هیولایی که از هنرمند، عروسک اپوزیسیون میسازد
اما آیا برای خارجنشینان که جز قدرت و تقابل با نظام سیاسی ایران، سودایی ندارند هم، چنین است؟ تجربه هنرمندانی که پیش و پس از وقایع سال گذشته از کشور مهاجرت کردند، اثبات میکند که پیوستن به دامان اپوزیسیون خارجنشین، مهر پایانی بر زندگی حرفهای هنرمندان میزند و از آنان عروسکهای خیمهشببازی باری به هر جهتی میسازد که به علت دشواریهای تأمین مالی در غربت، با هر باد سیاسی، این سو و آن سو میشوند.
مسأله حتی این نیست که موضعگیریهای سیاسی آنان در شبکههای اجتماعیشان تا چه حد قادر است به وضعیت داخلی ایران آسیب برساند بلکه غمانگیزتر آن است که هیولای اپوزیسیون با دو سر سیاستزدگی و توهم قهرمان شدن برای ملت ایران، ظرفیتهای هنری و فرهنگی کشور را میبلعد و از آن تفالهای بیاثر به شبکههای اجتماعی تحویل میدهد. در این گزارش قصه چند نفر از این ضایعات هنری را مرور کردیم؛
احسان کرمی، چهرهای که مردم ایران بیش از هر چیز او را با اجراهای تلویزیونیاش به یاد میآورند، از سال ۱۳۸۵ کارش را با نویسندگی و گویندگی در رادیو آغاز کرد؛ اما فعالیتهایش را به مرور در حوزههای دیگری مانند بازیگری در تئاتر و سینما، خوانندگی و اجرای برنامههای افتتاحیه و اختتامیه مراسمی نظیر جشنواره فجر گسترش داد.
او ظرف یک دهه با سرعت نسبتاً بالایی رشد کرد و در میان مخاطبان تلویزیون بهعنوان یک مجری توانمند شناخته میشد که آخرین اجراهایش را در خندانندهشوی برنامه خندوانه دیدند؛ کرمی اما برای جا افتادن و نفوذ در میان مخاطبانش وقت بیشتری نگذاشت. انتشار ویدیوی حضور او به همراه برزو ارجمند در عروسی ساسیمانکن، تصویر روشنفکر مخالفخوان ایرانی را به شدت در نظر مردم شکست و طولی نکشید که وقایع پس از درگذشت مهسا امینی، برای او فرصتی فراهم آورد تا در اوایل مهرماه، از ایران خارج شود و به شبکه منوتو بپیوندد.
او این خروج شرمسارانه را به حساب حمایت از مردم و جنبش موهوم زن، زندگی، آزادی فاکتور کرد و نتیجه این انتخاب هم امروز چیزی جز فاصله گرفتن از فضای کار حرفهای و اجرای برنامههای سیاستزده ضد ایرانی و موضعگیری آشکار در حمایت از ربع پهلوی با راه انداختن هشتگ «وکالت میدهم» نیست؛ مواضعی که به همه نشان داد حامیان مالی شبکه منوتو تا چه اندازه میتوانند باطن سفارشزده و عروسکی برخی داعیهداران هنر مستقل (!) در درون مرزها را براحتی افشا کنند.
مهناز افشار از سال ۱۳۷۷ بازیگری را آغاز کرد و ویژگیهای ظاهری او و توانش در حرفه بازیگری او را تا سطح هنرمندی شناختهشده در ایران بالا برد؛ او در سال ۱۳۸۹ برای ایفای نقش در فیلم سعادتآباد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن جشنواره فیلم فجر را از آن خود کرد و پس از آن برای بازی در پل چوبی (۱۳۹۰)، دارکوب (۱۳۹۶) و قسم (۱۳۹۷) هم نامزد دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شد.
هرچند که افشار در حین اقامت در ایران هم بارها به علل مختلف جنجالی شده بود و چند پرونده، نام او را همواره در صدر اخبار جنجالهای سینمایی نگه میداشت اما در سال ۱۳۹۶ هم به علت حمایت از پروژه ضدامنیتی دختران خیابان انقلاب مواضع سیاسی آشکارتری گرفت.
