۱۶ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۳
کد خبر: ۱۵۹۳۰۵
لحظه‌های ماندگار(58)؛

افتخار نوجوان چهارده‌ساله‌ به مجروحیت در راه اسلام

خبرگزاری رسا ـ یکی از روحانیان رزمی تبلیغی گفت: در آن جمع رفتیم تا نیروها را با آمبولانس انتقال دهیم، یک نوجوان سیزده چهارده‌ساله‌ای بود، این جوان تمام بدنش مجروح شده بود، من باهاش صحبت کردم و گفتم ناراحت نیستی، گفت نه من افتخار می‌کنم که در خدمت اسلام هستم.
روحانيت و دفاع مقدس

حجت‌الاسلام شکرالله توحیدی‌نیا، از روحانیان رزمی تبلیغی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری رسا به بیان خاطراتی از دوران حضور خود در صحنه‌های انقلاب و جنگ تحمیلی پرداخت و گفت: پس از مدتی در جریان جنگ اعلام درخواست نیرو کردند، روحانیان نیز در این عرصه حضور یافتند که یکی از نتایج حضور آنان تقویت روحیه رزمندگان بود، نزدیک به سه سال در کردستان و منطقه غرب مستقر شدم و در ستاد اعزام مبلغ به مناطق جنگی فعالیت می‌کردم و پیش از آن در هنگام جنگ تحمیلی در حوزه علمیه رسائل و مکاسب می‌خواندم.

در واحد ستاد اعزام مبلغ روحانیان مبلغ را در قالب گروه‌های 50 و صد نفره به کمک سازمان تبلیغات به منطقه اعزام می‌کردیم، از آن زمان خاطرات خوبی دارم و حوادث مختلفی را شاهد بودم به عنوان مثال در حضور در مناطق جنگی همچون پادگان لشکر 28 بارها مورد بمباران قرار گرفتیم و بسیاری افراد در آن مکان مجروح شدند.

یکی از این خاطرات به یاد ماندنی در زمانی بود که به سمت مریوان می‌رفتیم، از کنار باغی به نام شیخ عثمان می‌گذشتیم، در کنار این باغ یک بخشداری بنا شده بود که شبی پر مخاطره را در آن‌جا گذراندیم، آن‌جا محاصره شد و نزدیک بود که به ما حمله‌ای شود، اما قضیه به خیر گذشت.

بمباران شدن رزمندگان در حال نوحه‌خوانی

از میان سه سال حضور در جبهه نزدیک به 7 ماه در شمال غرب حضور داشتم، یک تابستان را نیز در ستاد جنگ‌زده‌ها فعالیت کردم، در کردستان در سومار، نفت‌شهر هم حضور داشتم، یکی از خاطره‌های تلخ من مربوط به حضور نیروهای تازه وارد به جبهه بود، آنان مشغول نوحه خواندن بودند که هواپیماهای دشمن بمباران شدیدی بر روی نیروها انجام دادند، بسیاری از رزمندگان تازه‌وارد در آن‌جا به خاک و خون کشیده شدند.

در آن جمع به دنبال انتقال دادن مجروحان بودم، در آن هول و ولا با جوان سیزده چهارده‌ساله‌ای که جزو مجروحان بود برخورد کردم، این جوان تمام بدنش مجروح شده بود و جای سالم باقی نمانده بود، من با او صحبت کردم و گفتم ناراحت نیستی، با غرور گفت نه من افتخار می‌کنم که در خدمت اسلام هستم.

امام دستور دفاع از اسلام را داده است

در خط مقدم خسروی برای نماز می‌رفتم، با جوانی سیزده‌ساله هم‌کلام شدم، می‌گفت من از باختران آمدم، به وی گفتم شما در این سن کم مدرسه را رها کردی، گفت بله، چون امام به ما گفته بیا من هم آمدم، آمدم و تا جنگ تمام نشود بازنمی‌گردم، او هم با این سن کم روحیه شاد و جدی‌ای داشت، می‌گفت امام فرموده دفاع از اسلام لازم است.

همچنین من از ابتدای درگیری‌های قم در جریان توهین به حضرت امام(ره) پیش از واقعه 19 دی حضور داشتم، علما در این روز تصمیم به راهپیمایی سکوت گرفتند، طلبه‌ها با راهپیمایی سکوت به منزل علما رفتند، ابتدا به منزل مرحوم آیت‌الله گلپایگانی رفتیم، ایشان سخنرانی کردند و این جریان را محکوم کردند.

خاطره‌ای واقعه 19 دی‌ماه

پس از آن به منزل حضرت آیت‌الله نوری همدانی آمدیم و ایشان نیز این جریان را محکوم کردند، همچنین در دفتر مدرسه امیرالمؤمنین(ع) آیت‌الله مکارم شیرازی سخنرانی کردند، جلوی بانک صادرات چهارراه بیمارستان، گروهی از کماندوهای رژیم با لباس شخصی ایستاده بودند و آن طرف کلانتری هم کماندوهای رژیم آماده درگیری بودند.

قبل از این چهار‌راه، مکانی به نام حزب رستاخیز بود که مردم  شروع کردند به شکاندن تابلو آن، از سمتی دیگر هم ساواکی‌های به مردم حمله کردند، بیشتر آنان طلبه بودند و عده‌ای از آنان جزو بازاریان و جوانان بودند و درگیری‌ها شروع شد و واقعه 19 دی اتفاق افتاد، ما با این جمعیت جلو می‌رفتیم تا حدی درگیری‌ها بالا گرفت که برخی‌ها در مدرسه امیرالمؤمنین(ع) پنهان و جمعی نیز در کوچه‌ها متفرق شدند، جمعی از دوستان نیز مجروح ‌شدند و عده‌ای آنان را به بیمارستان سهامیه ‌رساندند، علما نیز از این مجروحان بازدید می‌کردند و این مطلب نیز خاطره‌ای ماندنی در زندگی من شد./914/ت302/ن

ارسال نظرات