تحلیل سیاست شناختی الگوی مدیریت بحران رهبری در جنگ 12 روزه
به گزارش خبرنگار گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، بیگمان نقش محوری رهبر معظم انقلاب اسلامی در مدیریت بحران جنگ دوازده روزه، نمونهای بینظیر از تلفیق حکمت عملی با نظریههای پیشرفته علوم سیاسی در عرصه رهبری بحران بود. ایشان با بهرهگیری از مبانی فقه حکومتی و درک عمیق از روابط بینالملل، توانستند شوک اولیه ناشی از تهاجم دشمن را به فرصتی تاریخی برای نمایش اقتدار جمهوری اسلامی تبدیل نمایند. این نقش آفرینی استراتژیک که بر پایه نظریه امت و امامت استوار بود، نه تنها معادلات منطقهای را دگرگون ساخت، بلکه الگویی جدید از رهبری بحران در عرصه جهانی ارائه نمود.
مبتنی بر نظریه رهبری متحول کننده در علوم سیاسی، ایشان با ایجاد تغییر بنیادین در درک عمومی از تهدید، بحران را به محملی برای ارتقای سرمایه اجتماعی نظام تبدیل کردند. در این چارچوب، بیانات حکیمانه رهبری که بر اساس قاعده نفی سبیل در فقه استوار بود، موجب شکلگیری نوعی همبستگی وجودی میان آحاد ملت گردید. این پدیده که در ادبیات سیاسی از آن به عنوان انقلاب پارادایمی یاد میشود، موجب شد دشمن در اوج پیروزیهای ظاهری، خود را در گرداب شکست استراتژیک گرفتار ببیند.
بر مبنای نظریه بازیها در روابط بینالملل، رهبری با طراحی سناریویی مبتکرانه، اقدام به تغییر قواعد بازی به نفع جمهوری اسلامی نمودند. ایشان با به کارگیری هوشمندانه اصول «بازدارندگی انعطافپذیر» و «پاسخ نامتقارن»، دشمن را در محاسبات خود دچار سردرگمی ساختند. این راهبرد که ریشه در آموزههای حکمت متعالیه درباره قدرت در ضعف دارد، موجب شد تا ورق جنگ به شکلی غیرمنتظره و کاملاً به نفع ملت ایران برگردد.
رهبری با تمسک به اصل «التدرج» در فقه سیاسی، فرآیند خروج از بحران را در سه مرحله «مقاومت فعال»، «ابتکار عمل» و «تنظیم جدید نظم منطقهای» طراحی نمودند. این مدل سهبعدی که از آن میتوان به عنوان «مثلث طلایی مدیریت بحران» یاد کرد، نمونهای کمنظیر از تلفیق مبانی دینی با علوم سیاسی مدرن محسوب میشود. در این الگو، هر اقدام نظامی با پشتوانهای از محاسبات دقیق سیاسی و مبنای مستحکم شرعی همراه بود.
بر اساس نظریه ساختاربندی گیدنز در جامعهشناسی سیاسی، رهبری با ایجاد هماهنگی بین ساختارهای رسمی و غیررسمی نظام، شبکهای یکپارچه برای مدیریت بحران ایجاد نمودند. این نگاه سیستمی که از آن به مدل حکمرانی شبکهای بحران تعبیر میشود، توانست ظرفیتهای پنهان نظام را در میدان عمل آزاد سازد. چنین رویکردی موجب شد تا دشمن علیرغم برخورداری از برتری تسلیحاتی، در میدان واقعی با شکست مفتضحانهای روبرو گردد.
مطابق با تئوری کنش ارتباطی هابرماس، رهبری با ایجاد گفتمان جدیدی در عرصه بینالملل، روایت غالب دشمن از جنگ را به چالش کشیدند. این گفتمانسازی که بر مبنای حقوق ملتها در دفاع مشروع در فقه بینالملل اسلامی استوار بود، موجب مشروعیتزدایی از اقدامات تجاوزکارانه دشمن گردید. در این فرآیند، ایشان با بهرهگیری از سرمایه نمادین نظام، موفق به ایجاد ائتلافی گسترده در حمایت از مواضع جمهوری اسلامی شدند.
رهبری با الهام از نظریه امنیت هستیشناختی در روابط بینالملل، ضمن تأمین امنیت عینی جامعه، به تحکیم امنیت ذهنی ملت ایران همت گماردند. این رویکرد جامع که از آن به امنیتسازی وجودی تعبیر میشود، ریشه در فلسفه سیاسی اسلام دارد. چنین نگاهی موجب شد تا جامعه ایرانی در بحرانیترین شرایط، نه تنها دچار هراس نگردد، بلکه با روحیهای مضاعف به استقبال چالشها برود.
در نهایت، مدل مدیریت بحران رهبری در جنگ دوازده روزه را میتوان نمونهای کامل از حکمرانی تمدنی دانست که در آن ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی در چارچوبی منسجم و بر مبنای حکمت دینی سامان یافته است. این الگو که قابلیت تعمیم به سایر بحرانهای بینالمللی را دارد، میتواند به عنوان مدلی بومی و الگویی متعالی در تقابل با نظریههای غربی مدیریت بحران مورد توجه مراکز علمی و حوزوی قرار گیرد.