۰۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۹
کد خبر: ۲۹۱۷۱۸

گفت­وگو با جوان‌ترین فرمانده لشکر دفاع مقدس

خبرگزاری رسا ـ لشکر 31 عاشورا با نام برادران باکری و رزمندگان آذری زبان گره خورده است که وصف رشادت‌ها و پایمردی‌شان از شمال تا جنوب جبهه‌های دفاع مقدس را درنوردیده بود.
شهيد باکري

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، لشکر 31 عاشورا با نام برادران باکری و رزمندگان آذری زبان گره خورده است که وصف رشادت‌ها و پایمردی‌شان از شمال تا جنوب جبهه‌های دفاع مقدس را درنوردیده بود. خلق حماسه‌هایی چون حضور در غرب دجله در عملیات بدر، فتح اسکله چهارچراغ در والفجر8 عملکرد موفق در منطقه دوئیجی در کربلای5، تنها گوشه‌هایی از توانمندی این لشکر خط‌شکن دفاع مقدس است که برای بررسی چند و چون حضور عاشورایی لشکر 31 عاشورا در جنگ تحمیلی، به گفت‌و‌گو با سردار امین شریعتی، فرمانده این لشکر پرداختیم. شریعتی مدت کوتاهی قبل از مهدی باکری و چندین سال بعد از شهادت آقا مهدی فرمانده لشکر 31 عاشورا بود.

 

سردار! «عاشورا» یکی از اولین تیپ‌هایی بود که سپاه تشکیل داد. هسته اصلی این تیپ از چه زمانی شکل گرفت؟

 هسته اصلی تیپ عاشورا از سوسنگرد و بعد از محاصره اول شروع شد. ما قبل از جنگ در بحث ناامنی‌های استان خوزستان در ماجرای خلق عرب وارد عمل شده بودیم. 31 شهریور59 یعنی شروع رسمی جنگ در پادگان کرخه سمت غرب دزفول بودیم که هواپیمای دشمن فرودگاه‌های کشور را بمباران کردند. بعد از محاصره سوسنگرد نیروها از اهواز به سمت این شهر حرکت کردند که ما هم به اتفاق شهید دقایقی به سوسنگرد رفتیم. در ماجرای محاصره سوسنگرد رزمندگان آذربایجانی به فرماندهی شهید تجلایی حماسه‌ها آفریدند و مانع سقوط کامل این شهر شدند. از همان جا بود که هسته تشکیل تیپ عاشورا رقم خورد تا اینکه بعد از عملیات ثامن الائمه(ع) آقای رضایی (فرمانده وقت کل سپاه) دستور دادند سه تیپ تشکیل شود. تیپ 25 کربلا به فرماندهی مرتضی قربانی و تیپ امام حسین(ع) به فرماندهی شهید خرازی و تیپ عاشورا به فرماندهی سردار عزیز جعفری فرمانده کنونی سپاه. بعد از عملیات طریق‌القدس بنده فرمانده این تیپ شدم. بعد از عملیات رمضان و با ورود به عملیات‌های مسلم بن عقیل و والفجر مقدماتی هم که همه تیپ‌های موجود سپاه تبدیل به لشکر شدند.

 

وجه تسمیه لشکر 31 به عاشورا به چه علت بود؟

این دقیقا بر می‌گردد به عاشورایی عمل کردن بچه‌های آذربایجان در سوسنگرد. 26 آبان ماه 59 که در تقویم‌ها به عنوان روز آزادسازی سوسنگرد است مصادف با تاسوای حسینی بود. در آن ایام تمام بچه‌ها در محاصره بودند و بنی‌صدر هم اجازه نمی‌داد سپاه، ارتش در کنار هم قرار بگیرند. اما رزمندگان ارتش، سپاه و بسیج و نیروهای نامنظم با فداکاری‌ها و ایثارگری‌ها در ایام تاسوعا و عاشورای سال 59، عاشورایی به یادماندنی راه انداختند.

