رمز و راز "تولد روشنفکری بیمار" در ایران
اشاره: جریان روشنفکری در ایران، از زمان پیدایی تا امروز، بر اساس ادوار تاریخی و ماهیت و چگونگی نگرش به تمدن غرب یا فرهنگ دینی و بومی، با توجه به تحولات سیاسی – اجتماعی جامعه به شکل های مختلف غرب گرا، ملی گرا، چپ گرا و دینی، بروز و ظهور داشته است.
نگاهی گذرا به بازشناسی این جریان ها می تواند زمینه ساز فعالیت محققان اجتماعی و فکری جامعه باشد، چراکه شناخت جریان های فعال در صحنه اجتماعی و یا فهم زمینه مناسب برای فعالیت های آینده به اندازه زیادی، به جریان هایی وابسته است که در سده اخیر در ایران بروز و نمود پیدا کرده است.
در کشور ما درباره مفهوم روشنفکری تعاریف گوناگونی ارائه شده است، اما متأسفانه تاکنون تعریفی واحد از آن ارائه نشده است و این مسأله سبب شده است تا برخی جریان های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره بر اساس اهدافی که دارند تعاریفی از این مفهوم ارائه داده و مقاصد خود را به پیش ببرند.
رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از دانشجویان بسیجی در تاریخ 05/03/1384 در زمینه روشن فکری در ایران فرمودند «روشنفكری در ایران بیمار متولد شد» و این موضوع متوجه متفکران و اندیشمندان مملکت است که این پدیده را در جامعه واکسینه کرده و تعریفی واحد و جامعه از آن ارائه دهند تا افراد جامعه از آن تعریف پیروی کنند.
در اندیشه رهبر معظم انقلاب کسانی که توان علمی و فکری بالایی دارند و خواهان تحول و پیشرفت جامعه هستند، روشنفکر هستند؛ اما نکته مهمی که در بیان ایشان وجود دارد این است که روشنفکر حقیقی کسی است که این پیشرفت وتحول را از هر طریقی نمی پذیرد، بلکه آن نوع از برنامه برای تحول و پیشرفت را می پذیرد که مطابق منافع ملی و ساختار فکری، فرهنگی و ارزشی جامعه باشد.
همه این مباحث سبب شد تا خبرنگار خبرگزاری رسا برای واکاوی و کنکاش در معنا و مفهوم جریان روشنفکری با حجت الاسلام والمسلمین شمس الله مریجی، رییس دانشگاه باقرالعلوم(ع) گفت و گو کند.
وی بر این باور است که روشنفکر کسی است که به طور حرفه ای در خلق، پردازش و نشر دانش نظری، آرا و نمادها مشغول باشد.
بخش نخست این گفت و گو در زیر تقدیم شما خوانندگان محترم می شود.
رسا ـ می خواهیم درباره ماهیت جریان روشنفکری بیشتر بدانیم.
روشنفکری که محصولی غربی و نتیجه رویکرد اومانیستی بشر به عالم و آدم است، در حقیقت بینشی می باشد که درصدد ارائه تفسیر جدیدی از انسان و شئون انسانی است؛ این بینش زاییده عصر روشنگری و تفوق فیلسوفان بر کلیسای قرون وسطی است، عصری که پیش فرض اصلی فیلسوفان اش، توانمندی عقلِ خود بنیاد بشر بر حل مسائل و خواسته های انسانی بدون استمداد از وحی بود و به تعبیر دیگر، بشر می تواند با بهره گیری از عقل خود بنیاد، راه سعادت و پیشرفت را بر خود و هم نوعان اش هموار کند و در این راه نیازی به هدایت آسمانی و آموزه های وحیانی ندارد، چراکه عقل انسانی می تواند با بهره گیری از تجربه و علوم تجربی، زندگی سعادت مندانه ای در اختیار بشر قرار دهد و راز و رمز جهان و انسان را بشکافد و راه هدایت را هموار کند.
به اعتقاد کانت و هم فکرانش«هر کس باید همواره در به کار بستن خویش به گونه ای عمومی آزاد باشدو تنها این شیوه است که می تواند روشنگری را در میان انسان ها به پیش برد ... و آن چه از بنیاد ممنوع است، همانا، توافق بر سر یک اساسنامه دینی پایدار است که هیچ کس نتواند آشکارا در آن تردیدی راه دهد، مَن وجه بنیادی روشن گری، یعنی به در امدن انسان ها ازکودکی خود کرده شان را، بیش از همه در امور دینی می دانم».
