بریتانیا چگونه در ماجرای مشروطه پشت ایران را خالی کرد؟
فرمان مشروطیت، نقطهی عطفی برای حضور مردم در عرصهی سیاست است. مردمی که هزاران سال صدایشان شنیده نشده بود، در تلاش برای دیدهشدن و شنیدهشدن، مطالبهی عدالت کردند و بالاخره توانستند فرمان مشروطیت را از مظفرالدین شاه در ۱۴ امرداد ۱۲۸۵/ ۶ اوت ۱۹۰۶ دریافت کنند؛ اما یک سال بعد، در ۸ شهریور ۱۲۸۶/ ۳۱ اوت ۱۹۰۷، قراردادی میان بریتانیا و روسیه به امضا رسید و ایران وجهالمصالحه میان این دو کشور شد و آنچه که قربانی شد، مشروطیت بود و آزادی و مردم ایران.
براساس این قرارداد، مشهور به قرارداد سنپطرزبورگ، منطقهی شمالی ایران به منطقهی نفوذ روسیه و منطقهی جنوبی به منطقهی تحت نفوذ بریتانیا تبدیل شد و منطقهی حائل، به عنوان منطقهی بیطرف در اختیار دولت مشروطه باقی ماند. ایرانیان در فاصلهی این یک سال، فرازونشیبهای فراوان دیدند، اما با وجود همهی مرارتها، مجلس اول رسمیت یافت. بریتانیا در طول مبارزات مشروطهخواهان، حامی جدی مشروطیت بود و حتی باغ سفارت انگلستان به محلی برای بستنشینان مشروطهخواه و محفلی برای آموختن اصول پارلمان تبدیل شد. اما روسیه از همان ابتدا، به دشمنی با مشروطه پرداخت و شمشیرها را برای مشروطه از رو بست.
سر اسپرینگ رایس، وزیر مختار انگلیس در ایران طی سالهای پرآشوب ۱۹۰۶-۱۹۰۷، حدود دو ماه پس از امضای فرمان مشروطیت به ایران وارد شد و در جشن افتتاح مجلس نیز حضور یافت. او طی دوران مأموریتش در ایران، نامههایی خصوصی به دوستان و مقامات انگلستان قلمی کرده است، که منتشر شده[1] و در آنها میتوان به فرازوفرود تاریخ ایران از منظر یک خارجی و نیز روابط ایران با دو کشور روسیه و انگلستان نگاه کرد. رایس در یکی از نامههایش به تاریخ ۱۸ ژوئیه / ۲۶ تیر، قریب به یک ماه و نیم پیش از عقد قرارداد ۱۹۰۷، به مهرهچینیهای دو ابرقدرت در شرق و غرب و حمایتنکردن روسها از جنبش مشروطه پرداخته و به این نکته مهم اشاره میکند که انگلیسیها که در ابتدا، از حامیان جنبش مشروطه بودند، چرا و چگونه پشت ایران را خالی کردند و دست در دست روسیه نهادند و ایران را «سوراخ مزاحمی» نامیدند که کوچکترین اهمیتی برایشان نداشت.
به بهانهی صدوهجدهمین سالگرد امضای فرمان مشروطه، بیمناسبت نیست نگاهی بیندازیم به نقش دو ابرقدرت در وقایع انقلاب مردم ایران.
از اسپرینگ رایس به فرگوسن
قلهک ۱۸ ژوئیه ۱۹۰۷
نمیدانم آیا در مباحث مجلس عوام که قرار است دربارهی پیمان حسن تفاهم انگلستان و روسیه صورت گیرد، شرکت خواهی جست یا نه؟ برداشت من این است:
اکنون که حکومت روسیه قانون اساسی کشورش را با موفقیت تغییر داده و خود را از دست دوما (پارلمان روسیه) خلاص کرده است، دیگر چندان علاقهای ندارد که یک پارلمان دیگر در کشور مجاورش (ایران) ریشه بگیرد و در آتیه اسباب زحمتش گردد. لذا تردیدی ندارم که تا دیر نشده، دست به اقدامات لازم برای ازبینبردن مجلس شورای ملی ایران خواهد زد. خود شاه هم از آن جا که عین عقیدهی روسها را دارد ـ چون هر دو اهل یک حرفه هستند ـ در این قضیه (ازبینبردن مجلس در اولین فرصت) از صمیم قلب با عمال روسیه همکار و همدست است. اگر روسها از طریق شاه بتوانند مجلس را از بین ببرند، زمام کامل قدرت را در ایران قبضه خواهند کرد و در اجرای سیاستی که تاکنون برایشان مقدور نبوده، کامیاب خواهند شد؛ زیرا تا موقعی که صحبت از امضای قرارداد انگلستان و روسیه نبود، حکومت شاه از انگلیسیها ملاحظه داشت و میکوشید در تمام اقداماتی که انجام میدهد، حتیالمقدور تعادل سیاسی میان دو دولت را حفظ کند. اما اکنون شاه و وزیرانش، همگی از جان و دل به روسها پیوستهاند. در حالی که انگلستان علناً به ملیون و مشروطهخواهان ایرانی اخطار کرده که دیگر قادر نیست به آنها کمک کند و اگر هم باطناً چنین تمایلی داشته باشد، پیمان جدید دست و پایش را بسته است. بنابراین مشروطهخواهان چیزی به انگلستان مدیون نیستند، جز مقداری سپاس و تشکر که آن هم چندان نفعی به حالمان ندارد. در نتیجه، روسها که اکنون زمام قدرت را کاملاً در ایران قبضه کردهاند، حتی از سابق نیز بیمیلترند که در قضایای مربوط به ایران با ما کنار آیند، زیرا مفهوم یک چنین «کنارآمدن» ـ لااقل در ایران ـ چیزی جز این نیست که ما غنیمتی به آنها واگذار میکنیم (منطقهی نفوذ روس) که از مدتها پیش در تملکشان بوده و آنها چیزی به ما میدهند که هر وقت دلشان خواست، میتوانند پس بگیرند.