 

گفتید بعد از سردار جعفری شما فرمانده لشکر عاشورا شدید، این ماجرا به قبل از فرماندهی شهید مهدی باکری برمی‌گردد؟

 همانطور که اشاره شد ابتدا سردار عزیز جعفری فرمانده تیپ عاشورا شد و بعد از عملیات طریق‌القدس بنده فرمانده تیپ شدم. من جوان‌ترین فرمانده لشکر در دوران دفاع مقدس بودم. شهید تجلایی را به عنوان معاون خودم انتخاب کردم تا عملیات الی بیت‌المقدس که بعد از این عملیات همراه فرماندهان دیگر دیداری با حضرت امام(ره) داشتیم. قبل از رفتن، شهید حسن باقری به بنده فرمودند شما باید به قرارگاه قدس بروید و این تیپ را به آقای مهدی باکری تحویل دهید. یگان‌های تیپ برای عملیات رمضان آماده شده بودند که تیپ عاشورا تحویل شهید باکری داده شد تا عملیات بدر که آقا مهدی در آن به شهادت رسید. عملیات بدر که تمام شد آقای محسن رضایی جلسه‌ای با بچه‌های لشکر برگزار کردند و تصمیم گرفتند بنده دوباره فرمانده لشکر عاشورا شوم. از همان زمان تا انتهای جنگ فرمانده این لشکر ماندم. البته یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتم برای رفتن به لشکر عاشورا این بود که باید جای آقا مهدی فرمانده شوم که کار واقعاً سختی بود.

 

عبور از دجله، شاهکاری که نام عاشورا و باکری را جاودانه کردعبور از دجله، شاهکاری که نام عاشورا و باکری را جاودانه کرد.

 

 

رزمندگان لشکرتان غالباً از چه استان‌هایی بودند؟

نیروهای عاشورا ابتدا از خوزستان، فارس، آذربایجان و تهران بودند. در دوره اول فرماندهی‌ام از همه جا نیرو در تیپ داشتیم ولی هسته مرکزی تیپ از بچه‌های آذربایجان بود. بعدها خود به خود کل نیروها از بچه‌های آذربایجان شرقی و غربی تأمین شدند. چون هسته اصلی تیپ را همان رزمندگان آذربایجانی حاضر در حماسه سوسنگرد اداره می‌کردند، پشتیبانی این تیپ رفته‌رفته به آذربایجان واگذار شد.

 

شهید مهدی باکری شناسنامه لشکر عاشورا است، به عنوان یکی از همرزمانش این سردار شهید را چطور شناختید؟

شهید باکری دریای بیکرانی است که خیلی سخت در مورد او می‌توان صحبت کرد. اگر بخواهیم لشکر عاشورا را از مهدی باکری جدا کنیم هیچ هویتی نخواهد داشت. هر شهیدی که در آذربایجان و هر کجا تحت امر این لشکر است و جایی آرمیده ابتدا با عشق الله و اهل بیت و سپس به عشق شهید باکری به چنین جایگاهی رسیده است. امسال در سالگرد شهید باکری در تبریز نقش «مدیریت جهادی» شهید را که امروزه زیاد بحث روی آن می‌شود مطرح کردم. چند نکته در مورد شهید باکری حائز اهمیت است یکی اینکه فرد تحصیلکرده و جزو نخبگان بود. دیگر آنکه مبارز سیاسی بود ولی در کنار همه این استعدادها فردی مخلص و متواضع بود. یکی از برادران اصفهانی می‌گفت از اصفهان می‌رفتیم تبریز و به دنبال اسلحه بودیم. در آن موقع فردی به نام مهدی سلاح در اختیار نیروهای انقلابی قرار می‌داد، بعدها در جبهه معلوم شد که او همان مهدی باکری است! خداوند هر چه به او عنایت می‌کرد تواضعش بیشتر می‌شد. اگر کسی عکس آقا مهدی را ندیده بود تشخیص نمی‌داد او فرمانده است. شهید باکری در تمام عملیات‌ها خودش با تیم‌های اطلاعاتی، شناسایی معبرها را انجام می‌داد. اصلاً حاضر نبود نیروهایی که در اختیارش هستند بدون اعتماد جلو بفرستد.

