امام حسین؛ منزلبهمنزل با قرآن
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در خراسان شمالی، در بخش اول و دوم این نوشتار گامبهگام حرکت و نهضت اباعبدالله (ع) را همراه با آیات قرآنی که آن حضرت تلاوت کرده را بررسی کردیم تا در پرتو حرکت قرآنی آن امام همام به نگاههای قرآنی آن امام شهید نیز آشنا شویم.
در بخش های قبل مرحله پیش از نهضت در دوران معاویه (زمینههای قیام با بهرهگیری از قرآن)، از زمان خلافت یزید تا آغاز حرکت از مدینه، از مدینه تا مکه و حرکت امام حسین (ع) تا کربلا پرداختیم و در این بخش شهادت جاویدان آن امام همام را بررسی می کنیم.
ناكثين پيمان شكن
در منزل بيضه امام (ع) خطبه اى گويا و حماسى ايراد كردند و فرمودند: «اى مردم! رسول خدا (ص) فرمود: آن كه زمامدار ستمگرى را ببيند كه حرام خدا را حلال مى شمارد و عهد خدا را مى شكند و بر خلاف سنت رسول خدا (ص) عمل مى كند در بين مردمان گناه و تجاوز را رواج مى دهد و كسى در برابر اين رفتارهاى او با قول و عمل ايستادگى نكند شايسته است كه خداوند او را در جايگاهى قرار دهد كه آن ستمگر را در آن مى افكند.»
آنگاه امام حسين (ع) مصداق سخنان پيامبر (ص) را تعيين كردند و فرمودند بنى اميه مسيرى را پيمودند كه از راه خداوند رحمان جدا شدند در مسير شيطان افتاده اند و كسى بايد جلو آنها بايستد و آن كس منم.
در ادامه خطبه خطاب به مردم كوفه اين آيه را تلاوت كردند كه: «فَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ؛ پس هركه پيمانشكنى كند، تنها به زيان خود پيمان مى شكند.»(34)
پس از اتمام سخن امام (ع) ياران به پاخاستند و با امام خويش تجديد بيعت و اعلام نصرت كردند و امام (ع) هم براى آنان دعا كرد و گريست و فرمود: «اللهُمَّ فَخُذْ لَنَا بِحَقِّنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»(35)
از منزل بيضه به منزل «عذيب الهجانات» حركت كردند، درحالى كه حر هم با لشكرش اين مسير را همراه امام (ع) پيمودند. در آن منزل چهار نفر از سوى كوفه مى آمدند كه در بين آنها «طرماح بن عدى» بود.
به نزديك كاروان امام (ع) كه رسيدند اشعارى را خواندند كه به گونه اى خيرمقدم گويى به امام (ع) و همراهان بود.
امام (ع) فرمود: «اميدواريم كه سفر خير باشد و آنچه خدا اراده كند به ما چه شهادت و چه پيروزى خير است.»
حر مى خواست مانع الحاق آنها به لشكر امام شود كه امام (ع) به او فرمودند: «قرار اين بود كه شما متعرض ما و ياران ما نشويد تا از امير كوفه نامه اى برسد.» حر گفت: آرى ولكن اينها از ياران شما نيستند از كوفه آمده اند؟ امام (ع) فرمود: «آنها ياران منند و به منزله كسانى هستند كه با من همراهى مى كنند. اگر بيشتر از اين مقاومت كنى ما هم مقاومت خواهيم كرد.» حر قانع شد و مسير آنها را باز گذاشت.
