جهان بانگ ملی شدن سر میدهد، دولت بانگ جهانی شدن
به گزارش خبرگزاری رسا به پایگاه اطلاع رسانی برهان، مروری بر اتفاقاتی که در یکی دو سال اخیر در سطح بینالمللی در حال رخ دادن است، نشاندهنده این است که مسیری که برای توسعهافتگی در ایران انتخاب شده است، اگر مسیری اشتباه نباشد، مسیر درستی هم نیست. مدلها و الگوهای توسعه معمولاً متناسب با شرایط محلی کشورهای توسعهافته تعریف میشود.
برای مثال، مدل توسعه در آمریکای لاتین با مدل توسعه در اروپای مرکزی یا اسکاندیناوی متفاوت است. این مدل توسعه حتی در بین کشورهای همگنی مثل سوئد، دانمارک، نروژ و فنلاند نیز متفاوت است. بهطور خاص حتی با وجود شباهت در امور مردمسالاری در نروژ و کشورهای اسکاندیناوی، مشاهده میشود که بین این کشورها در تولید ثروت نیز تفاوتهای زیادی وجود دارد. نروژ کشوری است که ثروت خود را تا حد زیادی از راه نفت تولید میکند، اما درعینحال در امور مربوط به توسعهافتگی سیاسی هیچ تفاوتی با کشورهایی مثل سوئد و دانمارک نیز ندارد.
بهطور کلی شرایط توسعهافتگی در هر کشوری متناسب با مقدورات و محذورات آن کشور تعریف و توسیع میشود. پیچیدن یک نسخه واحد برای توسعهافتگی و آن هم صرفاً مدلی که در غرب سیاسی آزمون شده، برای کشورهای دیگری که از اساس با شرایط متفاوتی نسبتبه آنها سیر میکنند، نهتنها امر عقلانی نیست، بلکه صرفاً منتهی به وادادگی آنها خواهد شد.
تمام نظریات توسعه نیز در شرایط فعلی بر خاصگرایی توسعهافتگی یا به عبارت شفافتر بومیگرایی در توسعهافتگی گرایش دارند. این موضوع سبب شده است تا در یکی دو دهه اخیر نظریات توسعهافتگی از سمتوسوی غربگرایی به نظریات بومیگرایانهتر سوق پیدا کنند. نظریهپردازان توسعهافتگی بهخوبی واقفاند که اصرار بر تبدیل کردن مدل توسعهافتگی همه کشورها مانند مدل توسعهافتگی غرب سیاسی همان فاجعهای را به بار خواهد آورد که در آمریکای لاتین در دهههای منتهی به قرن پیش به وجود آورد. لذا اصراری بر تبدیل کردن کشورهای دیگر به کشورهای غربی در مدلهای اخیر نیست. سیاستهای مقایسهای کشورهای مختلف براساس ظرفیتها و توانمندیهای آنها تعریف میشود. این ظرفیتها هم بافت و ساخت فرهنگی را دربرمیگیرد و هم توانمندیهای زیرساختی را.
عراق بههیچوجه نمیتواند شبیه به آلمان به انرژی نگاه کند. همانطور که آلمان نمیتواند بههیچوجه به مالیات بهمثابه عراق فکر کند. این خاصگرایی سبب شده است تا هر کشوری دارای یک توانمندی خاص برای عرضه در سطح بینالمللی باشد. اما این موضوع که یک توانمندی برای یک کشوری از نهادهای بینالمللی تجویز شود، نهتنها متناسب با ظرفیتهای ملی آن کشور نیست، بلکه سبب به هدر رفتن ظرفیتهای ملی کشورها نیز میشود. فرهنگ و سیاست هر کشوری در طول تاریخ متناسب با ظرفیتهایی که در آن کشور وجود داشته است صورتبندی شده است.