رسا ـ اصولاً به چه کسی روشنفکر گفته میشود؟
روشنفکر کسی است که به طور حرفه ای در خلق، پردازش و نشر دانش نظری، آرا و نمادها مشغول باشد؛ اصطلاح روشنفکر، برای اولین بار به طور وسیع در جریان محاکمه «دریفوس» در فرانسه به سال 1894 میلادی معمول شد. این اصطلاح به منظور اشاره به مردان اهل قلمی به کار رفت که جریان اعتراض را علیه امر محاکمه هدایت می کردند.
بنابراین روشنفکری به لحاظ نظری چیزی نیست، مگر بیان منسجم و فرموله شده آرای اومانیستی که در قالب جهان نگری عصر روشن گری، تمانی حوزه های علوم طبیعی، اخاقیات و غیره را تحت سیطره فکری خود درآورده بود.
ویژگی ها و شاخه های فکری و جهان بینی روشن گری نیز عبارت اند از اصالت عقل و فهم بشری در برابر وحی الهی، اصل پیشرفت(آن هم پیشرفت مادی)، روش شناسی تجربی و پیدایی مفهوم جدید طبیعت(تفسیر ریاضی و کمی طبیعت).
رسا ـ آیا روشنفکری در ایران بر اساس شاخصههای استاندارد و سالم حرکت می کند؟
البته روشنفکری در ایران قصه دیگری دارد، زیرا روشنفکری در ایران از ابتدا عبارت بوده از تعلق به بعضی عادات و فروع که از غرب آمده و جای احکام شریعت را گرفته است؛ معولاً از دین تعلق ذکر نمی کنند، گویی روشن فکری، صرف آشنایی با بعضی آرا، عقاید، قواعد و دستورالعمل های سیاسی یا صرفاً برای رد و اثبات آن ها است.
به تعبیر رهبر معظم انقلاب تولد این ایده غربی در ایران بیمارگونه بوده است؛ ایشان در سخنرانی شان در دانشگاه تهران فرمودند «روشنفکری در کشور ما بیمار متولد شده ؛ علتش هم این است که علاوه بر آفت پراکنده گویی و پریشان گویی که در طبیعت روشنفکری هست و احتیاج به یک جمع آوری کننده و دستگیری کننده دارد مهر زشت تقلید و کورکورانه بودن هم از اول به پیشانی روشنفکری ما خورد ؛ فکر کردند هرچه در غرب گذشته ، باید در اینجا هم بگذرد. یعنی روشنفکری ما به هیچ وجه سامان دار و نظام مند نبود به خاطر این که نگاه کردند به مقلدین مختلف مثل عوامهایی که در اعمال روزانه شان از چند مرجع تقلید می کنند و با همدیگر اختلاف دارند. این ، بلای بزرگ روشنفکری ما بوده که هنوز هم ادامه دارد».
با بیان این مقدمه، با استفاده از اسناد و شواهد تاریخی به سراغ تاریخ صد سال اخیر ایران می رویم تا جریان شناسی روشن فکری را که با واژه منورالفکری وارد ایران شد، مورد مطالعه قرار داده و نسل های متعدد این جریان را بازشناسی کنیم.
رسا ـ چند جریان در ایران به عنوان جریان های روشنفکر شناخته شده اند؟
اولین جریان روشنفکری در ایران؛ روشن فکران غرب گرا
بی شک، شکل گیری ایده های فکری ـ خواه اجتماعی باشد یا سیاسی و حقوقی و امثال آن ـ به منزله پدیدهای نوظهور، مستقیم یا غیرمستقیم، متأثر از شرایط اجتماعی و تحولات جامعه بوده و خواهد بود و این امر حتی درباره ایدههای وارداتی هم صادق است.
اگرچه روشنفکری ایده ای غربی و ارمغان عصر روشنگری باختر زمین بوده است، اما برای ورود به جامعه ایران نیازی به بستری اجتماعی مناسب و شرایط ویژه دارد؛ عقب افتادگی جامعه می تواند یکی از عامل بسیار مهمی باشد که بستر مناسب برای ورود ایده های مدعی به پیشرفت و توسعه را فراهم می کند.
ایران پس از عصر صفویه و پیشرفت های محسوس آن زمان، در اثر عواملی دچار افت محسوس و عقب افتادگی آشکار شد؛ شکست از روسیه و ورود عناصر سست و تن پرور و در عین حال تملق گو ر دستگاه حاکمیت، ایران را به کشوری عقب افتاده تبدیل کرده تا جایی که توان حفظ تمامیت ارضی خود را نداشته اند.
