۰۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۲۲:۴۹
کد خبر: ۵۷۵۸۲۱
غدیر در کلام رهبری؛

«غدیر» یک مسأله‌ی تاریخیِ صرف نیست، نشانه‌ جامعیت اسلام است

حادثه غدیر خم یک حادثه بسیار مهم و تعیین کننده تاریخ اسلام است، به این حادثه از دو دیدگاه و از دو بعد می شود نگاه کرد. یک بعد مخصوص شیعه است، یک بعد متعلق به همه فِرق اسلامی است.
رهبر انقلاب

به گزارش خبرگزاری رسا، در کتاب «انسان 250 ساله» براساس بیانات مقام معظم رهبری پیرامون سبک زندگی سیاسی و مبارزاتی پیامبر اکرم (ص) و تبیین واقعه غدیر توسط ایشان آمده است:

حادثه غدیر خم یک حادثه بسیار مهم و تعیین کننده تاریخ اسلام است، به این حادثه از دو دیدگاه و از دو بعد می شود نگاه کرد. یک بعد مخصوص شیعه است، یک بعد متعلق به همه فِرق اسلامی است. با توجه به بعد دوم این حادثه، باید این روحیه و احساس در همه مسلمان های عالم به وجود بیاید که عید غدیر که یاد آور این حادثه بزرگ است فقط متعلق به شیعه نیست.

بُعد اول حادثه همانطور که گفته شد مخصوص شیعیان است، زیرا در این حادثه امیر المومنین به وسیله پیغمبر(ص) به خلافت منصوب شده است و در همان روز و در همان ماجرا کسانی از رسول خدا(ص) پرسیدند که ای رسول خدا(ص) آیا این اعلان از طرف توست یا از طرف خدا؟ فرمود: " من الله و رسوله" (الاحتجاج، 1، 82) یعنی هم امر الهی است و هم از سوی من است. این حادثه را از این دید شیعیان بزرگ می دارند که اعتقاد شیعه – یعنی خلافت بلافصل امیرالمومنین(ع)- بیشتر از همه دلایل، مستند به این حادثه است. البته بحث در باب استنباط و استدلال به این حادثه در کتاب های فراوان و متعدد در طول تاریخ اسلام از روز اول تا امروز ادامه داشته و من قصد ندارم که درباره این مطلبی که هزاران زبان و قلم درباره آن گفتند و نوشته اند، چیزی بر آنها بیافزایم.

و اما بعد دوم حادثه که از لحاظ اهمیت کمتر از این بعد نیست، یک امر مشترک بین شیعه و سنی است که آن را قدری بیشتر تشریح خواهم کرد.

حادثه عبارت است از این که رسول خدا(ص) در سال دهم هجرت به حج مشرف شدند با جمعی از مسلمانان از مدینه و از سایر نقاط جزیره العرب که مسلمان شده بودند. در این سفر پیغمبر(ص) از حج خانه خدا برای بیان مفاهیم اسلامی، چه سیاسی، چه نظامی، چه اخلاقی و چه اعتقادی استفاده کامل و شایان توجهی کردند.

دو سخنرانى از رسول خدا(ص) در مِنى نقل شده است كه یكي، ظاهراً در روز دهم يا همان حول و حوش روز دهم هست و یكي در پايان ايام تشريق كه تصريح شده و به نظر می رسد كه اين، دو سخنرانى است و نه يک سخنرانى. در اين سخنرانی ها رسول خدا(ص) همة مطالب عمده اى را كه مسلمانان بايد به آن توجه عميق بكنند، تقريباً بيان كردند، و عمدتاً مسائل سياسى است. انسان به خوبى درك می کند اين كسانى كه امروز در دنياى اسلام حج را جداى از مسائل سياسى قلمداد می کنند و تصور می کنند كه در حج فقط بايد عبادت به معناى رایج و عادى آن داشت و هر كار سياسى را خارج از قوارة حج به حساب می آورند، چقدر از تاريخ اسلام و از سيرة نبى اكرم دور و بيگانه اند.

