد به نفس بایستیم و آنها را چونان سکویی برای پرواز به کار گیریم. مجموعه آرایی که در مکاتب علوم انسانی در اختیار ماست، بهدلیل غفلت از آنها در دهههای اخیر، عظمت و عمقشان مغفول است تا حدی که انگار مندرس و مستعمل در کناری نهاده شدهاند. بسیاری از نظریات موجود در منابع ما زنده و کارآمد است و بر اساس آنها میشود پدیدههای اجتماعی و انسانی را تفسیر کرد و گرهها را گشود. باید به آنها برگردیم.
نکته دیگر این است که ما دو عنصر دیگر را هم بهکمک سرمایه و میراث معرفتی میتوانیم بگیریم و به کار هم گرفته ایم و آن نشاط علمی است که تحت تأثیر انقلاب در کشور پدید آمده است. این کم سرمایه ای نیست.
پژوهشگاه هم چنین شرایطی دارد؟
البته پژوهشگاه متأثر از این سه اصل است. فکر میکنم در حوزه علوم انسانی نهضت آغاز شده است، اگر این خودآگاهی و تفکر به وجود بیاید، جنبش شروع شده است و تا زمانی که خودآگاهی و آگاهی نیست تحرک هم نیست. بهمحض اینکه کسی پی به نقطه ضعفش برده و احیانا توجه به نقاط قوتش داشت، این در واقع بهمثابه آن است که گلوله از لوله تفنگ خارج شده است، و این یعنی حرکت، و خواه و ناخواه اتفاقی خواهد افتاد. بهرغم مدیریت و پیچیدگی چنین جریانی، پدیدهای نیست که ما نتوانیم آن را مدیریت کنیم. پژوهشگاه در مدیریت سازمانی خودش به مدیریت پژوهش اهتمام خاصی ورزیده است و با شیوههای نوآزمودهای در پژوهشگاه سعی میکنیم از ظرفیت و استعداد و استطاعت بالفعل نیروها و شرایط کشوری و ملی و جهانی به نفع تولید معرفت و جریان نواندیشی بهرهبرداری و استفاده کنیم و البته هم پژوهشگاه میتواند سهمی در این قسمت داشته باشد و هم دو نظام علمی کشور: نظام علمی دانشگاهی و حوزهای. البته پژوهشگاه دستگاهی ذوحیاتین است؛ هم دانشگاه است چون دقیقا در چارچوبهای وزارت علوم فعالیت میکند و هم بهعنوان یک دستگاه علمی رسمی دارای امتیاز رسمی به مثابه یک پژوهشگاه جامع و حتی دارای مرکز آموزش عالی است و از جهات رویکرد مبانی معرفتی میتواند یک دستگاه حوزوی قملداد شود. لذا فعالیت و تحرکات این دستگاه در دو محیط، تأثیر خودش را میگذارد، دیر و زود دارد اما این تأثیرگذاری بالاخره اتفاق میافتد و نتیجه خواهد بخشید.
احتمال اثرگذاری در کدام محیط بیشتر است؟
چشم و امید ما بیشتر بهمحیط حوزه است چراکه تولید علم دینی وظیفه ذاتی حوزه است، ابزار و مبانی و منطق و منابع تولید علم دینی در اختیار حوزه است. از این جهت، ممکن است اهتمام بیشتری بهتأثیرگذاری در حوزه و تعامل با حوزه داشته باشیم.
با توجه به اوصاف گفتمان معرفتی پژوهشگاه که گفته شد، این گفتمان مقید به چارچوب سرزمینی است یا نه، قابلیت جهانی شدن را دارد؟ صرفا درصدد مواجهه با سایر گفتمانهای فکری است یا علاوه بر آن بهدنبال موازنه معرفتی هم هست؟
معرفت عین هواست، سیلان آن مدیریت ناپذیر است و نفوذ و تسری آن به محیط های دیگر اجتناب ناپذیر. مشخصا آثاری که دوستان ما در پژوهشگاه تألیف میکنند و فرآورده های معرفتی و فکری که تولید شده در نقاط دیگر جهان ترجمه و مطرح می شود و در همایشهای علمی با حضور خود دوستان و یا در غیاب آنها مطالب توسعه پیدا کرده است. اما در عین حال به دلیل مراجعات بسیاری که ما از مراکز مختلف جهان اسلام و خارج از جهان اسلام داریم، به ناچار اجابت میکنیم.
ضمن اینکه بسیاری از آثار محققان ما در نقاط مختلف به زبانهای مختلف، ترجمه می شود. در کنار ترجمه فرآورده های مکتوب، عرضه این آثار از طریق شبکه مجازی در اینترنت و نیز اجرای طرحهایی از قبیل برنامه گفت وگوی علمی هم صورت میگیرد، در دو شکل مواجهه و مراوده؛ گاه در قالب گفت وگوی انفرادی و گاهی هم در قالب مراوده و تعامل و همفکری دو سویه.
به این ترتیب، طبعا به نحو سلبی و ایجابی دیدگاهها و نظرهای علمی پژوهشگاه به نقاط دیگر جامعه هم منتقل میشود و متفکران جهانی اینها را میشناسند و در اینجا هم یک نوع مدیریتی هم در تأثیرگذاری بر محیطهای دیگر و خارج از کشور صورت میگیرد و یک نوع پاسخگویی به نیازی که مسلمانان مخصوصا طبقات روشنفکر و فرهنگی در کشورهای مختلف دارند و عملا این همه در گشودن مرزهای جغرافیایی بهروی تفکرات تولیدی در پژوهشگاه کمک میکند./916/د103/ع