۰۳ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۹
کد خبر: ۷۶۰۰۵۶
سالروز سخنرانی امام خمینی در تیرماه ۱۳۵۰

شکوه‌ی امام از بی‌تفاوتی علما به جشن‌های ۲۵۰۰ ساله

شکوه‌ی امام از بی‌تفاوتی علما به جشن‌های ۲۵۰۰ ساله
امام با تکیه بر عنصر مردم که همواره در اندیشه‌ی امام خمینی زیر بنای تحولات اجتماعی هستند، تلاش می‌کند تا با همراهی نخبگان و متنفذین در آگاهی‌بخشی و مطالبه‌گری، جریان تحولات اجتماعی را در جهت تحقق حکومت مطلوب مدیریت کند.

دوران پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، ایامی است که می‌توان به عنوان گام‌های نخست مبارزات علنی امام خمینی علیه رژیم پهلوی معرفی کرد. البته پیش از این، امام در آثار مختلفی چون نامه‌ی مشهور قیام لله در سال ۱۳۲۳، کتاب کشف الاسرار ۱۳۲۲ و حتی در خاتمه‌ی کتاب تعلیقه بر فوائد الرضویه در سال ۱۳۰۸، مخالفت خود را با این دستگاه حکم‌رانی ابراز کرده است.

یکی از نکاتی که می‌توان در مبارزات مرحوم امام در پهنه‌ی تاریخی ایران معاصر ردیابی کرد، مدل و الگوی کنشگری ایشان است. به بیان دیگر یکی از مسائلی که در فعالیت‌های امام از سال ۱۳۰۸ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، می‌توان در فضای اجتماعی – سیاسی ایران مورد مطالعه قرار داد، مجموعه عناصر و کلان رویه‌هایی است که به اعتقاد امام برای تحقق یک حکومت مطلوب به آن‌ها نیاز است.

به نظر می‌رسد در اندیشه‌ی امام خمینی، تا زمانی که امکان اصلاح حکومت وجود دارد و به تعبیری تا زمانی که اثبات نشده حکومت مایل به تغییر نیست، سه عنصر حاکمیت، مردم و نخبگان یا متنفذین (روشنفکران، علما و بازاریان در فضای آن روز جامعه‌ی ایران) مجموعه عناصری هستند که در یک شبکه‌ی مشخص از حقوق و تکالیف براساس کلان رویه‌ی مشارکت آگاهانه می‌توانند جریان حرکتی ملت را رقم بزنند. به همین سبب تا ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، امام در کنش‌های خود از دستگاه حاکمه مطالبه گری می‌کرد. اما از این زمان به بعد، که همراهی‌نکردن رژیم در اصلاحات برای عموم جامعه محرز شد، با تکیه بر عنصر مردم که همواره در اندیشه‌ی امام خمینی زیر بنای تحولات اجتماعی هستند، تلاش می‌کند تا با همراهی نخبگان و متنفذین در آگاهی‌بخشی و مطالبه‌گری، جریان تحولات اجتماعی را در جهت تحقق حکومت مطلوب مدیریت کند.

سخنرانی امام در سال ۱۳۵۰، چند ماه پیش از آغاز جشن‌های ۲۵۰۰ ساله، در شرایط بحرانی اقتصادی ایران در آن زمان یکی از مصادیق این گفتمان است. چه اینکه ایشان از یک سو مردم را مخاطب قرار داده و می‌فرمایند: «ملت ایران موظف است که با این جشنْ مبارزه‌ی منفی بکند؛ مثبت نه، لازم نیست. از خانه بیرون نیایند. وقتی که این جشن‌ها هست، شرکت نکنند در جشن‌ها؛ جایز نیست شرکت کردن در این جشن‌ها.»[1] و از طرف دیگر به طور صریح درباره‌ی وظیفه‌ی علما چنین می‌فرمایند: «من وظیفه مى‌دانم، چه بکنم؟ من وظیفه می‌دانم، وظیفه‌ی خودم می‌دانم که تذکر به شما بدهم [و] تا آن اندازه که صداى من می‌رسد، فریاد کنم؛ تا آن اندازه‌اى که قلم من مى‌رسد، بنویسم؛ منتشر کنم. اگر آقایان هم صلاح دانستند، این امت اسلامى را امت خودشان دانستند، شیعه‌ی خودشان دانستند، آن‌ها هم بکنند. اگر صلاح ندانستند، ان شاء اللَّه خداوند حفظشان کند. گرفتاری‌هاى ما این‌هاست. من چه بکنم؟ من حالا به شما اخلاق بگویم؟! اساس مسلمین و اسلام را دارند از بین می‌برند؛ من براى شما حالا بنشینم تهذیب نفس بگویم؟! مهذب نیستم که در فکر نیستم؛ اگر مهذب بودیم در فکر بودیم.

