نمایشگاه دفاع مقدس در مهرآباد تهران و یک خاطره خواندنی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در تهران، نمایشگاه دفاع مقدس ترمینال دوم فرودگاه مهرآباد مرا از سالن انتظار بیرون کشید، برایم جالب بود تصاویر زیبای شهدا چفیه، و آن سادگی رزمندگان که مرا امروز به دنیای صلابت آن روز برده است.
دقایقی از دیدن تصاویر شهدا نگذشته بود که قامت جوانی با تیشرت طرح پرچم آمریکا نگاهم را به خود کشاند. او هم مثل من منتظر پرواز بود. آمده بود نمایشگاه کوچک دفاع مقدس فرودگاه مهرآباد و عکس شهدا را نگاه می کرد.
پس از آن دیدم دست به قلم شده و با احساس عمیقی می نویسد، سراغش رفتم و پس از معرفی خودم، لحظاتی به گپ و گفت نشسته ایم که شرح ماجرا:
پرسیدم: با حال خاصی به تصاویر نگاه می کردی. آخرش آمدی و مطلبی هم نوشتی، چه حکایتی و رابطه ای است میان نقش لباست با نقش دلت؟ خندید و گفت: هیچ ! این را به خاطر مد روز بودنش پوشیده ام!
گفت: پدرم سال ها رزمنده بوده. از جزایر مجنون بگیر تا ارتفاعات کردستان. مدتها اسیر موج انفجار بود که مادرم ما را به عیادتش می برد. خاطراتی سخت و تلخ.
وقتی جنگ تمام شد پدرم با همه جانبازیش سراغ هیچ امتیازی نرفت. پروندهای هم تشکیل نداد. گفت با خدا معامله کردم و این معامله طرف سوم ندارد، همین. و برگشت سر کارش. همان کارمندی که بود!
من افتخار می کنم به پدرم و همه آنها که مثل او بودند و هستند و مثل او بودند و رفتند! و عکس شهدا را نشانم داد.
پسر حاج مجید کاووسی بود و نقش دلش هیچ ربطی به نقش لباسش نداشت.
جوان آماده پرواز در بخشی از یادگاری اش نوشته بود: ای کاش کسانی که غریبانه هستند اما یادی از آنها نمی شود، یاد شود؛ مثل پدر خودم که از جبهه غرب و جنوب بود؛ ولی افسوی کسی از آنان یادی نمی کند، حاج مجید همیشه در قلب یاران خدا هستی. /918/پ202/س
خبرنگار: محمدمهدی زارع