۰۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۶
کد خبر: ۵۵۶۵۲۳
فرهیختگان؛

"رسول جعفریان" از زبان خودش

خودم هم این عادت را داشتم، نمی‌نشستم که فکر کنم، شاید این عیب کار بود، نمی‌نشستم که چند کتاب تاریخ مشهور بخوانم، مثلاً تاریخ اسلام ابراهیم حسن را بخوانیم ببینیم که چه می‌گوید.
رسول جعفریان

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان پژوهشگر عرصه تاریخ ایران در نشستی در دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان به تبیین گستره علم در تمدن اسلامی پرداخت. این استاد حوزه و دانشگاه در ابتدای نشست به بیان زندگی نامه علمی خود پرداخت که برای خبرنگاران حوزوی رسا درخور توجه بوده است.

آنچه می آید بیان زندگی نامه علمی این استاد برجسته تاریخ به زبان ایشان است.

از نظر حوزه مطالعاتی من چند دوره را پشت سر گذرانده‌ام، شاید لازم باشد که اشاره‌ای کنم و هر زمانی شاید هر ده سال به یک حوزه‌ای پرداخته‌ام.

پیش از اینکه تاریخ اسلام بخوانم در دهه شصت از بعد از انقلاب یا در همان ماه‌ها به فلسفه علاقمند بودم و به همین دلیل هم در راه حق رفتم و آنجا گروه‌هایی که داشت شاید برخی از دوستان خاطرشان باشد که گروه‌های الف، ب، ج و د بود که گروه دال ما بودیم، به مناسبت اینکه یک دوره‌ای را آیت الله مصباح انتخاب کرده بود با مصاحبه که استاد معارف تربیت کند و هنوز خیلی از آن دوستان هستند و من هم کم سن و سال‌ترین آن‌ها بودم، چون بر خلاف دوره جیم که مثلاً از لمعه گرفته بودند این را از کفایه گرفتند و برنامه درسی‌شان هم روزی چهار ساعت بود که آقای مصباح هم تفسیرش را آنجا گفتند و هم دوره آموزش فلسفه‌اش را؛ و آقای دکتر احمدی یک سال کامل فلسفه غرب گفتند و فکر می‌کنم که حاج آقای مظاهری اقتصاد را چند جلسه‌ای آمدند که بعد به شکل‌های دیگری آن درس‌ها عرضه شد.

فراگیری تاریخ اسلام و تشیع

ولی از سال 61 تاریخ اسلام آمدم که دیگر تا الان ادامه پیدا کرد، یعنی یک بخش از کارهایم تاریخ اسلام بوده است، اما آن علاقه‌ای که اوایل داشتم الان ندارم و حتی در درس‌های فصلی‌ام هم تاریخ اسلام نمی‌گویم، یعنی حتی تاریخ اموی و عباسی هم ندارم.

از حدود سال 66 یا 67 کنار تاریخ اسلام تاریخ تشیع بود که خیلی برای وارد شدن به تاریخ اسلام غیر از صدر اسلام کمک کرد.

تا سال 69 که من کار صفویه را شروع کردم یعنی مدت دو سالی فکر می‌کنم بر صفویه کار کردم تا آن کتاب دین و سیاست در دوره صفویه در آمد در سال 71؛ من خیلی پیاده بودم، یک شناخت خطی یا متون، ولی بد هم از آب در نیامد، حتی الان هم آن کتاب هنوز بهش ارجاع داده می‌شود چون تازه‌هایی داشت؛ ولی دیگر کار صفویه تقریباً برای من ماند و ادامه پیدا کرد تا الان، که علاقمند به این دوره هستم و بهش می‌پردازم، چیزهای خطی پیدا کنم، تراثی که قابل توجه باشد.

از سال 79 سراغ تاریخ معاصر آمدم، البته یک بار دیگر هم اواسط دهه 60 به دلیل درس‌های معارف که ریشه‌های انقلاب بود و قبل از آن شرح قانون اساسی، درسی که بود روی تاریخ معاصر کار کرده بودم مخصوصاً تاریخ اندیشه‌اش که البته من تقریباً با خواندن کتاب‌های آدمیت یک مقداری تاریخ اندیشه نویسی یاد گرفتم، یک کمی؛ چون آن واقعاً به لحاظ روش کار جالبی است، همچنین دوست داشتم و از نوع گزینشش گلایه داشتم اما به لحاظ سبک خیلی آموزنده بود که چطور می‌شود یک آدمی را اندیشه‌هایش را گزارش کرد طوری که حتی ممکن است خودش هم توجه نداشته باشد، یعنی یک جور تبار شناسی فکری یک شخص است.

