۳۰ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۲
کد خبر: ۶۴۰۳۰۱

بحران افول در نیم‌کره غربی

بحران افول در نیم‌کره غربی
این روزها جز دونالد ترامپ و مقامات دولتش، هیچ‌کس از اوضاع خوب آمریکا سخن نمی‌گوید. نه‌تنها منتقدان دولت و نامزدهای دموکرات انتخابات ریاست‌جمهوری 2020 که آمارهای رسمی نیز آینده نامشخصی را ترسیم می‌کنند.

به گزارش خبرگزاري رسا، اگر ۱۶ هزار و ۲۴۱ ادعای نادرست یا دروغ دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا را حساب نکنیم، آمریکا در حال تجربه بدترین دوران خود در چنددهه گذشته است. آمارهای اقتصادی، بحران‌های اجتماعی، خشونت‌ رو به افزایش و شکاف در نظم ایجادشده چندده‌ساله آمریکایی در جهان، دستاوردهایی است که ترامپ در سه‌سال ریاست‌جمهوری‌اش برای آمریکا به ارمغان آورده است. او البته به‌تنهایی مقصر وضع فعلی نیست و میراث‌‌دار روندی است که از دوره جرج بوش پسر آغاز شده بود. تجاوز نظامی به افغانستان و عراق و گیر افتادن در باتلاق این دو کشور، آمریکا را به‌سختی تحت فشار قرار داد و علاوه‌بر تحقیر قدرت نظامی، اقتصاد این کشور را نیز به چالش کشید. تلاش آمریکایی‌ها برای تداوم نظام تک‌قطبی جهان با محوریت آمریکا در سایه اقتصاد شکننده این کشور، راه به جایی نبرد و پروژه افول این کشور آغاز شد.

این روزها جز دونالد ترامپ و مقامات دولتش، هیچ‌کس از اوضاع خوب آمریکا سخن نمی‌گوید. نه‌تنها منتقدان دولت و نامزدهای دموکرات انتخابات ریاست‌جمهوری 2020 که آمارهای رسمی نیز آینده نامشخصی را ترسیم می‌کنند. تنها در سال گذشته میلادی کسری بودجه دولت ترامپ یک تریلیون دلار افزایش پیدا کرد. آخرین بار این اتفاق در سال ۲۰۱۲ افتاده بود.

بر اساس گزارش داده‌های فدرال‌رزرو میزان بدهی خانوارهای آمریکا هم با ۱۴تریلیون دلار به بالاترین سطح بدهی در تاریخ رسیده است. این رقم 1.5 تریلیون دلار بالاتر از رکورد قبلی 12.68 تریلیون دلاری در سه ماهه سوم ۲۰۰۸ است که بلافاصله بعد از آن بازارهای سهام سقوط کردند و رکود بزرگ جهانی به وجود آمد.

علاوه‌بر این رشد اقتصادی آمریکا در سال ۲۰۱۹ به سطحی کمتر از متوسط سه‌سال آخر دوره ریاست‌جمهوری اوباما رسیده است تا در مجموع این گزاره ثابت شود که اقتصاد آمریکا در حال تجربه روند نسبتا تند افول است. در حوزه اجتماعی هم آمریکا با بحران‌های پیچیده‌ای همچون طلاق، بی‌خانمانی، فقر و خودکشی دست به گریبان است. در این کشور در حالی که شرکت‌های بزرگی مثل آمازون درآمدهای میلیارد دلاری دارند، 500هزار نفر در خیابان می‌خوابند و ۹۹درصد برای یک درصد کار می‌کنند.

این وضعیت باعث شده جو بایدن، نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری 2020 بگوید ترامپ در حال از بین بردن طبقه متوسط در آمریکاست. روند نابودی طبقه متوسط بحران چنددهه اخیر آمریکاست، اما این مساله نیز با سیاست‌های حمایت‌گرایانه ترامپ از طبقه مرفه سرعت گرفته است. در کنار این وضعیت، رشد بی‌اندازه جنایات نژادپرستانه که از دوره باراک اوباما آغاز شده بود، در دوره ترامپ شدت پیدا کرده است و آمریکایی‌هایی که از آنها به راست‌افراطی یاد می‌شود، هرچندوقت یک‌بار دست به اسلحه می‌شوند و غیرسفیدپوستان را به رگبار می‌بندند.

