۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۷
کد خبر: ۲۶۰۵۵۶
خانواده و رسانه(1)

تأملی درباره ابعاد آموزشی برنامه‌های کودک

خبرگزاری رسا ـ ترویج فردگرایی، حذف خانواده، اتکا به عنصر جادو و سحر، ترویج و آموزش روابط جنسی، استفاده از انواع سلاح‌های سرد و گرم و منازعه بر سر قدرت، دور کردن ذهن کودک از واقعیت‌ها و خشونت طلبی، افزایش وابستگی و کاهش استقلال و مسؤولیت پذیری از مهم‌ترین اثرات برنامه‌های کودک غیرایرانی بر کودکانمان است.
تأملی درباره ابعاد آموزشی برنامه‌های کودک کودک کودک تأملی درباره ابعاد آموزشی برنامه‌های کودک

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، برنامه کودک برای سرگرمی است یا آموزش، تفاوتی نمی‌کند که چه جوابی به این سؤال بدهیم مهم این است که اولا بدانیم آیا کودک برای سرگرم شدن سراغ برنامه کودک می‌آید یا آموزش و ثانیا بدانیم که آیا آموزش دیدن یا ندیدن کودک تابع تصمیم ما و برنامه‌سازی ماست یا خیر یعنی اگر ما خواستیم می‌توانیم برنامه‌ی کودک برای آموزش بسازیم و اگر خواستیم برنامه کودک برای صرف سرگرمی و بالاخره این که کودک چه چیز را می‌آموزد و چگونه می‌آموزد و آیا آنچه را ما آموزش می‌دهیم می‌آموزد یا چیستی آموزش او کاملاً وابسته به چگونه آموختن اوست.

 

 تا اواسط دهه‌ی هفتاد، اغلب برنامه کودک‌های خارجی در قالب پویانمایی بودند و اغلب پویانمایی‌های دهه‌ی پنجاه و اوایل دهه‌ی شصت قبل از شروع انقلاب و دفاع مقدس، صرفاً جهت سرگرمی خریداری شده بودند و بُعد آموزشی آن‌ها بسیار کم‌رنگ بود که مواردی نظیر گوریل انگوری، تام و جری، معاون کلانتر، یوگی و دوستان، پلنگ صورتی، تنسی تاکسیدو از این قسم محسوب می‌شوند.

 

این‌ها پویانمایی‌هایی بودند با درون‌مایه‌ی طنز که البته گاهی نوع شوخی‌ها و برخوردهای داستان، بدآموزی اخلاقی مستقیم داشت و بسیاری از این برنامه‌ها ساخته‌ی کمپانی‌های غربی بودند و وجود نمادها و مفاهیم فراماسونری در آن‌ها به چشم می‌خورد.

 

دهه‌ی شصت و هفتاد را می‌توان دهه‌ی سیطره‌ی انیمه (پویانمایی ژاپنی) بر برنامه کودک دانست و در سال‌های جنگ تحمیلی و تحریم‌های گسترده علیه ایران، ژاپنی‌ها عمده‌ترین صادرکننده‌ی برنامه‌های کودک در غالب پویانمایی به ایران بودند و داستان‌های ژاپنی در کنار مشهورترین داستان‌های جهان همچون هاکلبری فین، دور دنیا در هشتاد روز، بابا لنگ دراز و حتی قصه‌ی ایرانی سندباد در انیمه‌ها به نمایش در می‌آمدند.

 

اگرچه چشم‌های درشت شخصیت‌های انیمه در تضاد با چشم‌های بادامی سازندگان آن‌ها بود، اما وجود روحیه تلاش، همت و کار دسته جمعی در قهرمان سازی‌ها به خودشان بازمی‌گشت و قهرمان این فیلم‌ها کودک یا بچه حیوانی سخت‌کوش، شجاع، صبور و مهربان بود که در حنا دختری در مزرعه، با خانمان، دختری به نام نل، بابا لنگ دراز، زنان کوچک، هاچ زنبور عسل؛ رامکال، پسر شجاع، ای‌کیوسان بودند که در جست‌و‌جوی محبت و خوشبختی در کنار خانواده بودند.

 

اگرچه بسیاری از اوقات قهرمانان انیمه‌های قدیمی، یتیم و در جست‌و‌جوی مادر بودند، اما هسته‌ی خانواده‌ی متشکل از پدر و مادر و کودک به رسمیت شناخته می‌شد و روابط با جنس مخالف بسیار کم رنگ و در نهایت از نوع کودکانه بود، و گاهی در قسمت‌های آخر جدی شده و به ازدواج منتهی می‌شد که این کارتون‌ها با اندکی جرح و تعدیل بدون صدمه به تنه اصلی داستان، تقریباً استریل شده و صحنه‌های مشکل‌دار آن‌ها حذف می‌شد اما در برنامه‌هایی که امروزه برای کودکان تولید می شود، دیگر سخت‌کوشی و تلاش قهرمان‌ها نیست که آن‌ها را قهرمان ساخته است؛ بلکه سحر و جادو و ابزارهای تخیلی است که سبب موفقیت و پیروزی قهرمان می‌شود تا بدان جا که بسیاری از اوقات، قهرمان فیلم بدون کمک این عنصر جادویی، فردی بی‌عرضه و حتی نادان جلوه می‌کند.