او نهایتاً در سال ۱۳۹۸ از ایران خارج شد اما برخلاف برخی دیگر تا مدتی تلاش میکرد با رعایت برخی ظواهر، امکان بازگشت به صحنه حرفهای بازیگری در کشور را از دست ندهد؛ اما ابتدای اردیبهشت امسال، افشار با انتشار یک استوری در کنار چمدانش که طرحی از زن، زندگی، آزادی داشت، اعلام کرد که در مذاکره با کمپانی تولیدکننده برای فروش این چمدانها به علاقهمندان تخفیف گذاشته است.
این اقدام او به شدت مورد انتقاد بخشهایی از اپوزیسیون قرار گرفت و نوع دیگری از کاسبی با این جنبش خوانده شد. افشار همچنین در جریان تنشهای اجتماعی سال گذشته در توئیترش اعلام کرد که صفحهاش را به پروژه توانا با مدیریت مریممعمار صادقی، حامی حمله نظامی امریکا به کشورمان اهدا میکند که این اقدام او به شدت مورد انتقاد طیفهای مختلف قرار گرفت.
حمید فرخنژاد با کارنامه حرفهای پربار، بازیگری شناخته شده در کشور به حساب میآید بازیگری که هرچند بارها درباره مواضع اخلاقیاش مورد انتقاد جامعه قرار گرفته بود اما به علت نقشهای کمدی بسیاری که ایفا کرده بود، در میان مردم محبوبیتی نسبی داشت؛ آخرین اظهارات او در ایران مبنی بر اینکه همه ملت ایران را فدای یک تار موی فرزندش میداند، با انتقادات و ناراحتیهای زیادی همراه شد اما باز هم جامعه در مقام هنرمند پذیرای او بود.
مواضع باری به هر جهت او تا پیش از مهاجرتش، فقدان دانش و اعتبار سیاسی را در فرخنژاد نشان میداد اما خروج او در آذرماه سال گذشته در وضعیتی اتفاق افتاد که هنوز پروژههای سینمایی و سریالی او اکران نشده بودند و این مسأله، پرده از نگاه سودجویانه او در گرفتن پول پروژهها و اهمیت ندادن به سرنوشت آنها، برداشت.
با تمام اینها، فرخنژاد بلافاصله پس از خروج از ایران به مقصد امریکا، صفحهاش در اینستاگرام را تبدیل به پایگاهی برای فحاشی مستقیم نه تنها به حاکمیت بلکه به مردم و اعتقادات مذهبی آنان کرد به طوری که بسیاری از دوستدارانش به علت این مواضع ناگهانی و غیرمعقول از او رو گرداندند. او نیز مانند سایر هنرمندان مهاجر به زندگی حرفهای و هنرمندانه خویش پایان داده و حالا در قامت یک اپوزیسیون کمرمق و فاقد اعتبار سیاسی به گذاشتن پست و استوری برای تحریک تنشها در ایران ادامه میدهد.
گلشیفته فراهانی تا پیش از خروجش از ایران در سال ۱۳۸۷ بهعنوان بازیگری مستعد شناخته میشد؛ او برای بازی در فیلم درخت گلابی (۱۳۷۶) سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر را گرفت و بعدها برای بازی در اشک سرما (۱۳۸۲) نیز نامزد دریافت همین سیمرغ شد و البته اغلب بازیهای او در آثار مختلف، مورد توجه منتقدان و تماشاگران قرار میگرفت.
اما خبر خروج همیشگی او از ایران همزمان با خبر بازیاش در فیلم «مشتی دروغ» منتشر شد؛ فیلمی در ژانر جنایی که به ماجرای عملیات یک مأمور سیا در خاورمیانه میپرداخت؛ حالا پس از ۱۵ سال فراهانی بیش از پیش تبدیل به یک مهره سیاسی شده و آشکارا علیه کشور زادگاهش و حتی وضعیت و مردم خاورمیانه، مواضع تند و تلخ میگیرد.