مطالعه تاریخ معاصر

از سال 79 در دوره معاصر آمدم و در تاریخ معاصر هم همان بحث‌های تاریخ اندیشه را دنبال کردم، مدل کارم باز هم تاریخ اسلام بود، حتی در تاریخ صفوی هم تاریخ اسلام بود، به لحاظ روش تحقیق و نوع مسائل از آن تجربه‌های تاریخ معاصر هم استفاده کردم؛ تاریخ جریان‌ها سال 79 چاپ اولش منتشر شد تا الان که مستمراً ادامه پیدا کرده است و در این سی و هفت سال تاریخ پهلوی دوم من دنبال آدمی بودم با افکار و اندیشه‌هایشان که این اصلاً چیزی است که فکر می‌کردم.

مثلاً فرض کنید راجع به حاج سراج انصاری، کسی اصلاً اسم حاج سراج را نشنیده بود وقتی من یک کتاب سیصد صفحه‌ای راجع به او جدا نوشتم؛ خب آدم جالبی است، رفیق کسروی بوده است، بعد از هم جدا می‌شوند و تا سال 40 که زنده بود یکی از چهره‌های شاخص بود، با فدائیان بود ولی با کارهای نواب میانه‌ای نداشت و مخالف بود، حتی با ترور کسروی؛ و آدمی بود که وقتی من این کتاب را فکر می‌کنم سال 85 یا 84 یک وقتی خدمت آقای خامنه‌ای دادم گفتند از این جهت که از کجا حاج سراج را پیدا کردی؟ چون این‌ها نوعاً آن نسل‌های قدیمی را یادشان رفته است که آدم‌هایی که تا سال سی و چهل بودند، ولی حاج سراج آدمی بود که یکسره می‌نوشت؛ فکرهای این‌ها برایم مهم بود و هنوز هم اهمیت دارد.

تدریس فرهنگ و تمدن

تا سال 86 که به دانشگاه تهران منتقل شدم یک درسی را از سر اینکه درس نبود یا نمی‌خواستند یا به هر دلیلی درس فرهنگ و تمدن را به من دادند و من هم از اول عادت داشتم که درسی را که می‌گیرم یک متنی راجع به آن بنویسم؛ یعنی یک جوری نشود که آن کاری که می‌کنم حرام شود؛ یعنی حاضر نبودم یک مطالعه‌ای بدون نوشتن داشته باشم؛ الان هم همینطور هستم، هیچ وقت کتاب متفرقه نمی‌خوانم، یک چیزی باید بخوانم که یک نونی از آن در بیاید و یک چیزی باشد؛ اگر ابزاری برای یادداشت کردن نداشته باشم ترجیح می‌دهم که بروم و قدم بزنم و آن لحظه چیزی نخوانم، برای اینکه فکر می‌کنم حتماً یک چیزهایی هست که از دست من می‌رود و غصه می‌خورم که کاش این‌ها را یک جایی یادداشت کرده بودم، به سر شما هم می‌آید.

درس تاریخ تمدن را یکی دو سال درس دادم و بیشتر ابن خلدون می‌گفتم، یعنی تقریباً نصف ترم را من مقدمه ابن خلدون را به دانشجویان کارشناسی درس می‌دادم، کم کم باز همین درس و در دکتری هم بود؛ الان دقیق جزئیاتش را نمی‌دانم، کارهای مختلفی کردم، یعنی تمرین این درس را داشتم؛ مثلاً یک ترم راجع به مراغه، فقط کار می‌کردم و حوزه کار خواجه؛ مثلاً یک ترم با دانشجویان فقط اصفهان را کار می‌کردیم که همه تحقیقات کلاس راجع به تاریخ فرهنگ اصفهان باشد در دوره‌های مختلف، یک بار راجع به نیشابور کار می‌کردیم، از دل این درس من کم کم یکی دو سه جلسه بیشتر کارهایی که روی خواجه کردم و مخصوصاً شیخ فضل الله، آرام آرام؛ و البته یک چیزی که باید بگویم، تقریباً تقریری بود که از کارهای دوره صفوی در این کارهایم کردم این بود که همیشه می‌گشتم در نسخه‌های خطی؛ یعنی هیچ درسی را دیگر بدون نسخه‌های خطی نمی‌توانستم طی کنم؛ الان هم درس فرهنگ تمدنی من اینطور است که مثلاً بیست نفر هم که داشتند همه‌شان باید یک رساله خطی تصحیح کنند؛ در نجوم یا ریاضی یا پزشکی، یا شغل‌های اجتماعی و غیره همه باید تصحیح کنند.

