۲۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۷:۳۶
کد خبر: ۴۷۹۶۰۸
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران بررسی کرد؛

مقایسه ۳ انقلاب بزرگ

ملکوتیان گفت: علل ایجاد کننده انقلاب فرانسه جامعیت نداشت و مردم همه به صحنه نیامدند همین عوامل بعداً منجر به بی ثباتی می شود اما انقلاب اسلامی از جامعیت آرمانی برخوردار بود.
ملکوتیان

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، موضوع مقایسه انقلاب اسلامی ایران با انقلاب های فرانسه و روسیه مسئله ای است که می تواند ما را در فهم بهتر انقلاب اسلامی و چالش ها و آسیب های معطوف به آن در مقایسه با انقلاب های دیگر کمک کند. رهبری انقلاب اسلامی با تاکید بر این موضوع می فرمایند: «در تحولاتی که در طول دو سه قرن اخیر، که قرن انقلاب‌های بزرگ است، اتفاق افتاده، هرچه من نگاه کردم موردی را پیدا نکردم که مثل انقلاب اسلامی، تحولی که در دوره‌ی اول پدید آمد، در دوره‌های بعد یا دهه‌های بعد، با همان شکل، با همان هدف‌ها، به سوی همان آرمان‌ها و با همان جهت‌گیری‌ها ادامه پیدا کند انقلاب اسلامی یک استثناء است.»

برای بررسی بیشتر این موضوع و مقایسه انقلاب اسلامی با انقلاب های روسیه و فرانسه به سراغ مصطفی ملکوتیان عضو هیئت علمی دانشگاه تهران رفتیم. متن زیر مشروح گفتگوی مهر با این استاد دانشگاه است.

نظریه های انقلاب تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی توان تحلیل چنین پدیده ای را نداشتند، از این منظر وجه تمایزی که می توان در مورد انقلاب اسلامی با انقلاب های پیش از خود ذکر کرد چیست؟ و چرا نظریه های انقلاب نتوانستند انقلاب ایران را پیش بینی یا تحلیل کنند؟

ما اعتراف های زیادی در بین نویسندگانی که در دهه ۱۹۷۰ میلادی متخصص در پدیده انقلاب بودند، داریم. در این اعترافات به این مسئله بر می خوریم که آنها نتواستند وقوع انقلاب را پیش بینی کنند. اگر بخواهیم در یک جمله به این سوال پاسخ دهیم باید علت این امر را در نوع خاصی از انقلابی که در ایران اتفاق افتاق جستجو کنیم. یعنی یک انقلاب دینی مبتنی بر آموزه های الهی که در دنیای معاصر سابقه نداشت.

به عبارت دیگر متخصصین پدیده انقلاب در دهه ۱۹۷۰ تصور می کردند که انقلاب های معاصر به قول خانم آرنت انقلاب های دنیوی هستند. انقلاب ایران یک انقلاب با ماهیتی خاص بود اما انقلاب هایی که در این زمان اتفاق می افتاد دنیوی بودند.

هانا آرنت ویژگی هایی در مورد انقلاب ها بیان می کند که برخی توصیفی و برخی تجویزی بود. در بخش انقلاب های تجویزی خانم آرنت انقلاب هایی را تایید می کند که از لحاظ فلسفی مبتنی بر آزادی و لیبرالیسم باشند. اما از منظر توصیفی می گوید انقلاب ها پدیده هایی ایستادگی ناپذیرند و یا با ایجاد عصری سراسر نو همراه هستند.

این مفهوم را می توان در نوشته های دیگر هم ببینید. مثلا هانتینگتون در رابطه با تحولات دنیای معاصر می گوید توسعه در دنیای معاصر با دو مفهوم سر و کار دارد یکی سکولاریزه شدن فرهنگی و دیگری تمایز ساختاری. او مفهوم سکولاریزه شدن فرهنگی را در مورد انقلاب ها هم در نظر دارد. می گوید تحولات دنیای معاصر و اساسا توسعه که انقلاب هم در مسیر توسعه رخ می دهد با سکولاریزه شدن فرهنگی سر و کار دارد در حالی که ما در انقلاب اسلامی به طرف دینی تر شدن فرهنگ حرکت می کنیم.