بازیگر زنی که برای اولین بار، دستکم طبق تحلیل رسانههای غربی، پایهگذار سیاسی کردن بدن زن و برهنگی در فضای اجتماعی و فرهنگی ایران شده بود در وقایع سال گذشته، خاموش نماند و مهرماه سال گذشته در گفتوگو با لوموند فرانسه اظهار کرد: «حجاب در جمهوری اسلامی حامل مجموعهای از تبعیضهای سیاسی، حقوقی، اقتصادی و اجتماعی علیه زنان است و در عین حال پوششی برای پنهان کردن سنتها، ارزشها و رفتارهای تهوعآور مردان با زنان در همه عرصهها. نمیتوان و نباید حجاب را امری پیش پاافتاده تلقی کرد. حجاب اسلامی، ستون مرکزی حکومت مذهبی در ایران است و اگر حجاب فروبپاشد با آن خیمه رژیم اسلامی فرو میپاشد.»
زهرا امیرابراهیمی که با چند مجموعه تلویزیونی خصوصاً سریال «نرگس» به شهرت رسیده بود، پس از جنجالهای انتشار یک فیلم خصوصی در سال ۱۳۸۵ ایران را ترک کرد و به فرانسه رفت؛ امیرابراهیمی اما به اندازه گلشیفته خوششانس نبود و علت و شکل خروجش از ایران برای مدت طولانی او را از صحنه حرفهای بازیگری حذف کرد و تا یک دهه بعد تنها در دو اثر سینمایی، بسیار کوتاه و در حاشیه حضور پیدا کرد.
اما بالاخره سال گذشته به خاطر حضور در فیلم موهن و ضدایرانی «عنکبوت مقدس» و به مدد و پشتیبانی جشنواره کن، نامش دوباره سر زبانها افتاد در حالی که درست طبق الگوی سایر بازیگران و هنرمندان سینمایی خارجشده از ایران، این بازگشت جز با اهرمهای سیاسی سنگین نمیتوانست اتفاق بیفتد؛ در جریان وقایع سال گذشته، او به این رویه ادامه داد و در چند جشنواره خارجی همراه با شعارهای ضدایرانی روی فرشهای قرمز حاضر شد.
امیرابراهیمی در یکی از گفتوگوهایش در جریان جشنواره برلین سال گذشته ضمن فرض گرفتن ایجاد محدودیت برای برخی عوامل تولید این فیلم در ایران، از این موضوع ابراز خوشحالی کرد و گفت: «به نظرم این خبر خوبی است زیرا باعث میشود بحث درباره اینکه جامعه سینمایی ایران باید فعالانه حکومت را به چالش بکشد، ادامه پیدا کند زیرا همواره بحث درباره نقش سینماگران وجود داشته چون آنها فعال یا سیاستمدار نیستند، ولی این خصوصیات برای یک فیلمساز مهم است.»
برزو ارجمند بازیگر سریالها و فیلمهای طنز که نیمی از محبوبیت خود را مرهوم نشاندن خنده بر لب مردم بود، فرزند انوشیروان ارجمند و برادرزاده داریوش ارجمند است؛ بازیگر مستعدی که بیش از ۷۰ اثر تلویزیونی و سینمایی را در کارنامه دارد و در بسیاری از پروژههای ملی و میهنی نیز نقش ایفا کرده است؛ ارجمند تا پیش از این در رسانههای رسمی و شبکههای اجتماعی هم چهرهای جنجالی یا پرحاشیه محسوب نمیشد و اصراری به نمایش چهرهای سیاسی یا حتی روشنفکر از خود نداشت.
اما شاید انتشار ویدیوی حضورش به همراه احسان کرمی در عروسی ساسی مانکن، برای او هم بسیار سنگین و هزینهساز تمام شد. اقدامی که هیچ جای دفاعی در میان افکار عمومی باقی نمیگذاشت و از میان همه خوانندگان ایرانی خارج کشور، درست کسی انتخاب شده بود که بیشترین انتقادهای فرهنگی و اجتماعی و اتفاقاً غیرسیاسی از سوی آحاد گروههای جامعه از هر گفتمان و تفکری را به دوش داشت.