برآیند این مشکلات، باعث شده است دونالد ترامپ برای نجات آمریکا، پروژه‌های جهانی‌ کشورش را متوقف کند؛ متحدانش را تحت فشار قرار دهد و نظمی را که چنددهه آمریکا برای شکل دادن به آن هزینه کرده است تا مرز نابودی پیش ببرد. در دوره ترامپ، اروپا متحد قدیمی این کشور، پس از چندین دهه به این درک رسیده است که باید راه خود را از آمریکا جدا کند و به سمت شرکای دیگر همچون روسیه و چین متمایل شود. آمارها و اطلاعات درباره آمریکا و پیش‌بینی‌ها درباره آینده این کشور به قدری اسفناک است که حتی تلاش‌های دونالد ترامپ برای بزک کشورش راه به جایی نمی‌برد.

اشاره رهبر انقلاب کدام سناتور بود؟

رهبر معظم انقلاب روز گذشته در بخشی از بیانات‌شان در دیدار هزاران نفر از مردم آذربایجان شرقی، اشاره‌ای به مشکلات عمیق آمریکا به نقل از یکی از سناتورهای آمریکایی داشتند. ایشان نامی از این سناتور نبردند، اما کسانی که تحولات آمریکا را به‌ویژه در چند ماه گذشته پیگیری می‌کنند به‌خوبی می‌دانند که آنچه رهبر انقلاب نقل کرده‌اند برگرفته از سخنان انتخاباتی و کتاب برنی سندرز نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری 2016 و 2020 است. سندرز در انتخابات 2016 به شیوه غیرمعمول نامزد نهایی دموکرات‌ها نشد.

او در همان دوران کتاب «انقلاب ما؛ آینده‌ای که باید به آن اعتقاد داشت» را نوشت و از زوال و نابودی طبقه متوسط آمریکا و بحران‌های این کشور سخن گفت. وی در این کتاب از توزیع نابرابر ثروت در آمریکا ابراز نگرانی کرده و همین موضوع را عامل گسترده شدن شکاف طبقاتی در جامعه آمریکا دانسته است؛ شکافی که در سال 2014 منجر به کمترین میزان مشارکت مردم در انتخابات از زمان جنگ جهانی دوم شد. او در این‌باره نوشته است: «در انتخابات سال 2014، 63 درصد از مردم رای ندادند. از آن عجیب‌تر اینکه 80 درصد از جوانان و اکثریت بزرگی از آمریکایی‌های کم‌درآمد رای ندادند. تعداد رای‌دهندگان در سال 2014 کمترین درصد از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون بود.» سندرز مدافع سرسخت توزیع متناسب ثروت در آمریکاست. او ادامه روند فعلی را منجر به زوال طبقه متوسط در آمریکا دانسته است: «بیشتر ثروت آمریکا به تعداد اندکی از مردم این کشور تعلق دارد و توسط آنها کنترل می‌شود.

امروز نابرابری درآمد و ثروت‌مان از هر کشور دیگر دنیا بیشتر است، و فاصله طبقاتی از دهه ۱۹۲۰ تاکنون خیلی زیادتر از هر زمان دیگری است. در کشور ما هنگامی که یک‌دهم از یک درصد مردم ثروت تقریبا ۹۰ درصد بقیه را در اختیار دارد یک جای کار عمیقا مشکل دارد که 20 نفر از ثروتمندترین آمریکایی‌ها ثروت بیشتری از ۱۵۰ میلیون نفر دیگر دارند. آنان تقریبا نیمی از کل جمعیت‌مان را در تملک خود دارند. یک جای کار عمیقا عیب دارد؛ هنگامی که یک خانواده – والتون‌ها که بنیانگذار و صاحب وال‌مارت هستند- ثروتش بیشتر از ۱۳۰ میلیون آمریکایی دیگر است.» او روی دیگر جامعه آمریکا را که از ثروت‌های این کشور محرومند این چنین شرح داده است: «بیش از ۴۳ میلیون آمریکایی - از جمله ۲۰ درصد کودکان - در فقر زندگی می‌کنند، برخی از آنها در فقر بسیار شدیدی به سر می‌برند.» او نوشته که «طی 15 سال گذشته چیزی حدود 60 هزار کارخانه در ایالات متحده بسته شده و میلیون‌ها شغل با دستمزدهای خوب از دست رفته‌اند.»