 

لشکر عاشورا یکی از لشکرهایی بود که از جهت تصادف و سانحه رانندگی آمارش قابل ملاحظه بود و تعداد زیادی تلفات داده بود. شهید باکری برای رفع این مشکل، تمام روحانیون را جمع کرد و مشکل را با آنها در میان گذاشت تا بین الصلاتین مطرح کنند. در تاریخ جنگ تنها او این کار را انجام داد. برای کاهش تلفات، تردد رانندگی در شب بدون مجوز ممنوع شد، مگر در مواقع حساس. در روز هم سرعت بالای 95 را خلاف شرع کرده بود. روی کیلومتر ماشین‌ها برچسبی زده بود که اگر این کیلومتر از آن میزان رد می‌شد نوشته شده بود برادر چکار می‌کنی؟ با این کار تلفات را به صفر رساند. پادگان شهید باکری در دزفول چند بار بمباران شد، شهید و مجروح دادیم ولی به خاطر نحوه آرایش گردان‌ها توسط حاج مهدی، خیلی کم تلفات می‌‌دادیم. آقا مهدی حتی به غذای بچه‌ها، حمام و... حساس بود. مدام سرکشی و بازرسی می‌کرد. رزمنده‌ها را مانند فرزندان خودش می‌دانست.

 

در یک نگاه کلی، کارنامه عملیاتی لشکر عاشورا چه روندی را به خود دیده‌است؟

شخصیت شهید باکری طوری بود که فرماندهان عالی سپاه نمی‌توانستند راحت از ایشان بگذرند، ‌بنابراین از دشت‌های جنوب تا تپه‌های غرب و ارتفاعات شمال غرب هر کجا در این مرز 1600 کیلومتری(یکی از بحث‌های قطعنامه، قرارداد الجزایر بود. مرز مشترک ایران و عراق بعد از جنگ در کار مشترک عراق و سازمان جغرافیایی جمهوری اسلامی با میله گذاری 1610 کیلومتر مشخص شده است) بین ایران و عراق عملیاتی انجام می‌شد، لشکر 31 حضور داشت. مهم‌ترین عملیات، عملیات بدر بود.

 

برسیم به عملیات بدر و عبور شهید باکری و نیروهای همراهش از دجله، نقطه عطفی در تاریخچه این لشکر که منحصر به فرد است.

 در این عملیات من و شهید باکری صبح زود بعد از نیروهای خط‌شکن به اولین سیل بند رسیدیم. بچه‌ها از داخل هور آمده بودند و خط را شکسته بودند. جزو اولین نیروهایی بودیم که آنجا رسیدیم. از خطی که شکسته شده بود تا دجله بین 7 تا 10 کیلومتر فاصله داشتیم. همانجا نشستیم. آقا مهدی گفتند چکار کنیم اگر نرسیم به دجله همه را می‌کشند و قتلگاهی به وجود می‌آید. همان جا فی البداهه گفت من تکبیر می‌گویم و همه بچه‌ها پشت من راه بیفتند. گفتیم همه را می‌کشند. گفت نه. بچه‌ها توجیه شدند و الله اکبر گفته شد و همه با هم حرکت کردیم. با تکبیرش بچه‌ها با شور و اشتیاق و اعتمادی که به آقا مهدی داشتند انگار لشکر عاشورا تبدیل به دو لشکر یا بیشتر شد. بلافاصله پشت دجله رسیدیم. یکی از عملیات‌های بسیار با ارزش و در واقع عاشورایی‌ترین عملیات همین عملیات بدر بود. روز دوم عملیات مهندسی لشکر یک پل نفر رو، روی پل دجله نصب کرده بودند و نیروها به آن سوی دجله رفتند و جاده استراتژیک بصره و العماره را تصرف کردند. شب آن روز قرار شد به اتفاق آقا مهدی برویم به آن سوی دجله پیش نیروهای لشکر. ناگهان یک توپ به کنار پل اصابت کرد و من زخمی شدم و مرا به عقب انتقال دادند. یک روز در بیمارستان ماندم، وقتی برگشتم گفتند آقا مهدی شهید شده است. در عملیات بدرشهید باکری و نیروی لشکر واقعا عاشورایی عمل کردند. زمانی که لشکر عاشورا از رودخانه دجله با دو گردان عبور کرد تا جاده استراتژیکی بین بصره و العماره را با وجود دفاع سخت عراقی‌ها تصرف کردند. کسی باور نمی‌کرد که این نیروها بتوانند از دجله عبور کنند و به غرب این رودخانه بروند.