ضرورتی ندارد کشورها در قابلیتهای ملی خود شبیه به هم باشند. نهتنها ضرورتی ندارد، بلکه امری مذموم است که یک کشور توانمندیهای خود را در گرو تعاریف و تجویزهای نهادهای دیگر قرار دهد. بنابراین و بهطور کلی آنچه در این قسمت بایستی بهعنوان یک مرامنامه به آن اشاره کرد، این است که کشورها براساس شرایط، متن و حاشیه خود بایستی تعریف از منافع ملی، امنیت ملی، مردمسالاری و نهایتاً توسعهافتگی و پیشرفت خود ارائه دهند. توسعهافتگی مطلقاً امری تجویزی و تعریفشده بهوسیله نهادهای بینالمللی و کشورهای قدرتمند در این نهادها نیست.
درصورتیکه توسعهافتگی یک کشور در گرو ظرفیتهای بینالمللی باشد، آن کشور ناچار است دستورات آن نهاد و کشورهای مستقر در آن نهاد را اجرا کند و بهدلیل وابستگی حوزههای مختلف امنیتی، اقتصادی و سیاسی به یکدیگر، نهتنها آن کشور را در آستانه توسعهافتگی قرار نخواهد داد، بلکه به یک کشور واداده نیز تبدیل خواهد کرد که هیچ توانمندی ملی در ارائه ظرفیتهای بومی خود و نهایتاً پیشرفت مردم خود نخواهد داشت.
لذا بهطور کلی مدلهای تجویزی در قرن بیستویکم نهتنها امری مذموم هستند، بلکه در طول تاریخ نیز از توسعهافتگی چیزی عائد کشور مورد توجه نخواهند کرد. سیاستهای تنبیهی کشورهای قدرتمند مستقر در نهادها و سازمانهای بینالمللی منجر به نگاهی تکسویه نسبتبه کشور هدف میشود و تمامی نهادها و بخشهای قضایی و اقتصادی را متأثر از خود خواهد کرد.
در این بستر کشور هدف دائم در معرض پاسخگویی قرار خواهد گرفت و هیچ زمینهای نیز برای رشد قابلیتهای بومی او به منصه ظهور نخواهد رسید. نظام سرمایهداری جهانی شدن بهعنوان بارزترین مصداق و تعریف از این تجویزات بینالمللی در دوره کنونی میراث آن چیزی است که کشورها تلاش میکردند و میکنند آن را به جهان سوم و کشورهای توسعهنیافته تحمیل کنند.
جهانی شدن میراثی از تجویزات تحمیلی
همانطور که اشاره شد، جهانی شدن میراث آن چیزی است که نهادهای بینالمللی تلاش میکردند در قالب آن کشورهای هدف را بهسمت مدلهای غربی و مدلهای مورد پذیرش نهادهای بینالمللی سوق دهند و به همین سبب نهادهای ملی را در پستوهایی از توسعهنیافتگی یا اهمال در زمینه کالاهای توسعهای قرار دادند و مدلهای خود را به کشورهای دیگر تحمیل کردند.
البته روی دیگر این سخن نیز این میشود که پتانسیلهای بومی کشورهای هدف بهطور کلی رو به نابودی نهاد و کشورهای هدف در به رخ کشیدن ظرفیتهای ملی خود بهکلی عقیم ماندند. آنچه مطمح نظر است اینکه نتیجه این استنباط و تلاش برای توسعهافته کردن کشورهای جهان سوم، آن چیزی بود که تحت عنوان جهانی شدن به تئوریهای توسعهافتگی اضافه شد و به کشورهای هدف تحمیل شد. تلقی شد که ملیگرایی منسوخ شده و آن چیزی که پاسخگوی نیازهای جامعه بشری است همین جهانی شدن بهعنوان مدل و آزمودهای برتر در دست بشر است.
غافل از آنکه جهانی شدن در ماهیت خود رو به زوال خواهد نهاد. بهدلیل افراط در همگرایی بین ظرفیتهای ملی و قابلیتهای بینالمللی، جهانی شدن فرهنگ کشورها را نیز متأثر از خود کرد. اتحادیه اروپا نماد یک شبکه جهانیشده و بههمپیوسته است.