در این زمان، مسافرت شاهزادگان و وابستگان دربار قاجاری به غرب و تماشای جلال و جبروت ظاهری و تمدن پیشرفته آن دیار، هوش ناداشته را از کف داده و مبهوت جاده و جدول غرش شده و در مقابل تمدن جدید احساس حقارت و ناتوانی کرده و راه نجات جامعه عقب مانده خود را در پیروی بی چون و چرای از غرب دانسته اند.
حائری در این باره می گوید «آشنایی ایرانیان با تمدن غرب در دوران فتحعلی شاه قاجار و شور و شوقِ اقتباس تکنولوژی و تمدن غربی با توجه به عقب ماندگی جامعه ایران و شکست های دو جنگ با روسیه، گرایش عمده ای در تقلید از غرب در میان افرادی که در خط اول ارتباط با غرب بودند، ایجاد کرد. احساس ناتوانی و حقارت از مقابله با تمدن جدید و نیاز به تکنولوژی و دست آوردهای علمی این گرایش را تشدید می کرد».
اولین جریان روشنفکری در ایران | نگاه غیرنقادانه به غرب همراه با شیفتگی
اولین جریان روشنفکری در ایران که مبادی و غایات آن، محصول برخورد جامعه سنتی و عقب مانده ایران با مدنیت مغرب زمین بود، نه فیلسوف بود و نه نقاد، بلکه با الگویی که برای تبعیت، یافته بود، به مثابه پیام آور عصر مدرن تلاش می کرد تا ایران را از خواب تاریخی و رکود بیدار کند؛ این نسل در برخورد با تمدن جدید، بین اخذ و نفی آن به صورت کامل یا گزینشی، اخذ تمام و کمال تمدن غرب را بدون دخل و تصرف ایرانی انتخاب کرد؛ با این استدلال که اجزای تمدن غرب تفکیکناپذیر است و این استدلال به همراه نگاه غیرنقادانه و حتی همراه باشیفتگی افکار و عقاید جدید غرب که برآمده از عصر روشن گری بود را مشروعیت بخشیدند و تسلیم بی قید و بند فرهنگ غربی شده و راه ویران کردن فرهنگ و سنت ایران را هموار کردند.
میرزا ابوالحسن شیرازی
برای نمایش این حقیقت تلخ کافی است تا شخصیت میرزا ابوالحسن شیرازی را که از جمله پیش قراولان این جریان است را از زبان اسناد به جا مانده بازگو کنیم: «در میان رجال درباری کسی بی شأن تر و نامحرم تر از میرزا ابوالحسن خان وجود ندارد و باید گفت که انصافاً کسی هم سزاوارتر از او برای این بی شأنی نمی توان پیدا کرد؛ این مرد در تمام معاملات و کارهایی که با مردم انجام می دهد به قدری پست و و نادرست است که هیچ یک از هموطنان اش تا ان جا که بتوانند به وی نزدیک نمی شوند و از معامله و معاشرت با وی اجتناب می ورزند؛ اخلاق رذل و عادات فسق آمیز ایام جوانی را حتی امروز هم که به نیمه راه رسیده است، کماکان تا ان درجه حفظ کرده، چون نام آن شخص برده می شود تمام رجال درباری با تحقیر و اشمئزاز از او یاد می کنند.
او که خواهر زاده حاج ابراهیم کلانتر، پایه گذار سلطنت قاجاری در اثر خیانت به لطفعلی خان زند بود، پس از کشته شدن حاج ابراهیم خان به دست فتحعلی شاه، به هند رفت و سه سال در آن جا به سر برد؛ پس از بازگشت به پشتیبانی انگلستان در جرگه وزیران دربار در آمد و عهده دار پست وزارت خارجه شد. دوباره به سفارت انگلستان رفت و در سال 1814 یعنی 14 سال قبل از رسیدن به مقام وزارت به انجمن ماسونی پیوست و ماهیانه یک هزار روپیه برایش تا آخر عمر منظور کردند».
مددپور درباره جوانی این شخص می نویسد: «میرزا ابوالحسن شیرازی فرزند محمد عین الله اصفهانی از اعقاب خاندانی منحط و پوسیده بود که گاهی در شیراز و زمانی در اصفهان مقیم بودند؛ در جوانی وضع معیشت و نحوه شغل او بسیار پست بوده، یعنی خانواده اش او را در عنفوان جوانی که بچه خوب روی بوده است، کاملاً بر حال خود رها کرده و مشتریان حسن وی در آن ایام بیشتر بزرگان شهر بوده اند که ابوالحسن خان حتی در لباس و آرایش دختران برای آن ها می رقصیده است».