امروزه بیشتر به واسطه زوال طبقه متوسط و همچنین زوال دستمزدها، آمریکایی‌ها ساعت‌های بیشتری نسبت به مردم دیگر کشورهای پیشرفته جهان مانند ژاپن، آلمان، کانادا، انگلستان، فرانسه و ایتالیا کار می‌کنند. بنابر سازمان همکاری و توسعه اقتصادی در سال ۲۰۱۵، آمریکایی‌ها ۴۱۹ ساعت بیش از آلمانی‌ها، ۳۰۸ ساعت بیش از فرانسوی‌ها، ۱۲۵ ساعت بیش از استرالیایی‌ها، ۱۱۶ ساعت بیش از بریتانیایی‌ها، ۸۴ ساعت بیش از کانادایی‌ها و ۷۱ ساعت بیش از ژاپنی‌ها کار کرده‌ بودند. سندرز آورده است: «طبقه بزرگ متوسط آمریکایی که روزی دنیا حسرتش را می‌خورد، نابود شده است و کسانی که از این طبقه مانده‌اند، همواره در حال مبارزه‌اند که در این مقام باقی بمانند؛ با ساعت‌های طولانی کار و گاهی با مشاغل چندگانه و با کمترین دستمزد. امروز در آمریکا، درآمد متوسط هر خانواده - مبلغی که خانواده‌های مرکز جامعه ما به دست می‌آورند- پس از محاسبه تورم، تقریبا ۱۴۰۰ دلار کمتر از چیزی است که در سال ۱۹۹۹ بود.»

گزارش رسمی از فقر شدید در آمریکا

موعد انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا، تقریبا همه نامزدهای انتخاباتی از فقر و سختی زندگی مردم در این کشور می‌گویند. سردمدار روایت نابودی اقتصاد آمریکا و فشار بی‌سابقه بر مردم برنی سندرز، نامزد انتخابات 2016 و 2020 ریاست‌جمهوری آمریکاست. او در کتاب «انقلاب ما» آمار و اطلاعاتی از وضعیت اسفناک اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آمریکا به مخاطبانش ارائه می‌دهد و از راه‌های خود برای ساخت آینده در این کشور می‌گوید. شاید روایت سندرز از اوضاع آمریکا قابل خدشه باشد، اما گزارشی که فیلیپ آلیستون، استاد حقوق بشر دانشگاه نیویورک سال 2017 تهیه کرده است، سند آمریکای بدون روتوش است. او سال 2017 از سوی سازمان ملل به انجام یکی از غیرمعمول‌ترین ماموریت‌های جهانی اعزام شد. آلیستون بیش از دوهفته شهرهای مختلف آمریکا را مورد بازدید قرار داد تا وظیفه‌اش را ذیل عنوان «مدیر تحقیق سازمان ملل درباره فقر شدید و حقوق بشر در آمریکا» به انجام برساند. این ماموریت برای اغلب مردم جهان که آمریکا را از دریچه هالیوود دیده بودند، به اندازه‌ای عجیب بود که آلیسون مجبور شد درباره آن به دیگران توضیح دهد. این استاد دانشگاه پس از اتمام سفرش، با انتشار بیانیه‌ای که حاوی مشاهداتش در طول ماموریتش بود، نوشت: «شاید برخی بگویند چرا نماینده ویژه سازمان ملل در زمینه فقر مفرط و حقوق‌بشر به کشور ثروتمندی مانند آمریکا سفر می‌کند؟ اما واقعیت این است که علی‌رغم ثروت زیادی که در آمریکا وجود دارد، نابرابری شدید و فقر گسترده نیز در کنار آن همزیستی می‌کند.»

