محور اصلی علوم انسانی اراده و اختیار انسان است
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، حجت الاسلام محمدجعفر حسینیان، عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در گفتگویی به بیان دیدگاه های خود در رابطه با روش تحقیق و نسبت آن با نظام ولایت اجتماعی پرداخت.
*با تشکر از فرصت داده شده ، بواسطه تدریس و نوشته های شما در موضوع روش و روش تحقیق لطفا ابتدا کلیاتی در باب روش ارائه بفرمایید. به طور کلی منظور شما از روش و روش تحقیق به تبع آن چیست؟
بحث های بالادستی در رابطه با روش تحقیق، در مصاحبه های قبلی مطرح شد؛ برای اینکه بتوانیم مبانی دینی خود را در مطالعات نسبت به شیء متغیر اعمال کنیم و همچنین نحوه شدن آن را کنترل کنیم، لازم است از فلسفه دلالت شروع کنیم که بحثهای نسبیت عام است، اما خروجی ما در این دستگاه فلسفی بزرگ این است که آن نسبیت عام چگونه در نسبیّت اخص حاضر است، یعنی مطالعه روابط پیرامون یک شیء و همچنین پیش بینی نسبت به وضعیت آینده آن شیء و نحوه کنترلی که نسبت به این شیء باید اعمال کنیم که آن خروجی ما چیزی جز روش تحقیق نیست، روش تحقیق در دستگاه ما روشی است که پایه های منطقی و فلسفی خودش را از نسبیّت عام می گیرد اما نسبت به یک موضوع خاص، قدرت مطالعه و قدرت کنترل دارد.
به نظر می رسد که ما به الاختلاف و ما به الامتیاز ما در رابطه با اسلامی شدن علوم، مسئله روش تحقیق است، چرا کهسایرین عمدتاً دیدگاهشان این است که اگر بتوانیم نظام معرفتی خود را از دین بگیریم مطالعات تجربی و آزمون پذیری خود را با همین روشهای موجود به سرانجام رسانده و نیازی ندارد که در روش های کمی و آماری و روشها و تکنیک های تحقیق و روشهایی که الآن با آنها آزمون می شود، تحولی اتفاق بیفتد.
بنابر دیدگاه ما، روش تا آخرین لحظه تعین حضور دارد و این روشها بایستی به آن روش عام متصل بشوند و یک روش جامعی را ارائه کنند که از بالاترین حلقه های فلسفی تا پایین ترین سطح موضوعات خارجی این روش ارتباط بین آن کلیّات فلسفی را حفظ کند و بتواند ما را حتی به تکنیک های جدید پیرامون مطالعه وضعیت و تشخیص شاخصه ها راهبری کند.اینکه پرسیدید روش تحقیق چیست ، عرض میکنم، «روش تحقیق، دستیابی به محور انتقال به کمال موضوع است» روش تحقیق مقنن ساختن یک موضوع و تبیین معنای نقص و کمال آن هست. این روش قدرت هماهنگ سازی همه فعالیت هایی را که به توسعه موضوع یا تکامل موضوع منجر می شود را داراست، همچنین روش تحقیق بایستی بتواند موضوع را به سمت کمال پیش بینی، کنترل و هدایت کند و بازخوردهایش را مورد مطالعه قرار بدهد و در نهایت بتواند دائماً خودش را ترمیم کند و حرکت خود را به حرکت شیء نزدیک کند.
