نوشتاری از حجت الاسلام رضا غلامی؛
20 شاخص درباره مانیفست روشنفکری انقلاب
وقتی از ضرورت شکلگیری تمدن نوین اسلامی صحبت میشود، باید ابتدا درباره وجود جریان پیشرو و قدرتمندی به عنوان جریان روشنفکری انقلاب اطمینان حاصل کنیم.
به گزارش خبرگزاری رسا، حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی نوشت: روشنفکر یا جریان روشنفکری چه در تاریخ غرب مدرن و چه در تاریخ معاصر ایران بار معنایی خاصی پیدا کرده و وقتی از عنوان روشنفکر یا روشنفکری صحبت به میان میآید، این بار معنایی بر واژۀ روشنفکر غلبه پیدا میکند؛ با این حال، این بار معنایی، نباید ما را در استفاده از این واژۀ جذاب برای معنایی تازه دچار تردید کند.
به نظر میرسد امروز از چند جهت بحث از روشنفکری انقلاب اسلامی اهمیت پیدا کرده است: یکی از این حیث که ما در گام دوم انقلاب اسلامی، به دنبال باز کردن مسیر شکل گیری تمدن نوین اسلامی هستیم. اگر به تاریخ تمدن عمیقتر نگاه کنیم، هر تمدنی از یک عقبه یا جریان فکری پیشرو و اصطلاحاً مرزشکن برخوردار است. اصولاً نمیتوان بدون وجود چنین عقبه ای، در مسیر تمدن سازی گام برداشت و تمدن نوین اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست. به بیان دیگر، وقتی از ضرورت شکل گیری تمدن نوین اسلامی صحبت میکنیم، باید پیش از هر چیز درباره وجود جریان پیشرو و قدرتمندی به عنوان جریان روشنفکری انقلاب اطمینان حاصل کنیم که قادر باشد در جایگاه مغز تمدن نوین اسلامی، هدایت و راهبری این فرایند عظیم و تاریخی را بر عهده بگیرد. اینکه میگوییم، جریان، منظور این است که اگر روشنفکری انقلاب در گوشه ای، همانند یک جزیره وجود داشته باشد، ثمرهای ندارد؛ زمانی روشنفکری انقلاب اسلامی میتواند تحول آفرین باشد و راهبر ما به سوی تمدن نوین اسلامی باشد، که به جریان یا به تعبیر دقیقتر به سکه رایج تبدیل شده باشد و وقتی این اتفاق میافتد که اولاً روشنفکری انقلاب از استحکام درونی لازم برخوردار باشد و ثانیاً، فرهیختگان جامعه را با خود همراه کرده باشد. من معتقدم در طول این چهل سالی که از عمر انقلاب سپری شده، روشنفکری انقلاب قوام خوبی پیدا کرده و تا حد زیادی پخته شده و حتی توانسته بخشی از فرهیختگان جامعه را با خود همراه کند، اما هنوز این همراهی در حدی نیست که بتوان از آن به یک جریان قدرتمند و مسلط تعبیر کرد. بنابراین، هنوز تا تبدیل شدن روشنفکری انقلاب به یک جریان قوی فاصله وجود دارد و این فاصله اگر جبران نشود، ما را در قدم گذاشتن در مسیر شکل گیری تمدن با موانع جدیای روبرو خواهد کرد.
از طرف دیگر، جریان روشنفکری انقلاب با دو معارض جدی روبروست. معارض اول جریان روشنفکری غربگرا و سکولار است که به رغم ضعفهایی که در اثر پیروزی و تداوم انقلاب دچار شده است، هنوز کم و بیش زنده است و در متن جامعه اثر میگذارد. این نکته را در پرانتز بگوییم که روشنفکران غربزده در ایران نه فقط از حد و اندازه امثال تقی زاده و میرزا ملکم خان و امثال آنها بالاتر نرفته اند و هیچگاه به اندازه امروز توخالی نبوده اند. کار به جایی رسیده که امروز فلان استاد مشهور فلسفه یا فلان استاد علوم سیاسی، در سخنرانیها و کتاب هایشان نقش پائولو کوئیلو را بازی میکنند و با بهره گیری از جهل مخاطبان خود، از طریق داستان سرایی درصدد القاء یکسری گزارههای عاطفی به دیگران در جهت هدم دین یا گرایشات انقلابی شان هستند که با طرح چند پرسش عقلی به چالش کشیده میشود؛ و معارض دوم، جریان تحجر است که عمدتاً از پایگاه دین و با لباس مقدس نمایی، هر از چندی خنجر خود را بر پیکر انقلاب اسلامی فرود میآورد. البته تحجر در جامعه ما جریان نیست، اما به دلیل رسوخ در نقاط گلوگاهی جامعه، از ظرفیت تخریبی بالایی برخوردار است.
در اینجا ذکر این نکته مهم است که به نظر من، جریان روشنفکری غربگرا و جریان تحجر در این سالها خواسته یا ناخواسته هم افزا شده اند یعنی هر دو با تمرکز بر روی نقاط مشترک، در پی از پا در آوردن اندیشه انقلاب اسلامی هستند. امروز هم جریان روشنفکری غربگرا فلسفه اسلامی را میکوبد و هم جریان تحجر؛ هم جریان روشنفکری غربگرا فقه نظام ساز را تحمل نمیکند و هم جریان تحجر؛ هم جریان غربگرا به علوم انسانیِ اسلامی هجمه میبرد و هم جریان تحجر؛ هم جریان غربگرا تمدن نوین اسلامی را بر نمیتابد و هم جریان تحجر. البته در این بین، عدهای هم هستند که میان دو جریان روشنفکری غربگرا و تحجر سرگردانند و از بی هویتی رنج میبرند. جالب است که همین افراد خود را متولی خط بزرگانی مانند استاد شهید مطهری معرفی میکنند، اما در این سالها روز به روز از نسبت آنها با استاد مطهری کمتر شده است.
همچنین در سالهای گذشته شاهد ظهور پدیدهای تحت عنوان روشنفکری دینی هستیم که اصل دین را با رویکرد شخصی و عرفانی حفظ میکنند، اما برای دین شریعت به معنای مصطلح قائل نیستند و حداکثر آن را در حد مناسک تقلیل میدهند. وقتی روشنفکری دینی قائل به شریعت و ابزار بسط و بروز سازی آن یعنی فقه نیست، به طریق اولی جنبه اجتماعی دین را هم برنمی تابد و به اصطلاح سکولاریسم را تجویز میکند؛ بنابراین من معتقدم روشنفکری دینی از حیث مواجهه با دین با روشنفکری غربگرای سکولار تفاوت چندانی ندارد و لزومی به تفکیک این دو از هم نیست.