تصوری که در آن زمان در رابطه با انقلاب وجود داشت این بود که انقلاب هایی که در زمان معاصر رخ می دهد انقلاب هایی با ماهیت ملی گرایی یا چپ هستند. تصور اینکه یک انقلااب با ماهیت دینی رخ دهد در بین نظریه پردازان وجود نداشت.

انقلاب ایران به دلیل ماهیت دینی خود توانست به سرعت اقشار مختلف مردم را بسیج کند و به صحنه بیاورد و ابتکار عمل را از رژیم شاه و حامیان خارجی اش بگیرد. آنها هر برنامه ای که برای آرام کردن شرایط می ریختند از حرکت مردم عقب بودند. اقدامات سرکوبی و یا اقداماتی مانند اصلاحات و تغییراتی مانند تغییر نخست وزیران نمی توانست این حرکت را متوقف کند.

علت اصلی که هم در پیش بینی و هم در کنترل آن ناکام بودند این بود که انقلاب نوع خاصی بود و انقلابی با اصالت فرهنگی و مذهبی و با رهبری خاص بود.

آرمان های انقلاب اسلامی نیز از جامعیت برخوردار بود. در سایر انقلاب های معاصر، در هر کدام از آنها، شما یک آرمان را می بینید. مثلا در انقلاب فرانسه می بینید بیشتر بر لیبرالیسم و آزادی تاکید می شود و یا در انقلاب های چپ مثل انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بر برابری اقتصادی تاکید می شود یا در انقلاب الجزایر که علیه اشغالگران فرانسه رخ داد بر بحث مسایل ناسیونالیستی و استقلال تاکید می شود. اما انقلاب اسلامی از جامعیت آرمانی برخوردار بود.

جامعیت آرمانی یعنی اینکه همانطور که شعارهای انقلاب نیز نشان می داد بحث استقلال، آزادی، عدالت، پیشرفت و... وجود دارد که همه آنها در لوای یک حکومت دینی مطرح می شود.

جامعیت آرمانی انقلاب اسلامی سبب تسریع حرکت مردمی شد و از طرف دیگر باعث شد بعد از پیروزی انقلاب، بازتاب های آن در نقاط مختلف خود را نشان دهد و مردم در فرهنگ های مختلف احساس قرابت و نزدیکی با انقلاب اسلامی کردند

جامعیت آرمانی انقلاب اسلامی سبب تسریع حرکت مردمی شد و از طرف دیگر باعث شد بعد از پیروزی انقلاب، بازتاب های آن در نقاط مختلف خود را نشان دهد و مردم در فرهنگ های مختلف احساس قرابت و نزدیکی با انقلاب اسلامی کردند.

رهبری امام نیز یک رهبری خاص است. از لحاظ مبنای رهبری، مبنا بر اساس انجام تکلیف الهی است. از لحاظ ویژگی های شخصیتی حضرت امام دارای اراده ای پولادین و اعتماد به نفس است که خود بر سرعت آوردن مردم به صحنه و پیروزی انقلاب نقش داشت.

اینکه چرا نظریه پردازان انقلاب در رابطه با وقوع انقلاب اسلامی غافلگیر شدند باید پاسخ را در ماهیت انقلاب ایران جستجو کرد.

