۱۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۰
کد خبر: ۲۶۵۸۹۶
مروری بر زندگی روحانی شهید حیدر حیدری؛

اسلام را از روحانیت بخواهید

خبرگزاری رسا - در گوشه‌ای از خاطرات شهید آمده است: وقتی آن زن داغ‌دیده، ضجه زنان به من گفت چرا صدام و عراقی‌ها را نکشتید و آمدید، سرم را پایین انداختم و در دلم با خدا پیمان بستم که تا ظالم را در جهان نابود نکنم، اسلحه را بر زمین نگذارم؛ می‌جنگیم و می‌کشیم و کشته می‌شویم تا آن‌که ریشه ظلم را در جهان برکنیم.
شهيد حيدر حيدري شهيد حيدر حيدري شهيد حيدر حيدري شهيد حيدر حيدري شهيد حيدر حيدري

فرازهایی از زندگینامه

روحانی شهید حیدر حیدری در 1/11/1343 در روستای گنامکان از توابع برازجان در خانواده‌ای مذهبی پا به عرصه جهان گذاشت، در سن 6 سالگی به روستای تل سرکوه وارد دبستان گردید و سپس به‌اتفاق خانواده به شهر برازجان آمد و دوره راهنمایی را در این شهر به پایان برد؛ وی در آذرماه سال 62 موفق به اخذ دیپلم در رشته اتوماتیک از هنرستان جابر بن حیّان شد.

 

او در سال 1362به علت علاقه‌ی زیاد به کسب علوم اسلامی، دوره مقدماتی حوزه را نزد برادر عالم خود، حجت‌الاسلام امرالله حیدری فراگرفت و مدتی در حوزه علمیه بوشهر به تحصیل پرداخت؛ سپس به قم عزیمت کرد و در آنجا به کسب علم و معرفت ادامه داد.

 

با اوج‌گیری نهضت اسلامی به رهبری امام، همگام با مردم در راهپیمایی‌ها به‌طور فعالانه شرکت می‌کرد، با مزدوران رژیم ستم‌شاهی در کوچه و خیابان برازجان درگیر می‌شد، که دریکی از این درگیری‌ها در خیابان شریعتی برازجان مورد ضرب و شتم مأموران قرار گرفت.

 

مأموران دوچرخه ایشان را که با زحمت و دستمزد کارگری به دست آورده بود، به آتش کشیدند، اما با این اتفاق، نه‌تنها عزم و اراده‌اش در کمک به پیروزی کم نشد، بلکه روزبه‌روز بیشتر گردید، تا اینکه انقلاب اسلامی با رهبری پیامبرگونه امام خمینی (ره) پیروز گشت و ایشان نیز چون دیگر مبارزان، شیرینی پیروزی بر کفر را چشید.

 

شهید حیدری در خدمت به کمیته انقلاب اسلامی و کمیته امداد امام خمینی(ره) و حتی مستضعفینِ جامعه نقش بسزایی از خویش ایفا می‌کرد.

 

 

او شبانه در بسیج محله نگهبانی می‌داد و با توجه به شناختی که از بینش شهید نواب صفوی داشت، به امید ادامه راه آن شهید بزرگوار در شاخه فدائیان اسلام بوشهر فعالیت می‌نمود.

 

شهید حیدری در فعالیت‌های مذهبی از قبیل تشکیل کلاس قرآن و احکام نیز همت و سعی عالی داشت تا اینکه جنگ تحمیلی شروع شد و در این صحنه نیز خود را مسئول می‌دانست و با سپری کردن آموزش‌های نظامی، راهی جبهه‌های حق علیه ظلمت گردید.

 

او به‌تناوب در سال‌های 61، 62 و63 حدود 4 سال در جبهه‌های مختلف به امر ارشاد و ادامه نبرد مشغول بود.

 

ابتدا در دی‌ماه 59 برای آزادی خرمشهر عازم جبهه شد و سپس بدون وقفه در تاریخ 16/5/60 در عملیات ثامن‌الائمه(ع) به مأموریت آبادان یافت.

