طلبکاری با چاشنی مظلوم نمایی
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، خانم فاطمه هاشمی ۱۲ تیر ۱۳۹۸ در گفتگو با روزنامه اعتماد، مطالبی بیان کرده است که ظاهرا کامل یا دقیق نیست.
ایشان در مورد رد صلاحیت آقای هاشمی در سال ۹۲ این گونه ادعا میکند: «مردم توقع نداشتند آقای هاشمی رد صلاحیت شود، کسی که ۴۰ سال برای نظام کار کرده است و همه رقم هزینه داده، به یکباره رد صلاحت شود.»
طبق استدلال ایشان: هر کس چهل سال برای نظام کار کرده و هزینه داده، رد صلاحتیش مورد توقع مردم نیست؛ آقای هاشمی این گونه بوده است، پس رد صلاحیت ایشان مورد توقع مردم نبوده است!
به نظر، صغرای این قیاس مخدوش است. چه آنکه، ممکن است کسی با همه زحمات و سوابقی که برای نظام داشته است در برههای از زمان از گذشته خود پشیمان شود و یا در افکار او تغییراتی رخ دهد و یا شخصی اگرچه برای انقلاب هزینه داده و زحمت کشیده است، اما در سنگرهایی خدمت کرده است که برای مقام ریاست جمهوری، صلاحیت کافی را کسب نکرده است. همچنین شاید کسی با تمام صلاحیتهای شخصیتی و انقلابی به دلیل کهولت سن و نداشتن توان کافی برای اداره بالاترین اجرایی کشور، توسط شورای نگهبان احراز صلاحیت نشود. اما همین فرد برای منصب دیگری مانند مجلس خبرگان که کار اجرایی و توان جسمی زیادی لازم ندارد تایید صلاحیت گردد؛
ضمن اینکه مشخص نیست خانم هاشمی چطور و با چه راهکاری توانسته توقع مردم را بدست آورد؟ با نظرسنجی از طریق ماشین یا اینکه مانند خیلی از موارد خانواده هاشمی، خود را سخنگوی مردم میدانند؟
همین طریق استدلال را ایشان باز هم تکرار میکند و در ادامه میگوید: «بعد از رد صلاحیت مظلومیتی برای ایشان به وجود آمد. همین باعث شد که حمایت آقای هاشمی و البته آقای خاتمی از آقای روحانی در میزان رایآوری او تاثیر بسزایی داشته باشد».
باز هم ایشان مشخص نمیکند با چه راهکاری تشخیص دادهاند حمایت این دو نفر در رای آقای روحانی تاثیر، آن هم تاثیر بسزدایی داشته است؟ البته میتوان تحلیل کرد و حدس و گمانهایی بیان کرد، اما باید آگاه بود که تخمین و ظن نمیتواند جای استدلال را بگیرد و تنها به عنوان یک اظهار نظر معمولی میتوان به آن توجه کرد.
ایشان در ادامه مطلبی را به امام نسبت میدهد که نقص دارد و یک سویه است و جنبههای دیگر آن مغفول مانده است، ایشان گفته است: «در یک حکومت دموکراتیک چنین اتفاقاتی و رجوع به رای مردم لازم است. امام (ره) هم همیشه تاکید داشتند که ولایت فقیه مشروعیت خود را از مردم میگیرد. ایشان حتی در حکمی که به آقای بازرگان دادند، به این نکته اشاره کردند. این موضوع در مورد ائمه (ع) هم صادق است و هیچ کدام از امامان ما جز امام علی (ع) و امام حسن (ع) به خلافت نرسیدند، چرا که در دین اسلام بیعت با مردم بسیار اهمیت دارد، بنابراین با نگاهی به دین و با نگاهی به دموکراسی مورد قبول جمهوری اسلامی بحث رجوع به آرای مردم و رفراندوم بسیار اهمیت دارد. حق مردم است که برای سرنوشتشان تصمیم بگیرند.»
در این سخنان، اینکه رای مردم اهمیت دارد، لازم است، مردم حق تصمیمگیری دارند سخنی صواب است، اما اینکه ولایت فقیه مشروعیت خود را از مردم میگیرد سخن تمامی نیست. اگر این مطلب که رای مردم در مشروعیت ولی فقیه اثر دارد را قبول کنیم، باید توجه داشته باشیم که رای مردم علت تامه مشروعیت نیست و تنها قسمتی از مشروعیت را تامین میکند، ولایت فقیه بخش دیگری از مشروعیت خود را از فقاهت، شجاعت، عدالت، درایت و تقوای خود میگیرد که از جانب شرع بیان شده است؛ لذا خانم هاشمی در این گفتگو به حکم امام (ره) به بازرگان اشاره میکند، اما بهتر است به حکم امام به بنی صدر یا شهید رجایی هم اشاره شود که ایشان پس از بیان رای اکثریت مردم مرقوم داشتهاند: «. بر حسب آنکه مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامع الشرایط باشد، ...».
خانم هاشمی در بخشی از مصاحبه خود گفته است: «به پدر گفتم شما هیچوقت از شکنجههایتان برای ما نگفتید و از ایشان خواستم تعریف کند. پدر شروع کرد از شکنجههایش گفتن....»
به نظر میرسد ایشان سخنرانیها و مصاحبههای مرحوم پدر را پیگیری نمیکردهاند! با یک جستجوی مختصر در اینترنت به راحتی میتوان به خاطرات مرحوم هاشمی از دوران شکنجه دسترسی پیدا کرد!