خودم هم این عادت را داشتم، نمی‌نشستم که فکر کنم، شاید این عیب کار بود، نمی‌نشستم که چند کتاب تاریخ مشهور بخوانم، مثلاً تاریخ اسلام ابراهیم حسن را بخوانیم ببینیم که چه می‌گوید، یا امیرعلی بخوانیم ببینیم چه می‌گوید؟ سعی می‌کردم که از دل متون تاریخ را بخوانم، یعنی یک رساله پیدا کنم مثلاً از رشید الدین فضل الله مثلاً راجع به اینکه آیا زمین مسطح است یا کروی است؟ و آیه قرآنی را که می‌گوید «و الی الارض کیف سطحت»، این توجیهش چیست؟ و چگونه این را در ذهن خودش حل می‌کند؟ یا مثلاً یک رساله‌ای از علامه یا از خود رشیدالدین فضل الله راجع به مفهوم علم یا یقین یا هر چیزی، همین چیزهایی که شما یک بخشی از آن را اینجا می‌بینید، همیشه از دل رساله‌ها، وارد یک دوره تاریخی می‌شدند؛ من یادم هست که راجع به خدا بنده هم که نوشتم اولین بار یک رساله پیدا کردم که خدابنده راجع به این نوشته بود که چرا شیعه شده است.

معمولاً شیوه‌های مطالعه که الان هست، کتاب‌های معروف را می‌خوانند یا یک اشتباه دیگر، می‌روند به یکی دو کتاب گیر می‌دهند و متمرکز آن را می‌خوانند و گزارش می‌دهند؛ اما به رساله‌ها و کتاب‌های قدیمی که چاپ نشده است کسی توجه نمی‌کند.

اگر ذهن، کتابخانه ای نباشد، دایره معلومات گسترده نمی شود

البته چون ذهن{پژوهشگران} کتابخانه‌ای نیست و پژوهشگران ما از اول در کتابخانه بزرگ نمی‌شوند همیشه دایره معلوماتشان محدود است؛ یعنی به یک تعدادی کتاب فقط مراجعه می‌کنند و این کتاب برایشان اصل می‌شود، من این اواخر یادداشتی نوشتم که تاریخی‌ها همه نور السیره‌ای شده‌اند؛ یعنی هیچ کتابی غیر از نورالسیره نمی‌بینند، چون همه این‌ها را معجم در یک کتاب کرده است و هر چه هم می‌خواهند تقریباً هست، بنابراین دور از چشم این‌ها بیست سال پیش که نور السیره آمده است، تا الان دویست کتاب تاریخ اسلام دیگر از متون قدیم چاپ شده است، ولی مطلقاً این‌ها به این‌ها نگاه نمی‌کنند، و دایره عقل تاریخی‌شان در حیطه همان کتاب‌هایی که در نورالسیره است می‌ماند.

این معنایش همان است که عرض کردم، یعنی شما یک کتابخانه‌ای که دارید در افق همان کتابخانه نگاه می‌کنید و شاید خیلی از شما مانند من باشید؛ من از اول در کتابخانه کار می‌کردم و در مخزن، حالا هر جایی که بودم، حالا چه خانگی بود و چه غیر خانگی بود، و همیشه تعداد زیادی کتاب می‌دیدم، بعداً هم که در عالم خطی از سال 69 و 70 آمدم، یک دنیای جدیدی برایم بود.

حلقه مفقوده معرفت شناسی در مطالعات

از دو سال بعد از آن درس من در این رساله‌ها سراغ علم آمدم، یعنی فکر کردم که درس من بیخود سراغ فرهنگ تمدن رفته است و ابن خلدون یا هر کس دیگری به رغم اهمیتی که دارند و حرف‌هایی که می‌زنند، این‌ها و ما و همه‌مان قبل از اینکه این بحث‌ها را بکنیم نیاز داریم به یک بحث معرفت‌شناسی و اگر ما از این دریچه وارد نشویم و وضع خودمان را معلوم نکنیم ممکن است که هزار جور ساختمان با آن برداشت‌هایی که داریم بسازیم و هزار جور حرف‌های مبهم بزنیم، حرف‌هایی که به ظاهر بین من و شما قابل اثبات است، یعنی الان من بگویم شما قبول می‌کنید اما از اینجا به غرب کشور که بروید دیگر کسی قبول نمی‌کند؛ به عراق برویم که دیگر نمی‌توانیم حرفی بزنیم، در فرنگ برویم اصلاً بیرونمان می‌کنند و این  یعنی تنها بین خودمان یک توافق‌هایی داریم.

به هر حال در بحث معرفت‌شناسی گیر کردم، اما نه بحث معرفت‌شناسی با زاویه‌ای که الان در رشته‌های فلسفه هست؛ که می‌دانم که خیلی مفصل و خوب است، مثلاً اگر چه متخصص اش در ایران کم است، چون من همه کتاب‌ها را می‌گیرم و نگاه می‌کنم آدم‌های خیلی زیادی دنبال بحث علم نیستند./841/ت۳۰۰/س

ارسال نظرات