۲۳ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۲:۲۵
کد خبر: ۷۵۱۴۰۶

چه کسی می‌خواهد من و تو، ما نشویم؛ خانه‌اش ویران باد

چه کسی می‌خواهد من و تو، ما نشویم؛ خانه‌اش ویران باد
خنده‌هایشان بلندتر شد یک نفرشان نگاهی به اطراف انداخت و گفت: خانم اینجا مدیر و معلم می‌بینید که اجبار باشه؟ این پرچم را می‌بینی تو دستای ما؟ ما جونمون رو واسه این پرچم می‌دیم. چهل سال پیش نبودیم ولی الان می‌مونیم پای این انقلاب تا برسونیمش دست حضرت مهدی(عج).

همیشه آن ور آبی‌ها، آن‌هایی که ادعا می‌کنند خیلی بلدند و حالیشان می‌شود، می‌گویند انقلاب جمهوری اسلامی از آن دهه پنجاهی‌ها و آن آدم‌های مسن است. می‌گویند انقلاب ایران با همین پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها خیلی زود از صفحه روزگار پاک می‌شود. اما حتم دارم خودشان هم به حرف‌هایشان اعتماد ندارند، خودشان هم دلشان از این حرف‌ها قرص نیست، دقیقا برعکس ما، ما دلمان قرص است به حرف آقاجان که گفته اسرائیل به زودی نابود می‌شود.

روز تولد آقای جمهوری اسلامی

امروز، روز تولد آقای جمهوری اسلامی خیلی دیدنی بود. دیدنی برای ما و دیدنی‌تر برای همان آن‌ور آبی‌ها، چون تولد چهل و پنج سالگی انقلابمان پرشور بود، خیلی زیاد.

خیلی زودتر از ساعت ۱۰ شال و کلاه کردم، می‌خواستم زودتر حضور داشته باشم و از اولین لحظات حضور بنویسم اما انگار مردم بام ایران از من جلوتر بودند.

حضور مردم شهرکرد در راهپیمایی ۲۲ بهمن

خیابان‌های تعیین شده برای راهپیمایی سراسر پر از جمعیت بود، اغراق نبود اگر بگویم همه مسیر از میدان بسیج تا مصلی امام خمینی(ره) شهرکرد پر شده بود، قرار بود راهپیمایی شود اما همه ایستاده بودند و جمعیت قفل شده بود. همه تمام قد ایستاده بودند تا شمع چهل و پنج سالگی انقلابشان را فوت کنند و وارد چهل و ششمین سال شوند.

جمهوری اسلامی ۴۵ ساله شد

چشمم به خانمی افتاد که کیک به دست آمده بود، راستی راستی برای تولد، کیک درست کرده بود و شمع ۴۵ زده بود روی کیک‌اش. 

نزدیک‌اش شدم تا کمی حرف بزنیم، میان صدای جمعیت و شعار دادن مردم گفت:

- امروز خیلی روز مبارکیه، انقلاب ما چهل و پنج ساله شده. اون زمان من خیلی کوچیک بودم ولی الان هر چی داریم از امام و انقلابه، تا وقتی زنده هستم همیشه براش کیک می‌خرم و جشن تولد می‌گیرم.

کیک تولد ۴۵ سالگی جمهوری اسلامی

آن‌ور آبی‌ها کجا بودند که ببیند امسال مردم بیشتری آمده بودند و مگر نه اینکه می‌گفتند انقلاب آدم‌های مسن، پس این همه کودک و نوجوان توی جمعیت چه می‌خواستند.

حضور کودکان شهرکردی در راهپیمایی ۲۲ بهمن 

تعداد بچه‌ها، دهه هفتادی‌ها، هشتادی‌ها، نودی‌ها و حتی هزار و چهارصدی‌ها از بزرگ‌ترها بیشتر بود.

جشن تولد انقلاب پر شده بود از شیرخوارگانی که با کالسکه و شیشه شیر به دهان و پرچم‌های نقاشی شده روی صورت حضور پیدا کرده بودند.

حضور هزار و چهارصدی‌ها در راهپیمایی ۲۲ بهمن

نه یکی نه ۲ تا بلکه صدها کالسکه امروز توی خیابان‌های شهرکرد حامل کودکانی بود که انقلاب را ندیده بودند اما آمده بودند تا تولد چهل و پنج سالگی را جشن بگیرند و ثابت کنند تا همیشه پای این نظام و کشور هستند.

شیرخوارگان هم پای این انقلاب هستند

خیلی‌ها هم توی آغوش مادرها یا روی شانه‌های پدرها جا خوش کرده بودند و پرچم‌های ایران را توی دست می‌چرخاندند.

حضور پررنگ نوزادان شیرخوار در راهپیمایی ۲۲ بهمن

پرچم‌هایی که سبز و سفید و قرمزشان توی نور خورشید می‌درخشید، چه کردی آقا روح‌الله که بعد از چهل و پنج سال همچنان جهان در برابر عظمت این معجزه لال می‌شود.