بدیهی است که از چنین به اصطلاح روشنفکرانی جز شیفتگی و دلدادگی، نباید بیش از این انتظار داشت؛ وی خود نیز معترف است که در مغرب زمین، دل در گرو «نازیان حور جبین» سپرد و به «ضیافت رقص» و «عشرت گاه تفرج» این جماعت می رفت و وی در مدت یک سال و نیم اقامت اش در انگلستان علاوه بر ورود در حلقه سر سپردگان استعمار انگلستان، جز به عشق بازی و خوش گذرانی و جاسوسی نپرداخت و تحفه سفرش این بود که عقل معاش اهل انگلستان به سرحد کمال بوده و شایسته اقتباس است.
این اقتباس به عقیده او موجب می شود که در اندک زمانی سررشته «عقل معاد» کما هو حقه به دست می آید و از این راه است که حکمای صاحب فن و عقلای انجمن غرب «عقل معاش» را بر «عقل معاد» مقدم دانسته اند.
ملکم خان، شاخص ترین روشن فکر غرب گرا
در این جریان، افرادی همچون طالبوف، آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و امثال او هستند، اما ملکم خان شاخص ترین آن ها، بلکه به اعتقاد برخی پدر روشن فکری ایران است.
او دوران کودکی خود را در فرانسه گذراند و پس از گذرانیدن تحصیلات ابتدایی و متوسطه و آشنایی با مکتب آگوست کنت به ایران بازگشت و به مترجمی در وزارت خارجه منصوب شد و در سال 1275 اولین فراموش خانه را بنیاد نهاد.
رسا ـ برخی معتقدند که تقی زاده پدر جریان روشن فکری در ایران است؛ نظر حضرتعالی در این باره چیست؟
گرایش سیاسی و اجتماعی به غرب با فعالیت ها و افکار ملکم خان که بر محور تسلیم بی قید و شرط به تمدن جدید در تمامی ارکان و ابعاد زندگی همراه بود، شکل گرفت؛ هر چند تقی زاده در کتاب «زندگی طوفانی» ادعا می کند که من اولین کسی بودم که نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را بی پروا انداختم، اما نویسنده کتاب «فکر آزادی و مقدمه نهت مشروطیت ایران» معتقد است که ملکم خان را باید اولین کسی دانست که آشکارا اخذ تمدن غربی را بدون دخل و تصرف ایرانی توصیه می کند
رسا- ملکم خان چه افکاری داشت و در زمینه روشنفکری چه اقداماتی انجام داد؟
به اعتقاد ملکم، ایرانیان که در جمیع صنایع محتاج سرمشق و تقلید هستند، باید از اروپاییان فرنگی تقلید کنند، زیرا در جوهر تمدن غرب برخی اصول اساسی وجود دارد که عامل ترقی هستند؛ وی می گوید «ما خیال می کنیم که درجه ترقی آن ها همان قدر است که در صنایع ایشان می بینیم، حال آن کهذ اصل ترقی ایشان در آیین و تمدن بروز کرده است. ملل یوروپ هر قدر که در کارخانجات و فلزات ترقی کرده اند، صد مراتب بیشتر در این کارخانجات انسانی پیش رفته اند ... (بنابراین) راه نجات منحصر به همان راهی است که علوم دنیا از برای ما آشکار و صاف ساخته اند».
ملکم خان که کاملاً مجذوب تمدن جدید غرب شده و علوم آن را بهترین سند عقل انسانی تا روزگار خود اعلام کرده، تأکید دارد که همان گونه که در تکنولوژی نباید از صفر شروع کرد، بلکه باید ز دستاوردهای علمی و فرآورده های صنعتی غرب استفاده کرد، در فلسفه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و حقوقی و نظام مدیریت حکومت قانون گذاری در جامعه نیز رواست از باختر تقلید کنیم و از تجارب شان بهره ببریم.
پذیرش مبانی غربی بدون تصرف!
ملکم، اقتباس و تقلید از غرب در حد سطحی اش را نمی پذیرد و خواهان تقلید تمدن و مظاهر تکنولوژیک آن نیست، بلکه معتقد است که ایران و ایرانیان باید فرهنگ و علوم و بنیان آن را بدون دخل و تصرف در آن بپذیرند، نه اینکه به تقلید از شهرسازی و غیره اکتفا کنند.
وی در این باره می گوید «بلی، علوم فرنگستان، بهترین سند عقل انسان است، اما نباید این قدر احمق و ساده لوح باشیم که تحصیل این علوم را در تماشای کوچه های لندن بدانیم».