بعد از پیروزی انقلاب نسل جدیدی از نظریه پردازان را در غرب شاهدیم. خانم اسکاچ پل یکی از کسانی است که در مقاله ای که در سال ۱۹۸۲ نوشت از نظریات قبلی خودش در مورد انقلاب دور شد و گفت ما در مورد پیش گویی انقلاب ایران غافل گیر شدیم. او می گوید در رابطه با علل و زمینه های این انقلاب معتقد نیستم که می شود این انقلاب را با انقلاب های فرانسه روسیه و چین  مشابه دانست. اگر یک انقلاب در دنیا باشد که توسط یک نهضت آزادی بخش و آگاهانه ساخته شده است آن انقلاب ایران است.

می توان گفت اسکاچ پل از نسل سوم نظریه ها که نسلی جبری بود و در پدیده انقلاب بیشتر به جبر روابط بین المللی و اقتصادی و... معتقد بودند، عبور کرد و در نوشته های بعدی نقش اسلام شیعه را مورد توجه قرار داد.

اگر بخواهیم قیاسی بین انقلاب اسلامی و انقلاب های پیش از آن مانند روسیه و فرانسه صورت دهیم از چه وجوهی می توان به آن نگاه کرد؟

در مورد روش های مقایسه انقلاب ها دیدگاه های مختلفی وجود دارد. بعضی از کتاب ها مثل کتاب آقای منوچهر محمدی به نام «انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب فرانسه و روسیه» مبنای مقایسه بر اساس طرف های انقلاب مانند قدرت سیاسی و نیروی انقلاب، است.

لذا می توان قدرت سیاسی رژیم شاه را با رژیم لویی شانزدهم در انقلاب فرانسه یا نیکولای دوم در انقلاب روسیه مقایسه کنیم. در این صورت به شرایط اقتصادی و یا وضعیت نظامی و مدیریت سیاسی و حمایت خارجی می توان توجه کرد. می توان نیروی اجتماعی را اعم از وضعیت رهبری، آرمان دو انقلاب، وضعیت مردم اعم از میزان و اعتقادات آنها و یا وحدت و تفرق آنها در همراهی با انقلاب ها مقایسه کرد.

سوالی که وجود دارد این است که چرا بعضی از انقلاب ها مثل انقلاب فرانسه ده سال بعد از پیروزی با دیکتاتوری مواجه می شوند و یا چرا انقلاب اسلامی بر اساس شعارها و آرمان های خود نظام سیاسی جدیدی را مستقر می کند و ثبات قابل اعتمادی را به وجود می آورد ولی انقلابی مثل فرانسه به مراحل دردناکی می رسد

یک نوع مقایسه دیگر، مقایسه تحولات بعد از انقلاب است. در مورد شرایط بعد از انقلاب سوالی که وجود دارد این است که چرا بعضی از انقلاب ها مثل انقلاب فرانسه ده سال بعد از پیروزی با دیکتاتوری مواجه می شوند و یا چرا انقلاب اسلامی بر اساس شعارها و آرمان های خود نظام سیاسی جدیدی را مستقر می کند و ثبات قابل اعتمادی را به وجود می آورد ولی انقلابی مثل فرانسه به مراحل دردناکی می رسد.

وقتی رژیم های پیش از انقلاب را مقایسه می کنیم می بینیم که در فرانسه و روسیه، انقلابی ها با یک دولت بسیار ضعیف سر و کار داشتند یعنی دولتی که ساقط کردن آن خیلی سخت نبود. در حالی که در ایران، رژیم شاه ژاندارم آمریکا در منطقه بود. بعد از شکست آمریکا در نبرد ویتنام، آمریکایی ها به این نتیجه رسیده بودند که خود مستقیماً برای دفاع از منافع شان دست به مداخله نظامی نزنند و از دوستان خود یا کشورهای وابسته استفاده کنند. لذا محمدرضا شاه در منطقه به عنوان ژاندارم آمریکا مطرح بود و کنگره آمریکا تصویب کرد که هر سلاحی بجز سلاح هسته ای را در اختیار رژیم هایی مثل رژیم محمدرضا شاه قرار دهند که از منافع آنها در منطقه حمایت کنند.

