جنب و جوش طهرانیهای قدیم قبل از آمدن نوروز
به گزارش خبرگزاري رسا، کمتر از صد سال پیش مثل این روزها انجام آداب و رسوم خاصی برای به استقبال رفتن عید نوروز در بین مردم شروع می شد، در تهران قدیم آداب و رسومی به راه بود که امروز بخش زیادی از آن از بین رفته است و اندکی از آن باقی مانده است.
نوروز برای تهرانی های قدیم با خرید رخت و لباس شروع می شد. لباس عید کودکان را بیشتر به رنگ های سبز و سرخ و زرد و آبی تهیه می کردند. زن ها چادر سیاه براق آهاردار می خریدند چادری که نو بودن آن باید در میهمانی ها چشم گیر بود، و مهم تر از همه تهیه چادر نماز نو بود که در کنار سفره هفت سین سر کرده و اولین نماز سال نو را با آن به جا می آوردند.
بعد از آسوده شدن از نو کردن رخت و لباس نوبت به خانه تکانی می رسید. آن هم به این شکل که اطاق را کاملا از اشیاء و اثاثیه خالی کرده و آنها را به حیاط می بردند تا پس از نظافت و خاک گیری و شستشو به جاهای خود برگردانند. دادن ظروف مسی برای سفید کردن به سفیدگرها و ساییدن ظروف برنجی و ورشوی مانند سماور، سینی و...با گرد آجر و گل انداختن به آنها و لیف و صابون کردن ظروف نقره هم جزو این خانه تکانی به حساب می آمد.
خانه تکانی شامل فرش تکانی هم بود. مردم کفپوش خانه را از گلیم گرفته تا نمد و حصیر به کوچه می آوردند و با تکان دادن و چوب و ترکه زدن خاگیری می کردند و به حیاط برده و جارو می زدند، کنار فرش تمام پرده ها، روفرشی ها، چادر شب ها و روتشکی و ملحفه ها و همه لباس ها هم شسته می شدند.
بدون آنکه دانه به زمین بیفتد
از بیست روز تا ده روز به عید مانده سبزه سبز کردن شروع می شد. زن خانه به تعداد جمعیت خانواده، مشت مشت گندم یا عدس و ماش و هر چه عقیده داشت را بدون آنکه به زمین بریزد در ظرفی سفالین ریخته و با هر مشت نیت سلامتی و تندرستی و خوشی و خوشبختی و افزایش مال و... کرده و در آن آب نیمه گرم ریخته و در جای گرم و اگر هوا زیاد سر بود و جای گرم نبود در پای کرسی می گذاشت و هر روز به آن آب می داد و بعد از جوانه زدن در ظرف مسی یا چینی ریخته و جلوی آفتاب می گذاشتند تا سبز شود و بعد با روبانی قرمز دور آن را می بستند.
جیگر و جلا می ده بستنی!
در همین روزها بود که مغازه های شیرینی فروشی، آجیل فروش ها، دوزنده های لباس، کفاش ها، و کلاهدوزها و گیوه فروش ها و ماهی فروش ها و سبزی فروش ها رونق زیادی داشتند، که در میان این کسبه «نعناترخونی ها» هم بودند که با لاوک های چوبی پونه وحشی های پر عطر و بوی و ترخون های پا کوتاه و تربچه های نقلی آب زده خود در کوچه ها دوره می افتادند و فریاد: آی گل پونه، نعنا پونه، نو بر بهاره گل پونه، تربچه نقلیه نعنا و ترخون، سر می دادند.
بستنی فروش های چرخی و دوره گرد هم با راه انداختن چرخ ها و سرگرفتن بشکه قالب بستنی شان: بیا که بهار آوردم، نوبر بهار آوردم، جیگر و جلا می ده بستنی، پر هل و گلابه بستنی، داد می زدند و کنار آنها هم آب آلوئی ها که لگن های آلو خیس کرده های خود را سر هر چهارراه بر روی چهار پایه بلند خود می گذاشتند فریاد می زدند: سرآبه آب آلو، تشنه بیا آب آلو، صفرا بره آلو... و باغبان ها هم بیل به دوش: آی باغچه بیل می زنم، آی مو هرس می کنم را داد می زدند.
یک حبه قند در حوض آبی
از آداب رسوم دیگر مردم تهران قدیم آداب شب چهارشنبه سوری بود که اگرچه ریشه خیلی از مراسم آن بر پایه خرافات است، اما آیین های خوبی هم به بهانه این روز برگزار می شود. یکی دو روز به شب چهارشنبه سوری مانده بعد از تمیز کردن و برق انداختن حوض دسته جمعی آب قدیمی حوض را به نیت ریختن سیاهی و چرک دلی از خانه به جوی کوچه می ریختند و آب تازه، که قبلا هر کدام از اهل خانه حبه نبات یا حبه قندی در حوض انداخته بودن، می ریختند آبی که روشنایی و صفای خاصی به خانه می داد و کسی تا زمان تحویل سال حق دست زدن به آن را نداشته است.