حضور پررنگ بانوان در راهپیمایی ۲۲ بهمن

کاپشن صورتی‌ها هم آمده بودند

امروز بعدِ چهل روز از حادثه تروریستی شهر کرمان، دختر کوچولوهای کاپشن صورتی هم آمده بودند، ریحانه‌هایی که انگار توی خاک این میهن تکثیر شده‌اند تا دشمن بداند رویای فراموشی و نابودی این وطن را باید به گور ببرد.

کاپشن صورتی‌ها هم آمده بودند

کاپشن صورتی‌ها آمده بودند تا در چهلمین روز از شهادت دوستشان ثابت کنند پای خون ریحانه هستند و نمی‌گذارند این خون پایمال شود.

دختری با کاپشن صورتی

کمی بزرگ‌ترها، آن‌هایی که تازه مدرسه می‌رفتند و سواد خواندن و نوشتن پیدا کرده بودند، مسابقه نقاشی گذاشته بودند پرچم عزیز ایران نقاشی می‌کردند و زیرش هم مرگ بر آمریکا می‌نوشتند.

آن طرف‌تر اما نوجوان‌ها پرچم‌ها را به دوش کشیده بودند. پرچم نوجوان‌ها بزرگتر بود و با چوب‌های بزرگ روی دوششان تکان می‌خورد. به سراغ چندتایی از همین نوجوان‌ها رفتم. شیطنت از چهره‌هایشان می‌بارید و صدای خنده‌هایشان همه جا را پر کرده بود.

پای این انقلاب می‌مانیم

به این قیافه‌ها نمی‌آمد به زور و اجبار به خیابان آمده باشند.

صدایم را صاف‌ کردم و بلند گفتم: چیشده که امروز اومدید راهپیمایی، مگه چی از این انقلاب دیدید، مدرسه اجبار کرده بیاید؟

خنده‌هایشان بلندتر شد یک نفرشان نگاهی به اطراف انداخت و گفت: خانم اینجا مدیر و معلم می‌بینید که اجبار باشه؟ این پرچم را می‌بینی تو دستای ما؟ ما جونمون رو واسه این پرچم می‌دیم. چهل سال پیش نبودیم ولی الان می‌مونیم پای این انقلاب تا برسونیمش دست حضرت مهدی...

مشت‌هایشان را گره کردند و بلندتر از قبل تکبیر گفتند.

عکس‌هامون با پرچم ایران قشنگه..

آن طرف‌تر دختر پسرهای نوجوان با پرچم ایران عکس یادگاری می‌انداختند، می‌گفتند: عکس با پرچم ایران خیلی قشنگه. می‌خواهیم استوری کنیم تا دنیا بفهمه تو ایران چه خبره.

عکسی برای یادگاری

از نسل امام ندیده و انقلاب نکرده که بگذریم، می‌رسیم به همان نسل انقلاب، پدر مادرها و پدربزرگ مادربزرگ‌هایی که بعد از این همه سال باز هم آمده بودند تا یاد و خاطره آن روزهای شیرین را زنده نگه دارند.

حضور مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها در راهپیمایی ۲۲ بهمن

توی چروک‌های صورتشان که غرق می‌شدی تاریخ انقلاب را به خوبی می‌دیدی، روزهای سختی که شاه خونشان را توی شیشه کرده بود و نفس کشیدن را دشوار، اما امام که آمد خون توی رگ‌های این آدم‌ها جوشید و حالا بعد از چهل و پنج سال آمده بودند تا بار دیگر جوشش خون برای میهن را به رخ جهانیان بکشند.

پیرمرد انقلابی

امروز ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ خیابان‌های شهرکرد، بام ایران، جشن تولدی بی‌نظیر را به خود دید.

تولدی که از همه سال‌های گذشته به کوری چشم دشمنان باشکوه‌تر بود. امروز همه این ملت ثابت کردند با وجود تمام مشکلات پای وطن خود هستند. گفتم وطن...

وطن یعنی ایران

وطن عشق است، عشق

وطن شاید همان مادر پیری باشد که امیرخانی می‌گفت، یا شاید عشق باشد، همان‌ عشقی که نادر ابراهیمی می‌گفت: نفس عشق، ذات عشق، بلور عشق.

وطن یک کلاف مهربانی در هم بافته تاریخی است، یک حس عطوفت انسانی، یک پولاد آبدیده، وطن عشق است، عشق.

حضور خانوادگی در جشن انقلاب

عشق به وطن را اگر در سمت چپ سینه‌ات داشته باشی، گاهی می‌بینی که چطور غم‌های تلنبار شده برای جای جای و لحظه به لحظه این جغرافیا، پشت قفسه سینه‌ات جوری چنگ می‌اندازد که بخواهی اشک بریزی.

راستی وطن داشتن چیز عجیبی است...

منبع: فارس
ارسال نظرات