اتحادیه اروپا و ناکامی در توسعهافتگی کشورهای فقیر
نگاهی به شرایط در ایتالیا، خصوصاً جنوب ایتالیا، یونان، ایرلند شمالی و... نشاندهنده آن است که جهانی شدن در قامت اتحادیه اروپا خسارتهای وحشتناکی به ظرفیتهای ملی کشورهای هدف وارد کرده است؛ بهگونهای که کشاورزان، معلمان، روستاییها، صنعتگران و... هر روز در خیابانهای شهرهای فقیر اروپایی در اعتراض به این سیاستهای تجویزی اتحادیه اروپا همگرا شده و بانگ اعتراض سر میدهند. بنابراین ارمغان جهانی شدن در حوزه اقتصادی برای کشورهایی که بهلحاظ ظرفیتهای ملی متناسب با تجویزات بینالمللی نبوده و نیستند، چیزی جز کاهش توانمندیهای داخلی و ضربه به فعالیتهای اقتصادی آن کشورها نبوده است. نمونه بارز آن یونان است که با تغییر پیدرپی دولتها نیز امکان بازسازی اقتصاد این کشور فراهم نمیشود. نخستوزیر فعلی یونان همان شخصی بود که بانگ عدم اجرای سیاستهای اتحادیه را سر میداد، ولی بهدلیل درهمتنیدگی سیاستهای اتحادیه و ساختارهای داخلی یونان، این امر برای وی ممکن نشد که ملت خود را از سیطره سیاستهای تنبیهی اتحادیه اروپا و نهادهای جهانی شدن برهاند.
بنابراین اتحادیه اروپا و تجربه رویارویی با کشورهای هدف یک نمونه بارز برای ناکارآمدی تجویزات جهانی شدن به حساب میآید. از دیگر سو، جهانی شدن همانطور که اشاره شد، سبب سرکوب روحیه ملیگرایی در کشورهای هدف شده است. این سرکوب نیز بهصورت خودبهخود سبب شده است گرایشهای افراطی در کشورهای مادر جهانی شدن، یعنی کشورهایی که تئوریها و مدلها، ساختارها و نهادهای جهانی شدن در آنها مستقر است، به وجود آید.
نمونه آن در آلمان، فرانسه، دانمارک، بریتانیا و... است. در دانمارک و آلمان احزابی مانند پگیدا، با ایجاد سروصدای فراوان توجهات بینالمللی را بهسمت خود جلب کردند. اینکه قائل به پذیرش دیکتههای جهانی شدن ساختارهای بینالمللی نبوده و نیستند، یکی از دستورالعملهای این احزاب در کشورهای مادر بوده است.
در بریتانیا این موضوع بهصورت جدیتری پیش گرفته شد. انگلیسیها با سر دادن بانگ رحیل از اتحادیه اروپا، ضربهای جبرانناپذیر به ساختارهای این اتحادیه و روح همگرایی و جهانی شدن مستقر در این اتحادیه وارد کردند. این ضربات که خود را بهصورت خروج از اتحادیه اروپا یا برگزیت نمایان ساخته است، در همین روزها، منتهی به دستورالعملهای اجرایی ملیگرایی افراطی در انگلیس شده است.
شاید برای انگلیسیهایی که روزی ساختارها و نهادهای بینالمللی برای همگرایی و جهانی شدن را به مردم در کشورهای دیگر تجویز میکردند، تصور اینکه روزی خود تمام آنچه را تجویز میکنند زیر سوال برند و از آن خارج شوند، محال بود. اما انگلیس اینک در این فضا قرار گرفته و یکی از قائلان اصلی به روح همگرایی در جهانی شدن و جهانیسازی کشورهای هدف، اینک خود از بزرگترین ساختار جهانیشده در عرصه بینالمللی، یعنی اتحادیه اروپا، در حال رفتن است.
برگزیت یکی از میخها بر تابوت جهانی شدن است که بایستی بهطور خاص مورد توجه قرار گیرد که در این مجال، هدف مورد نظر نیست. بهطور کلی در انگلیس، فرانسه و احتمالاً در باقی کشورها این دومینو ادامه خواهد داشت و فرایند جهانیسازی مستقر در اتحادیه اروپا را با تردیدهای جدی مواجه خواهد کرد. فرانسه نیز با همین فرایند ملیگرایی توسط مردم خود مواجه است، فرایندی که سبب شکلگیری جریانی افراطی و راستگرا در فرانسه (که قائل به ملیگرایی افراطی در این کشور است) شده است.
