تولید علم و دانشگاههای بدون مأموریت
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا،با قدری تأمل این سؤال مطرح است که آیا تولید علم، بدون کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی ممکن است؟ اینکه استادانی در کناری بنشینند و بنویسند و آموزش بدهند، برای تولید علم کفایت میکند؟ بدون شک، پاسخ این پرسش، منفی خواهد بود. نقش کرسیهای آزاداندیشی و نظریه پردازی در تحول علوم انسانی بسیار آشکار است. امروزه تحول علوم انسانی از یک مسئله و یک راهبرد به یک ضرورت جامعه و نظام تبدیل شده است و اگر کسانی به مدیریت تحول علوم انسانی، نقد و انتقادی داشته باشند، نمیتوانند اصل این ضرورت را انکار کنند. در همین راستا دکتر نجفقلی حبیبی معاون پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی و دکتر میثم لطیفی، دکترای تخصصی مدیریت منابع انسانی، در قالب یک کرسی آزاداندیشی به بحث و گفتوگو درباره «آسیب شناسی دانشگاهها در زمینه تولید علم» نشستهاند. حبیبی دارای دکترای فلسفه و حکمت اسلامی و استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران و لطیفی نیز در حال حاضر استادیار دانشکده مدیریت دانشگاه امام صادق(ع) است. در ادامه مهمترین نظرات مطرح شده توسط این استادان در مباحثه پیش رو را از نظر میگذرانید.
نجفقلی حبیبی
مسأله دانشگاهها و بحث کرسیهای آزاد اندیشی، هر دو مسئلههای مهمی است که باید به آن پرداخته شود. مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی مدتها قبل این کرسیهای آزاد اندیشی را ترسیم کردهاند که در دانشگاهها شکل نمیگیرد. باید در چراییاش بحث کرد منتها الان بحث این نیست که چرا این گونه است. گرچه این مسئله هم مهم است ولی از آن میگذریم.
قبل از انقلاب تعداد محدودی دانشگاه در شهرهای بزرگ و چند شهرستان راه افتاده بود. دانشجوها هم به تدریج که به خارج اعزام میشدند استاد دانشگاه میشدند و دانشگاهها کمکم شکل میگرفت. فضای تربیتی و فرهنگی آنجا هم که معلوم است. شما اگر بیانات حضرت امام(ره) را خوانده باشید، میدانید که ایشان چقدر از وضع دانشگاهها در آن سیاست کلی اش؛ نه از دانشجویان و نه از اکثریت استادان گلایهمند بودند. اما بعد از پیروزی انقلاب جریانهای سیاسی خیلی افراطی در دانشگاهها حاضر بودند. از چپهای خیلی تند مارکسیست تا وابستههای به رژیم گذشته و سلطنتطلبها. مدتی طول کشید تا دانشگاه آرام شود و شکل بگیرد و تحت سلطه جمهوری اسلامی ایران خودش را بپذیرد. دانشجوها خودشان از پایهگذاران انقلاب اسلامی بودند یعنی خیلی زحمت کشیدند و این همه شهید دانشجو هم نشانه این است که دانشگاه علیه نظام شاه یک کانون مبارزه بوده است. ولی به هر حال دانشجویان هم جریانهای مختلف داشتهاند و جریانهای مختلف اعم از کمونیستها بودند، منافقین و امثالهم در دانشگاه پایگاههایی داشتهاند.
همین سبب شد که امام(ره) نسبت به دانشگاهها خیلی بحث کردند و حساسیت زیادی را نشان دادند که دانشگاه باید در خدمت مردم باشد. دانشگاه در خدمت مردم در واقع هم از نظر تربیتی باید با فرهنگ اسلامی تربیت شود و هم از نظر علمی بسیار قدرتمند که بتواند مشکل مردم را حل کند.
آن چیزی که امام میخواست این بود که دانشگاه فعال شود، سازنده شود و کشور را اداره کند و فکر میکرد جوانها مدیران آینده کشور هستند و همینطور هم است از آن وقت هم که امام آن نکتهها را فرمودهاند امروز که ما عمر کردهایم و آن را دیدهایم همین طور است. یعنی همان بچهها که آن روز درس میخواندند اغلب وزرای امروز و دیروز مملکت بودند. مدیران عالی ممکلت بودند.