در تحقیقات حتماً باید دارای استراتژی تحقیق باشیم، اگر این استراتژی نباشد و اگر نظام تحقیق ما این ابزار را نداشته باشد حتماً تصمیم گیری ها همدیگر را نقض می کنند، بنابراین استراتژی به عنوان بالاترین شاخص هماهنگ سازی روش تحقیق، جلوی ناهماهنگی ها و عدم تداوم های منطقی و کاربردی یک روش را خواهد گرفت. حتماً استراتژی لازم داریم، در تحلیل موضوع بایستی بتوانیم آثار بعیده و قریبه را حتماً ببینیم، پیامدهای دور را باید بتوانیم مطالعه کنیم، باید با روش، برتری خود را نسبت به دیدگاههای غربگرا نشان بدهیم. حالا اگر نتوانیم آثار بعیده و پیامدهای دور یک حرکت را، حرکت یک شیء را مطالعه کنیم حتماً در آینده به تناقض گویی می افتیم. بنابراین استراتژی لازم داریم برای اینکه بتوانیم هماهنگی و تلائم درونی یک ساختار منطقی را بیان کنیم و هم اینکه قدرت پیش بینی نسبت به آثار بعیده و پیامدهای دور را داشته باشیم. در تعریف یک موضوع اولین کاری که می کنیم یک تعریف تئوریک و هماهنگ است، اول نیاز ما رسیدن به یک تعریف تئوریک از موضوع است ، یعنی ابعاد، ارکان و زیرساختها را بشناسیم.
نیاز دوم این است که نقص و کمال را در این موضوع مورد شناسایی قرار بدهیم، اگر نتوانیم ارتباطش را با آینده و همچنین ارتباط یک شیء را با گذشته خودش برقرار کنیم حتماً در شناسایی دچار اشکال خواهیم شد، یا شناسایی ما بسیار استاتیک خواهد بود که شامل مرور زمان نمی شود، لذا در زمان به انفعال می افتیم، اما اگر شیئی را دارای حرکت بدانیم، در مطالعه باید آینده اش را ببینیم.
شناسایی نقص و کمال در یک موضوع ما را به فرهنگ روش تحقیق نزدیک می کند، منظور ما از فرهنگ همین فرهنگ حاکم بر روش تحقیق است، یا به تعبیر دیگر روش تحقیق دارای فرهنگی است، فرهنگ اساساً بیانگر ارتباط هر شیء با کمال خودش است. هر وقت صحبت از نقص و کمال به میان می آید یک حرکت ارزشی و یک فهم ارزشی باید نسبت به کمال انسان داشته باشد. اساساً آینده، زمان و حرکت، باید گویای یک نحوه کمال باشد، حرکت نمی تواند بدون کمال و نقص تعریف شود، ولو اینکهشما حرکت دورانی داشته باشید، همین که سیر برایش تعریف می کنیم، می گویم از وضعیت یک به وضعیت دو رفته ام؛ این وضعیت یا یک برتری نسبت به وضعیت یک دارد یا نسبت به وضعیت یک، نقص دارد؛ این طوری نیست که در دو وضعیت هیچ تغییر و تحولی در خصوصیت شیء پیدا نشود. اگر گفتیم شیء بدون حرکت نیست و حرکت بدون نقص و کمال معنا ندارد؛ معنایش این است که مطالعه یک شیء حتماً بار ارزشی دارد و در حرکت باید آن ارزش را مورد مطالعه قرار بدهیم، آن چیزی که این ارزش برای ما بیان می کند فرهنگ است.
بنابراین روش تحقیق ما حتماً تحت تأثیر یک فرهنگ حرکت خودش را در شناسایی به کار می گیرد. آنهایی که می گویند نفس کمال با شناسایی شیء ارتباط ندارد معنایش این است که شناسایی را استاتیک ملاحظه می کنند، کاملاً مکانی و زمان را از شیء جدا می کنند. اما در دیدگاه ما «زمان» شاخص اصلی مطالعه یک شیء در تحقیق است؛ ما نمی توانیم حرکت یک شیء را از ارزشهای حاکم بر جامعه که همان فرهنگ است جدا کنیم، مثالهای متعددی در این زمینه می شود آورد؛ هر شیئی که در جامعه ای متولد می شود حتماً مرتبط با نیازهای اجتماعی است، نیازهای اجتماعی در یک فرآیند ارزشی شکل می گیرد، یعنی خواستهای اجتماعی در آن موثر است.