بر اساس گزارش آن روز آلیستون، 40 میلیون نفر آمریکایی در فقر بودند که از این تعداد 18 میلیون و 500 هزار نفر در فقر شدید و پنج میلیون نفر در شرایط فقر مطلق به سر می‌بردند. در این گزارش آمده است: «سیاست‌های دولت جدید ایالات متحده از مزایای رفاهی فقیران می‌کاهد، چون مالیات کمتری از ثروتمندان می‌گیرد. با یک برنامه رادیکال در حوزه مالی، محیط‌زیست و بهداشت، مراقبت‌هایی که عمدتا به اقشار متوسط و پایین تعلق داشت برمی‌دارد؛ ۲۰ میلیون نفر از افراد تحت پوشش بیمه را از پوشش خارج می‌کند.» اگر سازمان ملل در سال 2020 ماموریت آلیستون را تمدید کند، او آمارهایی باورنکردنی از وضعیت فقر ثبت خواهد کرد.

مشکل درآمد ناکافی‌ است

اساسی‌ترین موضوعی که ترامپ برای رای آوردن در انتخابات سال جاری میلادی روی آن مانور می‌دهد، کاهش نرخ بیکاری در آمریکاست. نرخ بیکاری در آمریکا کاهش یافته اما پیش از آن معیارهای تخمین درصد بیکاران نیز دستکاری شده تا پایین‌ترین درصد ممکن به دست آید. کاخ سفید هر فردی را که در هفته حتی یک‌ساعت کار کند، بیکار نمی‌داند و عجیب‌تر آنکه اگر فردی برای بیش از چهارهفته دست از جست‌وجوی شغل بردارد، دیگر جزء بیکار شمارش نخواهد شد. به این ترتیب او به شغلی دست نیافته اما همین که از جست‌وجوی شغل دست بکشد، شاغل به حساب می‌آید. با این معیارها نرخ بیکاری در آمریکا قطعا کاهش می‌یابد اما تعداد بیکاران نه. گفته می‌شود در صورتی که آمریکا بخواهد بر اساس معیارهای واقعی نرخ بیکاری خود را محاسبه کند به جای 3.5درصد به عددی بیش از 17درصد خواهد رسید. کاهش نرخ بیکاری توسط ترامپ مشکلات دیگری نیز دارد، زیرا مشکل اغلب آمریکایی‌ها بیکاری نیست، بلکه عدم درآمد کافی برای اداره زندگی است. سال 2018 در سال دوم ریاست‌جمهوری ترامپ یک موسسه خیریه (سیف‌هاوس اوتریچ) اعلام کرد شاهد افزایش بیکاران در جامعه آمریکاست.

به گفته مسئولان این خیریه حدود 40درصد از افرادی که برای دریافت کمک به این موسسه مراجعه کرده‌اند شاغل بوده و حتی دو یا سه شغل دارند، با این حال برخی از آنها در ساختمان‌های متروکه یا خودروهایشان زندگی می‌کنند. جز این موسسه خیریه کامالا هریس یکی از نامزدان اولیه انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا در دومین مناظره دموکرات‌ها در جریان مبارزات درون‌حزبی با واکنش به شعارهای ترامپ، گفته بود: «رئیس‌جمهوری ژست اقتصاد بزرگ می‌گیرد، اما این اقتصاد بزرگ کجاست؟ بگذارید بگویم اگر آمریکایی‌ها بیش از یک شغل نداشته باشند باید روی زمین بخوابند.» او همچنین با اشاره به مشکل قبض‌ها در آمریکا که هزینه‌های زندگی را در این کشور به‌شدت افزایش داده‌اند، تاکید کرده بود هیچ‌کسی نباید مجبور باشد برای پرداخت قبض‌های خود بیش از یک شغل داشته باشد.در سوی دیگر یکی از دلایل افزایش اشتغال در دوره ترامپ کاهش هزینه‌های درمانی و رفاهی دولت این کشور است که باعث افزایش فقر در خانواده‌های آمریکایی شده است.