دانشگاه از نظر امام این بود که باید تربیت اسلامی داشته باشد که جوانها به فکر مملکت شان باشند، به فکر مردم خودشان باشند و به فکر کشور خودشان باشند. خب طبیعی است که تا رشد نکنند نمیتوانند. پس باید علم بیاموزند، تخصص کسب کنند و صرف مدرک به هیچ وجه من الوجوه نمیتواند مشکل را حل کند. این چیزی بود که مطرح شد. بعد آرام آرام جریانهایی پیش آمد و گفتند «دانشگاه اسلامی». یک معنی خاصی به این عبارت دادند که ظاهراً در بیانات بیشترین تأکیدش بر فرهنگ اسلامی است یعنی تربیت بچهها، تربیت اسلامی.
آنچه امام میخواست این بود اما بعدها یک عده دیوار کشیدند وسط دانشکده ادبیات دانشگاه تهران! گفتند این طرف دخترها و آن طرف پسرها. این«دانشگاه اسلامی» است! بعد هم که امام(ره) متوجه شدند بلافاصله دستور دادند که این کارها را جمع کنید.
بعدها بحث علوم اسلامی و اسلامی شدن علوم طرح شد که البته هنوز این بحث بعد از سی و چند سال ادامه دارد و به جایی هم نرسیده است. اینکه میخواهیم علوم را اسلامی کنیم. به نظر من با این عبارت خیلی دردسر برای دانشگاهها درست شده است و اخیراً شنیدم که حضرت آیتالله جوادی آملی فرمودند که هر چه علم است اسلامی است چون که علم دلیل دارد، برهان دارد و خداوند هم نظامش را بر دلیل و برهان مبتنی کرده است. اگر چیزی علم است پس حتماً اسلامی است اگر هم که علم نیست که علم نیست. وقتی هم علم نیست پس اسلامی هم نیست.
این یک دلیل است یک فرض هم این است که یک جریان دیگری در کشور ما تلاش میکند (به خصوص در این هفت هشت ده سال گذشته) به شدت بحث علوم انسانی را تضعیف کرده به عنوان اینکه میخواهیم اسلامی کنیم. تا به حال لااقل وقتی من دانشگاه الزهرا از سال 60 که آنجا بودم اولین جریان همکاری حوزه و دانشگاه آنجا انجام شد و من یک طرف قضیه در خدمت سروران بودم. میدانم که از آن سال تا حالا دارد این کار تلاش میشود ولی همچنان به کجا رسیدیم؟
پس یک بحث طولانی و جدی است. اخیراً برخی آقایان میگویند که باید اصلاً علوم انسانی را از غربی بودن در بیاوریم و از نو تحقیق کنیم که خب اگر آنها 300 سال کار کردهاند که روانشناسی به اینجا رسیده و جامعه شناسی به اینجا، پس لابد ما هم باید همین مقدار کار کنیم که جامعه شناسی اسلامی بیاوریم یا روانشناسی اسلامی! این یعنی یک جور تعلیق به یک آینده نامعلوم که چه باید کرد. بنابراین شما مواجهید با یک بحث خیلی جدی، عمیق و دشوار و اینکه اصلاً یک طرفش درست است یا درست نیست یعنی علم، علم است. پس دین هم آن را تأیید میکند آن وقت که بحثش بود امام خودشان جواب بعضیها را دادند. آنجا امام فرمودند هندسه، هندسه است. اسلامی و غیر اسلامی ندارد. علم است. این تلاشهای چندین ساله هم به خصوص در دولت قبلی به مدت هشت سال جدال تنها منتهی شد به اینکه دانشگاهها بسیار آسیب دیدهاند یعنی پایههای موازینی که باید برای آن سازماندهی میشد و این علم را در دانشگاه توسعه بدهد سبب شد که خط سیاسی در قضیه دخالت کند و در نتیجه دانشجویی بیاید که با این خط جور است و استادی بیاید که با این خط جور است!