شماها راه دارید و آن این است که یکى یک کاغذ بنویسید. کاغذ که این قدر تمبرش، پولش زیاد نیست؛ و لو مئونه شما کم است؛ لکن یک کاغذ براى خاطر خدا بنویسید به حکومت ایران به اینکه آقا! این جشن را دست از آن بردار. مردم گرسنه‌اند؛ گرسنه‌ها را سیر کنید. از آقایان خواهش کنید که آن‌ها هم خواهش کنند. من نمى‌گویم آن‌ها صحبت بکنند؛ آن‌ها هم خواهش کنند؛ به طور تمنا و خواهش. بخواهید از آقایان، از افاضل این‌جا، از علماى این‌جا و از مراجع این‌جا که آقا نصیحت کنید این حکومت را.»

مضمون غالبی این سخنرانی شکوه از علمای قم و نجف نسبت به وقایع جامعه‌ی ایران است که برخی از عبارت‌های آن تقدیم می‌شود.

«چرا نجف این قدر خواب است؟ ما مسئول نیستیم؟ تمام کار ما براى مسلمین درس است؟ فقط همین که ما درس بخوانیم؟ ما نباید به درد مسلمان‌ها برسیم؟ ما نباید اعتراض کنیم که چرا نفت ایران و اسلام را براى مملکتى که در حال جنگ با مسلمین است می‌فرستید؟ این اعتراض ندارد؟ نباید این گفته بشود؟»

«آقا به هوش بیایید؛ نجف را بیدار کنید. اعتراض کنید. اگر صدتا تلگراف از نجف برود که با کمال ادب، آقاى کذا و کذا- «اعلى کذا»- با کمال ادب برود که آقا این گرسنه‌ها را سیر کنید؛ این مقدار خرجى که براى این امور می‌خواهى بکنى خرج این ملت بیچاره‌ی گرسنه بکن؛ خرج این ورشکسته‌هاى بیچاره بکن که بعضى‌شان فرار کردند از ایران؛ در همین جا هستند، در نمی‌دانم جاهاى دیگر هم بعضى. اگر یکصد تا تلگراف از این‌جا، از علماى این‌جا، از فضلاى این‌جا، از طلاب این‌جا برود، احتمال تأثیر دارد. لکن کو که یک همچو چیزى بشود؟ اگر اعتراض نکنند که چرا اعتراض می‌کنید خیلى ما متشکر هستیم! ما تکلیف نداریم واقعاً؟! ما باید به حال این ملت بنشینیم نگاه کنیم هر چه سر ملت می‌آید؟! همان برویم حرم حضرت امیر و یک دعایى بکنیم؛ همین مقدار کافى است براى ما؟! یا مایى که داریم در پناه اسلام و با بودجه‌ی اسلام، این بودجه‌اى که یک جزئى جزئى‌اش را به ما مى‌دهند، مع ذلک با بودجه‌ی اسلام داریم زندگى می‌کنیم، براى اسلام یک قدم نباید برداریم؟ «تَرَتُّبْ» اسلام است؟ خوب آن هم بسیار خوب، سر جاى خودش اما کافى است همین؟ کفایت می‌کند که ما جمع بشویم در مسجد کذا و کذا و فقه بخوانیم و اصول بخوانیم لکن غافل باشیم از همه‌ی جهات مسلمین؟ غافل باشیم از این که این یهود می‌خواهد ممالک اسلامى را قبضه کند، تا این‌جا برسد، تا همه جا برسد، این قبور را می‌خواهد خراب کند؛ ما باید غافل باشیم از این؟ آن وقت آن کسى که نفت به این آدم مى‌دهد مُسْلم است؟ این اعتراض ندارد که آقا نفت، نفت مسلمین را چرا به کفار مى‌دهى؟»

«اگر علماى ایران دسته‌جمعى اعتراض کنند همه‌شان را می‌گیرند؟! همه علماى ایران را می‌گیرند و اعدام می‌کنند یا تبعید می‌کنند؟! اگر از تمام مملکت ایران، علماى ایران - که اقلًا صد و پنجاه هزار نفر معمم در ایران دارد و آن همه ملا و مرجع و حجت‌الاسلام و آیت‌اللَّه دارد- اگر این‌ها اعتراض کنند و این مُهر سکوت را بردارند و این امضا را (که به سکوت آن‌ها امضا حساب می‌شود) این مُهر را بردارند، سکوت را بردارند، همه‌ی آن‌ها را از بین می‌برند؟! آن‌ها اگر می‌خواستند از بین ببرند، اولش خوب بود مرا از بین ببرند؛ نبردند هم؛ صلاحشان نمى دانند. اى کاش صلاحشان بود!

من می‌خواهم چه کنم این زندگى را؟ مرگ بر این زندگى من. آن‌ها خیال می‌کنند که من از این زندگى، خیلى خوشى دارم می‌برم که تهدید من می‌کنند. چه زندگى است که من دارم. هر چه زودتر بهتر. بیایند؛ هر چه زودتر بهتر. خوب، «عِنْدَ أکْرَمِ الْأکْرَمین» انسان می‌رود. آن‌جا کریم است؛ خدا کریم است.»

ارسال نظرات