برزو ارجمند هم در آذرماه سال گذشته از ایران خارج شد و بعد این مهاجرت را به پای دفاع از مردم و جنبش زن، زندگی، آزادی فاکتور کرد. او با حضور در شبکه VOA در کنار مهناز افشار اظهار کرد: «بعد از اتفاقی که برای مهسا امینی افتاد شب که سرم را روی بالش گذاشتم به خودم گفتم اگر این جا هم فریاد نکشم دیگر خیلی آدم بیخودی هستم.» اما بعد اذعان میکند که به خاطر ترس از خطرات مبارزه در ایران کشور را ترک گفته و اکنون خوشحال است که بدون هیچ تهدیدی در خارج از کشور یک اپوزیسیون است.
روناک یونسی بازیگری در سریالهای تلویزیونی را از سال ۱۳۸۲ آغاز کرد و پس از آن در هفت فیلم سینمایی و هشت سریال تلویزیونی به ایفای نقش پرداخت؛ نقشهای او در سریالهای تلویزیونی او را بیش از همیشه به مردم معرفی کرد و به شهرت و اعتبار نسبی دست یافت؛ در نیمه دوم دهه نود اما به همراه خانواده ایران را به قصد کانادا ترک کرد و دیگر خبری از حضور حرفهای او در عرصه بازیگری و هنر نبود.
تا اینکه در سال ۱۳۹۹ صفحه او و همسرش در اینستاگرام اقدام به انتشار عکسهای بدون حجاب از این بازیگر کردند که نشان میداد او دیگر قصد بازگشت به جهان بازیگری را در ایران ندارد؛ اما او فاقد هر گونه اعتبار سیاسی بود و حتی در حواشی هم به اندازه سایر رقیبانش در خارج از کشور، دلیلی برای تبدیل شدن به برندی سیاسی علیه ایران نداشت.
او که در جریان وقایع سال گذشته نیز نتوانست چهره فعالی از خود بسازد، امسال تلاش کرد با تأخیر به این کاروان به انحرافرفته بپیوندد؛ او چندی پیش با انتشار ویدیویی تبلیغاتی از مخاطبان خود میخواست که با دونیت کردن (حمایت مالی) پول یک لیوان قهوه یعنی در حد دو دلار به عاملان جنبش زن، زندگی، آزادی در خارج از ایران کمک کنند.
او با جملاتی نظیر «فعالیت در بیرون از ایران یعنی چی؟ فقط برویم پلاکارد دست بگیریم و عکس بگیریم؟ ما باید حمایت واقعی کنیم و الان، ما در این مجموعه میخواهیم یک کار عملی انجام دهیم»، کارهای اپوزیسیون را غیرمؤثر توصیف میکرد تا کاسبی خود را تقویت کند. ویدیوی او اما تبدیل به یک شوخی بیمزه سیاسی در میان اپوزیسیون شد.
فریبرز عربنیا بازیگر شناختهشده و محبوب که ایرانیها چهره او را با نقشهای قهرمانانشان به یاد میآورند و بیش از هر چیز بازی او در نقش مختار در این مجموعه تلویزیونی پرمخاطب در خاطره ها ثبت شده، بازیگر حرفهای تئاتر، سینما و تلویزیون است که بازیگری را از سال ۱۳۶۹ آغاز کرد و با بسیاری از کارگردانهای مطرح کشور در آثار مهم و ماندگاری به ایفای نقش پرداخت.
او اما در ابتدای دهه نود ایران را به قصد اقامت در کانادا ترک کرد و حرفه بازیگری را نیز از آن زمان تاکنون کنار گذاشته است؛ او هر چند در طول این سالها موضعگیریهای سیاسی متفاوت و بعضاً متعارضی داشته اما در جریان وقایع سال گذشته ضمن تأکید بر اختلاف دیدگاه با سایر هنرمندان اپوزیسیون مثل مهناز افشار و تاختن بر آنان، علیه قوانین و عرف جامعه ایران موضع گرفت.
او شهریور امسال در گفتوگو با VOA فارسی ادعا کرد «چون ذات هنر با استقلال فکری و نگاه بدون وابستگی به هیچ جریان سیاسی میتواند هویت پیدا کند، همیشه درگیری بین هنرمندان و جمهوری اسلامی بوده است» حال آنکه وضعیت هنرمندان خارج شده از کشور و محدود شدن همه آنها در یک چهارچوب سیاسی خاص بدون امکان ادامه زندگی حرفهای نشان میدهد که اتفاقاً اظهارات دیگر عربنیا در همین گفتوگو مبنی بر داشتن «نگاه مستقل» از «دایرههای حکومتی» و حتی «خانه سینما» در عین کسب کارنامهای درخشان و حرفهای دقیقتر است و خروج از ایران آزادی عمل هنرمندان و حتی آزادی سیاسی آنان را محدودتر کرده است.