 

درمکالمه آخر شهید باکری با شهید احمدکاظمی، احمد آقا می‌گوید: «مهدی‌برگردعقب.» در آن لحظه با وجود فشار بسیار وسیع روی لشکر، چهره‌های دنیایی از مهدی جدا شده بود و آن سوی عالم را می‌دید. در آنجا به شهید کاظمی می‌گوید: نمی‌دانی اینجا چه جایی است تو هم بیا اگر نیایی‌ پشیمان می‌شوی. به تعبیر آقا محسن که در سالگرد شهید باکری صحبتی کرده بودند؛ حمید در خیبر، ابوالفضلی عمل‌ کرد و مهدی در بدر. مثل حضرت ابوالفضل که رفت به سمت علقمه تا آب بیاورد و وقتی جانباز شد روی برگشتن به خیمه‌ها را نداشت و غیرت مهدی هم در آن سوی دجله اجازه بازگشت به او را نمی‌داد.

 

چه ویژگی بارزی برای رزمندگان لشکرعاشورا سراغ دارید؟

یکی از نکات بسیار مهم و مثبت لشکر عاشورا این بود که اجازه نداد جریان‌های سیاسی عقبه استان‌ها، وارد لشکر شوند که این خصوصیت ویژه‌‌ای برای ما بود. بعد از شهر پلدختر در استان لرستان تنگه‌ای بود که گردنه‌ای بسیار وسیع داشت. وقتی از گردنه پایین می‌آمدیم می‌رسیدیم به اندیمشک و دزفول. به این تنگه می‌گفتند تنگه فنی. ما به دوستان گفته بودیم تفکرات سیاسی را در تنگه فنی بگذارند بعد داخل لشکرشوند! همچنین در لشکرما کوچکترین عدم اطاعتی نبود. در زمان شهید مهدی باکری که این خصوصیت نیروها، به طور ویژه و خاص بود. چون خود ایشان ذوب در امام و ولایت بود به همین خاطر بقیه را هم ذوب ولایت کرده بود. چه در شکستن خط، چه در پدافند و آفند و چه در همه اموری که داشتیم یک مورد تمرّد نبود. شجاعت، ایثارگری، فداکاری و از خودگذشتگی هم از دیگر شاخص‌های رفتاری رزمندگان لشکر عاشورا بود. به عنوان نمونه در یک گردان، چهاربرادر با هم بودند. هر چهار نفر اصرار داشتند خط‌شکن باشند! مگر می‌شود این همه ایثارگری و رشادت بدون شجاعت و اطاعت پذیری باشد؟!

 

شهید حمید باکری قائم مقام لشکر عاشورا از شهدای شاخص این لشکر است، توصیف شما از این شهید بزرگوار چیست؟

کلمه تواضع پیش هر دو برادر کم می‌آورد. در مورد حمید باکری کم گفته شده است. حمید فرمانده‌ای بود که از برادر کمتر نبود. فرمانده‌ای مقتدر و بسیار زیرک، مدیر و مدبر. حمید باکری به خاطر اینکه جانشین مهدی بود یک قدم جلوتر از مهدی نگذاشت و ذوب در مهدی بود. تمام وجودش شده بود مهدی چون شخصیت برادر را می‌شناخت و می‌دانست چه عظمتی دارد. به خاطر همین هیچ وقت حمید باکری آن چهره واقعی و توانمندی‌های‌اش بروز نکرد.

 

بسیار سختکوش بود. مهدی تمام محورهای حساس، سخت و بحرانی را به حمید می‌داد و به کسی دیگر نمی‌سپرد. در هیچ عملیاتی ندیدیم مهدی جلو باشد و حمید عقب. همیشه جلوتر از مهدی بود. در عملیات خیبر به خاطر بی‌خوابی از چشم‌های حمیدخون می‌آمد. ارتباطش با بچه‌ها خیلی صمیمی بود. گردان را طوری برای عملیات‌ها توجیه می‌کرد که همه بچه‌ها نکات را کاملاً به خاطر می‌سپردند. درعملیات خیبر حمید ابوالفضل وار شهید شد.

 

در عملیات والفجر8، فتح اسکله چهارچراغ فاو یکی از حماسه‌آفرینی‌های لشکرعاشورا بود. از حماسه چهارچراغ بگویید.