آنگاه امام (ع) از آنان از اوضاع كوفه و سرنوشت قيس بن مسهّر صيداوى سؤال كرد؟ گفتند: آرى حصين بن تميم او را دستگير كرد و به پيش عبيد الله بن زياد برد و او را به شهادت رساندند. امام (ع) اين آيه را تلاوت كرد: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلا؛ بعضى پيمان خود را به آخر رساندند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند و هيچگونه تغييرى در پيمان خود ندادند.»(36)
سيه بختان روسياه
در مسير حركت كاروان ابا عبدالله (ع) از مدينه تا كربلا صحنه هاى گوناگونى به وقوع پيوست، ريزشها و رويشهاى فراوانى شكل گرفت كه هركدام از درسها و عبرتهاى عاشورا به شمار مى رود، هنگامى كه كاروان به قصر مقاتل رسيد، امام (ع) خيمه اى برافراشته ديد كه در جلو آن شمشير آويزان است و اسبى بسته و نيزهاى نصب شده است. امام (ع) پرسيدند اين خيمه كيست؟ شخصى گفت: از عبيدالله بن حر جعفى. امام (ع) حجاج بن مسروق جعفى را به سوى او فرستادند تا او را به يارى دعوت كند. عبيدالله حر جعفى در پاسخ گفت: به خدا از كوفه خارج نشدم مگر براى اينكه مبادا حسين بن على (ع) وارد شهر شود و من در آن باشم! من آمادگى نصرت او را ندارم چون در شيعه جز افراد انگشتشمارى باقى نماندهاند و اكثريت به سوى دنيا متمايل شدهاند، اين خبر را به ايشان برسان!
حجاج بن مسروق برگشت و اين خبر را به امام (ع) رساند، امام (ع) خود با جمعى از ياران بلند شدند و به جمع عبيدالله و يارانش حاضر شدند و سخنانى ايراد كردند، در اين سخنان ضمن تحليل اوضاع سياسى كوفه و حاكميت يزيد و جايگاه اهل بيت (ع) مجدداً عبيدالله را به يارى طلبيدند ولى اين سيه روى نگونبخت اين شايستگى را نداشت و در پاسخ امام (ع) گفت: حاضرم اسب و سلاح به شما بدهم ولى مرد جنگ نيستم.
امام (ع) فرمود: اگر تو دعوت ما را اجابت نكنى به اسب و سلاحت نيازى نداريم.
و طبق نقل برخى از منابع تاريخى امام (ع) پس از ردّ دعوت عبيدالله بن حر جعفى و پيشنهاد اسب و سلاح اين آيه را تلاوت كردند: «وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً؛ گمراهكنندگان را مددكار نمىگيرم.»(37)
در همان منزل «قصر مقاتل» عمرو بن قيس با امام (ع) ديدارى داشت و گفتگويى بين ايشان و امام (ع) صورت گرفت و عذر آورد كه امانتهايى از مردم كوفه پيش من است كه ترس از بين رفتن آنها را دارم و اجازه خواست كه به كوفه برود، امام (ع) هم به او اجازه دادند و رفت؛ و از فيض حضور در محضر امام و شهادت در ركاب او براى هميشه محروم شد.
حسين بن على در كربلا
در آخرين منزل، كاروان عشاق خدا به سرزمين موعود رسيد. سرزمينى كه ميعاد و ميقات راستقامتان جاودانه تاريخ شد و پيام آزادى و آزادگى را در سرتاسر تاريخ بشرى طنين افكند و راه و رسم حيات طيبه و زيست شايسته را به انسانها آموخت و زندگى عزتمندانه و همراه با كرامت را براى آنان ترسيم كرد.
آرى كربلا قربانگاهى است كه نه يك قربانى بلكه 72 قربانى را هديه به دوست مىكند.
او به جاى موى سر، سر مىدهد
قاسم و عباس و اكبر مىدهد
سعى حج او صفا يا حنجر است
مروهاش نعش على اكبر است
هنگامى كه امام حسين (ع) و ياران در سرزمين كربلا فرود آمدند امام (ع) فرمود: «خدايا از رنج و بلا به تو پناه مىبرم، اين جا جايگاه فرود آوردن و اثاثيه ها و مركز قبرهاى ماست. به خدا سوگند محل مبعوث شدن و زنده شدن ما در روز معاد اين جا است و همين را جدم رسول خدا (ص) به ما وعده داد كه وعده او راستين است.»
در طول چندروزى كه امام در سرزمين نينوا حضور داشتند، اوضاع سياسى به اوج رسيد. گفتگوهايى بين طرفين رد و بدل شد، پيكهايى رفت و آمد كردند؛ و پيامهايى فرستاده شد.
نخستين دستور از سوى عبيدالله به حُر رسيد كه با رسيدن اين نامه بر حسين بن على (ع) فشار بياور و او را در بيابانى بىآب و علف و بىدژ فرود آر.