این مختصات که میتوان از آن به نمایی از مانیفست روشنفکری انقلاب تعبیر کرد، مرز میان شاگردان نهضت فکری امام (ره) و ادامه دهندگان خط استاد شهید مطهری با دیگران را کاملاً پررنگ و برجسته خواهد ساخت.
یکم. روشنفکر انقلابی، آزاداندیش است
ما نباید در تاکید بر آزاداندیشی لکنت زبان داشته باشیم. حقیقتاً جریان روشنفکری انقلاب از خودکامگی و استبداد فکری و از تحجر و دُگم اندیشی گریزان است و هیچ چیزی نمیتواند او را از آزاداندیشی جدا کند. نه تنها ایمان دینی ما مولود آزاداندیشی است بلکه دین داری ما جز از راه آزاداندیشی و غلبه بر بستگیهای نامعقول دوام و بقاء پیدا نمیکند؛ قرآن مجید در بیان فلسفه حرکت نبی مکرم اسلام (ص) میفرماید: «وَ یَضَعُ عَنهُم إصرَهُم و ألاغلالَ التی کانت علیهم» یعنی پیامبر (ص) آمد تا بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر دوش و گردنها هست را بردارد؛ زنجیر جهل، زنجیر خرافه، زنجیر لجاجت، زنجیر سطحی نگری و هر آنچه زمینه شرک و هواپرستی را در انسان بوجود میآورد.
دوم. روشنفکر انقلابی، حق اندیش و حق گراست
روشنفکر انقلابی منبع حق را فقط خدا میداند و با چنگ زدن به ریسمان الهی، و بهره گیری از دو پیامبر درونی و بیرونی، یعنی عقل و وحی، تمام تلاش خود مصروف رسیدن به حق میکند و وقتی به حق رسید، چیزی نمیتواند او را از حق منصرف کند. به بیان دیگر، نه آن علمی که در برابر حق نابیناست، علم است، و نه عملی که انسان را از صراط مستقیم حق دور کند، سعادت بخش است؛ لذا در یک کلام، روشنفکر انقلابی، با تمام توان بر روی حق استقامت میکند و به تعبیر قرآن مجید «إنَّ الذین قالوا ربُّنا اللهُ ثُمَّ استقاموا تَتَنَزّلُ علیهمُ المَلائکهُ الا تَخافوا و لا تَحزَنُوا و أبشِروا بِالجَنَه الّتی کُنتُم توعَدون».
سوم. روشنفکر انقلابی، حریت دارد و بر خطای خود پافشاری نمیکند
بر خلاف خیلی از روشنفکران غربزده و یا متحجرین مقدس نما که پس از آشکار شدن خطاهای خود حاضر به پذیرش آن نیستند، و با شگردهای سیاسی و انواع بی اخلاقیها به دنبال پنهان سازی خطاهای خود یا طفره روی از جبران آن هستند، ویژگی روشنفکر انقلابی این است که اگر در نظر یا عمل مرتکب خطایی شد و این خطا برایش محرز گردید، بر روی خطای خود پافشاری نمیکند و با آزادگی خطایش را میپذیرد و درصدد جبران آن برمی آید و اتفاقاً این حریّت، مقتضی همان آزاداندیشی و حق اندیشی است که درباره آن صحبت شد.
چهارم. روشنفکر انقلابی علم را برای علم نمیخواهد
در جریان روشنفکری انقلاب، علم برای علم معنا ندارد. علم در این جریان برای خدمت به مردم و پیشرفت و تعالی فرد و جامعه است. آن تلاش علمیای که با امکانات جامعه شکل میگیرد و از طریق پا گذاشتن بر روی گُردۀ مردم گسترش میباید، اما بی توجه به نیازهای جامعه است، و خیری به جامعه نمیرساند، علمی نیست که در جریان روشنفکری انقلاب اسلامی جایگاهی داشته باشد.
پنجم. روشنفکر انقلابی از تعامل علمی و بهره گیری علمی از دیگران ابایی ندارد
یکی از بحثهای داغ و تعیینکننده که همواره در طول تاریخ معاصر ایران میان منورالفکرهای غربزده و علماء دین مطرح بوده است، نوع مواجههای است که باید با غرب مدرن و دستاوردهای آن داشت. در نگاه جریان روشنفکری انقلابی، مادام که مبنای حرکت ما آزاداندیشی و حق گرایی باشد، و بر تقلید کورکورانه و بر انفعال و وادادگی خط بطلان کشیده شده باشد، هیچ مانعی برای تعامل فکری و علمی دنیای اسلام با دیگران نیست ضمن آنکه اندیشه اسلامی هیچ ابایی از بهره گیری از تجارب علمی و عملی دیگران ندارد. این موضوع در ارتباط با فرایند شکل گیری تمدن نوین اسلامی هم کاملاً صادق است. به بیان دیگر، ما در مسیر شکل گیری تمدن نوین اسلامی، حتماً با چشم باز و به نحو مبتکرانه از دستاوردهای مثبت تمدنهای دیگر استفاده خواهیم کرد.
ششم. روشنفکر انقلابی رویکرد کاریکاتوری به جامعه ندارد
واقع بینی از جمله مختصات جریان روشنفکری انقلاب است. واقع بینی یعنی جامعه را به صورت همه جانبه نگریستن و نقاط قوت و ضعف آن را با هم دیدن. اینکه بعضی فقط نقاط قوت جامعه را میبینند و طبعاً از اشکالات جامعه من جمله جامعه اسلامی غافلند و در نقطه مقابل، بعضی فقط نقاط ضعف جامعه را میبینند و نقاط مثبت و ظرفیتها به چشمشان نمیآید، از جمله بیماریهایی است که خود را در شکل گیری حرکتهای افراطی و تفریطی در جوامع کاملاً نشان میدهد. من با الهام از شهید مطهری، نقطه مقابل واقع بینی را رویکرد کاریکاتوری به جامعه معرفی میکنم. البته نقاط قوت و ضعف در هر جامعه ای، از سطح و عمق گوناگون برخوردار است و دیدن سطح بدون عمق و دیدن عمق بدون سطح خود یکی از مصادیق رویکرد کاریکاتوری به جامعه است. اگر به مواجهه اجتماعی روشنفکران غربزده و همچنین متحجرین مقدس نما دقت کنیم، این عدم واقع بینی و افتادن در ورطه کوچک بینی و بزرگ نمایی، در عموم مواجهات آنها مشاهده میشود و یکی از دلایل اصلی آن، ناکارآمدی ابزار شناختی آنها در مشاهده جامع واقعیت هاست.
