وی در این مقاله خود و خانوادهاش را افرادی بیدین معرفی میکند که صرفاً با قواعد اخلاقی زندگی خود را جهت میدهد، اما چالش کرونا سبب جلب توجه او به دین و ارزشهای دینی همچون دعا شده است.
وی در بخشهایی از این مقاله مینویسد:
من یک استاد آمریکایی هستم که در مونترال زندگی میکنم از کلانشهرهای دوست داشتنی ایالت که لایسیه (سکولاریسم و عدم تداخل دین در امور) را خیلی جدی میگیرد. تنها نماد دینی در اطرافم ، روسریهایی است که سر زنان مسلمان مشاهده میشود که آن هم دولت استانی از مدارس و دفاتر دولتی ممنوع کرده است.
من عضو یک کلیسا نیستم، گرچه هم کلیسای متحد کانادا و هم کلیسای یونیتی مونترال هستند. من و همسرم فرزندان خود را براساس قوانین اخلاقی پرورش می دهیم که به احساس انسانیت و صداقت ما بستگی دارد نه به رویکرد دینی.
اکنون یک بیماری جدید انسان را متوقف میکند و بدن ما را تعقیب میکند که گویی ما چیزی جز سلول و گوشت نیستیم. دولتها و اقتصادها از عملکرد آن لرزیدند. جامعه مخفی میشود و همه نشانگرهای کوچک عادی ناپدید میشوند. ما در آرنجهای خود سرفه میکنیم و دستان خود را میشوییم؛ امیدواریم که کروناویروس ما را به عنوان میزبان بعدی خود انتخاب نکند.
اگر با خودم صادق باشم، دعاهایی را که از یک کشیش در کلیسا شنیدم دوباره با پدر و مادرم میخوانم. او در مورد چگونگی یک خدای مهربان که می خواهد "گرسنهها را تغذیه کند، تنهایی را آرام کند و ملتها را شفا بخشد" سخن میگفت.
من این کلمات را کاملاً تجربه میکنم و اگر به اندازه کافی به آنها گوش کنم، احساس آرامش و شجاعت میکنم. من وانمود نمیکنم که این نوع اومانیسم پروتستان لیبرال بهترین یا تنها پاسخ در دوران تاریک است.
/1360/