لذا رژیم محمدرضا شاه از لحاظ نظامی رژیم ضعیفی نبود و قاعدتاً باید می توانست در مقابل انقلابی ها در داخل کشور ایستادگی کند. از طرف دیگر محمدرضا شاه منابع اقتصادی زیادی مانند نفت نیز در اختیار داشت و رژیم قوی ای به نظر می رسید. اما دو حکومت فرانسه و روسیه رژیم های بسیار ضعیفی حاکم بودند. روس ها هرچند در جنگ جهانی اول در ابتدا پیروز شدند اما آرام آرام فرسوده و شکست خورده شده بودند و وضعیت اقتصادی آنها بسیار ضعیف شده بود و حتی مشهور است از لحاظ نظامی، اسلحه نداشتند. حتی نیکولای دوم وقتی از جنگ باز می گشت، در بین راه انقلابی ها جلوی او را گرفتند و رژیم تزاری سرنگون شد و در نهایت انقلاب اکتبر ۸ ماه بعد اتفاق افتاد.

در مورد فرانسه هم باید گفت که دولت در آنجا نیز ضعیف بود. این جای سوال دارد که آیا می شود به تحولی که در فرانسه رخ داد یک انقلاب گفت؟ چون انقلابی ها نیز ضعیف بودند. فرقی که بین انقلاب اسلامی با این دو انقلاب وجود داشت این بود که در انقلاب ایران، رژیم شاه، قوی بود اما انقلابی ها نیز فوق العاده قوی بودند چون همه مردم به صحنه آمدند. در حالی که در انقلاب روسیه گاهی گفته می شود یک درصد مردم حضور داشتند.

انقلاب های فرانسه و روسیه از لحاظ رهبری هم ضعیف بودند. در فرانسه رهبری خیلی متفرق بود و تعداد رهبران زیاد بود و اتحادی در رابطه با رهبری وجود نداشت. به همین ترتیب در آنجا آرمان هم متفرق بود. در انقلاب اسلامی، رهبری واحد و وحدت بخش است. رهبری دارای اصالت است و از فرهنگ خودمان بیرون آمده است و آرمان نیز اصالت دارد. اما در انقلاب روسیه آرمان از بیرون آمده است. مارکسیسم یک ایدئولوژی آلمانی است. در فرانسه انقلابی ها یک قرن مبارزه کرده بودند ولی قادر نشده بودند که آرمانی را در ذهن توده ها و نخبگان شکل دهند. بنابراین با توده ای مواجهیم که از آرمان های قبلی تهی شده و آرمان های جدید نیز در آنها شکل نگرفته است و یا حداقل اتحادی در این رابطه وجود ندارد. لذا همانطور که با رژیم های ضعیفی در فرانسه و روسیه مواجهیم با انقلابی های ضعیفی نیز مواجهیم.

همانطور که ذکر شد آرمان انقلاب اسلامی اصالت دارد و به فرهنگ کشور پیوند خورده است و یک وحدت آرمانی وجود دارد که در پیشبرد انقلاب خیلی راهگشاست. از لحاظ رهبری نیز یک رهبری واحد و وحدت بخش حضور دارد. مردم نیز در انقلاب اسلامی حضور فراگیر دارند لذا قدرت نیروی اجتماعی انقلاب ایران خیلی بالاست.

در همه مراحل بعدی نیز، انقلاب اسلامی از مردم نظر خواسته و طبق آراء مردم نظام سیاسی شکل گرفته است در حالی در انقلاب روسیه وقتی لنین در اکتبر قدرت را به دست می گیرد انتخاباتی را برگزار می کند که نمایندگان مردم قانون اساسی جدید را بنویسند، او بلادرنگ می بیند که کسانی که انتخاب شده اند کسانی نیستند که او می خواهد لذا او مجلس را منحل می کند.