این خواست ها یک دسته انتظارات را برای جامعه ایجاد می کند که مسیر حرکت را ترسیم می کند، یعنی مسیر رسیدن به آینده را همین نیازهای ارزشی تعریف می کند، این نیازها اگر نتواند ارتباطش را با کمال جامعه تفسیر کند، حتماً در مطالعه آینده دچار انفعال می شود، آینده از تسخیر جامعه ای که در مطالعات تحقیقی خودش فرهنگ را دخالت نمی دهد خارج می شود. آینده تحقیق از آن کسانی است که فرهنگ را در ریزترین زوایای تحقیق خودشان از استراتژی تحقیق بگیر تا تکنیک های تحقیق جریان می دهد.
*اثر گذاری فرهنگ، فقط شامل علوم انسانی است؟
خیر، بقیه هم همینطور است، جنس علم را شما از به اصطلاح فضای کشف و اکتشاف خارج کرده اید، می گویید جنس علم فرآیندی دارد که شامل علوم تجربی هم می شود، معنی اش این است که ما پیش فرضهایی داریم، بر اساس پیش فرضها نسبت به موضوع گمانه می زنیم، وقتی گمانه اساس تعریف علم می شود، آن موقع وضعیت فرق می کند، گمانه یک حرکت ذهنی است، پیوست احتمالی دو شیء است، حدس اولیه است، این حدس اولیه تحت تأثیر پیش فرضهای ذهنی شما است، در این پیش فرضها شما بایستی حتماً کمال شیء را هم در نظر بگیرید، ارزش را در نظر بگیرید، و بتوانید متناسب با آینده موضوع در مورد این شیء نظر بدهید.
*نسبت به علوم انسانی روشن است ولی در مورد سایر علوم کمی دور از ذهن به نظر می رسد.
فرق علوم تجربی با انسانی در چیست؟ محور اصلی علوم انسانی اراده و اختیار انسان است، اما اشیاء این اختیار مخالفت یا موافقت را ندارند، چون اشیاء این خصوصیت را ندارند بنابراین با روش عِلی و معلولی می شود رفت سراغ آنها، به نظر ما می رسد که اصلاً روش عِلی و معلولی روشی انتزاعی است که توانایی همسان سازی حرکت خودش را با حرکت شیء ندارد، یعنی قدرت مفهوم سازی مفاهیم متغیر، در دستگاه انتزاعی علت و معلول تعبیه نشده است، دستگاه علت و معلول می گوید که علت وقتی حاکم شد معلولم حتماً تبدیل می شود و به دست می آید، این طور نیست که ذهن صورت شیء خارجی در آن منعکس بشود و نسبت به این صورت بتواند تغییر و تحولاتی ایجاد کند و متغیرهایش را بشناسد تا بعد بتواند نسبت به شیءتصرف کند، اگر شناسایی ما به لحاظ مبنای تصرفی تعریف بشود آن موقع خود شناسایی هم به نحوه ای تحت تأثیر فاعلیت ما تعریف می شود، یعنی فاعلیت ما حضور در روابط یک شیء پیدا می کند. دقیقاً نقطه مقابل دیدگاهی که می گوید شیء حاضر در نزد نفس می شود.
این دو دیدگاه در مقابل هم همواره در همه علوم وجود دارند، یعنی تعریف علم به ایجاد نسبت، برقراری نسبت بین دو شیء است، گمانه می زنید ، گمانه هم تحت تأثیر پیش فرضهای ذهنی شما است، در این پیش فرضها ارزشهایی نهفته است، یعنی نمی توانید در مطالعات اشیاء تجربی هم خودتان را از پیش فرضها ببُرید، در ضمن آن استدلال اولیه را که عرض کردیم خدمت شما استدلال عام است، که گفتیم ما برای شیء حرکت قائل هستیم و حرکت جزء عوارض شیء نیست، بلکه جزء ذاتیات شیء است، ذاتیات را اساساً به معنای موجود تلقی نمی کنیم، بلکه می گویم ذات این شیء در حال تغییر است.
