مودت و محبت منشأ نفوذ کلمه ولی امر در نظام حکومتی اسلام است
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل، آیت الله محسن اراکی در پنجاه و سومین جلسه سال تحصیلی 94-95 درس خارج فقه سیاسی اسلام که روز سه شنبه هفدهم فروردین ماه 1395 درمدرسه دارالشفاء برگزار شد، بحث پیرامون روایات دالّ بر امامت اهل بیت علیهم السلام را با بیان تعدادی دیگری از روایات وارده در منابع اهل سنّت ادامه داد و مباحث و مطالب مهمی را مطرح کرد که گزیده آن در پی میآید.
1. عنوان پنجم که در روایات اهل سنّت پیرامون مسأله امامت و ولایت امیرالمؤمنین به کار رفته است عنوان «علیٌ بعد رسول الله» و عناوین قریب به این معناست.
2. روایات مشتمل بر عنوان پنجم در منابع اهل سنّت فراوان و خارج از حد احصاء است، عجیب اینکه با وجود فراوانی این روایات باز هم بسیاری از مسلمین خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام را نپذیرفتهاند.
3. عبارت «فهذا ولیّ من أنا مولاه» در ضمن روایت ابن ماجه دلالت دارد بر اینکه همان مولویّت و ولایت رسول خدا بر مسلمین برای امیرالمؤمنین هم ثابت است. ولایت در این عبارت که شامل ولایت فردی و ولایت جمعی هردو است، به قرینه جملات قبل از آن به معنای «ولایت امر» است و نه معانی دیگر.
همچنین عبارت «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» در روایت ابن ماجه و ترمذی نیز همچون عبارت قبل بر همانندی مولویّت رسول خدا و امیرالمؤمنین دلالت دارد.
4. اینکه فقیه بر شخص قاصر و غائب ولایت دارد و به جای این دو میتواند تصمیم بگیرد به این دلیل است که فقیه فی نفسه نسبت به سایرین اراده برتری دارد و این اراده برتر نسبت به دیگران خود دلیل ولایت مطلقه اوست.
5. در یک جامعه دو نوع شخصیت وجود دارد: فردی و جمعی. افراد واجد شخصیت فردی خود هستند و به اعتبار حیات اجتماعی یک شخصیت جمعی نیز پیدا میکنند؛ هرگاه این دو شخصیت تخالف پیدا کند محل ظهور دو پدیده متضاد نفاق و تقیّه است؛ اگر اراده جمع اراده صحیحی باشد و اراده فردی بر خلاف آن عمل کند پدیده نفاق پیش میآید و آنجا که اراده جمعی اراده منحرفی است و شخصیت فرد در برابر آن مقاومت میکند، پدیده تقیه پیش میآید.
6. وجوب مودّت اهل بیت به دلیل وجوب اطاعت آنها است؛ به سخنی دیگر از واجب بودن مودّت اهل بیت میتوان مقام وجوب اطاعت و امامت آنها را نتیجه گرفت چون هیچ کس واجب المودّة نخواهد بود مگر اینکه واجب الاطاعه باشد.
7. در نظام حکومتی اسلام برخلاف سایر نظام های حکومتی منشأ نفوذ امر حاکم قوّه قهریه و مالیه نیست، بلکه مودّت است.
8. ولایت در عبارت «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» و عبارات قریب به آن به معنای محبّت و نصرت نیست. به عنوان یک استدلال میتوان گفت اگر مراد از این مولویّت همان محبّت و نصرت باشد وجهی برای اختصاص به امیرالمؤمنین ندارد؛ چرا که محبّت و نصرت برای همه مؤمنین ثابت است.
تقریر مطالب پنجاه و سومین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم میشود.
نکته: عبارات درون پرانتز اضافات مقرّر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
بحث ما در نظریه نصب امام بعد الرسول بود و گفتیم که نصب امام بعد از رسول به وسیله صِیَغ و عبارات و عناوین مختلفی انجام گرفته است. گفتیم عناوینی که در ادلّه نصب به کار رفته است دو نوع است: عنوان عام و عنوان خاص.
(1) عناوین عام؛
عناوین عام خودش دو قسم کمّی و کیفی داشت؛ عنوان عام کمّی (اشاره به منصوبین بعدالرسول دارد ولی با بیان تعداد و کمّیت آنها و بدون اشاره به شخص آنها؛) مانند عنوان «الائمة اثنا عشر» که در روایات به نحو متواتر وارد شده است. عناوین عام کیفی نیز اشاره به منصوبین بعدالرسول دارد ولی با دلالت بر اوصاف آنها؛ اوصافی مانند علم و عدالت و قرشیت و مانند آن.