امام حسين (ع) در ايام پيش از شهادت خطبه هاى روشنگر و مستدل ايراد كرد. حجت را بر همگان تمام كرد. خود و خاندانش را به خوبى و با تمام و كمال معرفى كرد تا شايعه هاى بىاساس را خنثى نمايد؛ و تا دنياپرستان زرپرست تزويرگر نگويند كه ما نمى شناختيم و يا نمى دانستيم كه طرف مبارزه ما كيست؟ امام حسين (ع) از اين فرصت تبليغى كمال بهره بردارى را كرد و خيانات بنى اميه را افشاء نمود و جايگاه اهل بيت (ع) را ترسيم كرد تا نسل دومىهاى پس از انقلاب پيامبر (ص) و نسلهاى بعدى هم آگاه شوند و تاريخ هم ثبت و ضبط كند كه در صحراى كربلا جنگ حق عليه باطل به اوج خود رسيد.
ياران را براى چندمين بار آزمايش كرد تا آنها كه مى مانند و مبارزه مى كنند كارشان خدايى باشد و ماندگار، با بصيرت در برابر ستمكاران مقاومت كنند تا راه و مرام آنها بصيرتبخش روزگاران باشد.
حسين بن على (ع) كارى كرد كارستان، ياران او هم مى بايست يارانى باشند كه با آن پيشواى معصوم سنخيت و همسويى داشته باشند، از اين رو پرتويى از اخلاص و صداقت امام با آزمايشهاى گوناگون به يارانش منتقل شد به گونه اى كه هركدام از آنان ذوب در ولايت و عظمت امام شدند و نقطه عطفى در تاريخ بشريت به وجود آوردند.
در فاصله ورود به كربلا تا روز عاشورا امام حسين (ع) پايه هاى دانشگاهى را پى ريخت كه فارغ التحصيلان آن به مراحل عالى علم و معرفت و عرفان رسيدند و تا روز قيامت استاد همه عالمان و عارفان و راستقامتان شدند. افتخارى كه نصيب اين دانش آموختگان دانشگاه حسينى شد آن بود كه در محضر امام و با اذن و اجازه امام به سوى دشمنان كينهتوز حمله مى بردند و آن لجوجان عنود و ولايت ستيزان خفاش وش را با ضربات شمشير خود به دوزخ مى فرستادند. آرى اين سرزمين جايگاه نصرت دين الهى بود كه نصرت خدايى را براى هميشه به دنبال داشت.
از روز دوم محرم الحرام تا روز عاشوراى همان سال حوادث و رخدادهاى زيادى به وقوع پيوست كه در تاريخ به ثبت رسيده است، اتمام حجت امام با سپاه كوفه و شام و به ويژه با فرماندهان آنان مستند به آيات قرآن يكى از آن موارد اتمام حجت بود كه سوگمندانه در دل سنگ و پرقساوت آنان كه از لقمه هاى حرام پر شده بود كمتر اثر مى گذاشت، امام به اين نكته تصريح كردند كه:
«مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ اَ لَا تُنْصِتُونَ اَ لَا تَسْمَعُونَ؛ پر شده است شكمهايتان از حرام، پس خداوند بر دلهاى شما مهر زده است، واى بر شما آيا ساكت نمى شويد آيا سخن مرا نمىشنويد؟!»(38)
در عين حالى كه امام مى دانست درون جان آن قوم، تاريك و مه آلود است و كمتر سخن حقى در آنان تأثيرگذار است چون عايق گناه مانع رسيدن صداى حق به فضاى جان آنها شده است، ولى براى اتمام حجت و اين كه عذرى از كسى پذيرفته نباشد كه: بگويند ما نمى دانستيم، نمى شناختيم. امام (ع) پى در پى در ايامى كه در سرزمين كربلا بود آنان را نصيحت، موعظه و هدايت مىكرد.
در شب عاشورا كه شبى پر التهاب و سرنوشت ساز بود، خيمه هاى حسينى حال و هواى ويژه اى داشت، آنان به عشق شهادت و جانبازى در راه حق به يكديگر لبخند مى زدند و براى فرداى سرنوشت ساز از يكديگر گوى سبقت مىربودند، يكى قرآن تلاوت مى كرد و ديگرى با دستهاى بلند كرده به سوى معبود خويش اشك شوق و خوف مى ريخت و كسانى ديگر با دعا و مناجات و استغفار فضاى صحراى كربلا را معطر كرده بودند.