ملیگراییای که شبیه به انگلیسیها ساختارهای اتحادیه و نهایتاً ساختارهای جهانی شدن را هدف قرار داده و بهدنبال آن است که فرایندهای ملی را جایگزین آن کند. در این فضایی که مشاهده میشود، اتحادیه اروپا درگیر خروج از ساختارهای جهانی شدن شده است که ضروری است بهعنوان دستاورد جهانی شدن در سرکوب ظرفیتهای ملی به آن اشاره شود. این موضوع بهطور دقیق سبب میشود که ارزیابی نسبتاً اجمالی از کارکرد این ساختارهای جهانیسازیشده به وجود آید. فرایند تجویزات دستورالعملهای بینالمللی از ناحیه این کشورها به کشورهای هدف صورت میگرفته است.
روزگاری همین اتحادیه اروپا و کشورهای کلیدی آن شبیه به انگلیس و فرانسه بودند که سیاستهای اقتصادی را به کشورهای هدف تجویز میکردند و اگر سرپیچی وجود داشت، کشور هدف را تنبیه نیز میکردند. بنابراین توجه به این مسئله بسیار ضروری است که در گیرودار تبلیغ کردن جهانی شدن توسط کشورهای مبدأ این فرایند، خود دچار دگردیسیهای ماهوی در ساختار و بافتار جهانی شدن شدهاند. در این فضا توجه به دلایل این امر بسیار ضروری است که تلاش خواهد شد در آینده به آنها پرداخته شد و پاسخی درخور و مناسب به علل فرونشستن انگیزههای همگرایی و نهایتاً تحمیل این همگرایی به کشورهای هدف توسط کشورهای مادر پرداخته شود. بهطور کلی تجربه برگزیت و آنچه در فرانسه در حال اجرا برای فرگزیت است، نشاندهنده این است که جهانی شدن و ساختارها و نهادهای تجویزکننده بینالمللی دیگر از آن ماهیت سابق برخوردار نیستند.
فرجام سخن
در این یادداشت به تلاشها برای همگرایی در سطح بینالمللی و در حوزههای اقتصادی، سیاسی، بینالملل و حتی فرهنگی با عنوان جهانی شدن اشاره شد. اشاره شد که این فرایند در برخی از موارد به جهانیسازی تبدیل شده است و این بهدلیل سیطره برخی کشورهای خاص بر نهادهای بینالمللی تجویزکننده فرایندهای بینالمللی و اقتصادی بوده است.
در این فضا، به برخی از تجویزات در حوزه سیاسی و اقتصادی و حتی قضایی برای کشورهای هدف بهعنوان محصولات جهانی شدن اشاره و بیان شد که نهادهای بینالمللی مثل صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی، در صورت تخطی کشورهای هدف از فرایندهای بینالمللی تجویزی، دست به سیاستهای تعدیل ساختاری میزدند که کل بافت و ساخت بومی اقتصاد و سیاست کشورهای هدف را متأثر از خود میکرد و همین مورد سبب شده بود که افراطگرایی نهادینهشدهای در کشورهای هدف (حتی کشورهای مادر) به وجود آید.
همچنین اشاره شد که منسوخ شدن نسخههای جهانی شدن بهمعنی منسوخ شدن نسخههای نظریاتی است که معتقدند همه جهان بایستی یک مدل توسعهافتگی داشته باشند. در این فضا، به مدلهای متفاوت و متناسب با ظرفیتهای بومی کشورهای هدف توجه شد که بهمثابه آلترناتیو محکمی برای مدلهای همگرایی تجویزی بایستی عمل کنند.
در نهایت به ناکارآمدی اتحادیه اروپا در بسیج کشورهای اتحادیه برای ماندن در ذیل دستورالعملهای جهانی شدن بهعنوان نتیجه سرکوب بومیگرایی و خاصگرایی اشاره شد و نهایتاً اشاره شد که سیستمهای ناکارآمد اقتصادی مثل یونان و ایرلند شمالی در حوزه اقتصادی و انگلیس و فرانسه در حوزههای فرهنگی، نشان داده که اتحادیه اروپا نتوانسته است جهانی شدن را نهادینه کند./998/د102/س