از سویی در دهه فجر سال ۱۳۸۵ مرحوم هاشمی در گفتگو با فرزاد حسنی، بخشی از شکنجههای خود را بیان کردهاند و در همین گفتگو در مورد کتابت تفسیر راهنما بیانی دارد که با نقل قول دخترش متفاوت است، مرحوم هاشمی در این گفتگو از وضعیت خوب خود در زندان میگوید (به جز یک ماه اول) که توانسته به خاطر همین شرایط ایدهای که در مورد قرآن داشته است را عملی کند! به نظر میرسد نقل خاطرات ناقص در خانواده مرحوم هاشمی، عام البلواست!
خانم هاشمی در ادامه همین بخش و با مظلوم نمایی میگوید: «مادر گفتند چه فایده؟! این همه برای انقلاب زجر کشیدی؛ خودت، من و بچهها سختی کشیدیم، آخرش چه شد؟ تو این را برای انقلاب میخواستی؟ پدر با آهی گفت «من آرزوهای بزرگی برای ایران داشتم؛ نگذاشتند.»
مرحوم هاشمی در طول سالهای بعد از انقلاب در اکثر تصمیمگیریهای نظام چه در قالب شورای انقلاب، مجلس خبرگان، رئیس مجلس، فرماندهی جنگ، رئیس جمهور و بعدها رییس مجمع تشخیص حضور داشته است، دختران و پسران او در مناصبی مشغول به فعالیت بودهاند، تا مدتهای زیادی دانشگاه آزاد اسلامی در اختیار ایشان بود، حال مشخص نیست ایشان که باید پاسخگوی عملکرد خود باشد چرا با آه و حسرت از وضع انقلاب گله کرده است! آن هم با ژست طلبکارانه که «نگذاشتند»!
این را هم باید توجه داشت آنچه برای انقلاب مهم است خواست مردم و آرمانهای امام و شهداست نه خواست مرحوم هاشمی! یقینا خواسته مردم و امام این بود که مسئولان جمهوری اسلامی زندگی اشرافی و شاهانه نداشته باشند و این گونه نباشد که در حالی که مردم در فقر و فشار زندگی میکنند مسئولین و خانواده آنها در مسافرتهای متعدد به تفریح و جت اسکی و ... مشغول باشند. مردم میخواستند بساط رفاهطلبی و آقازادگی در کشور جمع شود نه آنکه اگر مسئولی چهار فرزند دارد هر چهار فرزندش در مناصب حکومتی مشغول باشند! مردم نمیخواستند فرزندان مسئولین مدارک تحصیلی خود را در خارج از کشور بگیرند و به دشمنان گرای تحریم کشور را بدهند و در داخل، مردم و جوانان در زیر فشار تحریم و تنگناهای اقتصادی باشند.
مردمی که تمام زجرها و مصیبتها را در مبارزه با استبداد و استکبار تحمل کردند توقع نداشتند از خانواده مسئولینشان مجرم اقتصادی و امنیتی در بیاید! مردم نمیخواستند عدهای خود را صاحب انقلاب و کشور بدانند و کشور را بین دوستان و آشنایان خود تقسیم کنند!
اگر کسانی بودند که نگذاشتند این ضد ارزشها در کشور ادامه دار باشد باید از آنها تشکر کرد! البته شاید این نقل خاطره هم از سوی خانم هاشمی نیز با خطا و یا سوء برداشت ایشان همراه شده باشد و واقعا چنین کلامی از سوی آقای هاشمی صادر نشده باشد!
خانم فاطمه هاشمی در ادامه از پدر این گونه نقل قول کرده است: «میگفتند میشود با یک جمله جنگ داخلی در کشور راه انداخت و میشود با یک جمله وحدت و دوستی برقرار کرد، کدام درست است؟ اینکه این اختلافات رخ دهد و مردم و کشور آسیب ببینند؟ آقای هاشمی معتقد بود فقط با آرامش میتوان تغییر ایجاد کرد نه با دعوا.»
اگر این نقل قول از سوی دختر ایشان صحیح باشد، ظاهرا برای این گفتار مرحوم هاشمی نیز مثال نقض وجود دارد! رفتار خانواده هاشمی در فتنه ۸۸ بیانگر این مساله است که این خانواده در برههای از زمان این قاعده را فراموش کرده و نظرشان این بوده که جز با دعوا کاری پیش نمیرود! نامه آتشین و بیسلام و غیرمودبانه مرحوم هاشمی به رهبری، دعوت به ریختن به خیابان از سوی همسر ایشان، حضور مکرر دختر کوچک ایشان در اغتشاشات جهت تهیه ساندویچ و عملکرد پسر کوچکشان در همین برهه نشان از این دارد که مرحوم هاشمی در این سال، چندان قائل به برطرف کردن مشکلات با حرف و گفتگو نبوده است!
به نظر میرسد خانواده مرحوم هاشمی با کمک جمعی از سیاسیون سعی دارند به جای پاسخگویی در قبال عملکرد خود در سالهای پس از انقلاب، همچنان خود را طلبکار جا بزنند و در این بین با توسل به مرحوم هاشمی و بیانات عاطفی، مظلوم نمایی را نیز چاشنی طلبکاری خود از انقلاب کنند!/918/ی702/س
مهدی عامری