از دیگر آداب چهارشنبه سوری این بود که بعدظهر سه شنبه آخر سال به قول خودشان سحر زده ها و سیاه بخت ها و بخت بسته ها و دختران خانه مانده به سمت دباغخانه می رفتند تا آب آن را به دست آورند، و رسوم این کار این بود که هر یک کوزه یا شیشه ای برداشته لباس و کفش کهنه پوشیده و در اطاقی که درش رو به جنوب باز شود جمع شده از آنجا با هم حرکت کنند و این سخنان که بیشتر محتوایش درباره بریدن و شکستن و ریشه کن کردن باشد بخوانند مانند این جملات: ربابه خانم پر چادرش را به میخ در کوچه گرفت درید! مشهدی محمد علی هر چه علف در باغچه داشت از ریشه کشید بیرون! شیشه ترشی از دست عروس خان آغا افتاد خورد و خاکشیر شد و...و آنقدر از این حرف ها بزنند تا به دباغخانه برسند در این اعتقاد که این سخنان در راه باطل کردن سحر و گرفتاری و موثر است!
غول بیابانی ها در خیابان
از آداب دیگر چهارشنبه سوری که ریشه آن هم در خرافات بود رد شدن از زیر "توپ مروارید" بود؛ این توپ، توپ جنگی بود که در میدان ارک بر روی سکویی قرار داشت که درباره اش روایات زیادی نوشته اند، در شب چهارشنبه سوری که شلوغ ترین ایام زیارتی این توپ بود تا التماس دعا از آن کنند! این بود که از زیرش رد می شدند یا از لوله اش سر خورده به چرخ ها و زنجیرهایش دخیل می بستند و شعرهایی را می خواندند: ای فاتح قلعه های صد در بسته، رحمی به من بسته درِ دل بسته، نه کس در قلعه ام گشادست هنوز، نه تیر کسی به چله ام بنشسته.
"غول بیابان" هم در آن زمان افرادی بودند که مانند حاجی فیروز و آتش افروزها برای سرگرمی مردم در این روز به راه می افتادند که با لباسی خاص و با پای برهنه در اماکن شلوغ مانند قهوه خانه ها ظاهر می شدند و ناگهان نعره ای گوش خراش زده خود را غول بیابان خوانده با خواندن اشعاری چون: ما غول بیابانیم، سرگشته و حیرانیم، گاهی بتون تهران، گاهی توی شمرانیم و... پول جمع می کردند و البته طریق گرفتن پول از مردم هم مثل گدایی نبود بلکه تماشاچی ها باید خودشان پول را به غول بیابان می دادند.
اما مهم ترین مراسمی که انجام می گرفت "بته سوزانی" بود، به صورتی که بته ها در حیاط خانه و درازی کوچه ها و زیر گذرها در هفت کپه و خط مستقیم چیده می شد، و یک نفر کبریت به اولین کشیده از شعله آن کپه دومی و از شعله آن سومی تا آخرین را گرفته که افراد به ردیف ایستاده و منتظر پریدن از رویشان می شوند و شروع به دویدن و پریدن می کنند و با هر جهش یک بار: زردی من از تو سرخی تو از من را به زبان می آوردند تا شعله بته ها فروکش کرده و خاموش شود.
شب علفه
در تهران قدیم یک شب به شب تحویل سال جدید مانده را شب "علفه" می گفتند که در این شب باید علف پلو مانند سبزی پلو بخورند که البته با کوکوی سبزی و سیر تازه و ماهی همراه باشد، عقیده به پلوی سبزی دار در این شب این بود که خوردن آن دل را زنده و بدن را سالم نگه می دارد. آماده کردن هفت سین هم مثل امروز جزء جدانشدنی سال نو بود که با تفاوت هایی این سفره برای تحویل سال نو پهن می شد.
پهن کردن سفره هفت سین در آن زمان به حدی اهمیت داشت که نچیدن آن خرابی روزگار و و نگونساری کار و بار را به همراه داشت، به صورتی که در دو ساعت قبل از تحویل سال سفره هفت سین که از جنس چلوار یا هر پارچه سفید و تمیزی بود گسترده، و هفت سین عید بر روی آن چیده می شد که در این لحظه دیگر تمام حواس ها متوجه خیر طلبی و آینده جویی هر چه بهتر بود و دقت در اینکه در کنار سفره اخم ها درهم نبوده و لبخند بر لب ها باشد بسیار بود که با این حالت دعای یا مقلب القلوب والبصار...را به نیت وارد شدن به نکویی در سالی پر از برکت خوانده می شد./1360/