هفتم. روشنفکر انقلابی سیاسی است، اما سیاست زده نیست
بر خلاف روشنفکران غربگرا یا متحجرین مقدس نما که ورود به سیاست را به دور از شأن خود معرفی میکنند، روشنفکر انقلابی ورود به سیاست را کاملاً مقتضی رسالت خود میداند. از طرف دیگر، از منظر روشنفکر انقلابی، دین از سیاست نمیتواند جدا باشد و آن دینی که از سیاست جداست، دین نیست؛ لذا چه در عصر حضور امام (ع) و چه در عصر غیبت امام (ع)، ورود در صحنه سیاست و ایفای نقش حداکثری در اداره جامعه یک اصل مسلم است؛ با این حال، آن چیزی که روشنفکر انقلابی از آن دوری میکند، سیاست زدگی است. سیاست زدگی یعنی منفعت پرستیهای خطی و جناحی و ذبح کردن علم و عمل به پای مقاصد پست و زودگذر دنیوی که چه در بین روشنفکران غربزده و چه در میان بسیاری از متحجرین مقدس نما به رویهای عادی تبدیل شده است.
هشتم. روشنفکر انقلابی جوّ زده نیست
جوّ حاکم بر جامعه که بنا به طبع خود دائماً در رفت و آمد است، لزوماً بیانگر واقعیتهای حاکم بر جامعه یا برآمده از حق نیست. به ویژه امروز که ذغل بازیهای شیاطینِ رسانهای هر روز جوّ تازهای را بر جامعه مسلط میکند، رأی و عمل روشنفکر انقلابی جوّ زده نیست بلکه او خود را بالاتر از این جوّ میبیند. اگر اینگونه بود، و سر و صداهای ساختگی یا گرد و غبارهای بپا شده، مانع از مشاهده واقعیتها نشد، روشنفکر انقلابی قادر است درد جامعه را به درستی تشخیص دهد و در جهت صلاح و سعادت آن نسخه شفابخش ارائه کند.
نهم. روشنفکر انقلابی قابل خرید و فروش نیست
بر خلاف بسیاری از روشنفکران غربزده که خریدنی اند و در طول تاریخ خودشان را بارها در بازار مکاره به ثمن بخس فروخته اند، و از این طریق سرنوشت جوامع را به ناحق تغییر داده اند، روشنفکر انقلابی قابل خرید و فروش نیست. او نه رأی و عمل خود را قابل خرید و فروش میداند و نه هرگز به این خفت و خواری تن میدهد؛ لذا روشنفکر انقلابی تسلیم هیچ جریان ناحقی نمیشود و در مواضع خود کاملاً محکم و مقاوم است.
دهم. روشنفکر انقلابی همواره به اصلاح جامعه میاندیشد
روشنفکر انقلابی اهل قعود نیست؛ اهل گوشه نشینی و اهل انزواطلبی نیست؛ نسبت به شرایط جامعه بی درد، بی تفاوت و خنثی نیست. اهل محافظه کاری نیست. اهل قیام است. اهل مجاهدت است. دردمند است. خود را در مقام یک مصلح اجتماعی میبیند و در جهت بهبود و ارتقاء جامعه و آبادکردن آن در همه ابعاد از هیچ تلاشی فروگذار نیست. حتی فراتر از اصلاح، روشنفکر انقلابی اهل انقلاب و دگرگونی است. انقلاب اسلامی بر خلاف سایر انقلابها با پیروزی خود و تولید نظام سیاسی به پایان نرسید بلکه تازه شروع شد. به بیان دیگر، انقلاب اسلامی یک موجود زنده و پیشرونده است و پیروزی نهایی آن زمانی رقم میخورد که زنجیرهای از انقلابهای کوچک در طول انقلاب اول در همه نقاط حیاتی جامعه اتفاق بیفتد و اهداف انقلاب را به نحو کامل محقق نماید.
یازدهم. روشنفکر انقلابی آنارشیست نیست
بی نظمی، بی قاعدگی، باری به هر جهت بودن و در یک کلام، هرج و مرج گرایی در منطق و سلوک روشنفکر انقلابی جا ندارد. روشنفکر انقلابی اهل محاسبه است؛ اهل پیش بینی است؛ اهل برنامه ریزی است؛ برای هر عرصهای از عرصههای حیات فردی و اجتماعی قاعده دارد و بر اساس نظم و ترتیب مشخصی جلو میرود؛ لذا موضوع کارآمدی و عمل گرایی بدور از عمل زدگی برای روشنفکر انقلابی مهم است. متاسفانه ما در طول چهل سال گذشته از بی تدبیریها و نادیده انگاشتن اسلوب علمی در مدیریت اجتماعی لطمات زیادی خورده ایم، اما من معتقدم جریان روشنفکری انقلاب بنای بر مدارا با این نحوه از مدیریت اجتماعی که فرجام آن بی آبرو کردن اسلام سیاسی است ندارد.
دوازدهم. روشنفکر انقلابی از عقل ابزاری بی بهره نیست
همچنانکه گفته شد روشنفکر انقلابی در کنار مشروعیت، دغدغه کارآمدی دارد، حتی باید گفت که نوع مواجهه روشنفکر انقلابی به عقل، صرفاً عقل کلی و برهانی نیست بلکه عقل جزئی و ابزاری هم در حرکت روشنفکر انقلابی از جایگاه و منزلت روشنی برخوردار است. من ابایی از بیان این واقعیت ندارم که بخشی از عقب ماندگیهای دنیای اسلام و افول درازمدت تمدن اسلامی به کم توجهی به عقل ابزاری و ناتوانی در پیوند صحیح میان عقل کلی و عقل ابزاری است و تا این پیوند به نحو صحیحی صورت نگیرد، راه برای شکلگیری تمدن اسلامی باز نخواهد شد.
سیزدهم. روشنفکر انقلابی به مردم همچون فرزندان خود مینگرد
رویکرد روشنفکر انقلابی ملهم از این حدیث نبوی (ص) است که فرمودند: «أنا و علیٌ ابوا هذه الامه» اینگونه نیست که روشنفکر انقلابی نگاه ارباب- رعیتی به مردم داشته باشد یا میان خود و آحاد جامعه فاصلهای حس کند. همه مردم در چشمان روشنفکر انقلابی از جهت برخورداری از کرامت انسانی یکسانند و باید نسبت به آنها در هر لباسی که باشند، دلسوزی و احساس مسئولیت وجود داشته باشد. نقطه مقابل این مسلک را باید در میان روشنفکران غربزده جستجو کرد که با تقسیم جامعه به عوام و خواص، فقیر و غنی، بی فرهنگ و با فرهنگ و غیره، خود را متعلق به خواص و طبقه مرفه و برخوردار جامعه معرفی میکنند و به جامعه نگاه از بالا به پایین دارند.
