۰۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۴:۲۳
کد خبر: ۵۲۷۵۴۳
وضعیت علوم انسانی در ایران؛

از دانشگاه مصرف گرا تا سوء هاضمه علمی

در دهه شصت با ترجمه کتاب‌های بسیاری که در حوزه علوم انسانی توسط فلاسفه غربی نوشته شده بود، زمینه را برای وابستگی شدید علمی و یک انقلاب فرهنگی غرب زده در کشور مهیا کردند.
اسلامی‌سازی علوم انسانی

به گزارش سرویس فرهنگی خبرگزاری رسا، جغرافیای فکری جهان را می‌توان به سه بخش تقسیم کرد، بخش اول غرب عالم است که یک نگاه خردگرایانه محاسبه‌گر دارد و عقل را به نگاه مادی در هم آمیخته است و جمع میان آنها به عنوان یک دانش و رویکرد گسترانیده است.

بخش دوم در میانه عالم است که یک تفکر متصل به وحی در جریان بود که مرکز بعثت اکثر انبیا در این قسمت است. از این رو در غرب عالم فیلسوفان میدان داری می‌کردند و در میانه انبیا با دین در کنار مردم الگوی درست زندگی را راهبری می‌کردند.

اما در بخش سوم و شرق عالم یک تفکر روح گرایانه بود که به دنبال معنویت‌ در تکاپو بود به همین دلیل ورزش‌های رزمی این دسته آغشته به یک معنویت‌گرایی بود.

نگاه دینی از ابتدای دوران حکما و فلاسفه اسلامی تلاش داشت تا یک الگوی فکری منظم را به تصویر بکشد و بنابراین فعالیت‌های علمی بزرگانی چون ابن سینا تا ملاصدرا را می‌توان ادامه چنین راهی دانست.

اما بعد از انقلاب اسلامی انتظار داشتیم که اتفاقی دیگر در جریان انقلاب فرهنگی روی دهد که به ادعا برخی نویسنده‌ها منجر به یک غفلت تئوریک خطرناک شد.

هر آدم منصفی با کمی تحقیق خواهد پذیرفت که این نظام آموزش مدرسه‌ای و دانشگاهی با این صورت و کیفیت زاییده انقلاب صنعتی است.

هرگز نباید آموزش و پرورش را در سیستم کنونی آن به‌مفهوم عام و مطلق تعلیم و تربیت قلمداد کرد. در یک تمدن فرضی دیگر، متناسب با تغییر اهداف و نیازها سیستم آموزشی از نخستین چیزهایی است که تحول خواهد پذیرفت.

بررسی ماهیت علوم و تکنولوژی نیز نشان خواهد داد که همین تناسب تا حد زیادی در ادراک بشر جدید از مفهوم علم هم صادق است و فی‌المثل اگر بشر یک‌باره میل به غلبه بر طبیعت در جهت تمتع بیشتر از نعمات آن را از دست بدهد، ارزش علوم رسمی امروز یک‌باره تا حد دانستنی‌هایی نه چندان مفید سقوط خواهد کرد.

در دهه شصت با ترجمه کتاب‌های بسیاری که در حوزه علوم انسانی توسط فلاسفه غربی نوشته شده بود، زمینه را برای وابستگی شدید علمی و یک انقلاب فرهنگی غرب زده در کشور مهیا کردند و نویسنده‌هایی همچون نجف دریابندری، خشایار دیهیمی و ... عرصه را به سوی ترجمه نادرست و غیر استاندارد باز کردند.

انقلاب «هانا آرنت» یکی از محصولات این دوران بود که فردی همچون اکبر گنجی بعد از خواندن این سیستم از تفکر غرب به انقلاب تغییر ماهیت داده و به سرعت انقلاب زده می‌گردد و عاقبت افراط آن روزگار به تفریط امروز بدل شد.

آسیب‌های وابستگی به علوم انسانی غربی

اینکه بگوییم علوم انسانی غربی یا غرب زده خود دنیایی دارد، چرا که مترجمان علوم هم وابسته به وظیفه‌ای که برایشان تعریف شده است، کتاب‌ها را ترجمه می‌کنند و شاید لقمه‌هایی که از تفکر غرب برایمان گرفته می‌شود، نجویده قورت بدهیم و دچار سوء هاضمه گردیم.