در خيمه فرماندهى امام حسين (ع) نيز شور حسينى همراه با مناجات عاشقانه و عارفانه آن حضرت به هم آميخته بود و شعار:
«يَا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ
كَمْ لَكَ فِى الْاِشْرَاقِ وَ الْاَصِيلِ
مِنْ طَالِبٍ وَ صَاحِبٍ قَتِيلٍ
وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ
وَ اِنَّمَا الْاَمْرُ اِلَى الْجَلِيلِ
وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي»(39)
زينب (س) در شب عاشورا نگران فرداست. گاهى به خيمه مىرود و گاه به بيرون مىآيد و از خيمه هاى ياران و اصحاب سركشى مى كند، همه گان درحال و هواى معنوى و عرفانىاند. آنچنان كه درباره آنان گفته اند: «لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ بَيْنَ قَائِم وَ قَاعِدٍ وَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ؛ مانند كندوى عسل صداى مناجاتشان به گوش مى رسد. يكى ايستاده است و نماز مى خواند و ديگرى نشسته است و قرآن تلاوت مى كند آن ديگرى در حال ركوع است و سجود.»(40)
آن هنگام كه زينب كبرى (س) به انبوه لشكر باطل و لشكر اندك برادرش مى نگرد، دلواپسى و اضطرابش بيشتر مى شود، اين دلنگرانى را در درون خيمه با برادر در ميان مى گذارد، اين سخن به گوش حبيب بن مظاهر مىرسد و او بلافاصله به اصحاب دستور رژه رفتن و اعلام آمادگى در برابر خيمه امام حسين (ع) را صادر مىكند و اصحاب هم چنين مىكنند. آنگاه امام (ع) رو به خواهر مى كند و مى فرمايد: آيا اطمينان از آمادگى يارانم پيدا كردى؟ اينان را من بارها آزمودهام. در آنان جز دلاورى، جنگجويى و استوارى و كثرت انس به مرگ نديده ام. آنها مانند طفل كه به پستان مادر علاقه دارد به مرگ و شهادت دل بسته اند.
از ضحاك بن عبدالله مشرقى نقل شده كه در شب عاشورا گروهى سواركار از لشكريان عمر سعد به عنوان مأموريت و نظارت به پشت خيمه هاى حسين بن على (ع) مى آمدند و سر مى زدند، در همان حال از امام حسين (ع) شنيدند كه اين آيات را تلاوت مى كند و تابلوى فردا و صفبندىها را با آيات الهى ترسيم مى كند:
«وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا اَنَّما نُمْلى لَهُمْ خَيْرٌ لِاَنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلى لَهُمْ لِيَزْدادُوا اِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ ما كانَ اللهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى ما اَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ؛ و نپندارند كسانى كه كافر شدند كه مهلت دادن ما به آنان برايشان بهتر است، اين مهلت براى آنان است تا گناهشان زيادتر شود و براى ايشان عذابى خواركننده است. خداوند گروندگان را بر آنچه شما برآنيد وا نمىگذارد مگر آن كه پليد را از پاكيزه جدا سازد.»(41)
مأمور ابن سعد اين آيه را شنيد و گفت: به خدا سوگند اين افراد نيك ماييم كه خدا ما را از شما جدا كرده است، برير به او پاسخ داد كهاى فاسق خدا تو را در صف ناپاكان قرار داده است، به سوى ما برگرد و از اين گناه خود توبه كن، زيرا به خدا سوگند ماييم افراد پاك. آن مرد با استهزاء گفت و من شاهدم و اردوگاه را ترك كرد.