خب معنی این آن است که دانشگاه دیگر علم برایش مهم نیست، خط و خطوط مهم است و دانشگاه را باید از این حفظ کرد. این چیزی است که الان دانشگاه از آن رنج میبرد ممکن است شما هم خیلی از این حرفهای من خوشتان نیاید ولی تا خودش را از این وضع نجات ندهد راه نجاتی هم برای علم نخواهد بود.
ما 35 سال است که داریم این جدال را تحمل میکنیم. آمدند استادها را وادار کردند که باید اسلامی شوند! خب استادها مسلمان هستند و در این کشور بزرگ شدهاند اینها که در زمان شاه درس نخواندهاند! همه آنها در این اسلام درس خواندهاند و حالا استاد شدهاند. آن قدیمیها دیگر خیلی کم ماندهاند عمرشان تمام شده و رفتهاند. این بچهها مذهبیاند. حالا آمدهاند میگویند نه اینها یک برنامه فرهنگی تحت عنوان ضیافت اندیشه ببینند تا مسلمان شوند. خب یک چیزی درست کرده این شکلی که استادی که خودش فیلسوف است فقیه است و چنین و چنان است حالا باید برود بنشیند پای درس یک کسی که برایش عقاید اسلامی یا فکر و فرهنگ اسلامی را درس بدهد. این یک طرف قضیه است.
از یک طرف دیگر ارتقای استادان را به داشتن مقالات ISI موکول کردند. خب اینکه با آن جور در نمیآید. یعنی شما از یک طرف میگویید اسلامی، اما از طرف دیگر تمام کیفیت این است که خارجیها بگویند مقاله این فرد عالی است به آن نمره بدهند! اینکه ضد اسلامی است! وقتی من در دانشگاه علامه بودم در اجلاس رؤسای دانشگاه یکی دو بار آنجا مطرح کردهاند که استاد ما یکی دو مقاله راجع به ادبیات فارسی نوشته است. راجع به «قالی» مثلاً. حالا باید آلمانی یا امریکایی بگوید که این مقاله خوب است تا شما بپذیرید؟ اینکه خیلی زشت است! برای چه باید اینها را آنها تأیید کنند تا شما بگویی این آقا میتواند دانشیار بشود استاد بشود. عدهای از استادان جوان که در همین تربیت مدرس درس خوانده بودند گفتند ما این را قبول نداریم به همین دلیل ارتقا هم نمیخواهیم. همان استادیار میمانیم و زیر بار این حرف زور هم نمیرویم که حتماً باید ISI داشته باشیم که درجه دانشیاری یا استادی بگیریم و زیربار نرفتند.
هنوز من کسانی را میشناسم که اینها استادیار ماندهاند. حالا خود من هم میتوانم همین حرف را بزنم. دیگر که برای همین مسئله حالا من دانشیار شده بودم قبلاً میگفتم من درخواست نمیدهم بنابراین با دانشیاری بازنشست شدم. خیلی به این افتخار میکنم. الحمدلله وزارت علوم آن وقتها بحث شان را کردند و این را به جای ISI برای علوم انسانی ISC را هم پذیرفتند که مدلی اسلامی است. یعنی کشورهای تحت پوشش کنفرانس اسلامی این کار را انجام میدهند.
خب وقتی ISI را ملاک قرار دادید، دانشجوهای دکتری همه به دنبال این میافتند. شما کافی است که یک روز تشریف ببرید میدان انقلاب، صدها شرکت قلابی پیدا شده است که برای شما ISI مینویسد. چند میلیون میگیرد و برای شما مقاله ISI مینویسد. واقعاً روی این قضیه ISI مقداری بیشتر فکر کنید. آن چیزی که الان دارد اتفاق میافتد یعنی دلالها آمدهاند علم را با پول میخرند، هر کسی که پول دارد میشود استاد هر کسی که ندارد نه. این فاجعه است که از این به بعد دانشگاه با آن درگیر است.