ویژگی منحصر به فرد ملکم خان؛ بیان افکار غربی در لفافه دین
ویژگی ملکم خان نسبت به همفکرانش، چون آخوند زاده و میرزا آقاخان، این بود که افکار تقلیدی خود را در لفافه دین بیان می کرد، چون ایرانیان بر خلاف غربی ها از دینی برخوردار بودن که در سراسر زندگی شان حضور داشته و تا حدود بسیاری از مسائل اجتماعی شان را حل کرده است.
رسا ـ ملکم خان چگونه برای پیاده سازی افکار خود بسترسازی می کرد؟
بدیهی است که تقلید از غرب و فرهنگ باید بستر مناسبی را پیدا می کرد، از این رو ملکم خان تلاش می کرد تا آموزه های غربی را در لفافه دین ترویج کند. حتی آخوندزاده که همفکر و به تعبیری پیرو او است را مورد انتقاد قرار می دهد که چرا آشکارا به جنگ دین و آموزه های دینی می رود، هر چند خود اعتقاد دارد که دشمن ترین اشخاص برای نظم مملکتو تربیت ملت و آزادی ان ها به طریقه غرب، طایفه علما و اکابر فناتیک اند، ما به گفته او اینجا ایران است، این جا فرنگ نیست که هرکس هرچه بخواهد مجری بدارد، علمای مجتهدین پوست از سر ما می کَنند، لذا سعی می کند گفته های خود را موافق خواسته های مجتهدین و دین بداند و بگوید:
«سرکار وزیر، این حرف ها مدتی است کهنه شده است. بیچاره مجتهدین را بی جهت متهم نکنید. باز الان در ایران هرگاه کسی هست که معنی نظم یوروپ را بفهمد، میان مجتهدین است وانگهی از کجا فهمیدند که اصول نظم فرنگ، خلاف شریعت اسلام است. من هرگاه قرار بگذارم که مستوفیان دیوان پول دولت را کم بخورند، مجتهدین چه حرفی خواهند داشت».
در جای دیگر می گوید: «آیا منظور پیغمبران از زحمت های خود از آغاز خلقت الی زماننا هذا غیر از وضع قانون سیویلزاسیون بوده است». وی تلاش می کند که اموزه های روشن فکری در غرب را با برخی از آموزه های اسلامی تطبیق دهد و برای نمونه، لزوم آزادی را قابل انطباق با امر به معروف و نهی از منکر اسلامی می داند و می گوید «حکمای خارجه به اجتهاد سلسله چند هزار سال، یک تدبیری پیدا کرده اند که در ایران به هیچ زبانی نمی توان بیان کرد. سرچشمه ترقیات بنی آدم در این حق ازلی است که هر آدم مختار باشد افکار و عقاید خود را به آزاد بیان کند. اختیار و کلام و قلم و ... بعضی عقلای ما معنای آزادی را به کلی مشتبه کرده اند. هیچ احمقی نگفته است که باید به مردم آزادی بدهیم که هرچه به دهان شان می آید بگویند. بلی، عموم طوایف خارجه به جهت ترقی و آبادی ملک یه جز آزادی، حرف دیگر ندارند، اما چه آزادی؟ آزادی قانونی نه آزادی دل خواه ... وقتی در این باب با علمای فرنگستان حرف می زنیم، معلمین معروف که از اصول اسلام به مراتب بیش از ما معلومات روشن دارند، می گویند بدبختی ملل اسلام در این است که اصول بزرگ اسلام را گم کرده اند. همین آزادی کلام و قلم که کل ملل متمدنه، اساس نظام عالم می دانند اولیای اسلام به دو کلمه جامع بر کل دنیا ثابت و اجب ساخته اند: امر به معروف و نهی از منکر. کدام قانون دولتی است که حق کلام و قلم را صریح تر از این بیان کرده باشد؟
جالب این است که در این تطبیق دادن، تعریض به عدم فهم ما و معلمان غربی و خارجی را فهیم تر دانسته و گویا مجتهدین غربی بهتر از داخلی اسلام را فهمیده و نسخه ای از آن را در غرب پیاده کرده اند.
رسا ـ روشنفکران ایرانی به دین چگونه نگاهی داشتند؟
به هر تقدیر از نگاه روشن فکران غرب گرا، تمام مظاهر سنی و دینی، مانع تکامل و ترقی بوده و بایستی یا کنار زده می شدند یا به صورت خصوصی و شخصی در می آمدند. همان گونه که این ماجرا در غرب اتفاق افتاد، یعنی از کنار زدن دین تا الحاد و ضدیت دین را سرلوحه کار خود قرار داده و نتیجه تلاش آن ها این شد که دین را امری شخصی و درونی کرده و پای را از گلیم اجتماع کنار کشیده و در قفس کلیسا ها حبس کردند.
