جاذبه حسینی در فضای نمایشگاه مطبوعات
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، بیست و سومین نمایشگاه بین المللی مطبوعات و خبرگزاری ها در تهران با همه فراز و نشیبهایش به پایان رسید اما امسال حال و هوای غرفه خبرگزاری رسا بسیار متفاوت از ادوار گذشته بود.
غرفه خبرگزاری رسا به پرچم حرم مطهر ابا عبدالله الحسین(ع) و پرچم حرم مطهر حضرت معصومه(س) مزین شده بود و فضای نمایشگاه را عطرآگین کرده بود.
حسی که شخصیتهای مشهور رسانهای و مسؤولان کشوری و شخصیت های سیاسی پای این بیرق و پرچم داشتند قابل توجه بود. کسانی که تنها قصد عبور از راهروی اصلی را داشتند و نسبت به حضور در غرفههای مختلف از خود بیمیلی نشان میدادند وقتی که پای این پرچم میرسیدند، گویی که ناخودآگاه پاهایشان از حرکت باز میایستاد و عرض ارادتی به ساحت سیدالشهدا(ع) و کریمه اهل بیت(ع) میکردند.
اما زیباتر از آن واکنش مردم در مواجهه با این پرچم بود؛ چهرههایی که شاید ظاهرشان نمیتوانست عمق عشق و ارادتشان را به ساحت آن حضرت نشان دهد، اما این پرچم بهانهای میشد که احساسات درونی خود را بروز دهند.
از میان این صحنههای زیبای و حیرتانگیزی که خلق شد برخیها در ذهنم حک شده و بعید میدانم تا آخر عمرم این اتفاقات را فراموش کنم.
مرد جوانی را دیدم که به همراه همسرش آمده بود و نمیتوانستند از این پرچم دل بکنند؛ شاید اغراق نباشد که بگویم نزدیک نیم ساعت ایستاده بودند، پرچم حرم را نگاه میکردند و اشک میریختند.
هنوز چند دقیقهای از رفتنشان نگذشته بود که دیدم دوباره برگشتند و روبروی پرچم ایستادند. جلو رفتم با او گرم صحبت شدم، میگفت شغل خودش آزاد و همسرش پزشک است. علت بازگشتشان را پرسیدم؛ گفت «نمیتوانیم از این پرچم دل بکنیم؛ احساس میکنم این پرچم یک جاذبهای دارد که هرچقدر از آن دور میشوم باز مرا به سمت خود میکشد».
میگفت: «تا به حال به کربلا نرفتهام؛ فکر میکنم بسیاری از کسانی که این توفیق را داشتهاند شاید یک بار هم نتوانسته باشند این پرچم را لمس کنند، اما این توفیق برای ما حاصل شد».
کمی برایش از حال و هوای کربلا و پیادهروی اربعین گفتم، حرفم را قطع کرد و گفت: «حاج آقا من دارم دیوانه میشوم شما دیگر با این حرفها آتش درونم را شعلهور نکن».
عنایت ویژه سالار شهیدان به این خانواده ماجرای جالبی داشت؛ وقتی که همسرش تنها فزرندشان را باردار بود متوجه میشوند که کودکشان دچار عارضهای شده که باید پیش از تولد جراحی شود. میگفت: «همسرم به همکارانش مراجعه نمود و تنها پزشکی را که قادر بود بچه را در شکم مادر عمل کند، پیدا کرد؛ اما به دلم افتاد که پیش از عمل به امام حسین(ع) متوسل شویم و الحمدلله با عنایت خاص حضرت دیگر نیاز به عمل جراحی نشد و فرزند ما که چند سالی است به دنیا آمده، اکنون در کمال صحت و سلامت زندگی میکند».
چندی بعد مرد جوان شیکپوشی را دیدم؛ با کت و شلوار و کراواتی که پوشیده بود بسیار جلب توجه میکرد. دقایقی را کنار پرچم ایستاده بود و اشک میریخت. پس از اینکه متوجه دوربین فیلمبرداری شد به گوشهای رفت و خود را از کادر دوربین پنهان کرد تا راحتتر و بهتر بتواند با امام حسین(ع) نجوا کند؛ مدتها آنجا ایستاده بود و با چشمانی پر اشک از دور پرچم را نگاه میکرد.
پسر جوانی که روی تیشرت خود عکس یک اسکلت داشت هم نتوانست به راحتی از کنار این پرچم بگذرد. اصلا انتظار چنین رفتاری از او نداشتم؛ وقتی که به پرچم رسید خم شد و آن را بوسید و دقایقی را به خیره به آن مینگریست. خودش میگفت: «خیلی دوست داشتم به کربلا بروم، اما اعتقاد دارم که امام حسین(ع) مرا نطلبیده است؛ اکنون که این پرچم را دیدم اشک در چشمانم حلقه زد».
برخی از خانمهایی که حجاب درست و حسابی هم نداشتند وقتیکه چشمشان به این پرچم میافتاد واکنشهای جالبی از خود نشان میدادند. بعضی از آنها از شدت شوق اشک میریختند، برخی دیگر پرچم را میبوسیدند و میبوییدند، مادری گوشه پرچم را گرفت و بر سر و روی کودکش که در کالسکه بود کشید؛ دو خانم هم گلهای رز قرمز رنگی در دست داشتند و به اصرار از همکارانم میخواستند که آن را به چرم سنجاق کنند.
زمانی که برای اولین بار به راهپیمایی اربعین رفته بودم تصور میکردم که معنای جاذبه حسینی را کمی حس کردهام، اما امروز با دیدن چهرههایی که از آنها انتظار نداشتم اینگونه عشق خود را به سیدالشهدا(ع) ابراز کنند، فهمیدم که هنوز نتوانستهام ذرهای از عظمت این معنا را درک کنم./928/ت۳۰۰/ج
حسین فلاح مراد