چهارهم. روشنفکر انقلابی اهل جذب حداکثری است
مرزکشیهای اعتباری میان طیفهای گوناگون جامعه و محصور سازی ارتباط طیف متدین و انقلابی با طیفهای هم جنس، که میتوان از آن به خودانزواگری تعبیر کرد، کمترین ضررش، از یک طرف کاهش دایره اثرگذاری فکری و از طرف دیگر، محروم شدن از همکاری طیفهایی است که هر چند در برخی افکار یا ظواهر با ما متفاوت هستند لکن دلبستگیهای دینی و ملی قابل توجهی دارند. بنابراین، روشنفکر انقلابی، تفاوتهای فکری یا ظاهری را مانع از برقراری ارتباط و اثرگذاری و در مرحله بعد، فعالیتهای مشترک نمیداند. هرچند از اصول دینی و عقلانیِ تفکر خود عقب نشینی نمیکند.
پانزدهم. روشنفکر انقلابی عدالت طلب است
مهمترین دغدغه روشنفکر انقلابی عدالت است. حتی اگر بگوییم عدالت طلبی پرچم و شاخص روشنفکری انقلاب است، سخن گزافی نگفته ایم. عدالت و عدالت طلبی در منظومه فکری اسلام ناب به حدی مهم و حیاتی است که جا دارد انسان مسلمان برای تحقق آن تا پای ایثار جان بایستد. عدالت اجتماعی ابعاد گوناگونی دارد لکن عدالت اقتصادی در سادهترین معنا، یعنی نه فقط همه افراد از کف منابع و امکانات اجتماعی به یکسان برخورد باشد بلکه هر صاحب استعدادی قادر باشد تا استعداد خود را به فعلیت برساند. این یکی از مهمترین حقوقی است که باید زمینه اعطاء آن به صاحبانش فراهم شود. البته توجه داشته باشیم که مهمترین قاعده عدالت طلبی آن است که به خاطر آن، مرزهای شریعت و اخلاق شکسته نشود که در جای خود قابل بحث است.
شانزدهم. روشنفکر انقلابی مرفه بی درد و مستکبر نیست
برخلاف روشنفکری غربگرا که طرز تفکر و منش ناشی از آن مولّد رفاه زدگی، بی دردی و استکبار است، روشنفکری انقلاب رفاه زدگی و بی دردی ناشی از آن را مذمت میکند. چگونه میتوان الفبای تفکر اسلامی را با رفاه زدگی جمع نمود؟ البته رفاه فی نفسه بد نیست و گسترش عادلانه رفاه یک برنامه اسلامی است، اما افتادن در دام تجمل گرایی، خودنمایی و اسراف چیزی نیست که بتوان میان آن و اندیشه اسلامی آشتی برقرار نمود ضمن آنکه فاصله رفاه زدگی با استکبار از قُطر یک تار مو کمتر است. یعنی استکبار عموماً از مسیر رفاه زدگی عبور میکند.
هفدهم. روشنفکر انقلابی آرمانگراست
آرمان گرایی یعنی میل دائمی برای صعود به قله ها. اگر انسان متدین آرمانهای خود را کنار بگذارد قوه محرکه خود را برای رشد و تعالی خاموش کرده است. علاوه بر این، انقلابی بودن با آرمانگرایی دو روی یک سکه اند یعنی نمیتوان انقلابی بود، اما آرمانهای مترقیای نداشت. در نقطه مقابل، آرمانهای بزرگ با انقلاب محقق میشوند. برخی تصور میکنند که اقتضای عقلانیت و واقع بینی کنار گذاشتن آرمانها و نگاه به اکنون است این در حالی است که انسان بی آرمان، اکنون عزتمندانهای هم نخواهد داشت.
هجدهم. روشنفکر انقلابی متشرع و متخلق است
روشنفکر دینی نه شریعت گریز است و نه بی اخلاق. شریعت ملاک حقانیت و میوه جهان بینی انسان الهی است و کسی که به شریعت پشت میکند، نه فقط ابتنای جهان بینی خود به خردورزی را زیرسئوال میبرد، بلکه به جهان بینیای دست یافته که هیچ آثار عملیای بر آن مترتب نیست. اگر به تاریخ روشنفکری غربگرا دقت کنید، بخشی از این تاریخ را بی اخلاقیها و مفاسدی شکل داده است که شماری از روشنفکران به آن مبتلا بوده اند. این بی اخلاقی دو منشأ اصلی دارد: نادیده گرفتن حقانیت اصول اخلاقی یا افتادن در ورطه نفاق و دو رویی.
نوزدهم. در روشنفکری انقلابی، میان علم و عمل شکافی نیست
بر خلاف آنچه امروز در بین شماری از علماء، اعم علماء یا عالم نماهای مسلمان و غیر مسلمان مشاهده میشود و قرآن مجید در بیانی سرزنشگر میفرماید: «لِمَ تَقولونَ ما لا تَفعَلون»، در جریان روشنفکری انقلاب میان علم و عمل شکافی نیست. یعنی اینگونه نیست که روشنفکران انقلابی مردم را به چیزی فرابخوانند که خودشان از عمل به آن ابا دارند. روشنفکر انقلابی، خودش در مقام عمل از همه جلوتر است و اتفاقاً بیش از آنکه با حرف مردم را راهنمایی کند، با عملش مردم را هدایت میکند.
