۱۶ آبان ۱۳۹۳ - ۲۰:۳۵
کد خبر: ۲۲۹۷۵۵
خاطرات روحانیان رزمنده؛

نگهبان شیعه نائب الزیاره اسرای ایرانی

خبرگزاری رسا ـ نگهبان شیعه اسرای ایرانی گفت: من هر موقع به کربلا و نجف می‏روم شما را یاد می‏کنم، تا این مطلب را گفت همه به گریه افتادند و حال معنوی خاصی حکم‌فرما شد.
محرم در جبهه

حجت الاسلام احمد دهنوی، جانباز و آزاده جنگ تحمیلی، در گفت‏و گو با خبرنگار خبرگزاری رسا به بیان خاطره‏ای از محرم در دوران اسارت پرداخت که تقدیم خوانندگان محترم می‏شود.


در اردوگاه صلاح الدین ایوبی در اردوگاه 20 و 16 در شهر تکریت اسرا در دو ماه قبل از محرم برنامه ریزی کرده تا عزاداری کنند و بعضی از خود فروخته‏ها که در پادگان فعالیت داشتند اسامی این رزمندگانی که برنامه‏ریزی برای عزاداری محرم ‏کرده بودند را به بعثی ها داده بودند.


اول به دو پیرمرد که از همه مسن‏تر بودند به عنوان ریش سفید گفتیم که بروند و پا در میانی کنند. اما آنها رفتند و با تهدید مواجه شدند، یکی از رزمندگان بسیار التماس کرد و او هم با تهدید مواجه شد، به او گفتند که زبان تو را تکه تکه می‏کنیم و آن رزمنده در جواب بعثی خیلی زیبا جواب داد و‏ گفت: من افتخار می‏کنم که زبانم در راه امام حسین(ع) از بین برود این رزمنده سخن را که گفت افسر بعثی آنقدر اعصابش بهم ریخت که با کابل به درو دیوار می‏زد.


آن بعثی به بیرون رفت و نگهبان شیعه‏ای به نام سیدعلی آمد و گفت: شما همه اسیر هستید خانواده‏هایتان همه چشم انتظار هستند کاری کنید که سالم پیش خانوادهایتان برگردید.


سید علی ادامه داد: من هر موقع به کربلا و نجف می‏روم شما را یاد می‏کنم، تا این مطلب را گفت همه به گریه افتادند و حال معنوی خاصی حکمفرما شد.


روز عاشورا در ارودگاه بودیم بعضی از رزمنده‏نماها والیبال و فوتبال بازی می‏کردند؛ اما رزمندگان مخلص در روز عاشوری عزاداری می‏کردند و از دست بعثی‏ها کابل می‏خوردند ولی با اخلاص حسین حسین می‏گفتند.


حجت الاسلام دهنوی در پایان گفت: بعثی‏ها باقی‏مانده شمر و عمرسعد بودند نگهابانان سنی و شیعه عراقی از بعثی‏ها می‏ترسیدند. در اردوگاه‌های عراق، رزمندگان ما حسینی زندگی می‏کردند روزی 5 لیوان آب برای 10 نفر می‏دادند در اردوگاه آنقدر وضعیت خراب بود که ما روزی یک ساعت فقط شپش از بدنمان می‏کشتیم.


بعثی‏ها در خرما پزان عراق، رزمندگان را زیر آفتاب سوزان قرار می‏دادند و اظهار می‏کردند که میکروبی در بدن شما است که با آفتاب باید کشته شود و این بهانه‏ای بود برای شکنجه رزمندگان./978/ت302/س

ارسال نظرات