اشکان خطیبی، بازیگر تئاتر و سینما و تلویزیون، از اواخر دهه هفتاد کارش را در عرصه بازیگری آغاز کرد. او هرچند در آثار کارگردانهای بنامی چون رضا میرکریمی، تینا پاکروان و برخی دیگر ظاهر شد اما هیچوقت در سینمای ایران بهعنوان یک ستاره ندرخشید.
آشنایی مردم با این بازیگر بیشتر به سریالهای تلویزیونی باز میگردد که از نیمه دهه ۸۰ در آنها به ایفای نقش پرداخته اما حتی در این آثار هم بهعنوان چهرهای شاخص مطرح نبود؛ او بیشتر شهرتش را در دهه نود در عرصه تئاتر و در لایه مخاطبان خاص به دست آورد و بیش از هر چیز با سریال خاتون (۱۴۰۰) در نمایش خانگی به طور نسبتاً گستردهتری دیده شد و حضورش در برنامه خندوانه هم به این شهرت دامن زد.
با تمام اینها خطیبی برای ماندن و حفظ این روند حرفهای، تلاش بیشتری نکرد. او اوایل امسال کشور را به مقصد اسپانیا ترک کرد و هرچند که تاکنون در رسانههای رسمی خارج کشور حضور فعالی نداشته اما دیدار صمیمانه او با زر امیرابراهیمی در جریان مراسم فرش قرمز آخرین دوره جشنواره ونیز، مورد توجه رسانهها قرار گرفت. او به موضعگیریهای کوتاه در شبکههای اجتماعیاش، توئیتر و اینستاگرام ادامه میدهد که البته دردسرهای ناخواستهای را هم از سوی گروههای اپوزیسیون برای او درست کرده است.
او در یکی از آخرین توئیتهایش برای تحریک درگیریهای خیابانی در ایران ضمن گذاشتن عکسی از آشوبگران خواسته بود تا صورتشان را حین درگیری بپوشانند اما عکس، تصویری از یک دختر با چفیهای فلسطینی را نشان میداد که موجب حملات گسترده از سوی اپوزیسیون به خطیبی شد که او را حتی در شورش علیه ایران، بیعرضه خطاب میکردند.
شبنم فرشادجو، بازیگر تئاتر و سینما و تلویزیون از اوایل دهه ۸۰ کارش را بهصورت حرفهای آغاز کرد و هرچند در نمایشهای بسیاری بهعنوان بازیگر ظاهر شد و در آثاری نظیر «مرد بارانی» ابوالحسن داوودی و «آخرین بار کی سحر رو دیدی» فرزاد مؤتمن نقش ایفا کرد اما بازی در سریالهای تلویزیونی او را به شهرت بیشتری رساند و خصوصاً با اجرای کمدی در دو اثر «در حاشیه» و «شوخی کردم» از مهران مدیری، تصویر خود در ذهن تعداد بیشتری از مخاطبان ثبت کرد.
او در شهریور سال گذشته در جریان وقایع پس از درگذشت مهسا امینی، کشف حجاب و سپس با گذاشتن پستی در اینستاگرام، از دنیای بازیگری خداحافظی کرد؛ فرشادجو با فاصله کمی پس از این اتفاق ایران را به مقصد کانادا ترک گفت؛ او پس از خروج از کشور همان طور که اعلام کرده بود، نه تنها حرفه بازیگری را کنار گذاشت بلکه صفحه شخصیاش در اینستاگرام را نیز به پایگاهی برای فعالیتهای ضدایرانی تبدیل و با حضور در تظاهرات ضدایرانی در تورنتو، ویدیوهایی از خود منتشر کرد؛ حالا علاقهمندان قبلی او در نظرات پای پستهایش برای او مینویسند: «جای تأسف داره برای یک نفر که تو کشور خودش هنرمند بود رفته وایساده نعره میکشه»!