روشن فکران غرب گرا تلاش می کردند تا این نسخه را در ایران هم پیاده کنند. هرچند به ظاهر و از سر مصلحت طلبی، الفاظ و عبارات اسلامی را بر زبان جاری کرده و به تعبیر ملکم، آموزه های غربی را در لفافه دین برای مردم ایران نسخه می کردند که البته به اعتقاد درست برخی به دلیل افراط و تفریط های روشن فکران غرب گرا، تقلید سطحی و ظاهری آن ها از تمدن غرب و فقدان خودآگاهی و درک صحیح از فرهنگ دینی جامعه بر پیکره این نسل، بحران هویت و بیماری تقلید محض، نقش بست، به گونه ای که برای جبران عقب ماندگی و رهایی از وضع موجود، نسخه ای تجویز کردند که موجب دوری بیشتر از هویت و حقیقت اسلامی و ملی مردم شد.
رسا ـ تلاش های این جریان فایده ای هم داشت؟
وابستگی روز افزون آن ها به فرهنگ غرب و تلاش های شان در این راستا، نه عقب ماندگی و رکورد جامعه را جبران کرد و نه جنبش اجتماعی – انقلابی که در میان مردم مقبولیتی داشته باشد به وجود آورد.
رسا ـ دومین جریان روشنفکری در ایران چه جریانی بود و چه عقایدی داشت؟
جریان دوم روشنفکری در ایران؛ روشن فکران چپ گرا
سابقه سوسیالیسم و چپ گرایی در ایران به حضور کارگران و کسبه ایرانی در شهرهای مختلف قفقاز و تأثیرپذیری آنها از سازمان های سوسیال دموکراسی روسیه برمی گردد، اما فعالیت های حزبی و تشکیلاتی چپ گرایان، هم زمان با نهضت مشروطیت و فعالیت سوسیال دموکرات های این دوره آغاز با فعالیت کمونیست های دوره رضاخان و گروه مشهور به 53 نفر ادامه یافت.
رفت و آمد ایرانیان به شهرهای قفقاز از اواخر سده نوزدهم شروع شده و هر سال بر تعداد آن ها افزوده می شد، به گونه ای که از سال 1259 تا 1269 سالیانه 30 هزار ایرانی از جلفا و خداآفرین به سوی قفقاز حرکت می کردند. با احتسای افرادی که بدون گذرنامه به قفقاز می رفتند این تعداد به 60 تا 100 هزار نفر هم می رسید.
کسروی می گوید «در اوایل قرن بیستم تنها در محله صابونچی و بالاخانی باکو حدود 10 هزار ایرانی کار می کردند».
رسا ـ این جریان چگونه ظهور و بروز پیدا کرد؟
این افراد که در شهرهای قفقاز به ویژه باکو و تاشکند مشغول به کار بودند، همانند شهرهای خود – که همواره در آن ها شاهد فجایع و مظالم استبدادی حاکمان بودند – در شرایط دشوار و سخت و غیر انسانی به سر می بردند؛ وقوع انقلاب 1905 در روسیه ترازی به همراه شعارهای عدالت طلبانه و ظلم ستیزانه سوسیالیست ها، کارگران را در کنار گروه های چپ گرا به مبارزات اجتماعی کشاند.
البته روی آوردن آن ها به افکار چپ گرایی و سوسیالیسم بدون شک بر اساس نظریه مارکس نبود، بلکه بیشتر علیه بی عدالتی و ظلمی بود که از حاکمان محلی و دولتی می دیدند. در بین سال های 1905 تا 1917 حرکت های سوسیال – دموکراسی در قفقاز، توسط مسلمانان به وجود آمد، در اوایل سال 1905 حزب سوسیال دموکرات روسیه سازمان مخصوصی با نام «همت» به عنوان شعبه ای از آن حزب در آذربایجان تأسیس کرد.
رسا ـ اولین گام این جریان در پیشبرد اهداف اش چه بود؟
تشکیل این سازمان اولین قدم در راه تشکیل حزب سوسیال دموکرات ایران در قفقاز بود، به طوری که یک سال بعد از تشکیل سازمان همت در باکو حزب سوسیال دموکرات ایران در قفقاز تحت رهبری نریمان اف تشکیل شد و در بیشتر شهرهای این منطقه از جمله تفلیس ایروان و نخجوان شعبه محلی ایجاد کرد.
به گفته کسروی، مجاهدین تبریز نیز در سال 1905 تحت رهبری علی مسیو زیر نظر مستقیم کمیته باکو سازمان دهی شدند تا در امر انقلاب مجاهدین و مبارزین آذربایجان کمک کنند.