یک عده دلال در تهران پیدا شدهاند برای بچهها مقاله مینویسند، جواب میدهند و نمره میگیرند! این فاجعهای است که دانشگاه را زیر و رو میکند و کسی نمیخواهد به آن توجه کند. این فاجعه است، نه این اسلامی شدن یا اسلامی نشدن دانشگاه! این علوم «علم» هستند. شما هم بیایید از اسلام هر چه میفهمید را توضیح بدهید، تحلیل کنید، بحث کنید. نه تنها کسی مانعش است بلکه استقبال هم میکنند. اما تعطیلی جامعه شناسی، روانشناسی و علوم سیاسی به بهانهای که میخواهیم علم اسلامی بیاوریم (که آن را هم نمیآوریم) مسئله در حال وقوع است!
میثم لطیفی
چند نکته را خدمت شما عرض میکنم که به عنوان مشکلات نظام علمی کشور به ذهن بنده رسیده است. من عمده مشکلی را که در نظام علمی میبینم بیمأموریتی دانشگاههاست. دانشگاهها مأموریت ندارند. نه مأموریت ملی و نه مأموریت منطقهای و حتی مربوط به یک جغرافیای خاص.
ما اول انقلاب نزدیک به 20تا30 هزار نفر پزشک خارجی در کشور داشتیم. من خاطرم است بچه که بودیم مریض میشدیم، پزشک بنگلادشی یا هندی بود. اما امروز 7 هزار پزشک عمومی مازاد در کشور داریم. در حوزه پزشکی در بعضی عرصهها نفر دوم دنیا هستیم و از لحاظ علمی در دنیا واقعاً پیشرفت کردهایم. من یکی از دلایل این را یک تصمیم که در سال66 گرفته شده میدانم و آن این بود که دانشگاههای پزشکی از وزارت علوم منتقل شد و زیر نظر بهداشت و درمان قرار گرفت و مسئولیت منطقهای و بومی پیدا کرد.
وقتی دانشگاهی مثل دانشگاه علوم پزشکی کردستان مسئول طبابت کردستان است، مسائل منطقهای را میبیند. دیگر این مشکلی که ما در دانشگاه سالهای سال تحت عنوان ارتباط صنعت و دانشگاه داریم و اتفاق خاصی هم نمیافتد را عملاً حل کردهاند. این فضا باعث شد که بتوانند خودشان را در این مشکلات بسازند. گاهی اوقات این مواجهه با فضای واقعی دانشگاه را تقویت میکند که این اتفاق در دانشگاه ما نیفتاده است. حتی بعضی از دانشگاهها که مأموریت محور تأسیس شدهاند مثل دانشگاه تربیت مدرس. بنده خودم فارغالتحصیل دانشگاه تربیت مدرس هستم. در دانشگاه تربیت مدرس که من در سال 83 آنجا درس میخواندم، انگار فضای خیلی متفاوتی از زمان حال بود. یکی از دلایلش این است که تربیت مدرس الان بیمأموریت شده است. شما به قدر کافی استاد دارید و نیازی به یک دانشگاه برای تربیت مدرس در دانشگاه ندارید. کلاسهای ویژه تربیت مدرسان که طراحی شده بود الان دیگر اجباری نیست، چون ما نیازی نداریم و نمیخواهیم آنجا کسی را استاد کنیم. پس فرق این دانشگاهها باهم چیست؟ تفاوت دانشگاه تهران با دانشگاه امیرکبیر با دانشگاه شریف با دانشگاه خواجه نصیر با دانشگاه شهید بهشتی و با دانشگاه علامه طباطبایی چیست؟ چرا باید 10 تا معاونت اداری مالی داشته باشیم؟ چرا باید 10 تا معاونت دانشجویی داشته باشیم؟ الان دانشگاه تربیت مدرس یک نون است وسط دانشگاه تهران. این طرفش دانشکده مدیریت است و آن طرفش دانشکده علوم اجتماعی. من میگویم این دیوارها را برداریم! چرا داریم این هزینهها را به کشور تحمیل میکنیم؟ من اینجا در پرانتز میگویم، یکی از توفیقات دانشگاه امام صادق (ع) نسبت به دیگر دانشگاهها با همه مشکلاتی که داریم این است که مأموریت محور است. تربیت اسلامی و مرجعیت دینی. دانشگاه تهران اما متأسفانه مأموریت مشخصی ندارد.
