تحولات هنجاری در پوشش زنان؛ ورود به مرحله جبر هنجاری معکوس


در دهههای گذشته، «پوشش باحجاب» به عنوان هنجار غالب در فضای عمومی جامعه ایران تلقی میشد. هنجارهای اجتماعی، مجموعهای از انتظارات و قواعد رفتاری هستند که افراد برای کسب پذیرش اجتماعی، به رعایت آنها ملزم میشوند. در آن دوره، پایبندی به حجاب نه تنها نشانه تبعیت از ارزشهای دینی و فرهنگی جامعه بود، بلکه عاملی کلیدی برای همسویی فرد با انتظارات جمعی و دستیابی به مقبولیت اجتماعی به شمار میرفت.
با این حال، در سالهای اخیر، شاهد تغییرات قابل توجهی در فشارهای اجتماعی مرتبط با پوشش هستیم. در برخی مناطق شهری و به ویژه در فضای مجازی، الگوهای جدید پوشش نظیر «بیحجابی» یا «بدحجابی» به تدریج جایگزین هنجار ایرانی اسلامی شدهاند. این تحول باعث شده که فردی که تمایل به رعایت پوشش کامل و باحجاب دارد، در معرض نگاههای انتقادی، تمسخر یا قضاوتهای اجتماعی قرار گیرد. این پدیده نوعی «فشار اجتماعی معکوس» را شکل داده و نشانهای است از حرکت به سمت تبدیل بیحجابی به یک «جبر هنجاری» جدید.
تحلیل عوامل این دگرگونی نشان میدهد که چندین عامل اجتماعی، فرهنگی و رسانهای در این روند مؤثر هستند. شبکههای اجتماعی و رسانهها با ارائه الگوهای سبک زندگی متفاوت، از جمله زندگی بدون حجاب، نقش قابل توجهی در تغییر نگرشها و هنجارهای اجتماعی داشتهاند. از سوی دیگر، تجربه نسلی و برداشت جوانان از حجاب نیز مؤثر است؛ بخش قابل توجهی از نسل جوان، حجاب را نه به عنوان یک انتخاب آگاهانه، بلکه به عنوان یک «الزام قانونی» میبینند، امری که ممکن است واکنشهای معکوس و گرایش به سمت هنجارهای مخالف را افزایش دهد. علاوه بر این، تمایز اجتماعی و هویتیابی گروههای مختلف، بیحجابی را به عنوان نماد مدرنیته، نوگرایی یا دوری از سنت معرفی کرده است. ناکامی نهادهای اجتماعی از جمله خانواده، مدرسه و رسانههای رسمی در درونیسازی ارزشهای بنیادین مرتبط با حجاب، یکی دیگر از دلایل تسهیل این تغییر هنجاری به شمار میرود.
پیامدهای این تغییر هنجاری و ظهور جبر هنجاری بیحجابی، در سطح فردی و اجتماعی مشهود است. در سطح فردی، دختران و زنانی که همچنان به حجاب کامل پایبند هستند، ممکن است در محیطهایی که بیحجابی غالب است، احساس بیگانگی، انزوا یا فشار روانی کنند. در سطح اجتماعی، جامعه با پدیده «دوگانگی ارزشی» مواجه میشود؛ به این معنا که ارزشها و قوانین رسمی با هنجارهای نوظهور در فضای عمومی همخوانی ندارند. در نهایت، در صورت تثبیت این روند، بیحجابی میتواند به یک جبر هنجاری تبدیل شود، به طوری که افراد حتی اگر به لحاظ درونی با آن همسو نباشند، تحت فشار اجتماعی ناگزیر به پذیرش آن خواهند شد.
این تحولات نشان میدهد که هنجارهای اجتماعی و جبر هنجاری، همواره در تعامل با تغییرات فرهنگی، رسانهای و نسلی هستند و دگرگونی آنها میتواند تأثیر عمیقی بر رفتار فردی و نظم اجتماعی داشته باشد.
با این بیان، باید توجه داشت که بسیاری از موارد بدحجابی و بیحجابی، لزوماً ناشی از نارضایتی فرد از دین، قوانین یا ارزشهای اجتماعی نیست. در بسیاری از موارد، افراد تحت فشار اجتماعی و توقعات محیطی قرار میگیرند و برای همسویی با هنجارهای غالب یا اجتناب از قضاوت و سرزنش جامعه، سبک پوشش خود را تغییر میدهند. به عبارت دیگر، این رفتارها بیشتر محصول «جبر هنجاری» و ضرورت همسویی با انتظارات جمعی است تا مخالفت واقعی با اصول دینی یا فرهنگی.
حال برای مدیریت این روند، تقویت آموزش و فرهنگسازی در خانواده و مدرسه، ترویج محتوای رسانهای مثبت و متناسب با نسل جوان، ایجاد فضای گفتگو بین نسلها، حمایت اجتماعی از افرادی که به هنجارها پایبندند و پایش مستمر تغییرات هنجاری ضروری است. چنین اقداماتی میتواند از تبدیل هنجارهای ارزشمند به فشارهای اجتماعی منفی جلوگیری کند و انسجام اجتماعی و سلامت روانی افراد را حفظ نماید و این امر باید هرچه سریع تر و با قدرت هرچه تمام تر اجرائی شود تا به مرحله تثبت این جبر هنجاری نرسیم.