 

در حین عملیات شکست حصر آبادان بود که از ناحیه زانو و ساق پا مجروح شد و در بیمارستان‌های اهواز، شیراز و تهران بستری گردید، پس از مداوا در تاریخ 3/12/60 به جبهه اعزام شد و در عملیات فتح المبین ناحیه شوش دانیال و پس از انجام مأموریت در تاریخ 29/4/61در عملیات رمضان که موجب آزادسازی پاسگاه زید عراق شد شرکت کرد.

 

آری! او همیشه چون شیری در روزهای جبهه و چون زاهدان شب در شب‌های جبهه حضور داشت، در مرحله پنجم در تاریخ 3/9/61در عملیات والفجر یک و دو نیز شرکت کرد و حدود 8 ماه در جبهه حضور داشت .
 

شهید حیدری در طرح لبیک یا خمینی، فتح یک مانور آزادی قدس، خیبر و آزادسازی جزیره مجنون به‌عنوان قایق‌ران نقش فعال داشت.

 

در مرحله هفتم از شهر مقدس قم و از طرف دفتر سازمان تبلیغات اسلامی قم به همراه عده‌ای از طلاب عازم جبهه شد و در عملیات غرورآمیز والفجر 8 شرکت کرد تا اینکه سرانجام در عملیات افتخارآفرین فتح بندر فاو عراق، درنبرد با مزدوران بعثی در تاریخ 21/11/1364 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و سپس پیکر مطهرش در گلزار شهدای برازجان به خاک سپرده شد.

 

عشق به تحصیل علوم دینی

 

وقتی‌که به بوشهر می‌آمد تعدادی از نوارهای سخنرانی اساتیدش را می‌آورد و جوان‌ها را دعوت می‌کرد و نوارها را برای آن‌ها پخش می‌کرد و در وصیت‌نامه‌اش تأکید کرده است که جوانان به حوزه علمیه بروند.

زمانی که ملبس به لباس مقدس روحانیت شده بود، دوست داشت که به شهرهای دیگر برود و سخنرانی کند و مردم را راهنمایی و ارشاد کند.

 

تمام دارایی شهید

 

تمام دارایی ایشان خلاصه می‌شد در کتاب‌هایش و یک دستگاه موتور، که وصیت کرده بود بعد از شهادتش آن را به یکی از دوستانش به نام "وردیانی" بدهند و درصورتی‌که ایشان شهید شوند به برادر"شمسایی" بدهند که این دو عزیز نیز چون خود حیدر رخت شهادت را به تن کردند و طبق وصیت خود شهید این موتور به برادرش نعمت‌الله رسید. 

 

شهید حجت الاسلام حیدر حیدری و مهارت در قایق رانی

 

 

«خاطره از یکی از همرزمان شهید»

 

شهید حیدر در قایق‌رانی و هدایت آن خیلی  مهارت داشت، یک روز وقتی‌که در تیپ امیر المومنین(ع) در مارد کنار رود کارون مستقر بود، چند نفر هم مشغول تمرین قایقرانی و مانور بودند که ناگهان سکان یکی از قایق‌ها از دست سکان‌دار دررفت و پرت شد در آب و قایق بدون سرنشین با همان سرعت به دور خود می‌چرخید.

 

گفتند چه کسی می‌تواند در این‌چنین وضعیت آن را مهار کند چون سرعت قایق بالابود کمتر کسی جرئت نزدیک شدن به آن را داشت مخصوصاً از خطر جدی که پروانه قایق داشت.

 

حیدر حاضر شد که آن قایق را مهار کند، با یک نفر در یک قایق دیگر نشستند و باهم به‌سوی آن قایق حرکت کردند و چرخیدند وقتی‌که خوب به قایق بدون سرنشین نزدیک شد سکان قایقی را که سوار بر آن بودند به دست هم‌رزمش داد و خود را انداخت توی آن قایق بدون سرنشین و سکانش را گرفت و سالم و در محل استقرار قایق‌ها برد و بست.