۱- انسانی در مسیر بی هویت شدن

روزگاری که کشف حجاب در حال اپیدمی شدن بود، رضاخان در اندیشه هویت جدیدی بود که با این کار شاید غرب به او می‌داد و ایران را به مرز پیشرفت می‎رساند.

اما این کار نه تنها ایران را پیشرفته نکرد بلکه هویت اصیل ایرانی-اسلامی ما را نیز از بین برد، به همین خاطر است که امروز در کتاب‌های ادبیات تا روان‌شناسی در دانشگاه و مدرسه از نویسنده‌هایی همچون صادق هدایت هنوز مطلب آورده می‌شود.

اینکه چقدر آثار این نویسنده ادبی تلقی می‌شود و آیا نگرش پوچ‌انگارانه و لمپن وی به دانشجوی ما چه کمکی می‌کند، بسی جای تامل دارد.

۲- از علم سکولار تا علم دینی

مبانی تئوریک مهمتر از پوستین است، اگر مسئله علم غیر الهی می‌توانست پاسخگوی اندیشه تمدن غرب باشد، چرا امروز استراتژیست‌ها، فیلسوفان، ادیبان، کارگردانان و سینماگران آمریکا سخن از پایان تاریخ و برخورد تمدن‌ها را مطرح می‌کنند.

آنچه امروز غرب به ارمغان آورده است، سوغاتی است که نتیجه پارادایم اندیشه‌ای هر فرد در زندگی فردی و جمعی او بوده است، یعنی اگر اندیشه روان کاوانه فروید پاسخگو بود، شاید این حجم از خودکشی‌ها و اقبال به مواد مخدر را در اروپا نمی‌دیدیم.

۳- درگیری میان حوزه و دانشگاه

کشور ما برای آموزش دو متولی دارد، حوزه معارف دینی را تبیین می‌کند و دانشگاه به آموزش علوم روز برای رفع نیازهای جامعه و رشد علمی می‌پردازد.

دکتر مهدی گلشنی در این باره معتقد است: «متأسفانه حوزه تنها به معارف خاص دینی می‌پردازد و از علوم روز دنیا فاصله دارد و قادر نیست، شبهات مطرح شده از جانب دانشگاه‌ها را به خوبی پاسخ دهد. از طرفی دانشگاه‌های ما مصرف کننده علم دانشگاه های غربند و تولید علم لازم را برای رفع نیاز جامعه ندارند.

روح حاکم بر دانشگاه‌های ما به تبعیت از دانشگاه‌های غرب روح سکولار است و تفکر غالب در دانشگاه‌ها تفکر مادی گرایی و پوزیتیویستی است. در نتیجه این دو مرکز از هم جدا افتاده‌اند و از هم فاصله گرفته‌اند و از آن دو تفکر انحرافی به راه افتاده:

عده‌ای دلبسته علم جدید شده اند و گفته‌اند که قرآن و سنت نیز همین را می‌گویند و خواسته‌اند به این طریق اعجاز قرآن و رسالت پیامبر را بیان کنند؛ تفسیر طنطاوی و سید احمد خان هندی از این نمونه‌اند .

گروهی از متفکران دینی نیز با بی اعتنایی و تحقیر علم جدید باعث گروهی دیگر از دین شده‌اند و به این طریق جدایی حوزه و دانشگاه را تقویت کرده اند.»

هر چند موسسات فقه مضاف، فلسفه مضاف و ... در حوزه علمیه توانسته است بخشی از بار را به دوش بگیرد ولی باز با این حال راه گفت‌و‌گو باز نشده است و مشغول نبرد هستیم.

۴- سانسور علم

چهار نوع علم عقلی، وحیانی، شهودی و تجربی داریم که اسلام به ما آموخته است. زمانی که وابستگی علمی به اندیشه غرب تشدید شود، قطعا با سانسور شدید سه قسمت از علوم، فقط به علوم تجربی متمایل شده و در گیرودار حس‌گرایی مشغول رشد علمی می‌گردند. /۸۸۱/ی۷۰۲/س

نویسنده: علی اصغر سیاحت هویدا

منابع

شهید آوینی، توسعه و مبانی تمدن غرب،(نشر واحه)، ص۱۷۲،۱۷۳،۱۷۴

دکتر مهدی گلشنی، از علم سکولار تا علم دینی، (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)

پیام فضلی نژاد، ارتش سری روشنفکران، (انتشارات کیهان)

شهریار زرشناس، غفلت تئوریک خطرناک، (نشر معارف، پاتوق کتاب)

 

ارسال نظرات