۲۹ مهر ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۴
کد خبر: ۷۴۴۲۵۰

مرشد داوود رضاییان، مداحی که روی تخت بیمارستان روضه خواند و بعد جان داد

مرشد داوود رضاییان، مداحی که روی تخت بیمارستان روضه خواند و بعد جان داد
مرشد داوود رضاییان ۵ سال پیش دارفانی را وداع گفت. او در شمیران به خوشصدایی شهره بود و لقب وارسته داشت. در رادیو زمان پهلوی برای خواندن قبول شد، اما مادرش گفت: «رادیو حرام است، اگر در رادیو بخوانی، شیرم را حلالت نمی‌کنم.»

آقا روضه‌خوان محله لویزان بود. برای من که از کودکی همواره او را در خیابان‌های محله دیده بودم، چهره نورانی و خندانش فراموش نشدنی است. از مرشد داوود رضاییان می‌گویم. آقا روضه‌خوانی که هشتم هر ماه قمری با آن عبای قهوه‌ای رنگش به خانه ما می‌آمد تا در مجلس روضه خانگی‌مان روضه بخواند. او متولد ۱۳۱۳ بود. می‌گفت از بچگی مداحی و روضه‌خوانی را شروع کرده است. مشوق اصلی‌اش پدر و مادرش بودند و حوالی ۱۱ سالگی، هم‌ سن و سال‌های خود را جمع می‌کرد تا در سینه‌کش امامزاده پنج‌تن(ع) دسته عزاداری راه بیندازند. هرچه از مداحان بزرگتر شنیده بود، با آن صدای خوشش، برای آن‌ها می‌خواند.


مرحوم مرشد داوود رضاییان

این جوان کیست؟ عجب صدایی دارد؟

محمدرضا رضاییان فرزندش می‌گوید: «پدر بزرگ من کربلایی حسن (کلبحسن) بود که پسرعموی مرشد محمد مبارکی می‌شد. مرشد زمانی که صدای خواندن پدرم را شنید، او را بسیار تشویق کرد که وارد عرصه مداحی شود و آموزش‌هایی را به او می‌داد. پدرم در ۱۶ سالگی وارد هنرستان صنایع نظامی شد تا بتواند در صنایع دفاع استخدام شود. یک روز که به خانه عمه خود در سرچشمه رفته بود، نوجوانان آن محله، به میرزا قلی‌خان اطلاع می‌دهند که فلانی صدای خوبی دارد و روضه می‌خواند. میرزا که جزو افراد خوشنام و متدین آن دوران بود، پدرم را صدا می‌کند و می‌گوید: برایم بخوان. پدر می‌خواند و او بسیار خوشش می‌آید. نوحه‌ای به پدرم می‌دهد و می‌گوید این را با صدای بلند بخوان. پدرم می‌خواند. سپس می‌گوید: امشب دسته تکیه ما از بهارستان حرکت می‌کند. امشب بیا تا در دسته بخوانی. پدرم می‌گفت: آن زمان در لویزان بلندگو نداشتیم، اما آن دسته بلندگو داشت. من خواندم. همه از میرزا می‌پرسیدند: این جوان کیست؟ عجب صدایی دارد؟ میرزا می‌گفت: این عموزاده حاج مرشد مبارکی است. اهل شمرون است.»


مرشد داوود رضاییان در دوران جوانی

هم صدای خوشی داشت و هم اشعار پرمحتوا

حاج مرشد داوود ۳ سال در تکیه میرزا قلی‌خان که امروز یکی از آثار باستانی شهر تهران است، روضه خواند. روزی در محدوده پاسداران امروز، حاج محمد علامه مداح سرشناس آن زمان، نتوانست به یک مجلس روضه خانگی برود. مرشد داوود را که آن زمان ۱۶ سال داشت، دعوت می‌کنند تا روضه بخواند. زمانی که او در آن مجلس می‌خواند، بسیار مورد توجه قرار می‌گیرد. او هم صدای خوبی داشت و هم چون خودش طبع شعری داشت، اشعار خوبی می‌خواند. یکی از اشعار مشهور مرشد داوود این شعر برای سیدالشهدا(ع) است که همچنان هم در مجالس خوانده می‌شود:

