بازخوانی منشور وحدت و برادری؛
وحدت هابیل و قابیل !
حامد عبداللهی
چندی پیش یکی از ورشکستگان سیاسی، درپی بازگرداندن آّب رفته به جوی به صحیفه حضرت روح الله متوسل شد تا پس از این همه سال که از غرب و شرق عالم و تمدن های شریف! آن سوی آبی سخن ساخته بود، بیانی از آن معمار کبیر انقلاب بیابد و در تایید حال فعلی اش دم از امام بزند و خودی باز یابد که نگرفت و کسی هم وقعی ننهاد و گذشت.
اما دوباره عضوی دیگر از مجمعی که نفسش به دود فتنه آلوده است و در کوران فتنه انگیزی به صرافت بیانیه گروهکی افتاده بود و پس از فصل الخطاب رهبری ، باز هم دست از جنایت حمایت از شورش و فتنه گری در ساحت انقلاب و جمهوری اسلامی برنداشت، این حربه زنگار گرفته چپ گرایان را به دست گرفته تا در سوگ از دست دادن چند کرسی، شیون واماما! سردهد!
مجالی نیست که داستان پر عبرت صحابیان و منافقان را به حکایت بنشینیم که چگونه می شود صحابی پا به رکاب روزی بی بصیرت شود و منافقی صاحب منصب، اما کنایه کافی است که نشانی آن همه اطرفیان منافق را باید از قرآن پرسید که ناگهان کجا رفتند و آن صحابی و آقازاده هاشان چرا به تقسیم عادلانه بیت المال معترض شدند؟ و جمل نشینان از کدام خانه برخاستند؟
این که منشوری بدین تابناکی و روشنی، دست آویز کسانی شود که باید امروز انگشت به دهان و توبه کنان باشند و زبان در نیام کشند و اشک و انابه به درگاه خدا و طلب بخشش از امت خمینی که با چه پلیدانی هم داستان شدند و نعره تشویق اربابان آمریکایی را هم درآوردند، جای تعجب نیست و نه مگر قرآن در برابر مفسر قرآن آراستند و نه مگر بودند الَّذینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضینَ ؟
گویا رأفت اسلامی، و سیاست جذب حداکثری، معدودی را به خود مهم بینی انداخته که با صدای بلند اقرار کنند که نه تنها پشیمان نیستند که وقیحانه سرتا پای نظام مقدس جمهوری اسلامی را می خواهند به نقد گستاخانه بکشند و به بهانه اختلاف سلیقه ای که با مجموعه ای دولتی دارند همه حزب الله و فرزندان انقلابی روح الله را با واژگانی ناشایست بنوازند و در پشت این واژگان، عقده های بیست ساله را واگویند.
بالاخره دفع حداقلی مصداق هم دارد و کسی را که اصراردارد دفع شود نمی توان دفع نکرد!
اما منشور برادری چیست و چه پیامی دارد؟
حضرت امام در پاسخی نصیحتگرانه به نامهای احساساتی، در تاریخ 10/ 8/67 تذکراتی دادهاند که به راستی منشوری از اصول سیاسی و مبانی سیاست ورزی جناحی در انقلاب و نظام است.
این نامه را کسی نوشته که حال آن دوره اش به یک انقلابی می ماند که از هضم رفتارهای هوشمندانه و وحدت گرایانه رهبر انقلاب، عاجز مانده و چون معتقد به ولایت فقیه بوده از آن حضرت راهنمایی خواسته اما امام خمینی نیز همچون برخی دیگر موارد لازم دیده اند که سخنی را برای همیشه تاریخ انقلاب، صادر کنند تا راهگشای همیشه باشد.
ایشان با طبیعی دانستن اختلاف نظر فقها و علما در مسایل گوناگون از دیرباز تا کنون به تفاوت زمانی دوره جدید و قدیم میپردازند و میفرمایند:« از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهاى علمى آن هم عربى ضبط مىگردید، قهراً تودههاى مردم از آن بی خبر بودند و اگر با خبر هم مىشدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبهاى نداشت ... اما امروز با کمال خوشحالى به مناسبت انقلاب اسلامى حرفهاى فقها و صاحبنظران به رادیو و تلویزیون و روزنامهها کشیده شده است، چرا که نیاز عملى به این بحثها و مسائل است».
امام با این بیان که « حال آیا مىتوان تصور نمود که چون فقها با یکدیگر اختلاف نظر داشتهاند- نعوذباللَّه- خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کردهاند؟ هرگز! » ، مهمترین مسئله را « ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه » میدانند و تصریح میکنند که اگر بعضى از مسائل در زمانهاى گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید براى آن فکرى بنمایند.