در عملیات والفجر 8، لشکر عاشورا به عنوان یکی از یگان‌های اصلی و خط‌شکن تعیین شده بود. به‌رغم همه تلاش‌ها و اقدامات دقیقی که صورت گرفته بود به فکر راه‌حلی بودیم تا وقتی غواص‌ها وارد آب شدند صدای آنها به عراقی‌ها نرسد. چند ساعت قبل از شروع عملیات به جمع غواص‌ها رفتم و تأکید کردم که باید تمام تلاش خود را انجام دهید وقت به آب زدن کمترین صدا را داشته باشید. زمانی که با آنها صحبت می‌کردم در آسمان هیچ ابری وجود نداشت، اما وقتی از بچه‌ها جدا شدم چند دقیقه بعد یکی از برادران گفت تمامی نیروهای غواص سر به سجده گذاشتند و در حال راز و نیاز و گریه هستند. خدا می‌داند که پس از آن تمام آسمان ابر شد و چنان بارانی آمد و چنان رعد و برق‌هایی زد و چنان رودخانه اروند خروشان شد که گریه به گونه همه روان شد. به هرحال عملیات را آغاز کردیم. بزرگ‌ترین حماسه لشکر عاشورا بعد از حماسه دجله، حماسه اسکله چهار چراغ و کارخانه نمک در عملیات فاو بود. درعملیات والفجر8 اگر اسکله چهارچراغ سقوط نمی‌کرد لشکر 5 نصر که در جناح راست ما و لشکر 25 کربلا که در جناح چپ ما بودند و مابقی یگان‌ها همه باید عقب‌نشینی می‌کردند. در اسکله چهار چراغ دشمن با استحکامات و موانع و تله‌های انفجاری و تجهیزات پیچیده فراوان در سنگرهای بتنی که پر از نیرو بود استقرار داشت که غواص‌های لشکر با ایثارگری و شجاعت و عشق شهادت رفتند و آن را تصرف کردند تا همه لشکرها بتوانند نیروهای پشتیبانی خود را وارد عمل کنند.

 

از عملیات کربلای 5 و عملکرد لشکر عاشورا در این آوردگاه بزرگ بگویید.

عملیات کربلای 5 از دید من یک عملیات عاشورایی و انقلابی بود. در این عملیات ما با دو گردان غواص باید منطقه پاسگاه کود سواری دشمن را تصرف می‌کردیم. به دلیل موقعیت آن پاسگاه، ‌تجهیزاتی نظیر چهارلول‌های ضد هوایی که دشمن مستقر کرده بود و همین طور آبگرفتگی به صورت دریاچه که عراقی‌ها در آن منطقه ایجاد کرده بودند، کار بسیار سخت و دشواری در پیش داشتیم. ولی با شناسایی و برنامه‌ریزی‌های دقیق مأموریت گردان‌ها را مشخص کردیم. با وجود همه اقدامات دقیقی که انجام داده بودیم، باز شکستن خط دشمن بسیار سخت بود. اما آنچه برایمان آرامش بخش بود روحیه و نشاط نیروها بود که حکایت از معنویت و توکل بسیار بالای آنها داشت. چند ساعت قبل از شروع عملیات تمامی مسئولان لشکر را جمع کردم و یک‌بار دیگر تمامی مأموریت آنها را یک به یک مرور کردیم. در پایان جلسه به دوستان گفتم همه باید برای شهادت آماده باشیم و هر کسی نمی‌تواند راه را ادامه دهد او را از شرکت در عملیات منع کنید. خدا می‌داند عاشورایی به پا شد و این موضوع به تمامی سطوح و لشکر منتقل شده بود و هیچ فردی از این عملیات جا نماند. مشکل اصلی ما در این عملیات این بود که هر چه به خط دشمن نزدیک می‌شدیم عمق آب کم و پوشش گیاهی کمتر می‌شد و سیم خاردارهای حلقوی و ردیفی و میله گردهای خورشیدی و انواع و اقسام مین‌های گوناگون روی آب و زیر آب بیشتر می‌شد و به خصوص اینکه در آن شب عملیات نور مهتاب به طور کامل شفاف بود. شکستن خط با دو گردان غواص لشکر به صورت عاشورایی و انقلابی و با روحیه شهادت طلبی انجام شد. پس از شکستن خط، نیروهای موج بعدی وارد عمل شدند و چنان تلفاتی بر دشمن وارد شد که تمامی مسیر حرکت گردان‌های لشکر عاشورا، انبوهی از تانک‌ها و نفربرها و خودروهای سوخته و همراه با جنازه‌های نفرات دشمن مشاهده می‌شد. به طوری که در چندین جلسه از سوی فرماندهان عالی سپاه در قرارگاه این موضوع به عنوان مأموریت موفق لشکر مطرح می‌شد.