 

 

خاطرات خواهر شهید

 

«اگر شهید شدم این عکس را دردست خود بگیرید»  

 

من همیشه به برادرم می‌گفتم که حیدر چرا ازدواج نمی‌کنی؟ او در جواب به من می‌گفت که خواهرم مگر خداوند متعال این‌همه حوریای بهشتی را برای چه کسی خلق کرده است! یکی را هم به من خواهد داد.

 

بعد از شهادتش در خواب یکی از اقوام ما آمد درحالی‌که یکی از همان حوریای بهشتی هم در کنارش ایستاده و دستار سبزی هم بر سر داشت؛ این خویشاوند ما از ایشان می‌پرسد این زن کیست که در جواب ایشان می‌گوید این همان زن من است.

 

بعد به ایشان سفارش می‌کند که به مادرم بگویید که این‌قدر دل‌تنگ من نباشد و برای من گریه نکند. در روزهای آخر هم عکسی را به من داد و گفت که اگر شهید شدم این عکس را در دست خود بگیرید، چیزی نگذشت که حیدر رفت و شهید شد و دیگر برنگشت.

 

خواب شهادت

 

یک‌شب که حیدر از جبهه برگشته بود، در نیمه‌های شب که داشتم با خدای خود راز و نیاز می‌کردم متوجه درخشش نوری در آسمان شدم به‌طوری‌که از خود بیخود گشتم.

 

صبح بلافاصله این مطلب را برای برادرم تعریف کردم و ایشان گفت که من هم دیشب خواب دیدم که عده‌ای از بزرگان و شخصیت‌های اسلامی در جلسه‌ای نشسته‌اند، مرا که دیدند تعارف کردند که بنشینم؛ این‌قدر جای باصفایی بود که اصلاً تابه‌حال  چنین جایی را ندیده بودم.

 

این خواب مرا به‌یقین رساند که حیدر شهید خواهد شد.

 

خاطرات مادر شهید حیدری

 

هنگامی‌که از شهید می‌خواستیم ازدواج کند، در جواب ما می‌گفت تا جنگ است، من نه دنبال ازدواج کردن هستم و نه دنبال تحصیل در حوزه می‌باشم.

 

مادر شهید درباره خوابی که فرزندش دیده بود و در نامه‌ای نوشته، آن را در صندوقی می‌گذارد، می‌گوید من بعد از شهادتش از صندوق آن را بیرون آوردم و دیدم که در آن نوشته است "ای پدر و مادرم من خوابی دیدم که در گناوکان (روستا) من آقا را آوردم و پدرم به استقبال او رفت و ایشان را به یک‌خانه بردیم و مادرم برایش غذا درست کرد، بعد از غذا خوردن به من گفت حیدر ازدواج تو در جبهه جنگ است".

 

حیدر به خاطر احترام خاصی که برایم قائل بود مرا "آقایِ دِی" یعنی آقا مادر صدا می‌زد. یک روز به من گفت مادر اگر من شهید شوم آیا تو گریه خواهی کرد؟ گفتم بله. سپس پسرم گفت از تو می‌خواهم که بعد از شهادت داخل قبرم شوی 3 بار بگویی شهادت بر تو مبارک باد.

 

من گفتم مادر جان در شهادتت کمر من خم می‌شود! گفت مادر تو باید مانند حضرت زینب(س) باشی و گریه نکنی. 

 

خاطره ای از زبان خود شهید حجت السلام حیدری

تازه از عملیات برگشته بودم، شب جمعه به شهر رسیدیم و دریکی از خیابان‌های شهر با دوستم مشغول احوال‌پرسی بودم که ناگهان صدای انفجاری توجهمان را جلب کرد.

 

به‌سرعت خود را به محل حادثه رساندیم و متوجه شدم هواپیمای دشمن حمله کرده است و مردم مشغول بیرون آوردن اهل منزلی از زیر آوار بودند.

 

عده‌ای زن و کودک گریه می‌کردند، یک زن دیوانه‌وار در خیابان می‌دوید، ضجه می‌کشید و غم‌انگیزتر و سوزناک‌تر برایم زمانی بود که یکی از زنان آشنایان درحالی‌که کودک خردسالی روی دست‌هایش بود، با گریه به طرفم آمد و به من گفت چرا صدام و عراقی‌ها را نکشتید و آمدید؟؟!