نکته بعدی لزوم باز ماندن باب اجتهاد در حکومت اسلامی است که در توضیح آن میفرمایند: « طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مىکند که نظرات اجتهادى- فقهى در زمینههاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که براساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزى کند که وحدت رویّه و عمل ضرورى است »
اینجاست که امام، "اجتهاد مصطلح در حوزهها" را کافى نمیدانند و معتقدند تشخیص مصلحت جامعه و شناسایی افراد صالح و داشتن بینش صحیح و قدرت تصمیمگیری برای اجتهاد در مسائل اجتماعی و حکومتی و اداره جامعه لازم است .
اما مرز اختلاف نظر و موضع با سست کردن و تخریب نظام چیست؟ امام این مرز را مبانی و اصول انقلاب میدانند و در عین حال در پاسخ به نامه مذکور مینویسند : « این مسئله روشن است که بین افراد و جناح هاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسى است ولو اینکه شکل عقیدتى به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید مىنمایم.»
امام خمینی سپس برخی از اصول انقلابی مشترک را برمیشمارند : «آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براى کشور و مردم مىسوزد و هر کدام براى رشد اسلام و خدمت به مسلمین طرح و نظرى دارند که به عقیده خود موجب رستگارى است. اکثریت قاطع هر دو جریان مىخواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو مىخواهند سیطره و شرّ زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند. هر دو مىخواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان، زندگى پاک و سالمى داشته باشند. هر دو مىخواهند دزدى و ارتشا در دستگاههاى دولتى و خصوصى نباشد، هر دو مىخواهند ایران اسلامى از نظر اقتصادى به صورتى رشد نماید که بازارهاى جهان را از آنِ خود کند، هر دو مىخواهند اوضاع فرهنگى و علمى ایران به گونهاى باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوى مراکز تربیتى و علمى و هنرى ایران هجوم آورند، هر دو مىخواهند اسلامْ قدرت بزرگ جهان گردد»
امام، اختلاف سلیقه در رسیدن به اهداف گفتهشده را روبنایی دانسته و خطاب به دوجناح ، تذکر میدهند که موضعگیریها باید به در عین حفظ اصول اسلام براى همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابى خود و مردم علیه سرمایه دارى غرب و در رأس آن امریکاى جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین الملل و در رأس آن شوروى متجاوز باشند، ذرهاى از سیاست «نه شرقى و نه غربى جمهورى اسلامى» عدول نشود که اگر ذرهاى از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامى راست کنند، توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمىکند. با کمال دوستى مراقب امریکاى جهانخوار و شوروى خائن به امت اسلامى باشند، مردم را هوشیار کنند که درست است که امریکاى حیلهگر دشمن شماره یک آنها است ولى فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروى شهید گشتهاند، از حیله گریهاى این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروى به خون اسلام و استقلالشان تشنهاند.
رهبر فقید انقلاب،پس از اتمام حجت در باره تذکراتشان و تاکید بر شعار راهبرد " نه شرقی نه غربی" در هشداری اخلاقی، نقش حب نفس را در اختلافانگیزی یادآور میشوند و تنها راه مبارزه با آن را ریاضت، معرفی میکنند.
امام سپس در بیانی شفاف، فرق انتقاد سازنده و تخریب را بیان میکنند: « انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مىشود. انتقاد اگر بحق باشد، موجب هدایت دو جریان مىشود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّاى از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطى و جریانى است. اگر در این نظام کسى یا گروهى خداى ناکرده بىجهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.»
امام بزرگوار در ادامه، تالیف قلوب و تلاش برای زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع را موجب رضایت خدا و خدمت به یکدیگر برمیشمرند اما تصریح میفرمایند: « باید از واسطههایى که فقط کارشان القاى بدبینى نسبت به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آنقدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسى از اصول تخطى مىکند، در برابرش قاطعانه بایستید »
امام همچنین خاطرنشان میکنند که مسئولان بالای نظام، هرگز از اصول، عدول نکردهاند و در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است و باید با تبادل افکار و اندیشههاى سازنده مسیر رقابتها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفریط، پاک کرد.
حضرت امام خمینی در پایان سفارش میکنند: « کشور ما در مرحله بازسازى و سازندگى به تفکر و به وحدت و برادرى نیاز دارد. خداوند به همه کسانى که دلشان براى احیاى اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- و نابودى اسلام امریکایى مىتپد، توفیق عنایت فرماید »
به روشنی میتوان طبیعی بودن اختلاف نظر فقهی، اختلاف روش و سلیقه سیاسی و آزاد بودن اظهار آن، وحدت رویه و عمل در حکومت، لزوم ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه و باز بودن باب اجتهاد در حکومت اسلامی، اشتراک نظر دو جناح زمان حضرت امام و تایید آنها، عدم عدول از سیاست نه شرقی نه غربی، ریاضت نفس برای از بین بردن حب نفس، حفظ خشم و کینه انقلابی علیه استعمار، درستی انتقاد سازنده و باطل بودن تخریب، برخورد قاطع با کسی که از اصول، تخطی کند و احیای اسلام ناب و نابودی اسلام آمریکایی را از محورهای این پاسخ ارزشمند امام عزیز برشمرد.