طلوعى كه غروب نداشت
صبح عاشورا طلوع كرد آفتاب عالمتاب بر صفوف حق و باطل تابيد، چهره هاى الهى در برابر چهره هاى شيطانى صف كشيدند، حجت خدا در نخستين سخنرانى روز عاشورا باز هم آنان را موعظه كرد و از آنان خواست كه سخنانش را بشنوند، اگر نپذيرفتند تصميم نهايى را بگيرند. براى رساندن اين پيام به دو آيه از قرآن اشاره فرمود:
«فَاَجْمِعُوا اَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا اِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ؛ پس گرد آوريد كارتان را و انبازانتان را پس نبايد كه باشد بر شما كارتان پوشيده، پس گزارش دهيد به سوى من و مهلت ندهيد مرا.»(42)
آنگاه به آيهاى ديگر اشارت نمود و فرمود: «اِنَّ وَلِيِّيَ اللهُ الَّذى نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحينَ؛ (شما اگر مىتوانيد) توانايى خود و معبودتان را جمع كنيد، سپس هيچ چيز از امورتان بر شما پوشيده نماند (و تمام جوانب را بنگريد) سپس به حيات من پايان دهيد و مهلتم ندهيد.»(43)
بارها از سوى دشمن سخنان امام قطع شد ولى امام (ع) به هدايتگرى خود ادامه داد. گاه از خيمه امام هم سخنانى به گوش مى رسيد كه اطفال و بانوان بىتابى مىكردند. امام (ع) برادرش عباس را براى آرام كردن آنان مىفرستاد، در ادامه نخستين خطبه عاشورا امام به چندين آيه قرآن در لابلاى خطبه تاريخى اشاره نمودهاند كه آنها را به گونه جداجدا مطرح مىكنيم:
«اَيُّهَا النَّاسُ لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطَانُ فَاَنْسَاكُمْ ذِكْرَ اللهِ الْعَظِيمِ فَتَبّاً لَكُمْ وَ لِمَا تُرِيدُونَ اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ اِيمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»(44)
اين فراز از خطبه شامل چند آيه قرآن است:
1- «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِكْرَ اللهِ اُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ اَلا اِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ؛ شيطان بر آنان استيلا يافت پس ياد خدا را از آنان گرفت آنهايند سپاه شيطان و سپاه شيطان زيانكارانند.»(45)
امام (ع) با صراحت رويارويى سپاه «حزب الله» را با «حزب شيطان» با استناد به آيات قرآن اعلام كرد تا بشريت بداند كه عاشورا نبرد جناحى، قومى و شخصى نبود، بلكه اوج نبرد حق و باطل بود.
2- «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ؛ ما از اوييم و به سوى او مىرويم.»(46)
امام (ع) با تلاوت اين آيه مسير خود و ياران خويش را اينگونه ترسيم كرد كه اين كاروان از اوست و به سوى اوست و مأمور به وظيفهاى است الهى كه در هيچ حالتى چيزى را از دست نمىدهد و به «احدى الحسنين» دست مىيابد.
3- «فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ؛ پس قرار داديم آنان را خاشاكى بر روى سيل و دور باد قوم ستمكار (از رحمت حق).»(47)
با اشاره به اين آيه شريفه پايان و عاقبت بنىاميه و همراهان آنها را اعلام كرد كه: مانند خاشاكى بر روى سيل در حركتند و هيچ ثبات و ماندگارى ندارند و عاقبت آنها نيستى و نابودى است و به تعبير قرآن، «كوثر» كه عطيه اى الهى به پيامبر است بر جريان بىثبات و بى دوام پيروز (ابتدا) و غالب است.
آنگاه در بخش پايانى خطبه نخستين روز عاشورا نام افرادى را بر زبان جارى كرد كه در لشكر عمر سعد حاضر شده بودند و از آنان خواست كه گواهى دهند كه او فرزند رسول خدا است، ولى سوگمندانه آنها را سكوت مرگبارى فرا گرفت و عكسالعملى از خود نشان ندادند؛ و امام (ع) با اشاره به اين آيه كلام را تمام كرد:
4- «اِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَ رَبِّكُمْ اَنْ تَرْجُمُونِ؛ به درستى كه من پناه مى برم به پروردگار من و پروردگار شما كه سنگسار كنيد مرا!»(48)
دومين خطبه عاشورا
امام حسين (ع) حجت خداست، مظهر رأفت و رحمت الهى است، دستپرورده مكتب «رحمه للعالمين» است تا آخرين لحظه هاى عمر خويش مى كوشد كه بندهاى بر بندگان خدا بيفزايد و گرفتارى را از هلاكت و سياه بختى نجات دهد از اين رو در برابر صفوف سر تا پا مسلّح و آماده دشمن زبان نصيحت و موعظه مى گشايد تا شايد دلى نرم شود و روزنه اى به ملكوت گشوده شود و انسان اسير هواى نفسى از دام هوى و هوس برهد و به سوى حق و حقيقت هدايت شود.
