کرونا اعلام قطعی پایان خودبنیادی بشر است
به گزارش خبرگزاري رسا، بحران کرونا یکبار دیگر اهمیت تأمل جدی در باب ساختار جهانی که شکل دادهایم را نشان داد. علاه بر این یکبار دیگر پرسشی جدی در باب وضعیت وجود خودمان در جهان و نسبتی که با دیگران داریم سر بر میآورد. جهان مدرن تلقی ویژهای از جایگاه آدمی در جهان به دست داده است. تلقیای که طبق آن دمی محور و مدار جهان دانسته میشود. جی گارفیلد (استاد فلسفه بودایی و شرقی در دانشگاه هاروارد) معتقد است که پاندمی کرونا فرصتی ویژه برای رهایی از این تلقی خام و متکبرانه در باب جهان وجایگاه آدمی است. او معتقد است کرونایی که از شرق آمده بحران فلسفی غربی را عیان کرده و به معنایی کانون بحران، خود راهحلی برای بحران فلسفی عمیقتری است، در کارکرد فسلفی کرونا با او گفتگویی ترتیب دادیم که شرحش در ادامه میآید.
به عنوان سؤال اول بفرمایید اگر بخواهیم در باب نسبت اندیشه شرق، و بحران فسلفی غربی در پرتوی پاندمی کرونا تأمل کنیم، به چه مواردی باید مستمسک شویم؟
فلسفه بودایی هیچ چیزی در مورد سلامت عمومی، ویروسشناسی یا سیستم تنفس به ما نمیگوید. اما خلاف آن آموزههای پزشکی، میتواند بسی چیزها در مورد اینکه چه چیز باید از یک بیماری عالمگیر بیاموزیم، در چنین وضعیت حادی چگونه باید با دیگران مدارا کینم و در نهایت خود ما درون این فاجعه همگانی چه جایگاهی در جهان داریم، بسیاری چیزها برای آموختن به ما دارد. فلسفه بودایی میتواند یادمان دهد که چگونه در چنین مواقعی حساسیت اخلاقی خودمان را در باب دیگران افزایش دهیم.
آنهم در مواقعی که ظاهراً هرکس تنها باید خود را نجات دهد. در این باب میتوان به چهار حقیقت بنام و سرشناس بودیستی در مورد جهان و انسان اشاره کرد. حقیقت اول این است که رنج کشیدن آدمی همه جا با اوست و دمی رنج او را رها نمیکند. بسیاری از مردم وقتی اولین بار چنین چیزی را میشنوند در بهترین حالت بودیسم را مکتبی بدبین به حیات و در بدترین حالت همان را فلسفهای سراسر غیرواقعی مییابند چراکه به تجربه ثابت شده است که جهان در کنار بدیها و شروری که در خود دارد، سرشار از زیباییها و خوبیها هم هست و وقتی آنها به ایده رنج همیشگی بودیستی برمیخورند، آن را به سبب تضاد با یافتههای تجربیشان، غیرواقعی میدانند. ما اگر در مورد حقیقت اول بودیستی چنین فکر میکنیم از آن رو است که ما نوعاً رنج را حسب فشارها و دردهای شخصی خودمان، چنانکه به آن بیواسطه آگاهیم، درمیبایم و این تلقی را به کلیت مفهوم تسری میدهیم. اما واقعیت این است که این طرز تلقی در مورد رنج، نگاهی محدود از آن به ما میدهد. اگر ما در باب رنجی عالمشمول ازجمله همین رنج کوید-19 دقیقتر بیندیشیم، میتوانیم از رنج واجد مفهومی عامتر شویم که در حقیقت چارچوب زندگی ما را برمیسازد.
ما رنج میکشیم چراکه دیگران نیز رنج میبینند و این به دو جهت است اولاً اینکه ما رنج کشیدن دیگران را درمییابیم و این آگاهی از رنج دیگران ما را تحت تأثیر قرار میدهد و به تبع ما نیز رنج را تحمل میکنیم. یا اینکه خود را از آن چیزی که باید باشیم کمتر میبینیم و در نتیجه این نقص مایه رنج میشود. اگر به این رنج عمومیای که امروز در اثر این بیماری عالمگیر گریبان ما را گرفته توجه کنیم، میتواند ما را در میانه این رنج همگانی و حتی پس از آن تحت تأثیر قرار دهد.