 

سرم را پایین انداختم و در دلم با خدا پیمان بستم که تا ظالم را در جهان نابود نکنم، اسلحه را بر زمین نگذارم؛ می‌جنگیم و می‌کشیم و کشته می‌شویم تا آن‌که ریشه ظلم را در جهان برکنیم.

 

به امید روزی که کربلا آزاد و اسلام پیروز شود تا بتوانم در برابر دوستان شهیدم و بالاتر از آن خدا و صاحب‌الزمان (عج ) سربلند کنم.

 

 

وصیت نامه شهید حجت الاسلام حیدر حیدری

 

((ان اکرمکم عندالله اتقیکم. همانا گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین شما است )).

 

سوره هجرات آیه13

 

((اللهم اجعلنی من جندک فان جندک هم الغالبون واجعلنی من حزبک فان حزبک هم المفلحون واجعلنی من اولیائک فان اولیائک لا خوف علیهم ولا یحزنون))

 

((ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذهدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب))

 

الهی هر که تو را شناسد کار او باریک و هر که تو را نشناسد راه او تاریک، تو را نشناختن از تو رستن است و به تو پیوستن، از خود گذشتن است.

 

آن‌کس که ترا شناخت جان را چه کند               فرزند و عیال و خانمان را چه کند

 

دیوانه کنی هر دوجهانش بخشی                   دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

 

یارب دل پاک و جان آگاهم ده                       آه شب گریه سحرگاهم ده

 

در راه خود اول زخودم بیخود کن                   بیخود چو شدم زخود به خود راهم ده

 

الهی اگر طاعت بسی ندارم در جهان جز تو کسی ندارم.

 

الهی دستم گیر که دست‌آویز ندارم،و جرم بپذیر که پای گریز ندارم.

 

الهی یاد تو در میان دل و زبان است و مهر تو در میان سر و جان.

 

الهی ای خالق بی‌مدد،ای واحد بی‌عدد، ای بیننده نمازها، ای پذیرنده نیازها، ای داننده رازها ای مطلع بر حقایق وای مهربان بر خلایق، عیب‌های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر، از بنده خطا آید و از تو عطا آید و رحمت.

 

پدر و مادر مهربانم اکنون‌که عده‌ای از کوردلان تاریخ به اسلام عزیز ما حمله کرده‌اند و می‌خواهند که قوانین اسلام پیاده نشود وظیفه شرعی خود می‌دانم که به نبرد با آن‌ها فقط برای رضای خدا برخیزم و اگر در این راه مقدس شهید شدم ناراحت نشوید، چون من امانتی بیش نزد شما نبودم.

 

امیدوارم که از من راضی باشید چون خیلی زحمت مرا کشیدید، ولی اسلام و خدا از فرزندتان بیشتر ارزش‌دارند.

 

پدرم مرا حلال کن که تو هم حق زیادی بر گردن ما داری و من را بزرگ و تربیت‌کرده‌ای اکنون تربیت‌کرده خود را دودستی تقدیم اسلام می‌کنی وشکر الله را بجا بیاور.

 

برادرانم و خواهرانم: همیشه در خدمت اسلام باشید و گوش‌به‌فرمان امام باشید همیشه در نظر داشته باشید کاری که می‌کنید فایده آخرتی دارد یا نه وسعی کنید خدا را از خود راضی کنید.

 

ای ملت شهیدپرور :امام را دعا کنید، اسلام را از روحانیت بخواهید.

 

خدایا امام را برای ما نگهدار، روحانیت را از مردم نگیر، دشمنی با روحانیت دشمنی با اسلام است، خدایا رزمندگان را پیروز، دشمن اسلام را نابود کن.

 

((ربنا افرغ علینا صبراًویثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین)).سوره بقره آیه 250

                                                                           

 والسلام حیدر حیدری 59/11/3

/846/ت302/ی

ارسال نظرات