*این به نوعی انقلاب در شیء اول نیست؟!
انقلاب منتها انقلاب جهت دار. دیگر شیء اول نیست، شما بایستی در مطالعات خود به گونه ای به شیء نزدیک بشوید که مفاهیم متغیری که درست کرده اید بتواند با تغییرات شیء همسان سازی بشود، و از این طریق خودتان را به حرکت شیء نزدیک کنید، و الا این طور نیست که عکسی از او بگیرید و بعد عکس را در دستگاه ذهن خودتان تجزیه و تحلیل کنید و بعد نظری که می دهید به شیء خارجی اطلاق کنید. چنین چیزی غلط است، تا وقتی شما در ذهنتان آن شیء خارجی حرکت کرده و به جلو رفته ، مجبورید ثوابتی را از آن بگیرید، ثوابت را تجزیه و تحلیل کنید، لذا آقایون می گویند ما انتزاع می کنیم و خصوصیات ثابت و خصوصیات متغیر را تفکیک می کنیم. خصوصیات متغیر می گویند جزء عوارض هستند، ربطی و دخالتی به ذات شیء ندارند، ثوابت هم که اینجا هست، این ثوابت را در ذهن از طریق اکتشاف هم به آن رسیده ایم، کشف کرده ایم و عینه تطبیق با شیء خارجی پیدا می کند. در این سوابق هر نتیجه ای گرفتم ـ که حالا روش استنتاج خودشان را هم بیان می کنند ـ می گویند روش استنتاج ما مثلاً به صورت قیاس و با این فرآیند حرکت می کنیم، نتیجه ای که می گیریم ما را به حقیقت می رساند، با روش قیاسی و مطالعه ای که عرض کردم می گویند ما به انتاج می رسیم، انتاج نسبت به چه؟ نسبت به آن ثوابتی که اول کار شیء را از تغییراتش جدا کردید و بریدید .
*شناخت را دچار ابهام نمی کند، اما شما این ثابتات را هم کنار می گذارید .
ما می گویم این ثوابت حتماً مرتبط با آن وجوه حرکتی است، چرا حرکت شیء را جزء عوارضش تلقی می کنیم!؟ حرکت شیء با ثوابتش که خصوصیت ثابت یا جهتی است مرتبط است. شیء یک کل است، یک مجموعه است، من در مطالعه وضعیت شیءبایستی مفاهیمی را تعبیر کنم که آن قدر ریز بشود قابلیت اندازه گیری حرکت شیء را داشته باشد. حرکت را من مورد مطالعه قرار می دهم نه شیء ثابت را، اگر شیء در حرکت را مورد مطالعه قرار دادم به معنای این است که یک ابزار دیگری می خواهم برای شناخت، یعنی حرکتش را هم مطالعه می کنم منتهی به نحوی که بتوانم این مسیر حرکت را به سمت ثابتی فرض کنم، یعنی مسیر حرکت انقلاب در آن واقع نمی شود، انقلاب جهت دار که گفتیم؛ اگر شما معتقد شدید که انقلاب به معنای دفعی و تحولی اتفاق می افتد، هیچ ادراکی نسبت به شیء ندارید، چون نسبت به آینده اش هیچ احتمالی نمی دهید، می گوید هر لحظه ممکن است شیء یک چیز دیگری بشود، چون نمی تواند مسیر حرکتش را پیش بینی کنید، نسبت مطالعه نسبت شیء ندارید، اگر مسیر حرکتش را نتوانید پیش بینی کنید، بنابراین ما حرکت را در شیء می آوریم، منتها قدرت شناخت آینده شیء را داریم، مسیر حرکت را می توانیم پیش بینی کنیم.
*یعنی تغییرات هر شی نظام و مسیر صیرورت معینی دارد؟!