مطالبى كه رسول خدا(ص) در اين سخنرانی ها بيان كردند، كه در نوع كتب شيعه و سنى هم نقل شده، اجمالى از اين مطالب، اينهاست. اولاً دربارة جهاد حرف می زنند و جهاد با مشرکین و كفار را مطرح می کنند و اعلام می کنند كه اين جهاد ادامه خواهد داشت تا وقتى كه كلمة «لا اله ا الله » همه گير بشود. دربارة وحدت اسلامى رسول خدا(ص) در اين سخنرانی ها مطالبى را بيان فرمودند و تصريح كردند كه مسلمان ها نبادا دچار جنگ داخلى بشوند و بر وحدت مسلمين و انسجام مسلمين اصرار ورزيدند. در مورد ارزش هاى جاهليت، با بيان صريحى، تصريح كرده اند كه اين ارزشها از نظر اسلام ناچيز و صفر محسوب می شود و ارزش نيست، «ألا وَ كلُّ مأَثرَة فِى الجاهِليَّةِ تَحتَ قَدَمَىَّ هَاتَين » هر ارزشى و هر شرافتى كه در جاهليت ارزش محسوب می شد را من در اين لحظه زير پاى خودم قرار دادم؛ ارز شهاى جاهلى را به کلى نفى كردند.

اختلافات مالی اى كه بين مسلمانها از دوران جاهليت باقى مانده بود، مثلاً كسى به كسى قرض داده بود، از او بهرة پول خودش را و رباى مال خودش را طلبكار بود نفى كردند، نسخ كردند. «ألا وَ إنّ كُلَّ رِبّا مِنَ الجاهِليَّةِ فَهُو تَحتَ قَدَمَىَّ هَاتَين » و اولين بهرة پولى كه، اولين طلب رَبَوى ای كه من بر می دارم طلب هاى ربوى عمويم عباس است -كه در جاهليت ايشان قرض می داده و طلبكار بوده از خيلي ها - فرمودند اينها را من برداشتم، نسخ كردم. ارزش تقوا را به عنوان برترين ارزش اسلامى باز تكرار كردند و تصريح كردند كه هيچكس بر هيچكسِ ديگر جز به بركت تقوا و پرهيزگارى ترجيحى ندارد. لزوم نصيحت ائمة المسلمين يعنى دخالت در مسائل سياسى و اعلام نظر به زمامداران و پيشوايان را مطرح كردند و آن را به عنوان یک فريضه اعلام كردند، كه همة مسلمين موظفند به زمامداران اسلامى نظرات خيرخواهانة خودشان را بیان کنند و اعلان کنند.

مسائل عمده سیاسی و اجتماعی جهان اسلام را پیغمبر(ص) اکرم در این سخنرانی ها بیان کردند و در همین سخنرانی ها همین حدیث «ثقلین» را هم ذکر کردند، که حدیث ثقلین این است که فرمودند: من وقتی از میان شما رفتم دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم «کتاب الله و عترتی» قرآن را و عترتم را. بعد دو انگشت سبابه شان را پهلوی هم قرار دادند و فرمودند: آن دو مثل این دو هستند، که دو انگشت سبابه هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند. بعد فرمودند: مثل این دو نیستند، انگشت سبابه و وسطای یک دستشان را بلند کردند، گفتند من عترت و کتاب را مثل این دو نمی دانم که انگشت سبابه و وسطی، یکی از یکی بلند تر است؛ بلکه مثل دو انگشت سبابه اند که هیچ کدام بر آن دیگری ترجیهی ندارد.

و مسئله عترت را مطرح کردند. بعد از این که اعمال حج انجام گرفت بلاقاصله راه افتادند طرف مدینه. در بین راه در یک سه راهی که باید قوافل مدینه از قوافل یمن از هم جدا می شدند. محلی به نام غدیر خم، حضرت ایستادند و در حالی که نقل می کنند شاهدان و حاضران حادثه که هوا به قدری داغ بود که اگر گوشت روی زمین می انداختند کباب می شد، در یک چنین وضعیتی حضرت می روند روی بلندی می ایستند تا مردم تدریجا جمع می شوند، وقتی می بینند همه جمع شدند، بعد مسئله ولایت را « من کنت مولاه فهذا علی مولاه» را اعلان می کنند و دست امیرالمومنین(ع) را می گیرند، بلند می کنند، این جور که همه ببینند. و در روایات متعدد هست که زیر بغل پیغمبر(ص) و زیر بغل علی بن ابی طالب دیده شد، وقتی که دست را بلند کردند، برای اینکه به همه نشان بدهند. این اجمالی از حادثه است.