با پیروزی انقلای کومونیستی در اکتبر 1917 شهرهای شمالی ایران و روشن فکرانی که دارای تمایلات چپ گرایانه بودند در معرض تأثیرپذیری از این انقلاب قرار گرفتند و نابسامانی اوضاع ایران به ویژه قیام های محلی در گیلان و آذربایجان و احساسات ضد انگلیسی و ضدترازی به توسعه آن کمک فراوانی می کرد.
رسا ـ مصداق بارز این جریان به نظر شما کدام گروه است؟
حزب توده؛ نماد روشن فکری چپ گرا
با سقوط رضاخان در شهریور 1320 و اشغال بخش های عمده کشورتوسط متفقین، فضا و شرایط جدیدی برای فعالیت های سیاسی – اجتماعی آغاز شد؛ از یک طرف جامعه تشنه نهضتی اجتماعی شده بود که بتوانند به نابسامانی ها سامان بخشد و از طرف دیگر با فروپاشی استبداد حاکم، احزاب و گروه های متعددی بر سر تصاحب قدرت به موازات هم به تشکیل حزب و گروه و فعالیت های سیاسی – اجتماعی پرداختند.
در چنین شرایطی روشن فکران چپ گرا بر مبنای عقاید مارکسیسم – لنیسم، حزب توده را با ترکیبی از فعالیت های علنی و مخفی به صورت مسالمت آمیز و قانونی تشکیل دادند.
درباره هسته اولیه توده، نویسنده کتاب تأملاتی درباره روشنفکری در ایران می نویسد:
«در سال 1320 حزب توده ایران توسط جمعی از منورالفکران ایرانی مارکسیست و متمایل به مارکسیسم و تحت رهبری حیدر علی اف، عناصر سازمان جاسوسی شوروی ور با سرمایه دولت شوروی تأسیس شد. چون روس ها از نفرت مردم ایران ایران نسبت به ایدئولوژی مارکسیسم مطلع بودند، دست به حفظ ظاهر زده و حزب توده را نه یک تشکل مارکسیستی، بلکه یک جبهه ملی و دموکراتیک نامیدند. سلیمان میرزا که از نخستین مروجین غرب زدگی در ایران و وزیر معارف دولت رضاخان بود، به ریاست حزب توده انتخاب شد».
رسا ـ این جریان چه سیاستی در مواجهه با افکار عمومی داشت؟
البته روشن فکران و رهبران حزب توده نه تنها خود را دست نشانده و وابسته قدرت خارجی ندانسته، بلکه همگام با افکار عمومی، دست نشاندگی و وابستگی به قدرت های خارجی را تقبیح می کردند و شعارهای ملی گرایانه و حکومت دموکرات سر می دادند و در بیانیه کمیته مرکزی حزب که به مناسبت پنجمین سالگرد تأسیس حزب منتشر شد، اینگونه بیان کردند که «این حزب برپا کننده جشن های ملی اخیر ایران است و با زنده کردن یکی از بزرگ ترین اعیاد باستانیما، مهرگان، ضمناً روز بزرگ ایران و خسروان دیرین را به عید توده های مظلوم ... مبدل ساخت.
این حزب در شعارهای خود به این مقدار اکتفا نکرده و چون می خواست از میان ملت مسلمان و متدین عضوگیری کند، تلاش می کرد در برخورد با دین، چهره چپ گرایانه خود را ظاهر نکند. حتی از عنوان کومونیست و مادی گرا دوری می جستند و هیچ تبلیغات و اقدام آشکاری علیه مذهب انجام نمی دادند.
در راستای سیاست تظاهر به عدم مخالفت با مذهب و برای جلی حمایت توده های مسلمان، اقلیت نمایندگان توده ای در مجلس چهاردهم طرح قانونی مبارزه با شرب الکل و مصرف تریاک را ارائه کرد. در ایام محرم درباره قیام امام حسین(ع) در کلوپ حزب توده سخنرانی برگزار می شد و روزنامه رهبر، ارگان حزب توده در مقابل این سؤال که چه مذهبی دارد، این گونه جواب می دهد:
«اکثریت افراد حزب، مسلمان و مسلمان زاده هستند و نسبت به شریعت محمدی علاقه و حرمت خاصی دارند و هرگز راهی را که منافی با این دین باشد، نمی پیمایند و مرامی را که با آن تضادی داشته باشد نمی پذیرند. مردم می فهمند که این نیرنگ سیدضیاءالدین، اعوان و انصارش، این ایراد و اتهامات غیر وارد به حزب توده ایران یک جدال سیاسی ناجوانمردانه است و از قدیم مرسوم بوده که هر منادی حق، آماج نیروهای تهمت قرار میگرفت و به تخلفات مذهبی متهم می شد».
