شهیدی که سیلی ناحق خورد اما خم به ابرو نیاورد
هرکه بامش بیش برفش بیشتر
فرماندهان با هرکس رفیقتر بودند کارهای سختتر را به آنان میسپردند، یکی از سرداران دفاع مقدس با فرمانده آن زمان سپاه آقای رضایی، خیلی رفیق بود و نقل میکرد وقتی عملیات داشتیم، نقشه را پهن میکردند یا به دیوار نصب میکردند و بین لشکرها کارها را تقسیم میکردند، به من که رفیقش بودم، بدترین و بی امکاناتترین قسمت را، آنچه که قطعاً قتلگاه بود میدادند.
گذشت از سیلی ناحق بدون حتی یک اخم
یکبار کار ما با شهید«جلیل گندمکار» شوخی جدی شد، وسط شوخی و جدی، جدی زدم توی گوش این شهید، حال آنکه هم قدش از من بلندتر بود هم هیکلش درشتتر و هم زورش بیشتر بود.
من این صحنه اصلاً یادم نمیرود، ایشان اخم هم نکرد، چه برسد به اینکه تلافی کند، این شخص در سال 65 نه اینکه یک انسان چهل ساله باشد، بلکه یک نوجوان پر از غرور بود که به خاطر سیلی ناحقی که زدم اخم هم نکرد، ببینید عشق خدا که میآید چطور روی غرایز انسان اثر میگذارد، حتی اخم هم نمیکند یعنی جلو عکسالعمل ذاتیاش را میگیرد.
صورت اناری بدون بخل
شوخی بود ولی بخل نبود، اینکه چیزی را فقط برای خود بخواهند نبود، چند تا از دوستان جلوی وانتی که داشت برای بچههای لشکر انار میبرد خرمشهر کمین گذاشتند و چرخش را پنچر کردند، بنده خدا مجبور شد وانت را بگذارد برود و چرخ بیاورد.
همه انارها را از وانت پایین آورده و وانت را خالی کردند، انارها را بردند داخل انباری که از قبل آماده کرده بودند.
میروم تا جوانهای دیگر راحتتر زندگی کنند
شهید دوازده سالهای یک نوار پرکرده به عنوان وصیتنامه و رفته است به جبهه، انگیزه را نگاه کنید، ببینید در این وصیت نامه چه میگوید: پدرم، مادرم، میروم تا جوانهای دیگر، کوچکترها وقتی به سن جوانی رسیدند راحتتر زندگی کنند، در این هیچ چیزی نیست غیر از خدا، یعنی اینکه تمام وجودش خداست.
دعوا سر جارو کردن حسینیه
بنده در اولین ورودم به این فضا وقتی با بچههایی که قرار بود اعزام شویم نشستیم داخل اتوبوس که برویم ایستگاه راه آهن، فهمیدم فرهنگ این اتوبوس با فرهنگ همین خیابانی که از آن عبور میکنیم زمین تا آسمان متفاوت است، چون اغلب تلاش میکنند که بغل دستی بنشیند و اینها بایستند، اغلب چنین بود و این خیلی با زمان حال فرق دارد.
اولین باری که پا گذاشتم به حسینیه پشت خط، بچهها رفته بودند خط و زیاد کسی نمانده بود، هفت هشت نفر از دوستان بودند دیدم دو تا از دوستان که یکی شهید و دیگری الان جانباز است دارند سر جارو زدن دعوا میکنند.
این صحنه را که دیدم فهمیدم بساط اینجا ،بر عکس آموزههایی است که در شهر آموختیم، دعوا سر کار کردن است، تا الآن به ما یاد داده بودند که دعوا کنید که جارو را خواهر و یا برادرت بزند و تو بپیچان، جاروی همه جا را کشیده بودند، مانده بود در گاه و جاهایی که خیلی خاک داشت دیدم، دارند دعوا میکنند سر جارو زدن دارند جارو را میکشند ، آیا اخلاق زمان جنگ الآن قابل پیاده شدن نیست؟
انگیزه شهادت ردانی پور چه بود
شهید ردانی پور سه روز قبل از شهادتش یک متنی برای خدا حافظی نوشته است، میگوید دیگر وقت رفتن است دغدغه من این است که مبادا ثواب شهادت، در انگیزه عروج من برای جهاد فی سبیل الله خلل ایجاد کند یعنی به خاطر شهادت هم نمیرود،حالا ما سؤال میکنیم که:
آقای ردانی پور 26، 27 ساله که الآن در اوج غرایز هم هستی، طلبه هم هستی و اگر برگردی به شهر جایگاه مناسبی خواهی داشت، تو برای شهادت هم نمیروی؟ یعنی حاضری الآن پودر بشوی، بهشتی هم نباشد، از چه چیزی لذت میبری که اینطور به خط میزنی؟ میگوید از این لذت میبرم که امنیتی را، آرامشی را میتوانم برای نسل بعدی ایجاد کنم.
الهی نامه شهید ناصرالدین باغبانی
شهید ناصرالدین باغبانی متولد 1346 متولد قم دانشجوی دانشگاه امام صادق که در صحبتهایش میگوید از دانشگاه امام صادق رفتم به دانشگاه امام حسین.
مقام رهبری راجع به نوشته های شهید باغبانی میفرماید نوشتههای این شهید عزیز را مکرراً خواندهام و هر بار بهره و فیض تازه ای از آن گرفتهام.
این قسمتی از مناجات این شهید نوزده ساله با خداست:
الهی به عشق تو دلبستهام الهی این تو بودی که عاشق من بودی نه اینکه من در به در و کوچه به کوچه به دنبال عشق تو باشم
الهی تو بودی که مرا کشاندی کمند عشق را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم بردی و چه نیکو شرابی بود
و من هنوز از لذت آن شراب مستم اولین جرعه آنرا که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم و این بار تو بودی که ناز میکردی و مرا سر میگرداندی
اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیالهام را پر نمیکنی پیاله خود میشکنم و متاعم را به آتش میکشم تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حسرت به دهان بگزی
به آهی گنبد خضرا بسوزم جمله سر تا پا بسوزم /بسوزم یا که کارم را بسازی چه فرمایی بسازم یا بسوزم.
شایان ذکر است، این سخنرانی به صورت مستقیم از مسنجر الفور پخش میشد. /995/ت302/ن