ترامپ با کاهش مالیات ثروتمندان باعث افزایش کسری بودجه دولت شده و برای جبران آن دست به کاهش کمک‌های دولت به نیازمندان زده است. تنها در سال اول ریاست‌جمهوری او هفت‌میلیون نفر در آمریکا بیمه خود را از دست دادند. دلیل دیگری برای اثبات فریب‌آمیز بودن نرخ بیکاری 3.5درصدی را روز گذشته ایلهان عمر، عضو مجلس نمایندگان آمریکا به‌صراحت اعلام کرد و گفت: «۱۱ میلیون کودک در آمریکا کشوری- با ثروت فراوان- با نوعی گرسنگی روبه‌رو هستند که من در اردوگاه آوارگان کنیا شاهدش بودم.» با این حساب یا می‌توان گفت آمارهای ترامپ دروغ است یا اگر هم این نرخ بیکاری است، درآمد خانوارها به‌قدری نیست که بتوانند کودکان‌شان را از گرسنگی نجات دهند. در حالی این 11 میلیون کودک با گرسنگی دست و پنجه نرم می‌کنند که این کشور در کل 327 میلیون جمعیت دارد. جمعیت کودکان گرسنه آمریکا 3.5درصد از جمعیت کل آمریکا را دربرمی‌گیرد. در این درصد تنها کودکان گرسنه حساب شده‌اند نه بزرگسالان و کهنسالانی که از گرسنگی رنج می‌برند؛ گرسنگی‌ای که به گفته سیاستمداران آمریکایی مشابه کشورهای آفریقایی است که با قحطی روبه‌رو هستند.

مرگ به خاطر نداشتن بیمه

آمریکا یکی از پرهزینه‌ترین کشورها در حوزه درمان است، با وجود اینکه میزان سرمایه‌گذاری این کشور در این حوزه فاصله زیادی با سایر کشورها دارد، این هزینه بیشتر به جیب شرکت‌های دارویی و بیمه‌ای سرازیر می‌شود. این شرکت‌ها در هر دوره انتخابات ریاست‌جمهوری، از هر دو نامزد دموکرات و جمهوری‌خواه حمایت می‌کنند تا در صورت پیروزی، در روند کسب درآمدهای میلیارد دلاری آنها خللی ایجاد نشود. در مناظرات انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و حتی پس از آن، یکی از موضوعات مورد بحث نامزدهای انتخاباتی، مساله بیمه در آمریکاست. برنی سندرز در این موضوع پیشتاز است. او گفته است که 20 درصد مردم آمریکا قادر به پرداخت هزینه‌های نسخه خود نیستند. او می‌گوید مجبور نیستیم وضعیتی را تحمل کنیم که از میان هر پنج بزرگسال یک نفر توان پرداخت هزینه نسخه‌های خودش را ندارد، در حالی که شرکت‌های دارویی و مدیران آنها سودهای میلیون دلاری به جیب می‌زنند.  سندرز در مناظره دوم دموکرات‌ها هم آمار عجیب و باورنکردنی‌ای از وضعیت بیمه در آمریکا ارائه داد و گفت: «87 میلیون نفر بدون بیمه هستند یا از بیمه کافی برخوردار نیستند. هر سال 500 هزار نفر به خاطر هزینه‌های پزشکی ورشکست می‌شوند. در همان حال که صنعت سلامت ده‌ها میلیارد دلار سود تولید می‌کند، سالانه 30 هزار نفر [به دلیل نداشتن توانایی پرداخت هزینه‌های پزشکی] جان‌شان را از دست می‌دهند.»/1360/

ارسال نظرات