(2) عناوین خاص؛
(نوع دوم از عناوینی که برای دلالت بر منصوبین بعدالرسول در روایات به کار رفته است عناوین خاص است. این عناوین در) ادلّه نصب خاص تعیین منصوب بعد الرسول ( به کار رفته است و) بطور معیّن و با اشاره به شخص و نه اشاره به وصف، ( ائمه پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله را معرفی میکند).
عناوین نصب خاص نیز خود شامل عناوین متعددی میشود. چهار عنوان را بحث کردیم. عنوان اول «اهل بیتی» و عنوان دوم «علیّ و ذریّته» و عنوان سوم «الاثنی عشر من آل محمد» و عنوان چهارم عنوان «علیّ و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین» بود. روایات مربوط به این عناوین را بررسی کردیم. آنچه بحث شد همه روایات باب نبود و فقط به عنوان نمونه بود چون قصد استقصاء نداشتیم. بنابراین تاکنون چهارعنوان از عناوین نصب خاص بحث شد.
ادامه بحث؛ عنوان پنجم؛ «علیٌ بعد رسول الله»
این عنوان یا قریب به آن نیز در ادلّه نصب به کار رفته است. روایات دالّه بر نصب که در آنها این عنوان به کار رفته است خارج از حد احصاء است. عجیب اینکه با وجود فراوانی این روایات در مصادر شیعه و اهل سنّت معذلک این مسأله (یعنی امر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام) مورد انکار بسیاری از مسلمین قرار گرفته است.
ابتدا به نمونهای از این روایات در منابع اهل سنّت اشاره میکنیم و بعد به روایات شیعه میپردازیم.
روایت اول
ابن ماجه در صحیح خود به سندش از براء بن عازب که از صحابه رسول خداست روایت میکند.
«قال اقبلنا مع رسول الله فی حجته التی حج فنزل فی بعض الطریق فأمر الصلاة جامعة فأخذ بید علیّ فقال ألست اولی بالمؤمنین من أنفسهم قالوا بلی قال ألست أولی بکلّ مؤمنٍ من نفسه قالوا بلی قال فهذا ولیّ من أنا مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه» صحیح ابن ماجه، جلد 1، صفحه 43، طبع دارالکتب العلمیه لبنان
این روایت مربوط به حدیث غدیر است.
دلالت روایت؛ صراحت در امامت و خلافت
دلالت این روایت بر امامت امیرالمومنین و خلافت بلافصل آن حضرت بعد از رسول صریح است و جای تردید و شک نیست.
عبارت «فهذا ولیّ من أنا مولاه» دلالت بر این دارد که همان نحو مولویّتی که رسول بر مسلمین دارد، همان نحو مولویت را امیرالمومنین هم بر مسلمین دارد. این عبارت به تنهایی برای دلالت بر امامت بلافصل امیرالمؤمنین کفایت میکند حتی اگر سایر جملات و عبارات روایت هم نبود.
حداقل این است که این عبارت اطلاق دارد و شامل همه معانی "ولیّ" میشود؛ ولی جملات قبل از این جمله قرینیّت روشنی بر مراد دارد و مراد از ولایت را در روایت، "ولایت امر" تعیین میکند و نه معانی دیگر. توضیح اینکه در روایت ابتدا میفرماید «ألست اولی بالمؤمنین من أنفسهم»؛ در این جمله مراد از اولویت، اولویت به امر است و احدی از عرب زبانها تشکیک در معنای آن نمیکند.
مراد از «اولی بالمؤمنین من أنفسهم» این است که امر و خواست او مقدم است؛ حکومت به همین معناست و فرمانروایی یعنی اینکه خواست کسی که فرمانرواست مقدم است بر کسانی که او بر آنها فرمانروایی میکند و اراده او اراده غالب است. قبلا گفتیم که چون اراده فرمانروا و ولیّ امر حتی بر اراده حاضر مقدم است لذا جایگزین اراده غایب و جایگزین آنجایی میشود که اصلاً ارادهای نیست مثل قاصر و مجنون.