بحثی که وجود دارد همانطور که شما نیز اشاره کردید این است که انقلاب فرانسه پس از گذشت ده سال به دیکتاتوری ناپلئون رسید و این سیر تحولات فرانسه پس از آن به نوعی تکرار شد، اما در مورد انقلاب اسلامی ایران ما شاهد نوعی پایبندی به آرمان ها و وحدت رویه هستیم، از این منظر اگر بخواهیم دو انقلاب را مقایسه کنیم چه می توان گفت؟

انقلاب فرانسه ۱۷۸۹ به پیروزی رسید. ۱۷۹۱ فرانسه با یک قانون اساسی جدیدی که نوشتند به نظام مشروطه تبدیل شد. بی ثباتی در فرانسه ویژگی اصلی شرایط بعد از انقلاب است. در ۱۷۹۲ دانتون که رهبر جمهوری خواهان بود تظاهرات هایی را در شهرهای بزرگ انجام داد و در شرایط خاصی موفق شدند قدرت را در دست بگیرند که به آنها جمهوری خواهان میانه رو می گفتند. مدت زیادی طول نمی کشد که این بار جمهوری خواهان مساوات که به آنها ژاکوبن ها نیز می گفتند، می توانند در سال ۱۷۹۳ قدرت را در اختیار بگیرند. ژاکوبن ها تحت تاثیر افکار روسو در انقلاب فرانسه هستند در حالی که مشروطه خواهان بیشتر تحت تاثیر افکار مونتسکیو بودند.

به حکومت ژاکوبن ها لقب حکومت ترور و وحشت دادند که بیشتر از ده ماه هم به طول نینجامید. این روند نشاندهنده بی ثباتی ادامه یافته در انقلاب فرانسه اشت. معمولا اینطور بود که رهبران جدید رهبران قبلی را اعدام می کردند و بیشتر با شورش و خشونت و... همراه بود.

گروه دیگری در سال ۱۷۹۵ قدرت را در دست گرفت که به آنها دایرکتوار می گفتند که گروهی پنج نفره بودند و یکی از آنها شخصی به نام ناپلئون بود.

دایرکتوار نقطه شروعی است که شرایطی فراهم می شود که ناپلئون به قدرت برسد. ناپلئون ۱۷۹۹ قدرت را در اختیار گرفت که اسم حکومت او امپراطوری اول است. در واقع یک نوع دیکتاتوری در انقلاب فرانسه پدید می آید. البته ناپلئون هم خود را انقلابی می دانست.

از این زمان به بعد جنگ های ناپلئونی شروع می شود. سال ۱۸۱۴ جنگ های ناپلئونی تمام می شود و آنها شکست می خورند. در سال ۱۸۱۵ کنگره ای تشکیل می شود به نام کنگره وین که می خواهد سرنوشت دولت های شکست خورده در جنگ های ناپلئونی را مشخص کند.

بعد از شکست ناپلئون در کنگره وین تصمیم گرفته می شود که مجدداً در فرانسه بوربون ها به قدرت برسند و لویی هجدهم به قدرت رسید. به این ترتیب نظام سلطنت استبدادی سابق را به فرانسه بر می گردانند.

لذا می توان اینطور نتیجه گرفت که تفرقه ای که بین انقلابی ها وجود داشت در نهایت فرانسه را وارد سراشیبی تحولات خرد کننده کرد که با کشتارها و تلفات زیادی همراه بود.

از زمان کنگره وین به بعد انگار تحولات دوباره از نو شروع شد. این مسیری که تا اینجا گفتیم دوباره تکرار شد به صورتی که در ۱۸۳۰ دوباره در فرانسه انقلاب رخ داد که مشروطه خواهی مانند ۱۷۹۱ تثبیت شد. ۱۸۴۸ انقلاب هایی اروپا را درنوردید که ماهیت های مختلفی داشت. اما در فرانسه در این انقلاب دوباره جمهوری خواهان به قدرت رسیدند. ۱۸۵۲ دوباره ناپلئون دیگری که برادرزاده ناپلئون بزرگ بود به قدرت رسید و دوباره فرانسه امپراطوری شد که امپراطوری دوم نام گرفت.