البته اول کار می گویم خود شیء دارای یک نظام است، بعد می گوییم این منحل در نظام فاعلی است، یعنی فاعلها برای این شیء هم اقتضاء درست می کنند، هم مسیر حرکت درست می کنند، هم ایجاد اثر می کنند، یعنی آثاری را برای این ایجاد می کنند که آن آثار در آینده می تواند عامل جذب جوامع باشد، مثلاً موبایل درست کردند آثارش را هم خودشان می دانند که چیست، از طریق موبایل دارند به اصطلاح تمایلات عمومی مردم را به سمت خودشان وابسته می کنند.
*پس برایند فاعلیتها مسیری را برای آن شیء محقق می کند
احسنت، این در دستگاه فاعلی منحل می شود، یعنی خودش می شود ابزاری در خدمت نظام فاعلیت تصرفی،
*شبیه جاذبه است، اما اینجا مبنا فاعلیت است.
بله، جاذبه فاعلی. می گوییم جاذبه فاعلی عامل هماهنگ کننده خصوصیات این شیء و تأثیراتش نسبت به بیرون و همچنین کارآمدی که در نظام فاعلی دارد.
*یعنی بحث اصالت حرکت است نه اصالت ذات
بله، یا به تعبیر دیگر بگوییم حرکت جز ذات است. ذات را عوض کردیم، و الا ما خارج از ذات نیستیم، آخر کار می گوییم ذات ما فاعل است. ذات به معنای استحکام بخش، یعنی آن سنگ بنا و نقطه استحکام یک دستگاه فکری است، بنابراین اگر از حرکت جدایش نکردید، هر شیء را مبتنی بر حرکت تفسیر کردید، آن نظامهای فاعلی است که این اشیاء در درون آن دستگاهها حرکت می کنند، خصوصیت پیدا می کنند، و الا خودشان خصوصیت و استقلال ندارند، اصلاً خارج از نظام های فاعلی تولدی ندارند.
آن نظام فاعلی مبتنی بر حرکت خودش این شیء را استخدام می کند، یعنی برای رسیدن به هدفی این را به کار می گیرد، و الا اگر این طوری نبود شیء، مثلاً شیشه در طبیعت به نحو سنگ هست، سنگ در اعماق زمین است، خدای متعال هم در تکوین یک جایگاهی برای آن قرار داده است، تقابلی برایش قرار داده است که در جایگاه خودش عامل تعادل می شود ، مثلاً جاذبه هایی که بین کرات مختلف هست، این سنگ سیلیس اینجا می تواند در دستگاه تکوین نقش آفرینی کند، قبل از اینکه حتی بشر به آن ارادت پیدا کند. حالا که بشر آمده متناسب با جهت گیریهایش و نیازهای اجتماعی و اهدافش جستجو کرده و یک خصوصیتی را در طبیعت پیدا کرده، این را از شرایط طبیعی خارج کرده، خالصش کرده، در روابطی که خودش درست کرده به کار گرفته است. این روابط همان روابط طبیعی نیست، این روابط اجتماعی است، این کلی است که در جامعه شکل گرفته است. این کل اجتماعی حتماً مدیون آن جهت گیریهایی است که در نظام نیازمندیها شما به آن رسیده اید.
*یک قرائت دیگری از حرکت جوهری نیست؟!
نه، اولاً حرکت را فاعلی تفسیر می کنیم، آنجا فاعلیت به معنای نظام اختیارات، هیچ نقشی در حرکت جوهری ایفا نمی کند، در حرکت جوهری شیء با زمانش یک فرآیند دارد، یک حرکت دارد، یک امتداد و کشیدگی در زمان دارد، این امتداد و کشیدگی آن را به پایانی هم می رساند، در حقیقت یک فرآیند جبری کأنه بر شیء حاکم است که از آن حاکمیت علی و معلولی خالی نیست، از آن نظام علی و معلولی خارج نمی شود. اما وقتی می آییم حرکت فاعلی تفسیر می کنیم؛ کأنّه یک نحوه اختیاری حتی برای این شیء هم قائل هستیم.