این حزب در بعد سیاسی هم، تلاش می کرد تا با بیان و پنان، خود را وطن پرست و بیگانه ستیز جلوه دهد و دوستی با دول غرب و شرق (انگلیس و روس) را مشروط به حفظ منافع ملی ایران اعلام می کردند و در همان روزنامه آمده است ما هر روز که احساس کنیم همسایه شمال ما بر خلاف ما می خواهد در ایران منافع استعماری برای خود فرض نما بد با قصد آن را داشته باشد که رژیم خود را به زور بر ملت ما تحمیل کند یا بخواهد ایران را منضم به خاک خود سازد ما با این روش سخت مبارزه خواهیم کرد.
رسا ـ حزب توده چگونه افکار عمومی را با خود همراه می ساخت؟
حزب توده برای جذب توده و مردم از هر طریقی وارد می شد. گاه از طریق مذهبی، گاه ملی گرایی و وطن پرستی و گاه انقلابی و طرف۔ داری از عدالت، و به کار گرفتن الفاظ و عبارات علمی در انحصار داشتن تفکر علمی برای جلب اقشار جوان روشنفکر و تحصیل کرده. برای هر گروه و صنف خاص هم برنامه های تبلیغاتی و شعارهای جذاب در نظر گرفته بود.
برای کارگران، قانون مترقی، پرداخت مزد مناسب، بیمه، خانه سازمانی و ممنوعیت کار کودکان، با ای کشاورزان توزیع زمین های دولتی و سلطنتی و فروش مناسب آن ها به دانا ئان، حذف تعهدات اربابی، با ای اصناف، حقوق سیاسی و کمک های رفاهی، امنیت شغلی و مالیات کمند مطرح می کرد.
حزب توده با طرح شعارهای رنگارنگ و فرید شده و تبلیغات همه جان به خود را به عنوان تنها ملجأ قابل اتکا برای توده مردم و روشن فکران معرفی کرد و تاثیر فضای پس از کود تا نیز در پیشرفت من صود این حزب کم تأثیر نبود. عبد الله برهان در این باره می نویسد:
«فضای ایران پس از رفتن شاه تقریبا به تنفس طبیعی افتاد و حزب توده به مثابه تنها مقر روشن فکاهی کشور پیش روی افراد سیاسی و تحصیل کا دان قرار گرفت. فرهنگ بسیاری از واژگان سیاست و اجتماع و فلسفه و اقتصاد و مکاتب مختلف برای اولین بار به وسيلة حزب توده به میان مردم راه یافت، حلاجی شده وارد حافظه جمعی ایرانیان گشت، گاه هایی از جوانان و کارگران جذب آن شدند».
حمید شوکت نیز در این باره می نویسد: قشر کارگزار و توده مردم نیز جذب شعارهای عدالت خواهی آنان شد، چون این حزب با تمایلات عدالتخواهانه، حامی منافع زحمتکشان شناخته شده بود، پیوستن وسیع روشن فکران به حزب، محصول این گرایش بود.
اما این هیاهوی تبلیغاتی و سیاسی حزب توده نتوانست برای همیشه چهره واقعی اش را در نزد متفکران و توده مردم مخفی نگه دارد، و از آن جایی که هیچگاه ابد زیر ماه پنهان نمی ماند، حزب توده هم در اثر وزش های سیاسی اش در کمک به دموکرات های استقلال طلب آذربایجان، حمایت و تبلیغات و تلاش سیاسی در مجلس و غیر مجلس برای اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی و حمایت نیروهای ارتش سرخ از تظاهرات توده ای ها در تهران و وابستگی این حزب به همسایه کمونیست را آشکار ساخت و این حزب، پایگاه توده ای خود را از دست داد، و به تعدادی از سران و حقوق بگیران از دولت روس تقلیل یافت.
رسا ـ چرا حزب توده نتوانست موفق شود؟
سرّ این که حزب توده نتوانست چهره واقعی خود را در پشت نقاب وطن پالتی و عدالتخواهی حفظ کند، را شاید بتوان در مصوبات کنگره بین الملل سوم در سال 1921 جستجو کرد که بر اساس آن مصوبات، اصول تشکیلات احزاب کمونیست در جهان وكل احزاب می بایست تحت هدایت کمونیسم بین الملل باشند و مصوبات و رهنمودهای کمونیسم بین الملل باید توسط احر آب کمونی است اجرا شود و هر فرد عضو باید در مرحله بالاتر در مقابل دشمنان کمونیسم بین المللی احساس وظیفه کنند./841/گ۴۰۳/س
پایان بخش اول