 

از روز چهارم یا پنجم عملیات بود که از قرارگاه به ما ابلاغ شد ظرف امشب نسبت به پاکسازی و تصرف منطقه دوئیجی اقدام شود تا یگان‌های مهندسی نسبت به بازگشایی جاده‌های عقبه اقدام نمایند. به‌رغم اینکه مأموریت لشکر ما در نوک کانال ماهی بود و در منطقه دوئیجی حضور نداشتیم و زمان کمی برای شناسایی داشتیم با بررسی‌هایی که انجام دادیم مشخص شد که تمامی پشتیبانی عقبه نیروهای دشمن در آن منطقه از روی پلی است که به جزیره بووارین متصل است و اگر آن تصرف شود تمامی نیروهای دشمن محاصره می‌شوند. به‌رغم وقت کمی که داشتیم مأموریت نیروهای لشکر را مشخص کردیم و شب همان روز با استفاده از نیروهایی که از گردان‌های ما باقی مانده بود و واحدهای مهندسی و زرهی و توپخانه و همه امکانات لشکر نیروها را بسیج کردیم و با طرح‌ریزی بسیار ماهرانه پل عقبه دشمن را تصرف کردیم و بلافاصله نیروهای تخریب لشکر پل را منفجر کردند و این حرکت باعث شد عقبه دشمن کاملاً بسته شود و نیروها در آنجا محاصره شوند.

 

در روزهای پایانی جنگ خصوصاً پس از پذیرش قطعنامه598 لشکرعاشورا در کدام منطقه بود و چه عملکردی در آن مقطع داشتید؟

در زمان پذیرش قطعنامه لشکر در دو منطقه بانه و منطقه جنوب بود. بنده در منطقه جنوب حضور داشتم. عراق به سمت خرمشهر و اهواز پیشروی می‌کرد که بلافاصله اعلام کردند منافقین از مرز خسروی از منطقه سرپل ذهاب، اسلام‌آباد غرب به سمت کرمانشاه حرکت کردند تا به تهران برسند. به دستور آقای رضایی و سردار صفوی باید سریع به منطقه غرب می‌رفتیم تا جلوی آنها را بگیریم. با دو فروند هلیکوپتر که از هوانیروز ارتش هماهنگ شده بود به اتفاق تعدادی از فرماندهان گردان‌ها و معاونان سوار شدیم و به سمت کرمانشاه رفتیم. شهید صیاد شیرازی از تهران حرکت کرده بودند و همزمان با ما به کرمانشاه آمدند. به اتفاق به سمت قرارگاهی که شهید شوشتری مسئول بودند رفتیم. شهید صیاد با تواضع و حالت احترام نظامی خودشان را معرفی کرده و اعلام کردند در خدمت هستیم. قرار شد نیروهای ما را از غرب، تبریز و جنوب با امکانات هوایی نیروی ارتش برسانند تا به گردنه حسن‌آباد جایی که پشت منافقین قرار می‌گرفت منتقل کنند. روزی که عملیات مرصاد انجام شد از ارتفاعات حسن‌آباد به وسط منافقین زدیم و از آنجا توانستیم تعداد زیادی از منافقین را منهدم کرده و اسیر کنیم. بعد از برقراری آتش بس، چندماهی در منطقه بانه بودیم و بعد از آن تمام لشکر را به پادگان شیخ قاضی تبریز منتقل کردیم و در آنجا مستقر شدیم.

 

نظرتان را در خصوص این واژه‌ها بگویید.

برادران باکری: عاشقان رهبر و ولایت

 

عملیات بدر: جنگ عاشورایی و انقلابی

 

والفجر 8: ابتکار، خلاقیت، ایثار، فداکاری و شهادت طلبی

 

رزمندگان آذری زبان: عزیزتر از جانم. افسوس چرا بعد از جنگ از آنها جدا شدم و این خلأ را هم آنها احساس می‌کنند و هم من

 

ولایتمداری: انسان بدون ولایت مثل انسان بدون روح و جان

 

31 عاشورا: تبلور روز عاشورا/998/د102/س

 

منبع : روزنامه جوان

 

ارسال نظرات