بیستم. روشنفکر انقلابی اهل افراط و تفریط نیست
افراط و تفریط و خروج از تعادل، نه تنها نشانه جهل است. (لاترى الجاهل إلا مفرطا أو مفرّطا) بلکه یکی از مصادیق بی اخلاقی است که خود را هم در مشی و سلوک اجتماعی و هم در رفتارهای فردی ظاهر میکند. روشنفکر انقلابی کسی است که با حرکت در راه میانه که همان صراط مستقیم است نه در دره چپ روی و نه در باتلاق راست روی سرنگون میشود. /۹۹۹/د101/س
منبع: فارس
به نظر میرسد امروز از چند جهت بحث از روشنفکری انقلاب اسلامی اهمیت پیدا کرده است: یکی از این حیث که ما در گام دوم انقلاب اسلامی، به دنبال باز کردن مسیر شکل گیری تمدن نوین اسلامی هستیم. اگر به تاریخ تمدن عمیقتر نگاه کنیم، هر تمدنی از یک عقبه یا جریان فکری پیشرو و اصطلاحاً مرزشکن برخوردار است. اصولاً نمیتوان بدون وجود چنین عقبه ای، در مسیر تمدن سازی گام برداشت و تمدن نوین اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست. به بیان دیگر، وقتی از ضرورت شکل گیری تمدن نوین اسلامی صحبت میکنیم، باید پیش از هر چیز درباره وجود جریان پیشرو و قدرتمندی به عنوان جریان روشنفکری انقلاب اطمینان حاصل کنیم که قادر باشد در جایگاه مغز تمدن نوین اسلامی، هدایت و راهبری این فرایند عظیم و تاریخی را بر عهده بگیرد. اینکه میگوییم، جریان، منظور این است که اگر روشنفکری انقلاب در گوشه ای، همانند یک جزیره وجود داشته باشد، ثمرهای ندارد؛ زمانی روشنفکری انقلاب اسلامی میتواند تحول آفرین باشد و راهبر ما به سوی تمدن نوین اسلامی باشد، که به جریان یا به تعبیر دقیقتر به سکه رایج تبدیل شده باشد و وقتی این اتفاق میافتد که اولاً روشنفکری انقلاب از استحکام درونی لازم برخوردار باشد و ثانیاً، فرهیختگان جامعه را با خود همراه کرده باشد. من معتقدم در طول این چهل سالی که از عمر انقلاب سپری شده، روشنفکری انقلاب قوام خوبی پیدا کرده و تا حد زیادی پخته شده و حتی توانسته بخشی از فرهیختگان جامعه را با خود همراه کند، اما هنوز این همراهی در حدی نیست که بتوان از آن به یک جریان قدرتمند و مسلط تعبیر کرد. بنابراین، هنوز تا تبدیل شدن روشنفکری انقلاب به یک جریان قوی فاصله وجود دارد و این فاصله اگر جبران نشود، ما را در قدم گذاشتن در مسیر شکل گیری تمدن با موانع جدیای روبرو خواهد کرد.
از طرف دیگر، جریان روشنفکری انقلاب با دو معارض جدی روبروست. معارض اول جریان روشنفکری غربگرا و سکولار است که به رغم ضعفهایی که در اثر پیروزی و تداوم انقلاب دچار شده است، هنوز کم و بیش زنده است و در متن جامعه اثر میگذارد. این نکته را در پرانتز بگوییم که روشنفکران غربزده در ایران نه فقط از حد و اندازه امثال تقی زاده و میرزا ملکم خان و امثال آنها بالاتر نرفته اند و هیچگاه به اندازه امروز توخالی نبوده اند. کار به جایی رسیده که امروز فلان استاد مشهور فلسفه یا فلان استاد علوم سیاسی، در سخنرانیها و کتاب هایشان نقش پائولو کوئیلو را بازی میکنند و با بهره گیری از جهل مخاطبان خود، از طریق داستان سرایی درصدد القاء یکسری گزارههای عاطفی به دیگران در جهت هدم دین یا گرایشات انقلابی شان هستند که با طرح چند پرسش عقلی به چالش کشیده میشود؛ و معارض دوم، جریان تحجر است که عمدتاً از پایگاه دین و با لباس مقدس نمایی، هر از چندی خنجر خود را بر پیکر انقلاب اسلامی فرود میآورد. البته تحجر در جامعه ما جریان نیست، اما به دلیل رسوخ در نقاط گلوگاهی جامعه، از ظرفیت تخریبی بالایی برخوردار است.
در اینجا ذکر این نکته مهم است که به نظر من، جریان روشنفکری غربگرا و جریان تحجر در این سالها خواسته یا ناخواسته هم افزا شده اند یعنی هر دو با تمرکز بر روی نقاط مشترک، در پی از پا در آوردن اندیشه انقلاب اسلامی هستند. امروز هم جریان روشنفکری غربگرا فلسفه اسلامی را میکوبد و هم جریان تحجر؛ هم جریان روشنفکری غربگرا فقه نظام ساز را تحمل نمیکند و هم جریان تحجر؛ هم جریان غربگرا به علوم انسانیِ اسلامی هجمه میبرد و هم جریان تحجر؛ هم جریان غربگرا تمدن نوین اسلامی را بر نمیتابد و هم جریان تحجر. البته در این بین، عدهای هم هستند که میان دو جریان روشنفکری غربگرا و تحجر سرگردانند و از بی هویتی رنج میبرند. جالب است که همین افراد خود را متولی خط بزرگانی مانند استاد شهید مطهری معرفی میکنند، اما در این سالها روز به روز از نسبت آنها با استاد مطهری کمتر شده است.
همچنین در سالهای گذشته شاهد ظهور پدیدهای تحت عنوان روشنفکری دینی هستیم که اصل دین را با رویکرد شخصی و عرفانی حفظ میکنند، اما برای دین شریعت به معنای مصطلح قائل نیستند و حداکثر آن را در حد مناسک تقلیل میدهند. وقتی روشنفکری دینی قائل به شریعت و ابزار بسط و بروز سازی آن یعنی فقه نیست، به طریق اولی جنبه اجتماعی دین را هم برنمی تابد و به اصطلاح سکولاریسم را تجویز میکند؛ بنابراین من معتقدم روشنفکری دینی از حیث مواجهه با دین با روشنفکری غربگرای سکولار تفاوت چندانی ندارد و لزومی به تفکیک این دو از هم نیست.
این مختصات که میتوان از آن به نمایی از مانیفست روشنفکری انقلاب تعبیر کرد، مرز میان شاگردان نهضت فکری امام (ره) و ادامه دهندگان خط استاد شهید مطهری با دیگران را کاملاً پررنگ و برجسته خواهد ساخت.
یکم. روشنفکر انقلابی، آزاداندیش است
ما نباید در تاکید بر آزاداندیشی لکنت زبان داشته باشیم. حقیقتاً جریان روشنفکری انقلاب از خودکامگی و استبداد فکری و از تحجر و دُگم اندیشی گریزان است و هیچ چیزی نمیتواند او را از آزاداندیشی جدا کند. نه تنها ایمان دینی ما مولود آزاداندیشی است بلکه دین داری ما جز از راه آزاداندیشی و غلبه بر بستگیهای نامعقول دوام و بقاء پیدا نمیکند؛ قرآن مجید در بیان فلسفه حرکت نبی مکرم اسلام (ص) میفرماید: «وَ یَضَعُ عَنهُم إصرَهُم و ألاغلالَ التی کانت علیهم» یعنی پیامبر (ص) آمد تا بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر دوش و گردنها هست را بردارد؛ زنجیر جهل، زنجیر خرافه، زنجیر لجاجت، زنجیر سطحی نگری و هر آنچه زمینه شرک و هواپرستی را در انسان بوجود میآورد.