در دومين سخنرانى روز عاشورا نيز از آن مردم بىادب و رياستطلب و دنيازده مىخواهد كه به سخنانش گوش فرا دهند، با لحن تند آنها را مخاطب قرار مىدهد: «واى بر شما چرا حاضر نيستيد به سخنان من گوش دهيد؟ چه شده است شما را من شما را به سوى راه رشد و رشاد فرا مىخوانم، آنكه سخن مرا بشنود از رشد يافتگان خواهد بود.»
در پايان اين سخنرانى تاريخى آنها را مخاطب قرار مى دهد و مى فرمايد: «شما از طغيانگران امت هستيد كه قرآن را رها كرديد و آن را به تحريف كشانديد. سنتهاى دينى را خاموش كرديد اولياء و انبياء را كشتيد و فرياد پيشوايانى هستيد كه حقيقت را به استهزاء مى گيرند.» آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: «الَّذينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضينَ؛ آنانكه قرآن را قطعه قطعه كردند (آنچه بسودشان بود گرفتند و آنچه به ضررشان بود رها كردند.)»(49)
كمكم دو لشكر آماده نبرد مى شوند، آرايش نظامى گرفته اند، حرفها و حجتها از سوى امام (ع) بيان شده است، صفوف حق و باطل در برابر هم قرار گرفته اند. نخستين تير از سوى دشمن رها مى شود و سمت و سوى لشگرگاه حسينى را نشانه مى گيرد، اصحاب يكى پس از ديگرى به ميدان مى روند، جان خويش را تقديم دوست مى كنند، دين خدا را با خون پاك خويش جاودانه مى سازند و ارزشهاى قرآنى را آبيارى مى كنند، مسلم بن عوسجه آن پير مرد روشن ضمير بسيجى با روحيه جهادى به نبرد جانانه با دشمن عنود مى پردازد و پس از ضربات سهمگين هدف هجوم دشمن قرار مى گيرد و نقش بر زمين مى شود، امام حسين (ع) در كنار بالين او اين آيه را تلاوت مى كند:
«فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً»(50)
اين آيه شريفه را چندين بار امام (ع) از آغاز تا انجام نهضت عاشورا بر زبان جارى ساخت، گويا جوهره پيام عاشورا همين است كه همگان در برابر دفاع از دين مكلفند. آنها كه رفته اند كار حسينى كرده اند، آنها كه مانده اند نيز بايد زينب وار از آن خون دفاع كنند و پيام آن را به نسلهاى بعدى منتقل كنند، اين رودخانه خروشان در حركت است و هر خس و خاشاكى را با خود مى برد و به زباله دان تاريخ مى افكند؛ اما آب حيات اين رودخانه عظيم حياتبخش و حركت آفرين است، در هرجا كه اين آب حيات نفوذ كند، غيرت و مردانگى، شجاعت و ايستادگى، صلابت و استوارى، مقاومت و راستقامتى، اخلاص و رادمردى، عاطفه و جوانمردى، محبت و نوعدوستى، انسانيت و كمالخواهى، نمود پيدا مى كند.
آخرين سخنان قرآن ناطق
عاشورا الهام گرفته از قرآن و شكل گرفته از پيام الهى است، امام حسين (ع) گام به گام و منزل به منزل براساس رهنمودهاى قرآنى حركت خود را تنظيم كرد و آن را مستند به وحى مُنزل نمود تا باطلى در آن راه نيابد و اين حقيقت، خورشيدوش بتابد و باران صفت ببارد تا كوير بشريت را با كوثر ولايت سيراب سازد.
آرى صحنه جانسوز عاشورا دو صفحه دارد صفحه نورانى و صفحه دلخراش و ظلمانى. از يكسو غارتگران با تمام وحشى گرى و قساوت هجوم آورده اند و بر صغير و كبير رحم نكرده و همگان را از دم تيغ گذرانده اند، به اين بسنده نكرده و بر بدنهاى مطهر آنان اسب تاخته و جسارت كرده اند و به زنان و كودكان بى پناه نيز حمله ور شده و خيمه هاى آنان را به آتش كشيده اند و با تازيانه بر بدنهاى از گل نازكتر آنان نواخته اند.
