صورت مسأله را تغییر دهیم
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از صبح نو، حدوداً بیش از یک دهه از مواجهه جدی جامعه ایرانی با ماهواره و شبکههای ماهوارهای میگذرد این پدیده از حدود اوایل دهه 80 بهصورت جدی وارد «سبد مصرف رسانهای» بخشی از جامعه ایرانی شد و «دگردیسیهای ارزشی و رفتاری» بخشی از مخاطبان این شبکهها با گفتمان مسلط را پدید آورد در چند سال اخیر جریانی برای آگاهی بخشی در خصوص آسیبهای ناشی از آن شکل گرفت و آسیبشناسی شبکههای ماهواره در بیان مسوولان فرهنگی کشور به ادبیاتی پربسآمد تبدیل شد اما در این نوشتار به دنبال پیامدها و آسیبشناسی مرسوم شبکههای ماهوارهای نیستیم بلکه به دنبال طرح این سؤال هستیم که چرا بخش عمدهای از جامعه ایرانی باوجود دسترسی آسان و کمهزینه «تجهیزات دریافت شبکههای ماهوارهای» و بیاعتباری «قانون ممنوعیت ماهواره» از داشتن ماهواره امتناع و مقاومت نشان میدهند؛ به بیانی دیگر ما به دنبال تغییر صورت مسأله از گزاره کلیشهای «چرایی تماشای شبکههای ماهوارهای» به «چرایی عدم تماشا»ی این شبکهها هستیم و اینکه سیاستگذاری متولیان صداوسیما در نسبت به این «مقاومت مخاطب» چه بوده است و چه باید باشد؟
آمارهای مراکز افکار سنجی معتبر نشان میدهد مخاطبان ایرانی شبکههای ماهواره تقریباً نیمی از جامعه ایرانی را تشکیل میدهند اگرچه در نظر گفتن این آمار بهمنزله وجود «مخاطب وفادار» برای این شبکهها نبوده و «مصرف رسانهای» مخاطبان در مواجهه با تلویزیون از «همبستگی مثبت» برخوردار است، به این معنی که سبد مصرف این دسته از مخاطبان برنامههای شبکههای ماهوارهای تا برنامههای صداوسیما را شامل میشود اما آنچه محل دقت نظر جدی است در نظر گرفتن نیمی دیگر از جامعه ایرانی است که از داشتن ماهواره امتناع ورزیده است.
در این میان سیاستگذاران فرهنگی و رسانهای در کشور همواره با «رویکرد تهدیدمحور» به پررنگ کردن بخش «مخاطبان ماهواره بین» توجه کردهاند که «سیاستگذاری سلبی و انفعالی» خروجی این نوع طرز دیدگاه شده است بهطوری که بخش عمدهای از جریانات تولید سالهای اخیر صداوسیما به تقلید از تولیدات شبکههای ماهوارهای بوده است که این امر به بهانه جذب و حفظ مخاطبان این شبکهها بوده است اما همواره نسبت به حقوق نیمی از جامعه ایرانی که مبتنی بر نظریه «مقاومت مخاطب» جان فیسک قابل تبیین است بیتوجهی صورت گرفته است و سیاستگذاران تولیدات رسانهای، این بخش عمده از جامعه ایران را نادیده میگیرند.
به نظر میرسد هرچند چرایی «مقاومت مخاطب» نیازمند «تبیینهای جامعهشناختی» عمیق خواهد بود که نیازمند نوشتاری دیگر است اما نکته واجد اهمیت تغییر زاویه نگاه سیاستگذاران فرهنگی و رسانهای بهویژه در مهمترین دستگاه فرهنگی کشور نسبت به این امر است که در عصر «تکثر رسانهای» که با میدان آمدن رقیب جدی بهنام «رسانههای اجتماعی» اقتدار «انحصار برودکست» تلویزیون در ایران با چالش جدی مواجه شده است، امر تولید بر اساس مخاطبشناسی دقیق برای بخش عمدهای از جامعه که بیشتر به علل «گزارههای اعتقادی و دینی» از تماشای این شبکهها صرفنظر کردهاند صورت گیرد./1325//102/خ