*نسبیت شدید تری در اینجا دیده می شود.
هم نسبیت ، هم اینکه ذرات دارای یک نحوه تأثیر هستند، نه فقط تأثر هستند، چون در تفکرات صدرایی شیء قابلیت محض است. و این قابلیت محض پذیرای هر نوع حرکت و جهش به سمت حرکت الیه راجعون را دارد. اما در حرکت های فاعلی این شیء هم تأثیر دارد و هم تأثر، فقط تأثر مطلق نیست که هر چه به آن اعطاء شد به اصطلاح همان را پذیرا است، نه، این دارای قدرتی است که می تواند اثر گذاری کند. هرچند بعدها عرض خواهیم کرد در اثرگذاری اش مستقل نیست، سهمش در اثرگذاری فقط سهم تقاضا است، مطالبه می کند، فاعل بالاتر است که او را امداد می کند، در این فعل و انفعال هم فاعلی تصرفی وجود دارد و هم فاعلی تبعی. منتها فاعل تبعی اقتضائش منوط به فاعلهای تصرفی و نظامهایی است که در محیطهای اجتماعی متولد می شود.
*با توجه به صحبت های مطرح شده فرهنگ تحقیق، حاکم بر روش تحقیق است؟!
بنابراین آن چه که ما را به آینده متصل می کند و بار ارزشی دارد، بار کمالی دارد، شیء هر گونه کمالی برایش تصور بشود این کمال بایستی منشأش فرهنگ باشد، می گویید این قندان مثلاً زیباتر شد، زیباتر شد معنایش این است که کمالی برایش تصور می کنیم، این کمال را بایستی مرتبط بدهیم با مجموعه نیازهای اجتماعی و سلایقی که این را زیبا می پندارد، می گویید سیر حرکت سلایق و سلیقه های اجتماعی طوری قرار گرفته که به این شیء و با این کیفیت زیبا نگاه می کند. لذا فروش پیدا می کند، بازار مصرف پیدا می کند.
فرهنگ ، کل پذیرشهای نسبت به اعتقادات ، اخلاق و رفتار اجتماعی است که شامل گرایشها ، بینش ها ، دانشها هم می شود.
*فرآیند اثر گذاری این فرهنگ در مدیریت علوم به چه شکلی است به بیان دیگر ضمانت اجرایی این اثرگذاری در کجا لحاظ می شود؟
جریان فرهنگ از طریق فلسفه است، هنوز فلسفه نرسیدیم، ما فعلاً فرهنگ را گفتیم، فرهنگ آن چیزی است که متناسب با ان جهت را تفسیر می کنیم، حرکت بدون تکامل یا تناقص نمی شود، هر کمال و هر نقصی مرتبط به فرهنگ است.
*یعنی یک کمال در دستگاه دیگری ممکن است نقص باشد؟
حتماً همین طور است.
*شیوه اعمالش را ان شاء الله جلسات بعد.
فرهنگ ما به الامتیاز ما است .
*مابه الامتیاز برای چه ؟
روش تحقیق موجود نحوه گرایش در اشیاء را تا یک زمان خاصی معتبر می داند، نهایتش دنیا است، امتیاز ما این است که زمانمان تا یوم القیامه هست. آنها تا عالم دنیا نهایتش که بتوانند فرهنگ یک جامعه را کنترل کنند و الا هر تعیّنی که درست می شود تعین خارج از انتظارات اجتماعی نیست، انتظارات، خصوصیت فرهنگی دارد. جهت دهی می کند.
*یعنی در این فرهنگ سعی می شود از اول تا آخر دیده بشود.
در دیدگاه ما. بله. لذا منابع دینی ما اینجا خیلی نقش ایفا می کند، بعد می گوییم مکتب می تواند جریان پیدا کند که از طریق آن جدول فلسفه./۱۳۲۵//۱۰۳/خ