در این قراردادی که ظاهراً در شرف امضاست، قولهایی داده شده که امید به اجرای آنها، تا موقعی که قوای نظامی پشت سرش نباشد، خیلی کم است و اگر چنین قوایی در دسترس باشد، بستن خود قرارداد بیهوده است. اما اگر صادقانه به مفادش عمل شود، ممکن است مناقشات و اصطکاکات سابق طرفین را تقلیل دهد، گرچه توفیق در اینباره (جلوگیری از اصطکاکات آتی) باز هم موکول به این خواهد بود که ما آنچه را که مطلوب روسهاست و سابقاً حاضر نبودیم، بیکشمکش به آنها تسلیم کنیم، اکنون صادقانه و بیچونوچرا در اختیارشان قرار دهیم. تازه این هم زیاد بد نیست، اما چیزی به امنیتمان در هندوستان نمیافزاید. پیل گرسنهای را که در صدد ورود به مزرعهی سیبزمینی است، با چسباندن طغرائی زرنگار به دمش (حاکی از قدغنبودن ورود به مزرعه) نمیتوان از رسیدن به هدفش بازداشت... دفاع از هند هم وضعی مشابه دارد: حفظ تمامیت ارضی هندوستان و پاسداری از منافع بریتانیا در آن سرزمین، نه از دست سربازان مسلح ساخته است و نه از ورقپارههایی که مواد پیمانهای سیاسی روی آنها نوشته شده است! خیلی میترسم که اگر قرارداد روسیه و انگلستان (دربارهی تقسیم ایران به مناطق نفوذ) برای شور و مباحثه تسلیم مجلس عوام گردد، وظیفهی ادوارد گری[2] در دفاع از چنین قراردادی بسیار سخت و دشوار باشد، زیرا رجال سیاسی ما خود میدانند که روسیه از همان تاریخ که ایران صاحب رژیم مشروطه شد، کمر به انهدام این رژیم و ازبینبردن مجلس و سایر نهادهای پارلمانی بسته است. مخالفان ادوارد گری به او حمله خواهند کرد که چرا سیاست حکومت خود را در ایران عوض کرده و همدست روسهای ضد مشروطه شده است. از آن طرف کرزن[3] و پرسی[4 هر دو بر سر حکومت لیبرال انگلستان نعره خواهند کشید که مصالح گرانبهای انگلستان را در آسیا فدای همکاری نزدیک با روسها کرده است.
از نظر هیئت حاکمهی کنونی ما، ایران سوراخ مزاحمی است در نقشهی آسیا که حتی ارزش پشت جلد روزنامهی تایمز را ندارد. عقیدهی گری ظاهرا این است که اگر میشد به نوعی توافق حقیقی با روسیه رسید، فداکردن ایران در این راه بهایی است که میشود پرداخت و از معامله راضی بود. اما من بر این عقیدهام که دولت بزرگی مثل انگلستان حق ندارد روشی چنین پست و ظالمانه، حتی در قبال یک دولت کوچک، اتخاذ کند.
تصور میکنم ادوارد گری وزارت خارجه را خیلی خوب اداره میکند و رئیسی برازنده برای همهمان است. ولی قاعدتاً باید خیلی خسته و کوفته شده باشد. خود من هم از شغل فعلیام خسته شدهام، گرچه دلایلی که برای این خستگی دارم، به پای عواملی که مافوقم را در لندن خسته کرده است، نمیرسد. معالوصف آرزو دارم که مقام فعلیام را هرچه زودتر به دیگری تحویل دهم و خود به انگلستان بازگردم.
منابع:
1. نامههای خصوصی سر سیسل اسپرینگ رایس، وزیرمختار انگلیس در دربار ایران در عهد سلطنت مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه، ترجمه جواد شیخالاسلامی، تهران: اطلاعات، ۱۳۷۵.
2. سر ادوارد گری، وزیر وقت امور خارجه بریتانیا
3. لرد جرج کرزن، نایبالسلطنه پیشین هند، وزیر امور خارجه بعدی بریتانیا و از بانیان اصلی قرارداد ۱۹۰۷
4. کنسول وقت بریتانیا در ایالات فارس، لرستان و خوزستان