دوم. روشنفکر انقلابی، حق اندیش و حق گراست
روشنفکر انقلابی منبع حق را فقط خدا میداند و با چنگ زدن به ریسمان الهی، و بهره گیری از دو پیامبر درونی و بیرونی، یعنی عقل و وحی، تمام تلاش خود مصروف رسیدن به حق میکند و وقتی به حق رسید، چیزی نمیتواند او را از حق منصرف کند. به بیان دیگر، نه آن علمی که در برابر حق نابیناست، علم است، و نه عملی که انسان را از صراط مستقیم حق دور کند، سعادت بخش است؛ لذا در یک کلام، روشنفکر انقلابی، با تمام توان بر روی حق استقامت میکند و به تعبیر قرآن مجید «إنَّ الذین قالوا ربُّنا اللهُ ثُمَّ استقاموا تَتَنَزّلُ علیهمُ المَلائکهُ الا تَخافوا و لا تَحزَنُوا و أبشِروا بِالجَنَه الّتی کُنتُم توعَدون».
سوم. روشنفکر انقلابی، حریت دارد و بر خطای خود پافشاری نمیکند
بر خلاف خیلی از روشنفکران غربزده و یا متحجرین مقدس نما که پس از آشکار شدن خطاهای خود حاضر به پذیرش آن نیستند، و با شگردهای سیاسی و انواع بی اخلاقیها به دنبال پنهان سازی خطاهای خود یا طفره روی از جبران آن هستند، ویژگی روشنفکر انقلابی این است که اگر در نظر یا عمل مرتکب خطایی شد و این خطا برایش محرز گردید، بر روی خطای خود پافشاری نمیکند و با آزادگی خطایش را میپذیرد و درصدد جبران آن برمی آید و اتفاقاً این حریّت، مقتضی همان آزاداندیشی و حق اندیشی است که درباره آن صحبت شد.
چهارم. روشنفکر انقلابی علم را برای علم نمیخواهد
در جریان روشنفکری انقلاب، علم برای علم معنا ندارد. علم در این جریان برای خدمت به مردم و پیشرفت و تعالی فرد و جامعه است. آن تلاش علمیای که با امکانات جامعه شکل میگیرد و از طریق پا گذاشتن بر روی گُردۀ مردم گسترش میباید، اما بی توجه به نیازهای جامعه است، و خیری به جامعه نمیرساند، علمی نیست که در جریان روشنفکری انقلاب اسلامی جایگاهی داشته باشد.
پنجم. روشنفکر انقلابی از تعامل علمی و بهره گیری علمی از دیگران ابایی ندارد
یکی از بحثهای داغ و تعیینکننده که همواره در طول تاریخ معاصر ایران میان منورالفکرهای غربزده و علماء دین مطرح بوده است، نوع مواجههای است که باید با غرب مدرن و دستاوردهای آن داشت. در نگاه جریان روشنفکری انقلابی، مادام که مبنای حرکت ما آزاداندیشی و حق گرایی باشد، و بر تقلید کورکورانه و بر انفعال و وادادگی خط بطلان کشیده شده باشد، هیچ مانعی برای تعامل فکری و علمی دنیای اسلام با دیگران نیست ضمن آنکه اندیشه اسلامی هیچ ابایی از بهره گیری از تجارب علمی و عملی دیگران ندارد. این موضوع در ارتباط با فرایند شکل گیری تمدن نوین اسلامی هم کاملاً صادق است. به بیان دیگر، ما در مسیر شکل گیری تمدن نوین اسلامی، حتماً با چشم باز و به نحو مبتکرانه از دستاوردهای مثبت تمدنهای دیگر استفاده خواهیم کرد.
ششم. روشنفکر انقلابی رویکرد کاریکاتوری به جامعه ندارد
واقع بینی از جمله مختصات جریان روشنفکری انقلاب است. واقع بینی یعنی جامعه را به صورت همه جانبه نگریستن و نقاط قوت و ضعف آن را با هم دیدن. اینکه بعضی فقط نقاط قوت جامعه را میبینند و طبعاً از اشکالات جامعه من جمله جامعه اسلامی غافلند و در نقطه مقابل، بعضی فقط نقاط ضعف جامعه را میبینند و نقاط مثبت و ظرفیتها به چشمشان نمیآید، از جمله بیماریهایی است که خود را در شکل گیری حرکتهای افراطی و تفریطی در جوامع کاملاً نشان میدهد. من با الهام از شهید مطهری، نقطه مقابل واقع بینی را رویکرد کاریکاتوری به جامعه معرفی میکنم. البته نقاط قوت و ضعف در هر جامعه ای، از سطح و عمق گوناگون برخوردار است و دیدن سطح بدون عمق و دیدن عمق بدون سطح خود یکی از مصادیق رویکرد کاریکاتوری به جامعه است. اگر به مواجهه اجتماعی روشنفکران غربزده و همچنین متحجرین مقدس نما دقت کنیم، این عدم واقع بینی و افتادن در ورطه کوچک بینی و بزرگ نمایی، در عموم مواجهات آنها مشاهده میشود و یکی از دلایل اصلی آن، ناکارآمدی ابزار شناختی آنها در مشاهده جامع واقعیت هاست.
هفتم. روشنفکر انقلابی سیاسی است، اما سیاست زده نیست
بر خلاف روشنفکران غربگرا یا متحجرین مقدس نما که ورود به سیاست را به دور از شأن خود معرفی میکنند، روشنفکر انقلابی ورود به سیاست را کاملاً مقتضی رسالت خود میداند. از طرف دیگر، از منظر روشنفکر انقلابی، دین از سیاست نمیتواند جدا باشد و آن دینی که از سیاست جداست، دین نیست؛ لذا چه در عصر حضور امام (ع) و چه در عصر غیبت امام (ع)، ورود در صحنه سیاست و ایفای نقش حداکثری در اداره جامعه یک اصل مسلم است؛ با این حال، آن چیزی که روشنفکر انقلابی از آن دوری میکند، سیاست زدگی است. سیاست زدگی یعنی منفعت پرستیهای خطی و جناحی و ذبح کردن علم و عمل به پای مقاصد پست و زودگذر دنیوی که چه در بین روشنفکران غربزده و چه در میان بسیاری از متحجرین مقدس نما به رویهای عادی تبدیل شده است.