 

 از سوی دیگر قهرمانان برنامه‌های کودک روزبه روز بزرگ‌تر و جهانی‌تر می‌شوند به طوری که در برنامه کودک‌های جدید با ابرقهرمان‌های مذکر نوجوان یا جوانی روبه‌رو هستیم که در نقش منجی جهانی، عالمیان را نجات می‌دهند.

 

 استفاده از انواع سلاح‌های سرد و گرم و منازعه بر سر قدرت، فضای فیلم‌ها و آثار پویانمایی را بسیار خشن کرده است و پدر و مادر این قهرمان‌ها موجوداتی غایب هستند که اغلب حتی نیازی به ذکر دلیل برای غیبت آن‌ها نیز دیده نمی‌شود؛ چرا که روابط عاطفی قهرمان فیلم در بستر ارتباطی خارج از چارچوب ازدواج، با دختری مملو از جاذبه‌های جنسی شکل می‌گیرد و جایگزین روابط معمول و طبیعی می‌شود و ارتباط میان دو جنس مخالف به نحوی در سکانس‌های اثر، ریشه دوانده که با وجود پیشرفت ابزارهای سانسور نمی‌توان با حفظ خط سیر داستان، آن را مناسب پخش کرد که البته تساهل صدا و سیما در حدی هست که این برنامه‌ها را نیز به روی آنتن بفرستد و اضافه بر نمادها، انواع مفاهیم و آموزه‌های فراماسونری و شیطان‌پرستی در برنامه‌های جدیدتر موج می‌زند.

 

از ابتدای انقلاب تا اواخر دهه‌ی شصت، به موازات نمایش ترویج روحیه‌ی شجاعت و سخت‌کوشی در انیمه‌ها، نمایش و ترویج روحیه‌ی سخت‌کوشی، حق‌طلبی و ساده‌زیستی در رسانه و به خصوص برنامه کودک‌های ایرانی مشهود بود و برنامه‌هایی نظیر کار و اندیشه، علی کوچولو، قصه‌های مجید، بچه‌های آسمان نمونه‌هایی از این قبیل به شمار می‌رفتند اما از دهه‌ی هفتاد به تدریج راحت‌طلبی، فرزند سالاری و تجمل‌گرایی جایگزین سخت‌کوشی، حق‌طلبی و ساده‌زیستی قهرمان برنامه‌های کودک داخلی شد که اثر این جایگزینی در کنار سایر عوامل به صورت کاهش مسؤولیت‌پذیری و استقلال و افزایش مصرف‌گرایی در کودکان دهه‌ی هشتاد مشاهده می‌شود.

 

در این سیر رفته‌رفته رغبت فیلم‌سازان برای پرداختن به دغدغه‌های کودکانه کم‌رنگ شده است و این مسأله را می‌توان از کاهش شدید نسبت فیلم‌های سینمایی کودک دهه‌ی شصت در مقایسه با دهه‌ی هفتاد مشاهده کرد و اگرچه می‌توان گفت افزایش شبکه‌ها و حجم برنامه‌های کودک سفارشی تلویزیونی سبب شده است این مسأله جبران شود، اما امروز حتی برنامه‌هایی که به اسم کودکان ساخته می‌شود، به موضوعات و دغدغه‌های بزرگ‌سالان می‌پردازد تا هر دو قشر را همراه سازد که نمونه‌ی این مسأله در برنامه کودک‌های موفق اخیر نظیر مجموعه پویانمایی شکرستان، فیلم سینمایی کلاه قرمزی و بچه ننه قابل مشاهده است که به موضوعاتی همچون دانشگاه، سربازی، ازدواج، بچه‌دار شدن و سایر دغدغه‌های بزرگ‌سالان می‌پردازد که به نظر می‌رسد فیلم‌سازان فراموش کرده‌اند که باید با کودکان برای کودکان فیلم ساخت و موضوع فیلم باید کودکانه باشد.

 

نتیجه آن که امروزه به ندرت با فیلم‌هایی مواجه هستیم که بتواند 90 دقیقه حول دغدغه‌هایی کودکانه نظیر گم شدن یک جفت چکمه یا تلاش برای برنده شدن در یک مسابقه و رسیدن به یک جفت کتانی بچرخد.

 

گسترش برنامه‌های مجری محور در ظاهر جنبه‌ی آموزشی برنامه کودک را افزایش داد که پیش از آن مجری برنامه کودک صرفاً نقش معرف بچه‌های خوب و نقاشی‌های ایشان در میان کارتون‌ها و فیلم‌ها را بر عهده داشت، اما افزایش تعداد شبکه‌ها و ساعات برنامه‌های کودک تلویزیونی سبب شکل‌گیری برنامه‌های مجری محوری شد که در آن‌ها خاله‌ها و عموها وظایف دیگری نظیر نمایش و شعرخوانی را بر عهده گرفتند.