ای شه غرق به خون، من به فدای سر تو
جان مادر به فدای تو و چشم تر تو

جای مهمان نشنیدست کسی کنج تنور
مطبخ خولی دون گشته چرا بستر تو؟

از پی دیدنت ای شه زگلستان بهشت
تا تنور آمده با آه و فغان مادر تو

آخر ای خسرو مظلوم و گناه تو چه بود
که لب تشنه بریدند و سر از پیکر تو

ساربان کرد و جدا دست تو ای دست خدا
بجدل انگشت برید از پی انگشتر تو

سرت اینجا و تن پاک و تو در کربلا
به سرت گریه کنم یا به تن اطهر تو

ای شه تشنه چرا بی‌کس و تنها شده‌ای
گوچه شد قاسم ناشاد و علی اکبر تو

گیسوانی که زدم شانه به صد ناز ونیاز
غرق خون کرد چرا قاتل بد اختر تو

من که از بهر تو این گونه پریشان شده‌ام
وای بر حال دل خواهر غم‌پرور تو

ای دریغا تو شدی کشته و باشد به وطن
چشم بر راه تو صغرای حزین دختر تو


مرحوم حجت‌الاسلام سیدرضا رضاییان، امام جماعت فقید مسجد جامع لویزان

ماجرای لقب وارسته

در سال ۱۳۴۴ که به درخواست مردم محله لویزان بنا بود به دست آیت‌الله عبدمنافی، امام جمعه زرگنده، مراسم عمامه‌گذاری برای مرحوم حجت‌الاسلام سیدرضا رضاییان، امام جماعت مسجد جامع برگزار شود، حاج مرشد محمد مبارکی در نامه‌ای به عبدمنافی می‌نویسد: ما جوان ۱۶ ساله‌ای هم در محله داریم که هم خوشصداست و هم شعرهای خوبی برای اهل بیت(ع) می‌نویسد. فرزندش می‌گوید: «آیت‌الله عبدمنافی پدر من را صدا می‌زند و مداحی و اشعار او را می‌بیند. از پدرم سوال می‌کند که چه آرزویی در دستگاه سیدالشهدا(ع) داری و او پاسخ می‌دهد: دوست دارم تا عمر دارم در راه امام حسین(ع) بمانم. آرزو دارم اگر خدا عذابی بناست به من در آخرت دهد، آن را در این دنیا به من دهد. من از عذاب و آتش آخرت می‌ترسم. بعد از این دیدار، زمانی که بنا بود مراسم عمامه‌گذاری برگزار شود، در همان مراسم آیت‌الله عبدمنافی به پدرم لقب «وارسته» می‌دهد و حتی در میان جامعه مداح، بسیاری پدرم را به این نام می‌شناختند.»

آموزش‌های عقیدتی در محضر مرحوم آهی

مرشد محمد مبارکی در ۱۶ سالگی، عبای مداحی و ذاکری اهل بیت(ع) را به دوش مرشد داوود رضاییان می‌اندازد. پسرش می‌گوید: «پدرم برای آموختن روضه‌خوانی و نکات عقیدتی شعر، حوالی سال ۱۳۳۶ سراغ مرحوم حاج علی آهی رفت و سال‌ها در محضر او بود تا بتواند دستگاه‌های موسیقی را برای مداحی و روضه‌خوانی آموزش ببیند.»


مرحوم مرشد داوود رضاییان در کربلای معلی سال ۱۳۸۱

آوازه مداح جوان در شمیران پیچید

او حوالی سال ۱۳۴۱ برای مداحی در دسته عزاداری امامزاده قاسم(ع) به تجریش می‌رود تا همراه عزاداران تا تکیه تجریش بخواند. مرحوم رضاییان می‌گفت: «آن روز بلندگوی خیلی خوبی داشتند و من هم خواندم. اهالی شمیران همه می‌گفتند این مداح کیست؟ پدرم آن روزها فرش می‌فروخت و در تجریش و شمیران شناخته شده بود. می‌گفتند این پسرِ کلبحسن فرش‌فروش است.» از آن زمان آوازه او در شمیران پیچید و تا سال ۵۰ در تکیه تجریش، امامزاده قاسم(ع)، امامزاده صالح(ع) و تکیه پایین می‌خواند. آن زمان، مرحوم حجت کسری مداح نام‌آشنای شمیران سرباز بود.

اگر در رادیو بخوانی، شیرم را حلالت نمی‌کنم!