آن بعدی که مورد نظر من است- بعد بین المللی و بین الفِرق اسلامی که مخصوص شیعه نیست- این است که اگر فرض کنیم که پیغمبر(ص) در این اعلان، که حتما این اعلان گرفته و این جمله از زبان پیغمبر(ص) صادر شده، اگر فرض کنیم نمی خواست رسول خدا(ص) حکومت بلافصل امیرالمومنین(ع) را بیان کند، حداقل این بود که می خواست موالات و پیوند و رابطه عمیق مسلمین با امیرالمومنین(ع) و عترت خود را در این بیان استقرار ببخشد و تثبیت کند. علت این که پیغمبر(ص) عترت را در کنار قرآن می گذارد، هم در سخنرانی منی و در حدیث ثقلین- که حدیث ثقلین ظاهرا بارها هم از پیغمبر(ص) صادر شده- و هم در حدیث غدیر و در واقعه غدیر- تکیه روی امیرالمومنین(ع) و شخص او- علت این که این رابطه را برقرار می کند، از جمله این است که مردم در طول زمین اولا یک نمونه های کامل از انسان طراز اسلام، از انسان مقبول و مورد پذیرش اسلام را ارائه بدهد به مردم و به همه نسل های آینده. نمونه کامل انسان را به صورت مجسم و عینی با حالات واضح و غیر قابل تردید در اختیار همه انسان ها بگذارد، بگوید تربیت اسلامی باید به این سمت حرکت کند و شخصیت انسان مسلمان، آن شخصیتی است که غایت و نمونه کاملش اینهایند. انسان هایی که طهارتشان، علمشان، تقوایشان، درست کاری شان، عبودیتشان در مقابل خدا، احاطه شان به مسائل اسلامی، فداکاری شجاعانه شان برای تحقق آرمان های اسلامی و از خود گذشتگی شان برای همه آشکار و واضح است.

امیرالمومنین(ع) را به عنوان یک نمونه معرفی می کند که مردم – چه مردم آن زمان، مردم نسل های دیگر- با او پیوند برقرار کنند، رابطه داشته باشند. حالا گیرم به عنوان خلیفه بلافصل بعد از پیغمبر(ص) هم، عملا نشد و بعد از گذشت بیست و پنج سال جانشین شد، بالاخره که خلیفه پیغمبر(ص) شد، بالاخره که مقام امامت او تثبیت شد، بالاخره که همه مسلمان ها او را به عنوان آن فردی که پیشوای جامعه است قبول کردند. این خصوصیت، این پیوند، این رابطه، همه مسلمان ها را نسبت به شخصیتی که همه قبول دارند که خلیفه پیغمبر(ص) است – منتهی بعضی می گویند خلیفه بلافصل پیغمبر(ص)، بعضی معتقدند نه، خلیفه بعد از بیست و پنج سال- این شخصیتی که همه مسلمان ها او را به عنوان جانشینی پیغمبر(ص) قبول دارند، باید برای همه مسلمان ها به عنوان یک الگو، یک مسطوره کامل از انسان اسلامی، جاودانه بماند. و پیوند میان او و میان مسلمان ها باید تا ابد به عنوان یک رابطه فکری، رابطه اعتقادی، رابطه عاطفی، رابطه عملی باقی بماند.

امیرالمومنین(ع) با این دیدگاه دیگر متعلق به شیعیان نیست متعلق به همه مسلمان هاست. و مخصوص امیرالمومنین(ع) هم نیست، بلکه عترت و خاندان پیغمبر(ص) و ائمه شیعه که اولاد امیرالمومنین(ع) هستند آنها هم، چون که مشمول عترت هستند، آنها هم همواره به عنوان نمونه کامل انسان اسلامی در دیدگاه مسلمان ها باید باقی بمانند، این یک نکته. ثانیاً با تعیین عترت در کنار قرآن و با اعلام لزوم پیوند میان مسلمین و میان عترت، در حقیقت رسول اکرم تکلیف تحریف ها در قرآن و انحراف از مفاهیم اصلی قرآن را هم روشن کرده. آنجایی که دستگاههای زر و زور برای مصالح خودشان مفاهیم اسلامی را منحرف می کنند، قرآن را بد معنا می کنند، مسلمان ها را گمراه می کنند، آن مرجعی، آن محوری و قطبی که باید مردم را آگاه کند که حقیقت چیست، مفهوم و معرفتِ درست کدام است و مردم را از گمراهی نجات بدهد، و مردم باید حرف او را گوش کنند، او عترت است.