 

 این برنامه‌ها به صورت بسیار مستقیم به آموزش مفاهیم اخلاقی به کودک می‌پردازد.

 

 تمرکز رسانه‌ی ملی بر پیام‌های آشکار در برنامه کودک تبدیل به پوششی برای پیام‌های پنهان شده است که در بسیاری موارد مجری این برنامه‌ها به بهانه‌ی آموزش نکات اخلاقی به عروسک برنامه، به تمسخر او می‌پردازد و گاهی صرفاً ویژگی‌های فیزیکی عروسک است که سوژه‌ی خنده قرار می‌گیرد.

 

همچنین پخش موسیقی پای ثابت این برنامه‌هاست و موسیقی‌های تند به همراه اشعار ضعیف از جهت وزن و محتوا در برنامه‌های مجری محور نتوانسته است کودکان را با خود همراه سازد در حالی که این برنامه‌ها ظرفیت فراوانی برای انتقال گنجینه‌ی شعر و ادب پارسی به حافظه‌ی مستعد کودکان دارد.

 

 غلبه‌ی موسیقی در این برنامه‌ها تا جایی است که در روزهای شهادت این برنامه‌ها با خلا جدی مواجه می‌شود و جو سرد و بی‌روح برنامه در کنار پخش انیمیشن‌های بسیار ضعیف از معصومین (علیهم السلام)، تصویری مکدر از این ایام و برنامه‌های تلویزیون در ذهن کودکان باقی می‌گذارد.

 

مطلب اساسی که پیرامون آموزش در برنامه کودک عملاً نادیده گرفته می‌شود، این است که آموزش در برنامه کودک محدود به بخش‌هایی که سازندگان اراده آموزش از آن دارند، نیست بلکه در عموم موارد سراسر یک برنامه، نقشی آموزشی دارد و این امر در برنامه‌ای که کودک مخاطب آن است به علل مختلف از جمله تجربیات هر یک از ما در ظرفیت یادگیری شگفت‌آور کودکان به خصوص در مواردی که منبع آن مفهوم یا پیام کاملاً بوده است، صدچندان می‌شود؛ زیرا کودکان در مورد بسیاری از حقایق فاقد پیش‌فرض‌های ذهنی هستند و اگر پیش‌فرض ذهنی ضعیفی نیز در ذهنشان باشد، ابزارهای چندرسانه‌ای با قدرت فوق‌العاده خود به راحتی ذهن کودک را مطابق مفهوم خروجی ناشی از اجزای برنامه، شکل خواهند داد.

 

 کودکی که هنوز قادر به مکر و فریب نیست و مرز تخیل و واقعیت را از هم نمی‌شناسد، تمامی گزاره‌های دریافتی را حقیقتی مسلم می‌پندارد و اخلاقیات، ارزش‌ها و رفتارهایش را صرفاً از راه تقلید شکل می‌دهد.

 

 در سنین پایین، ورودی‌ها و خروجی‌های ذهنی افراد تقریباً برابر است و رسانه نقش عرضه‌کننده‌ی کلان و بانفوذی را دارد که اطلاعات خاصی را به صورت غیرمستقیم به ذهن کودک وارد می‌کند. این مهم در شرایطی اتفاق می‌افتد که کودک از آموزش مستقیم نیز لزوماً آن‌چه را مدنظر آموزش‌دهندگان است، نمی‌آموزد؛ بلکه کودک به خصوص برای کودکان زیر هفت سال مطابق آن‌چه می‌بیند رفتار می‌کنند.

 

 در مورد کودکان با سنین بالاتر نیز اگرچه تأثیر آموزشی رسانه کاسته می‌شود و کودک لزوماً تمام ورودی‌های ذهنی‌اش را نمی‌پذیرد، اما هر انسانی وقتی خود را در موقعیت سرگرمی تصور می‌کند، واکنش‌های مؤثری در قبال مؤلفه‌های پنهان آن سرگرمی نشان نمی‌دهد و به همین دلیل کودکان و نوجوانان بسیاری از یافته‌های ذهنی خویش را از برنامه‌های تفریحی می‌آموزند و نه از برنامه‌های آموزشی به بیان دیگر، افراد ضمن تماشای برنامه‌های تفریحی بیش‌تر و عمیق‌تر تحت تأثیر قرار می‌گیرند، چرا که گمان می‌کنند «صرفاً تفریح می‌کنند» و بنابراین واکنش‌های دفاعی ذهن و فکرشان فروخفته است و از این رو می‌توان گفت که یک برنامه فارغ از آن که هدف آموزشی داشته باشد یا نداشته باشد، برای یک کودک مملو از آموزش‌های مختلف از جهان‌بینی تا سبک زندگی است چرا که در هر سرگرمی بیش از انتظار سازنده و مخاطب، اطلاعات پنهان فراوانی در مورد سبک زندگی، ارتباطات، مشکلات و معضلات اجتماعی و آداب و رسوم منتقل می‌شود و حساسیت موضوع از این جهت بیش‌تر است که بخش اعظمی از آموخته‌های دوران کودکی معمولاً تا آخر عمر برای انسان باقی می‌ماند./837/ز503/س

ارسال نظرات