هشتم. روشنفکر انقلابی جوّ زده نیست
جوّ حاکم بر جامعه که بنا به طبع خود دائماً در رفت و آمد است، لزوماً بیانگر واقعیتهای حاکم بر جامعه یا برآمده از حق نیست. به ویژه امروز که ذغل بازیهای شیاطینِ رسانهای هر روز جوّ تازهای را بر جامعه مسلط میکند، رأی و عمل روشنفکر انقلابی جوّ زده نیست بلکه او خود را بالاتر از این جوّ میبیند. اگر اینگونه بود، و سر و صداهای ساختگی یا گرد و غبارهای بپا شده، مانع از مشاهده واقعیتها نشد، روشنفکر انقلابی قادر است درد جامعه را به درستی تشخیص دهد و در جهت صلاح و سعادت آن نسخه شفابخش ارائه کند.
نهم. روشنفکر انقلابی قابل خرید و فروش نیست
بر خلاف بسیاری از روشنفکران غربزده که خریدنی اند و در طول تاریخ خودشان را بارها در بازار مکاره به ثمن بخس فروخته اند، و از این طریق سرنوشت جوامع را به ناحق تغییر داده اند، روشنفکر انقلابی قابل خرید و فروش نیست. او نه رأی و عمل خود را قابل خرید و فروش میداند و نه هرگز به این خفت و خواری تن میدهد؛ لذا روشنفکر انقلابی تسلیم هیچ جریان ناحقی نمیشود و در مواضع خود کاملاً محکم و مقاوم است.
دهم. روشنفکر انقلابی همواره به اصلاح جامعه میاندیشد
روشنفکر انقلابی اهل قعود نیست؛ اهل گوشه نشینی و اهل انزواطلبی نیست؛ نسبت به شرایط جامعه بی درد، بی تفاوت و خنثی نیست. اهل محافظه کاری نیست. اهل قیام است. اهل مجاهدت است. دردمند است. خود را در مقام یک مصلح اجتماعی میبیند و در جهت بهبود و ارتقاء جامعه و آبادکردن آن در همه ابعاد از هیچ تلاشی فروگذار نیست. حتی فراتر از اصلاح، روشنفکر انقلابی اهل انقلاب و دگرگونی است. انقلاب اسلامی بر خلاف سایر انقلابها با پیروزی خود و تولید نظام سیاسی به پایان نرسید بلکه تازه شروع شد. به بیان دیگر، انقلاب اسلامی یک موجود زنده و پیشرونده است و پیروزی نهایی آن زمانی رقم میخورد که زنجیرهای از انقلابهای کوچک در طول انقلاب اول در همه نقاط حیاتی جامعه اتفاق بیفتد و اهداف انقلاب را به نحو کامل محقق نماید.
یازدهم. روشنفکر انقلابی آنارشیست نیست
بی نظمی، بی قاعدگی، باری به هر جهت بودن و در یک کلام، هرج و مرج گرایی در منطق و سلوک روشنفکر انقلابی جا ندارد. روشنفکر انقلابی اهل محاسبه است؛ اهل پیش بینی است؛ اهل برنامه ریزی است؛ برای هر عرصهای از عرصههای حیات فردی و اجتماعی قاعده دارد و بر اساس نظم و ترتیب مشخصی جلو میرود؛ لذا موضوع کارآمدی و عمل گرایی بدور از عمل زدگی برای روشنفکر انقلابی مهم است. متاسفانه ما در طول چهل سال گذشته از بی تدبیریها و نادیده انگاشتن اسلوب علمی در مدیریت اجتماعی لطمات زیادی خورده ایم، اما من معتقدم جریان روشنفکری انقلاب بنای بر مدارا با این نحوه از مدیریت اجتماعی که فرجام آن بی آبرو کردن اسلام سیاسی است ندارد.
دوازدهم. روشنفکر انقلابی از عقل ابزاری بی بهره نیست
همچنانکه گفته شد روشنفکر انقلابی در کنار مشروعیت، دغدغه کارآمدی دارد، حتی باید گفت که نوع مواجهه روشنفکر انقلابی به عقل، صرفاً عقل کلی و برهانی نیست بلکه عقل جزئی و ابزاری هم در حرکت روشنفکر انقلابی از جایگاه و منزلت روشنی برخوردار است. من ابایی از بیان این واقعیت ندارم که بخشی از عقب ماندگیهای دنیای اسلام و افول درازمدت تمدن اسلامی به کم توجهی به عقل ابزاری و ناتوانی در پیوند صحیح میان عقل کلی و عقل ابزاری است و تا این پیوند به نحو صحیحی صورت نگیرد، راه برای شکلگیری تمدن اسلامی باز نخواهد شد.
سیزدهم. روشنفکر انقلابی به مردم همچون فرزندان خود مینگرد
رویکرد روشنفکر انقلابی ملهم از این حدیث نبوی (ص) است که فرمودند: «أنا و علیٌ ابوا هذه الامه» اینگونه نیست که روشنفکر انقلابی نگاه ارباب- رعیتی به مردم داشته باشد یا میان خود و آحاد جامعه فاصلهای حس کند. همه مردم در چشمان روشنفکر انقلابی از جهت برخورداری از کرامت انسانی یکسانند و باید نسبت به آنها در هر لباسی که باشند، دلسوزی و احساس مسئولیت وجود داشته باشد. نقطه مقابل این مسلک را باید در میان روشنفکران غربزده جستجو کرد که با تقسیم جامعه به عوام و خواص، فقیر و غنی، بی فرهنگ و با فرهنگ و غیره، خود را متعلق به خواص و طبقه مرفه و برخوردار جامعه معرفی میکنند و به جامعه نگاه از بالا به پایین دارند.
چهارهم. روشنفکر انقلابی اهل جذب حداکثری است
مرزکشیهای اعتباری میان طیفهای گوناگون جامعه و محصور سازی ارتباط طیف متدین و انقلابی با طیفهای هم جنس، که میتوان از آن به خودانزواگری تعبیر کرد، کمترین ضررش، از یک طرف کاهش دایره اثرگذاری فکری و از طرف دیگر، محروم شدن از همکاری طیفهایی است که هر چند در برخی افکار یا ظواهر با ما متفاوت هستند لکن دلبستگیهای دینی و ملی قابل توجهی دارند. بنابراین، روشنفکر انقلابی، تفاوتهای فکری یا ظاهری را مانع از برقراری ارتباط و اثرگذاری و در مرحله بعد، فعالیتهای مشترک نمیداند. هرچند از اصول دینی و عقلانیِ تفکر خود عقب نشینی نمیکند.