یک تنبیه؛ ولایت مطلقه فقیه
به عنوان یک جمله معترضه مناسب است بگوییم که اگر کسی قائل به ولایت فقیه بر قاصر و غائب باشد ناچار است قائل به ولایت مطلقه فقیه باشد؛ چون این سوال پیش میآید که به چه دلیل باید فقیه برای قاصر تصمیم بگیرد؟ اگر اینطور نیست که اراده فقیه فی نفسه اراده برتری نسبت به اراده سایرین است چرا باید برای قاصر تصمیم بگیرد؟ دلیل این امر همین است که چون اراده او اراده برتر و اعلی است جایگزین اراده کسی میشود که از خود ارادهای ندارد یا اینکه آن فرد غائب است و نمیتواند اراده خود را اعمال کند.
دو گونه شخصیّت؛ دوگونه ولایت
بخشی از روایت چنین است: «ألست اولی بالمؤمنین من أنفسهم قالوا بلی قال ألست أولی بکلّ مؤمنٍ من نفسه قالوا بلی». این روایت، متن آن دقیق است و ولایت را هم به نحو ولایت جمعی و هم به نحو ولایت فردی بیان میکند. هم ولایت را بر تک تک مؤمنین بیان میکند و هم بر جامعه مؤمنین.
دوگانگی شخصیّت؛ توافق و افتراق؛ تقیّه و نفاق
ما معتقدیم که جامعه یک شخصیت جمعی و یک شخصیت فردی دارد. افراد شخصیت فردی دارند و وقتی در جمع وارد میشوند یک شخصیت جمعی هم پیدا میکنند. گاهی این دو شخصیت فردی و جمعی با هم توافق پیدا میکند و گاهی تخالف پیدا میکند. آنجا که توافق پیدا میکند مشکلی نیست و اما آنجا که تخالف پیدا میکند ( دو گونه رویداد و پدیده ظهور پیدا میکند).
هر جا که اراده جمع اراده سالم و صحیحی است ولی اراده فردی بر خلاف اراده سالم جمع عمل میکند پدیده نفاق پیش میآید و آنجا که اراده جمعی اراده غلط و منحرف و فاسدی است و شخصیت فرد در برابر آن اراده و شخصیت جمعی مقاومت میکند پدیده تقیه پیش میآید. از این رو پدیده تقیه و نفاق دو پدیده متناقض هستند؛ نه تنها از جنس هم نیستند بلکه تضاد دارند.
بازگشت به بحث؛ ولایت ولیّ؛ هم فردی هم جمعی
رسول اکرم اول فرمود «ألست اولی بالمؤمنین من أنفسهم» و مجددا فرمود «ألست أولی بکل مؤمن من نفسه» این تکرار نکته اش این است که در سوال اول ولایت بر شخصیت جمعی را اقرار گرفته است و بعد از آن ولایت بر شخصیت فردی را اقرار گرفته است. بنابراین روایت بیان میکند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله هم بر فرد و هم بر جمع ولایت دارد؛ اگر فقط ولایت بر فرد بود تصرف در اموال عمومی و انفال و مانند آن جای اشکال داشت چون این امر این نیاز به ولایت جمعی دارد.
دلالت روایت؛ همسانی دو ولایت
«فهذا ولیّ من أنا مولاه»؛ رسول اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید همان مولویتی که من دارم و اقرار به آن را از شما گرفتم، چه مولویت بر جمع و چه مولویت بر فرد، همان مولویت و ولایت را علی بن ابیطالب هم دارد.
روایت دوم
ابن ماجه به سندی دیگر نقل میکند.
«عن سعد بن أبی وقاص قال قدم معاویة فی بعض حجّاته فدخل علیه سعد فذکروا علیّا فنال منه فغضب سعد و قال تقول هذا لرجل سمعت رسول الله یقول من کنت مولاه فعلیّ مولاه و سمعته یقول أنت بمنزلة هارون من موسی إلا أنّه لا نبیّ بعدی و سمعته یقول لأعطین الرایة الیوم رجلا یحب الله و رسوله»
ابن ماجه، جلد 1، صفحه 45.
خیلی ها وقتی حدیث غدیر را نقل میکنند به جمله «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» بسنده میکنند؛ حال آنکه این جمله مقدم و مؤخّری داشته است. ابن ماجه نیز در این روایت به همین جمله اکتفا کرده است.
این جریان خیلی معروفی است که تقریباً اکثر روّات اهل سنّت آن را نقل کرده اند. جمعی بودند و یادی از علی علیه السلام کردند. معاویه (علیه لعنة الله و ما سواه) از امیرالمؤمنین بدگویی کرد؛ سعد با شنیدن بدگویی معاویه غضب میکند و فضایلی از امیرالمؤمنین علیه السلام را برمیشمرد.
یک تضاد در اعتقاد !