از سوى ديگر مردان مردى در كارزار وارد شده اند كه جز دفاع از انسانيت و دلسوزى براى بشريت و هدايتخواهى براى رهايى از ضلالت پيام ديگرى ندارند، از حلقوم آنان اين ندا مى رسد كهاى انسانهاى راه گم كرده به راه آييد، اى دور افتادگان از طريق هدايت به راه رشد و رشاد بازآييد، در اين سوى لشكر جز عاطفه و دلسوزى و اخلاص و نورانيت و معنويت چيز ديگرى ديده نمى شود.
اين صحنه ها را فقط خدا بايد داورى كند كه بهترين داوران است و اين است آخرين سخن امام حسين (ع) كه بر زبان مباركش جارى ساخت:
«صبرا على قضائك يا رب لا اله سواك يا غياث المستغيثين ما لى رب سواك و لا معبود غيرك، صبرا على حكمك يا غياث من لاغياث له يا دائما لانفاد له، يا محيى الموتى يا قائما على كل نفس بما كسبت له حكم بينى و بينهم و انت خير الحاكمين
اى پروردگار! بر قضا و قدرت صبر مى كنم، جز تو خدايى نيست اى فريادرس فريادكنندگان براى من پروردگار و معبودى جز تو وجود ندارد. بر فرمان تو پايدارى مى كنم اى فريادرس آنكه فريادرسى ندارد، اى هميشه زندهاى كه پايان ندارد، اى زنده كننده مردگان اى خدايى كه هركسى را با اعمالش مىسنجى.»
«خيرالحاكمين» در چند جاى قرآن آمده است كه نشاندهنده سنتهاى الهى در عالم هستى است و اين كه آنچه در عالم انجام مى گيرد در معرض داورى خداوند است و هيچ رخدادى از علم و عين الهى بيرون نيست و او بهترين داوران است.
1- «فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ؛ (شعيب به كسانى كه به او ايمان نياوردند گفت): صبر كنيد تا خداوند بين ما و شما حكم كند و او بهترين حكم كنندگان است.»(51)
2- «وَ اتَّبِعْ ما يُوحى اِلَيْكَ وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ؛ اى پيامبر، پيروى كن آنچه بر تو وحى مى شود و صبر كن تا آن كه خداوند حكم كند و اوست بهترين حكمكنندگان.»(52)
3- «فَلَنْ اَبْرَحَ الْاَرْضَ حَتَّى يَاْذَنَ لى اَبى اَوْ يَحْكُمَ اللهُ لى وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ؛ (بنيامين به برادر بزرگتر گفت): پس من هرگز از اين سرزمين نمى روم تا آنكه (يوسف عفو كند يا آنكه) پدرم به من اجازه دهد، يا خدا در حق من حكمى كند و او بهترين داور و حاكم است.»(53)
آرى حاكم، قاضى و داور حادثه عاشورا خداوند حكيم است و او بهترين حاكم و داور است. حسين بن على (ع) كارى كرد كارستان و آن را تقديم دين خدا کرد، خداوند هم هر روز و هر سال بر عظمت مقام و جايگاه او افزود و اوست «خير» محضى كه همه خيرها از او سرازير است. كار خير حسينى به درياى خير الهى وصل است كه هرگز از يادها نخواهد رفت و همواره خيرات، بركات، عنايات و تفضلات الهى به وسيله همت مردانه او بر سر امت اسلام خواهد باريد و بشريت تشنه اسلام ناب محمدى (ص) را سيراب خواهد ساخت./9314/ی۷۰۴/ب۱
منابع و مآخذ:
34. احزاب، آيه 23.
35. كهف، آيه 51.
36. بحارالأنوار، ج 45، ص 8.
37. بحارالأنوار، ج 44، ص 316.
38. بحارالأنوار، ج 9، ص 328.
39. آلعمران، آيات 178 و 179.
40. يونس، آيه 71.
41. اعراف، آيه 196.
42. بحارالأنوار، ج 45، ص 6.
43. مجادله، آيه 19.
44. بقره، آيه 156.
45. مؤمنون، آيه 41.
46. دخان، آيه 20.
47. حجر، آيه 91.
48. احزاب، آيه 23.
49. اعراف، آيه 87.
50. يوسف، آيه 109.
51. يوسف، آيه 80.