انقلابی های فرانسه آن افکار و اعتقادات پیشین و اصالت ها را سعی کردند از ذهن مردم بیرون کنند و علیه فرهنگ و هویت و تاریخ و اعتقادات قدیمی که در ذهنیت مردم فرانسه بود اقدام کردند. اینها تا حدود زیادی موفق شده بودند با آن افکار مبارزه کنند اما نتوانستند یک ذهن منسجم جدیدی را ایجاد کنند

این تحولات یک جنبه جامعه شناختی و یک جنبه فکری و فلسفی دارد. علت اصلی این مسئله را باید در این نکته نگاه کرد که انقلابی های فرانسه آن افکار و اعتقادات پیشین و اصالت ها را سعی کردند از ذهن مردم بیرون کنند و علیه فرهنگ و هویت و تاریخ و اعتقادات قدیمی که در ذهنیت مردم فرانسه بود اقدام کردند. اینها تا حدود زیادی موفق شده بودند با آن افکار مبارزه کنند اما نتوانستند یک ذهن منسجم جدیدی را ایجاد کنند. این ذهن مغشوش ایجاد شده در تلاطم تحولات باعث شد که انقلابی ها با خودشان درگیر شوند و با بی رحمی بی سابقه ای هم عمل کردند که کشتارها و بی ثباتی های زیادی را به همراه داشت.

این تحولات تاثیرات فکری بدی نیز به جای گذاشت. خانم آرنت در مورد تحولات انقلاب فرانسه می گوید این تحولات دنیا را به آتش کشید. منظور او این است که تعارضاتی که در فرانسه رخ داد، بعضی از اندیشمندان مثل هگل دیدند که این تحولات تکرار شد به این دلیل در ذهن آنها مفهوم جبر تاریخ شکل گرفت. مارکس هم این اصطلاح را از هگل گرفت و آن را مادی کرد و نهایتا بر اساس دیدگاه های او انقلاب های مارکسیتی رخ داد که نیمی از مردم جهان در سیطره حکومت های مارکسیستی قرار گرفتند. لذا آرنت در دوره جنگ سرد می گوید که این نتایج انقلاب فرانسه بود که دنیا را به آتش کشید.

انقلاب اسلامی بر خلاف دیگر انقلاب ها تاکید بر اصالت داشت. آرمان انقلاب اسلامی از بطن تاریخ کشور و بطن تفکر فلسفی هویتی ما بیرون آمده بود. در اینجا ما به آرمان مردم تاکید کردیم. ایدئولوژی انقلاب اسلامی از تاریخ خودمان درآمده بود بنابرین مردم با آن احساس قرابت می کردند.

یکی از دلایلی که انقلاب اسلامی را نتوانستند پیش بینی کنند این بود که آرمان ها با اصالت همراه بود. بنابراین مردم خیلی سریع جذب شده و به صحنه آمدند.

در انقلاب اسلامی ظرف یک سال قانون اساسی نوشته شده بود، به رای مردم گذاشته شده بود، همه مقامات عالی نظام نیز بر مبنای رای مردم انتخاب شده بودند. البته ما درگیری هایی در حواشی کشور داشتیم ولی آنها توان ایستادگی در مقابل انقلاب اسلامی را نداشتند و مثل انقلاب فرانسه نبود که اختلافات باعث تحولات مختلف شود. انقلاب ایران به خاطر وحدت آرمانی و اصالت آن و بخاطر جامعیت آرمانی و ورود همه مردم زیر لوای رهبری حضرت امام، توانست با آرامش خاصی ثبات بعد از انقلاب را شکل دهد.