پانزدهم. روشنفکر انقلابی عدالت طلب است
مهمترین دغدغه روشنفکر انقلابی عدالت است. حتی اگر بگوییم عدالت طلبی پرچم و شاخص روشنفکری انقلاب است، سخن گزافی نگفته ایم. عدالت و عدالت طلبی در منظومه فکری اسلام ناب به حدی مهم و حیاتی است که جا دارد انسان مسلمان برای تحقق آن تا پای ایثار جان بایستد. عدالت اجتماعی ابعاد گوناگونی دارد لکن عدالت اقتصادی در سادهترین معنا، یعنی نه فقط همه افراد از کف منابع و امکانات اجتماعی به یکسان برخورد باشد بلکه هر صاحب استعدادی قادر باشد تا استعداد خود را به فعلیت برساند. این یکی از مهمترین حقوقی است که باید زمینه اعطاء آن به صاحبانش فراهم شود. البته توجه داشته باشیم که مهمترین قاعده عدالت طلبی آن است که به خاطر آن، مرزهای شریعت و اخلاق شکسته نشود که در جای خود قابل بحث است.
شانزدهم. روشنفکر انقلابی مرفه بی درد و مستکبر نیست
برخلاف روشنفکری غربگرا که طرز تفکر و منش ناشی از آن مولّد رفاه زدگی، بی دردی و استکبار است، روشنفکری انقلاب رفاه زدگی و بی دردی ناشی از آن را مذمت میکند. چگونه میتوان الفبای تفکر اسلامی را با رفاه زدگی جمع نمود؟ البته رفاه فی نفسه بد نیست و گسترش عادلانه رفاه یک برنامه اسلامی است، اما افتادن در دام تجمل گرایی، خودنمایی و اسراف چیزی نیست که بتوان میان آن و اندیشه اسلامی آشتی برقرار نمود ضمن آنکه فاصله رفاه زدگی با استکبار از قُطر یک تار مو کمتر است. یعنی استکبار عموماً از مسیر رفاه زدگی عبور میکند.
هفدهم. روشنفکر انقلابی آرمانگراست
آرمان گرایی یعنی میل دائمی برای صعود به قله ها. اگر انسان متدین آرمانهای خود را کنار بگذارد قوه محرکه خود را برای رشد و تعالی خاموش کرده است. علاوه بر این، انقلابی بودن با آرمانگرایی دو روی یک سکه اند یعنی نمیتوان انقلابی بود، اما آرمانهای مترقیای نداشت. در نقطه مقابل، آرمانهای بزرگ با انقلاب محقق میشوند. برخی تصور میکنند که اقتضای عقلانیت و واقع بینی کنار گذاشتن آرمانها و نگاه به اکنون است این در حالی است که انسان بی آرمان، اکنون عزتمندانهای هم نخواهد داشت.
هجدهم. روشنفکر انقلابی متشرع و متخلق است
روشنفکر دینی نه شریعت گریز است و نه بی اخلاق. شریعت ملاک حقانیت و میوه جهان بینی انسان الهی است و کسی که به شریعت پشت میکند، نه فقط ابتنای جهان بینی خود به خردورزی را زیرسئوال میبرد، بلکه به جهان بینیای دست یافته که هیچ آثار عملیای بر آن مترتب نیست. اگر به تاریخ روشنفکری غربگرا دقت کنید، بخشی از این تاریخ را بی اخلاقیها و مفاسدی شکل داده است که شماری از روشنفکران به آن مبتلا بوده اند. این بی اخلاقی دو منشأ اصلی دارد: نادیده گرفتن حقانیت اصول اخلاقی یا افتادن در ورطه نفاق و دو رویی.
نوزدهم. در روشنفکری انقلابی، میان علم و عمل شکافی نیست
بر خلاف آنچه امروز در بین شماری از علماء، اعم علماء یا عالم نماهای مسلمان و غیر مسلمان مشاهده میشود و قرآن مجید در بیانی سرزنشگر میفرماید: «لِمَ تَقولونَ ما لا تَفعَلون»، در جریان روشنفکری انقلاب میان علم و عمل شکافی نیست. یعنی اینگونه نیست که روشنفکران انقلابی مردم را به چیزی فرابخوانند که خودشان از عمل به آن ابا دارند. روشنفکر انقلابی، خودش در مقام عمل از همه جلوتر است و اتفاقاً بیش از آنکه با حرف مردم را راهنمایی کند، با عملش مردم را هدایت میکند.
بیستم. روشنفکر انقلابی اهل افراط و تفریط نیست
افراط و تفریط و خروج از تعادل، نه تنها نشانه جهل است. (لاترى الجاهل إلا مفرطا أو مفرّطا) بلکه یکی از مصادیق بی اخلاقی است که خود را هم در مشی و سلوک اجتماعی و هم در رفتارهای فردی ظاهر میکند. روشنفکر انقلابی کسی است که با حرکت در راه میانه که همان صراط مستقیم است نه در دره چپ روی و نه در باتلاق راست روی سرنگون میشود. /۹۹۹/د101/س
منبع: فارس
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
اصلاح طلبان نو اندیش دینی معتقدند که میراث فکری جهان اسلام به بن بست رسیده است و در ارائه راه حل برون رفت از این بن بست فکری جهان اسلام، غلبه فهمشان با روشنفکری آنان است تا مبانی دینی؛ این گروه در رویارویی تمدنی با غرب، اشکال را وارد دانسته، خیلی راحت عقب می نشینند، تلاش می کنند تفسیر نوینی از دین ارائه دهند.
پاسخ
در میان روشنفکران غربگرا، طیف وسیعی وجود داشت که در نوشتههایشان مدعی ارتباط و یگانگی اسلام با همهی مفاهیم غربی شده بودند . قطعاً این افراد از روی اعتقاد و یا شناخت کامل اسلام، این اظهارات را بیان نمیکردند، بلکه محرک آنها قطعاً معذورات و یا محدودیتهایشان بوده است.
پاسخ
بنده مفتقدم روشنفکری دینی پس از انقلاب به نقد دین و فقاهت وحکومت اسلامی روی آورده و دین شخصی، نسبیگرائی، معنویتخواهی سکولار را به عنوان سرپلهای عبور از شریعت، الهیات، منابع وحیانی و نظام مرجعیت و روحانیت قرار داده است.
پاسخ