پسر مرحوم مرشد داوود می‌گوید: «حوالی سال ۵۰ بود که پدرم را به مراسم ختم یکی از نزدیکان تیمساری به نام «نیرو» دعوت کردند. زمانی که پدرم در این مجلس خواند، تیمسار خیلی خوشش آمد و آخر جلسه به او گفت حیف است که این صدا را در خانه‌ها خرج کنی. من تو را معرفی می‌کنم تا در رادیو مداحی کنی. اینطوری صدایت ماندگار می‌شود. آن سال‌ها برنامه‌ای به نام «برگ سبز» از رادیو پخش می‌شد که مرحوم علی بهاری در آن می‌خواند. پدرم در رادیو تست داد و قبول هم شد. زمانی که به خانه برگشت و خبر قبولی‌اش را داد، مادرش گفت: رادیو حرام است، اگر در رادیو بخوانی شیرم را حلالت نمی‌کنم. در آن سال‌ها به دلیل مشکلات اخلاقی و فساد موجود در رادیو، مردم رادیو را حرام می‌دانستند.»

روضه خانگی را تا پایان عمر ترک نکرد

آقا روضه‌خوان محله لویزان از همان ۱۶ سالگی که عبای نوکری آل‌الله را بر تن کرده بود، در مجالس روضه‌های خانگی محله‌های لویزان، ازگل، اراج، نیاوران و ... روضه‌خوانی می‌کرد. او تا سال‌های آخر عمر هم روضه خانگی را ترک نکرد و هیچ‌گاه هم برای حضور در این روضه‌ها نرخ تعیین نکرد. به مجالس روضه که می‌رفت داخل نعبلکی برای او صله‌ای می‌گذاشتند و بدون هیچ چشمداشتی آن را برمی‌داشت. او بازنشسته صنایع دفاع بود.


از سمت راست نفر اول مرحوم حاج علیرضا رضاییان و نفر دوم مرحوم مرشد داوود رضاییان

خواسته‌اش ۲ هفته قبل از وفات

مرشد داوود دو هفته قبل از وفاتش برای پسرش تعریف کرده بود که خدا به دلیل آن آرزویی که من داشتم، در این دنیا مرا گرفتار مریضی کرده است. او از ۳۹ سالگی تا ۸۴ سالگی که از دنیا رفت، درگیر بیماری و مریضی بود. هیچ‌گاه در بیمارستان بستری نشد، اما همیشه ناخوش‌احوال بود. پسرش می‌گوید: «به من گفت من همیشه از خدا خواستم تا اگر لغزشی هم داشتم، این دنیا مرا کیفر دهد و این بیماری‌ها از آن است. اما در این سن دیگر توان و تحمل ندارم و می‌خواهم اگر بناست از دنیا بروم، حال این اتفاق برایم رخ دهد. ۲ هفته بعد از این گفت‌وگو پدرم از دنیا رفت.»

بعد از ۵ روز توان تکلم نداشتن، روضه خواند

محمدرضا رضاییان ادامه می‌دهد: «از مجلس ختم یکی از اهالی محله برگشتیم و به خانه رفتیم. خانه ما مقابل خانه پدرم بود. بعد از مدتی دیدم پدرم به در خانه ما می‌کوبد. وقتی بیرون رفتم، گفت: قلبم درد می‌کند. سکته کرده بود. تا رسیدن به بیمارستان چمران مدام «یا حسین» می‌گفت. زمانی که به بیمارستان رسیدیم، بعد از مدتی برای ۵ روز به کما رفت. بعد از کما که بیرون آمد حدود ۵ روز قادر به تکلم نبود. طوری که یک بار با اشاره و نوشتن روی کاغذ به من فهماند که او را از بیمارستان به خانه ببریم. پزشکان در نهایت با انتقال او مخالفت کردند. در نهایت شب آخر به یک باره تکلمش برگشت و برای هم‌اتاقی‌های خود روضه‌خوانی کرد. این اتفاق شبیه معجزه بود، چون برای ۵ روز کامل توان تکلم نداشت، اما یک باره آن شب صحبت کرد و روضه خواند. حدود ۳ ساعت بعد از این روضه‌خوانی در حوالی بامداد هم از دنیا رفت.»

اهالی محله لویزان سال ۱۳۹۶ و در شب عاشورا برای او در مجلس عزاداری دهگی مسجد جامع، مراسم تجلیل گرفته و از ۷۰ سال خادمی او در دستگاه اهل بیت(ع) تقدیر کرده بودند. مزار این پیرغلام با صفای سیدالشهدا(ع) در امامزاده پنج تن(ع) لویزان است. او را به فاتحه‌ای مهمان کنید.

احسان قنبری نسب
منبع: فارس
ارسال نظرات