دانشگاه علامه تا آنجایی که من خبر دارم تا چند سال پیش حتی رشته قرآن و حدیث نداشت. اسم علامه طباطبایی(ره) روی دانشگاه بود ولی رشته قرآن و حدیث نداشت. پس اصلاً برای چه دانشگاه علامه درست شد؟ مثل انواع کارهایی که انجام میدهیم و در آن دچار فرمالیزم شدهایم. فقط صورت را اجرا میکنیم. در دانشگاه وارد میشویم اسم علامه را میگذاریم ولی در آن یک اتفاق دیگری میافتد. یک نسبتی باید بین اسم و مسمی باشد. الان دانشگاه ما نهادی شده برای مدرکگرایی.
اما ریشه این نوع نگاه در نظام تمرکزگرا و بوروکراتیک در مدیریت دانشگاههاست که همه چیز باید در وزارت علوم که الان خودش متصدی و دانشگاه دار است تعریف شود. چون وزارت علوم خودش دانشگاه دار است، لذا دانشگاه آزاد درجه دو است. دانشگاه امام صادق (ع) تیپ دو است. دانشگاه عالی شهید مطهری(ره) تیپ دو است. چون وزارت علوم خودش در بخشی صاحب کار است و آن را درجه اول میداند و ضمناً میخواهد یک نقش سیاستی هم داشته باشد.
پس یک کارد نمیتواند دسته خودش را ببرد. وزارت علوم نمیتواند به دانشگاه تهران خیلی حساسیت داشته باشد؛ در حالی که اگر در دنیا و مثلاً وزارت علوم امریکا را نگاه کنید اصلاً دانشگاهی به این مفهوم ندارد! سازمانهای اعتبارسنجی دارد و دانشگاهها رنک میشوند و مهم است که دانشگاهها چقدر در بیزینس فعال هستند.
از ابتدای انقلاب تا کنون، ما چند نفر وزیر علوم انسانی خوانده داشتهایم؟ هیچ. هر چه بوده یا مهندس بوده یا پزشک بوده است. من در جلسه بنیاد نخبگان گفتم که مجموعه نخبگانی که اینجا جمع شدهاند و در مورد مشکلات نخبگان فکر میکنند خیال میکنند که میتوانند راهحل بدهند! مثل این است که بیماران بنشینند با همدیگر بخواهند تجویز دارو کنند. بیماران فقط میتوانند بگویند ما چه مریضیای داریم و علائم را بگویند و پزشک تصمیم بگیرد.
ولی ما در وزارت علوم مان پزشک نداریم. یک اتفاق خیلی بدی در دوره اصلاحات افتاد و آن غلبه نظام بازارگرها در اداره کشور و به تبع آن اداره دانشگاهها بود. من در جلسهای با آقای دکتر توفیقی بودم. پرسیدم آقای دکتر منطق شما برای گرفتن دانشجو چیست؟ گفت به تعداد صندلیهایی که دانشگاهها دارند. دانشگاهها اعلام میکنند که چقدر صندلی داریم چقدر هیئت علمی داریم و این میشود منطق. من همانجا به ایشان گفتم، تعداد صندلی فقط یک شاخص است و شاخصهای مهمتری هم وجود دارد! نیاز کشور برای پذیرش دانشجو کجا سنجیده میشود؟ ما 10 سال آینده در کجا و چه میزان متخصص نیاز داریم؟ ما امروز نزدیک به 400هزار نفر دانشجوی رشته مدیریت داریم. واقعاً اینقدر نیاز داریم؟ چندی پیش جلسه تجلیل از نخبگان بود با آقای دکتر روحانی و من هم در آن جلسه بودم. در آن جلسه یکی از استادان دانشگاه شریف گفت ما سال گذشته نزدیک به 260 هزار نفر فارغالتحصیل رشته مهندسی در کشور داشتهایم اینها هر کدامشان دو صفحه پایان نامه نوشته باشند 30 میلیون برگ فنی در کشور ایجاد شده است! ما همان 200 هزار تا را هم با برنامه نگرفتهایم! اینها معضلات امروز فضای دانشگاهی ما هستند./998/د102/س
منبع : روزنامه جوان