ما متحیر میشویم که با این روایات صحیحهای که در منابع اهل سنّت درباره معاویه وجود دارد؛ مثل این روایت که درباره معاویه گفته است: «نال»؛ یعنی معاویه درمورد امیرالمؤمنین علیه السلام بدگویی کرد، چگونه آنها قائلند که معاویه صحابی است و عادل است با اینکه خودشان روایات متواتر دارند که «بغض علیّ نفاق و حبّه ایمان». چگونه میشود که بدگویی از علی بن ابیطالب با عدالت جمع شود؟
روایت سوم
ترمذی در کتاب الجامع الصحیح به سندش از عمران بن حصین در ضمن روایتی چنین نقل میکند:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إن علیّا منّی و أن منه و هو ولیّ کل مؤمن بعدی». سنن ترمذی، کتاب المناقب، باب مناقب علی بن ابیطالب، حدیث 3712.
دلالت بر امامت
شاهد ما مقطع دوم روایت است که میفرماید: «هو ولیّ کل مؤمن بعدی». در این عبارت کلمه «بعدی» شاهد بر این است که مراد از ولایت معانی نصرت و محبّت و مانند آن نیست؛ چون دراین صورت اختصاص به «بعدی» ندارد. خود لفظ «بعدی» قرینه روشنی است که ولیّ به معنی خلیفتی است. بنابراین دلالت این روایت به لحاظ نصّ بر امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جای شک ندارد.
روایت چهارم
ترمذی روایت میکند به سندش از زید بن ارقم یا أبی صریحه که هر دو از اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه وآله هستند.
«عن النبیّ - صلی الله علیه و آله - أنّه قال من کنت مولاه فعلیّ مولاه» همان منبع، حدیث 3713.
دلالت روایت؛ همسانی دو ولایت
حرف ما این است که اگر حضرت فقط میفرمود «علیّ مولا کلّ مؤمن» جای اینگونه تشکیکات شاید بود؛ ولی وقتی میفرماید: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»، خود این عبارت، مولویّت رسول را برای امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت میکند؛ چون مولویّت رسول به معنای محبّت صرف نیست؛ بلکه مولویّت به معنای ولایت امر است و به این معنا هم معنای نصرت و هم معنای محبّت را شامل میشود؛ یعنی جامع سایر معانی برای ولایت است. وقتی یک شخصیت ولیّ امر باشد، هم محبّت و مودّت او واجب است و هم نصرت او و این موضوعی است که بین مسلمین مسلّم و ثابت است.
وجوب مودّت دالّ بر امامت
در برخی مباحث گفتهایم که وجوب مودّت ذوی القربی دالّ برامامت آنهاست؛ هیچ کسی واجب المودّة نخواهد بود مگر اینکه واجب الاطاعة باشد؛ به سخنی دیگر فرض مودّت به دلیل فرض طاعت است؛ چون طاعت فرد فرض است مودّت او واجب است.
مودّت مستند حکومت
گفتیم آن رابطهای که میان حاکم و مردم منشأ نفوذ کلمه میشود و به دیگر سخن آن قوّهای که حاکم به استناد آن میتواند امر خود را در جامعه جاری کند و مردم از او اطاعت میکنند، قوّه سیف و مال نیست بلکه مودّت و محبّت است؛ بر خلاف سیستمهای حکومتی غیر اسلامی که از چنین خاصیتی برخوردار نیستند.
تکرار؛ دلالت روایت بر امامت
رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»؛ بنا به این فرمایش آن مولویتی که رسول دارد برای علی بن ابیطالب ثابت میشود؛ نه یک مولویت مهمل و مجمل. این روایت به همین دلیل بر ولایت امر، امامت، وجوب امر و فرمانروایی علی بن ابیطالب صلوات الله تعالی علیه میکند.
دلالت بر امامت؛ بیان دیگر استدلال
اینجا یک بیان دیگری هم هست و آن اینکه چرا چنین جملهای برای غیر علی بن ابیطالب نیامد؟ اینکه این جمله بالخصوص برای علی بن ابیطالب آمده است نشانه آن است که در این مولویّت یک خصوصیتی وجود دارد و مراد از آن مولویتی نیست که همه مؤمنین دارند. اگر مراد از این مولویّت همان محبّت و نصرت بود و همان مولویّتی بود که برای همه مؤمنین ثابت است اختصاص به علی بن ابیطالب پیدا نمیکرد. از اختصاص این مولویت به آن حضرت معنای فرمانروایی فهمیده میشود./836/د102/ل