اکنون به مناسبت این که این منشور نورانی، به بهانه حوادث پس از انتخابات مورد توجه طیفخاصی از جریانات سیاسی قرار گرفته، بد نیست رفتار این طیف در انتخابات را یک بار دیگر مرور کنیم؛
آغاز زودهنگام و پرحجم تبلیغات مثبت و منفی برای انتخابات، شایعه سازی توهم تقلب در انتخابات، پیش از برگزاری، ارسال نامه گستاخانه به رهبری و اعلان هیجانات خیابانی ، اعلام برگزیدگی پیش از پایان رای گیری و شمارش کامل آرا، عدم تمکین به رأی اکثریت در قالب بیانیههای ساختارشکن و فرار از قانون، تحریک افکار عمومی برای شورش خیابانی، هماهنگی کامل و تمام با رسانههای بیگانه و استعماری، دروغپردازی درباره تعداد کشتگان فتنهها و تخریب چهره نظام نزد افکار عمومی جهان در کنار تخریب ناجوانمردانه دولت نهم و تولید انواع برنامههای منفی و سلبی برای تبلیغات.
این همه تنها عنوان خیانتهای بیشماری است که بروز یکی از این جرمها در زمان حیات امام خمینی ذنب لا یغفر بود و ممکن نبود از خشم انقلابی آن مرد الهی در امان بماند.
امروز دستهای از متهمان در بازداشت، به سخنانی معترف هستند که حیرت موافقان و مخالفان را برانگیخته و دستهای نیز از رأفت نظام بهرهمندند اما بیشرمانه به نقشههای خاکستری خود ادامه میدهند و دستهای دیگر هم هستند که محترمانه از کشور خارج شده و در دامن دوستان غربی معلوم نیست در حال کشیدن چه نقشهای برای آینده هستند؟
به راستی، تاریخ در باره این سیاستباختگان چه خواهد گفت؟
اما یک پرسش اساسی؛ چه نسبتی بین توهمات مخملبافانه حضرات و منشور روشنی بخش امام عزیز وجود دارد؟ آیا بیشرمی نیست که به جای توبهنامه نوشتن و ریاضت کشیدن و انابه به درگاه الهی و عذر تقصیر به حرم خمینی بردن، از وحدت و برادری سخن به میان میآید؟ کدام برادری؟ قد کوتاه خود را در برابر حکومت اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه علم کردهاند و اکنون که از جوشو خروش کاریکاتوری آبی گرم نشده و آبروی نداشته از جوی برنگشته، چون کودکی بیادب که از تادیب پدر گریخته به جای تنبّه، زبان درازی میکند!
هان! چه شده که آقایان، یاد ایام کردند؟ نام امام را میبرند و کنایه میزنند که نظام باید چه کند؟ نیازی به این همه ایما و اشاره نیست . همه می دانند که نقشه دشمن ضربه زدن به ولایت فقیه این یادگار بی بدیل خمینی کبیر بود و چه ذلیلانه عدهای نقش پیشقراولی لشکر بیگانه را بازی کردند!
خردهحسابها و دلخوریهای سالیان مانده در تاریکخانه دلهای بیمار، ناگهان چرکین شده و سرباز کرده است؟!
کدام برادری؟! کدام اصل انقلابی مانده که این طیف مسئله دار در طول این سالیان آن را به چالش نکشیده باشد؟ کجاست استعمارستیزی؟ کجاست پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد؟ کجاست خشم انقلابی و آرمان خواهی انقلابی در فلسطین و لبنان؟ هشت سال دولت "اصطلاحات دو پهلو" گذشت و هیچ مقدسی نماند که پامال نشده باشد از چاپ کاریکاتور امام و دیگر بزرگان گرفته تا نفی و تمسخر نظریه ولایت فقیه و بیحرمتی نسبت به دین و شخصیتهای مذهبی.
اما یک پرسش دیگر! چرا آن گاه که کام، به طعم قدرت، شیرین بود و چماق پیام دوم خرداد(!) بر سر هر دلسوزی میتازید، برادری و وحدت از یاد رفته بود؟ حال که اسب جاه، رکب خورده و تیرهای فتنه به سنگ، ندای منافقانه وحدت به گوش میرسد؟ آیا باز برای چه کاری و چه نقشهای نیاز به فرصتسازی است؟ 903/ی701/ح
ارسال نظرات