و این همان چیزی است که امروز برای دنیای اسلام یک ضرورت و یک امر لازم است. امروز همه مسلمان ها احتیاج دارند که از معارف اسلامی که از طریق اهل بیت پیغمبر(ص) می رسد استفاده کنند، فرق نمی کند که معتقد باشند به امامت بلافصل امیرالمومنین(ع) و امامت اولاد او یا معتقد نباشند. البته شیعه عقیده حق و مستفاد قطعی از این حدیث را خلافت بلافصل می داند و به معتقد و پایبند است. آنهایی هم که به این عقیده پایبند نیستند – یعنی برادران اهل سنت- ارتباط و پیوند فکری و عقلانی و اعتقادی و عاطفی خودشان را از خاندان پیغمبر(ص) و امیرالمومنین(ع) باید قطع نکنند. لذا مسئله غدیر از این بعد دوم که بعد ایجاد پیوند میان علی بن ابی طالب و عترت پیغمبر(ص) با آحاد مسلمان هاست، مال همه مسلمان هاست. ۱۳۶۶/۵/۲۳

مسئله‌ی «غدیر» یک مسئله‌ی تاریخیِ صرف نیست؛ نشانه‌ای از جامعیت اسلام است. اگر نبی‌مکرم که در طول ده سال، یک جامعه‌ی بدویِ آلوده‌ی به تعصبات و خرافات را با آن مجاهدتهای عظیمی که آن بزرگوار انجام داد و به کمک اصحاب باوفایش به یک جامعه‌ی مترقی اسلامی تبدیل کرد، برای بعد از این ده سال، فکری نکرده بود و نقشه‌ای در اختیار امت نگذاشته بود، این کار ناتمام بود. رسوبات تعصبات جاهلی به قدری عمیق بود که شاید برای زدودن آنها سالهای بسیار طولانی نیاز بود. ظواهر، خوب بود؛ ایمان مردم، ایمان خوبی بود؛ البته همه در یک سطح نبودند؛ بعضی در زمان وفات پیغمبر(ص) اکرم یک سال بود، شش ماه بود، دو سال بود که اسلام آورده بودند؛ آن هم هیمنه‌ی قدرت نظامی پیغمبر(ص) همراه با جاذبه‌های اسلام، اینها را به اسلام کشانده بود. همه که جزو آن مسلمانان عمیقِ دوران اول نبودند. برای پاک کردن رسوبات جاهلی از اعماق این جامعه و مستقیم نگه داشتن خط هدایت اسلامی بعد از ده سالِ زمان پیغمبر(ص)، یک تدبیری لازم بود.

اگر این تدبیر انجام نمی‌شد، کار ناتمام بود. این که در آیه‌ی مبارکه‌ی سوره‌ی مائده می‌فرماید: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»، تصریح به همین معناست که این نعمت - نعمت اسلام، نعمت هدایت، نعمت نشان دادن صراط مستقیم به جامعه‌ی بشریت - آن وقتی تمام و کامل می‌شد که نقشه‌ی راه برای بعد از پیغمبر(ص)(ص) هم معین باشد؛ این یک امر طبیعی است.

این کار را پیغمبر(ص) در غدیر انجام دادند؛ امیرالمؤمنین را که از لحاظ شخصیت - چه شخصیت ایمانی، چه شخصیت اخلاقی، چه شخصیت انقلابی و نظامی، چه شخصیت رفتاری با قشرهای مختلف افراد - یک فرد ممتاز و منحصر بفردی بود، منصوب کردند و مردم را به تبعیت از او موظف کردند. این هم فکر پیغمبر(ص) نبود، این هدایت الهی بود، دستور الهی بود، نصب الهی بود؛ مثل بقیه‌ی سخنان و هدایتهای نبی مکرم که همه، الهام الهی بود. این دستور صریح پروردگار به پیغمبر(ص) اکرم بود، پیغمبر(ص) اکرم هم این دستور را عمل کردند. مسئله‌ی غدیر این است؛ یعنی نشان‌دهنده‌ی جامعیت اسلام و نگاه به آینده و آن چیزی که در هدایت و زعامت امت اسلامی شرط است.

آن چیست؟ همان چیزهایی که شخصیت امیرالمؤمنین، مظهر آنهاست: یعنی «تقوا»، «تدین»، «پایبندی مطلق به دین»، «ملاحظه‌ی غیر خدا و غیر راه حق را نکردن»، «بی‌پروا در راه خدا حرکت کردن»، «برخورداری از علم»، «برخورداری از عقل و تدبیر»، «برخورداری از قدرت عزم و اراده»؛ این یک عمل واقعی و در عین حال نمادین است. امیرالمؤمنین را با همین خصوصیات نصب کردند، در عین حال این نماد زعامت امت اسلامی در طول عمر اسلام - هر چه که بشود - همین عمل است؛ یعنی نماد زعامت و رهبری اسلامی در طول زمان همین است، همان چیزی که در انتخاب الهی امیرالمؤمنین تحقق پیدا کرد. غدیر، یک چنین حقیقتی است.۱۳۸۵/۱۰/۱۸

/۹۶۹/د۱۰۲/ب۱

منبع: شبستان

ارسال نظرات