همین مسئله در تحولات بعد از انقلاب تاثیر خود را بر جای گذاشت. در جنگ تحمیلی با اینکه کشورهای زیادی به صدام کمک کردند ولی نتوانستند به انقلاب اسلامی ایران صدمه ای وارد کنند. به این جهت که نیروی اجتماعی و نیروی انقلاب یکپارچه و متحد بود چیزی که در آن دو انقلاب روسیه و فرانسه وجود نداشت.

انقلاب های فرانسه و روسیه بر شعارهای انقلاب خود پایبند نبودند چرا این اتفاق رخ داد؟

آنچه الان در فرانسه وجود دارد را اگر با زمان قبل از انقلاب فرانسه مقایسه کنید می بینید که نوعی نظام سرمایه داری جای نظام فئودالی را گرفته است. آن عدالتی که بعضی از مقاطع انقلابی ها بر آن تاکید داشتند نتوانست جنبه واقعی به خود بگیرد

تفرقی که در فرانسه وجود داشت شعارهای آنها را نیز متفرق می کرد. در ابتدای انقلاب فرانسه شعارها بیشتر بر نظام سیاسی مشروطه و برچیده شدن ساختارهای طبقاتی تاکید داشت. آنچه الان در فرانسه وجود دارد را اگر با زمان قبل از انقلاب فرانسه مقایسه کنید می بینید که نوعی نظام سرمایه داری جای نظام فئودالی را گرفته است. آن عدالتی که بعضی از مقاطع انقلابی ها بر آن تاکید داشتند نتوانست جنبه واقعی به خود بگیرد.

فرانسه را باید از دریچه انقلابی های مختلف با ایدئولوژی های مختلف مورد بررسی قرار داد. در مورد روسیه هم شعارهای انقلابی ها بیشتر اقتصادی بود و خواستار این بودند که نوعی برابری اقتصادی شکل گیرد. اگر شعار مارکسیست ها را مورد بررسی قرار دهیم که در رهبری انقلاب اکتبر قرار گرفتند، بیشتر در چارچوب برابری اقتصادی و نوعی سوسیالیسم و دولتی کردن همه چیز معنی پیدا می کند. ولی آنچه اتفاق افتاد این بود که نظام سیاسی روسیه طبقه حاکم خاصی را پرورش داد که نتوانست شعارهای اولیه ای که در رابطه با سوسیالیسم می داد را تحقق بخشد. یکی از دلایلی که در مورد فروپاشی شوروی وجود داشت این بود که آنها نتوانستند شعارهای اولیه را به منصه ظهور برسانند.

سوال دیگر این است که عوامل آسیب زننده ای که به انقلاب روسیه و فرانسه وجود داشت قابل مقایسه با انقلاب ایران نبود. این در حالی که این عوامل آسیب زننده قدرتمند خارجی نتوانست در مسیر انقلاب اسلامی توقف ایجاد کند، دلایل تداوم انقلاب با وجود این عومل آسیب زننده چه بود؟

علل بقای یک پدیده مستقیما با علل ایجاد کنند آن رابطه دارد. وقتی علل ایجاد کننده انقلاب فرانسه جامعیت ندارد و متفرق است و مردم همه به صحنه نیامده اند همین عوامل بعداً منجر به بی ثباتی می شود.

خود انسجامی که در انقلاب اسلامی وجود داشت به ایجاد یک ساختار سیاسی ویژه انجامید یعنی با اطمینان می توان گفت جمهوری اسلامی ایران و نهادهایی که در داخل این نظام وجود دارد، هم وحدت بخش اند و هم می توانند مسائل مشکلات و اختلافاتی که اتفاق می افتد را حل و فصل کنند.

نقش رهبری یکی از آنهاست که می تواند اتحاد جناح های سیاسی را حفظ کند و در موارد خاص فصل الخطاب باشد. لذا ساختاری که انقلاب اسلامی ایجاد کرد از توانایی انسجام بخشی برخودار است و به همین دلیل می تواند ثبات نظام را تضمین کند./1325//102/خ

ارسال نظرات