یک سبب دیگر رنج این است که حتی خوشبختی و شادیهای ما هم زودگذر و ناپایدار است. سلامتی و پرباری و برکتی که در لحظهای از زندگی تجربه میکنیم میتواند در لحظهای حتی بلافاصل از ما برگرفته شود. نه تنها دقائق خوشی و لذیذ زندگی ما بلکه حتی خود اساس زندگی ما هم امری زودگذر و موقتی است و این گذرایی چنان نهادینه است که ما راهی برای گریز از آن نداریم و وقتی همچنین فاجعهای همه ما را دربرمیگیرد آن نقصان ساختاری و این عدم ثبات خود را با وضح بیشتری نشان میدهد. سبب دیگر رنج کشیدن اما این است که ما عموماً هدایت و کنترل زندگی خود را دست نداریم. به بیان سادهتر ما از اینکه در همه مقاطع و همه ازمنه بتوانیم روی پای خودمان بایستیم و تنها متکی به خود باشیم ناتوانیم. ما زندگی را در میانه علل و اسبابی میزییم که کوچکترین تغییر در آنها میتواند مسیر زندگی و حتی سرنوشت ما را به کل تغییر دهد طوری که در بسیاری از مواقع حتی از آن اسباب خبر هم نداریم چه رسد که متوجه تغییر در آنها شویم و این هم یکی از چیزهاییست که کرونا یادمان میآورد. اینکه بسیاری عوامل در عالم وجود دارند که میتوانند تمامی ساختار جهان ما را تحت تأثیر قرار دهند ولی ما کوچکترین آگاهی از آن نداریم. تمامی این ابعاد دخیل در رنج دیدن حضور خود را از رهگذر زندگی تک تک ما اعلام میکنند. برخی از ما خوششانسیم که این رنج همگانی چندان شدید و در مقطع مهمی گریبان ما را نمیگیرد. اما آیا این نشانهای از خوشبختی است؟ بله ولی به این بها که ما مدام در حال نادیده گرفتن ذات رنجور و ناقص هستیم. در اینکه گمان میکنیم رنج مال دیگران است و ممکن نیست به سراغ ما و عزیزانمان آید. اما کرونا بار دیگر ما را وادار کرد تا با واقعیت دشوار و رنجناک مواجه شویم و اگر هوشمند و زیرک باشیم باید که این درس کرونا را پس از آن نیز با خود داشته و به یاد بیاوریم.
رهیافت فلسفه شرق برای این معضل چیست؟ اساساً چه صورتبندیای از آن به دست میدهد؟
فلسفه بودیستی علاوه بر اینکه درصدد نشان دادن عدم استقلال و خودبنیادی چیزهاست همچنین سعی در برجسته کردن عدم ثابت و میرایی آنها نیز است. با این حال گرچه روشن و بدیهی مینماید که تمام چیزها و پدیدارها در جهان به نحوی به جهان و دیگر چیزها گره خوردهاند و هیچ چیزی نمیتواند فینفسه و قائم به خود وجود داشته باشد و همچنین مرگ در کمین تمام موجودات است اما ما در زندگی روزمره طوری زندگی میکنیم که گویی عمری جاودان داریم و لذت و صحت و سلامتی خود را دائمی میشماریم. و بار دیگر این کرونا و عالمگیری آن است که ما را متوجه میرایی و نقص بنیادین خود میکند.
آرزوها، سلامتی و پرباریای که تا همین چند هفته پیش مسلم میانگاشتیم به یکباره از میان برخاسته و زندگیمان به طرز ناگزیری به سرنوشت دیگران گره خوره است. حالا دیگر بازگشت به شرایط عادی فقط مرهون سلامتی خود ما نیست. کرونا جهان را تعطیل کرده و بازگشت به جهانی که پیشتر داشتیم به تأمین سلامت عمومی بسته است و این چیزی نیست جز رخت بربستن توهم خودبنیادی از ذهن بشر. حالا دیگر باید فهمیده باشیم که خودبنیادی و فنا و ناپیداری وضعیتهای انسانی استعارههایی صرف برای توصیف ادبی جهان نیست بلکه این خود واقعیت است. گفتن این حرفها و بیان واقعیت به معنای خزیدن به پستوی ناامیدی و افسردگی نیست بلکه دعوتی است به گشودن قلوب به روی اطرافیان و دریافتن اینکه ما چه بخواهیم چه نخواهیم همه در رنج هم سهیم هستیم. سانتیدوا فیلسوف قرن نهمی هوشمندانه تذکر میدهد که ما با تغییر نگرش خود میتوانیم بجای آنکه بخشی از مشکل و معضل بر سر راه باشیم به بخشی از راهحل برای رنج جهانی تبدیل شویم.
سؤال مشخص من اکنون این است که به این وضعیت فاجعه باری که ما را دربرگرفته چگونه باید پاسخ داد؟ آیا میتوان از این وضعیت مفری برای تغییر خودمان بسازیم؟ چگونه؟
یک رهیافت برای تقرب به جانب این پرسش، توجه به این آموزه اخلاقدان بودیستی است که از شش کمال برای آدم سخن میگوید. این کمالات و سجایای اخلاقی خصیصههای شخصیتی یا عاداتی هستند که ما را قادر میکنند تا هم به خود نفع برسانیم و هم به دیگران تا به افراد اخلاقی بهتری تبدیل شده و در مواجهه با دیگران واکنشهای عقلانی و با آغوش گشودهتری داشته باشیم. بگذارید با گشادهدستی بیاغازیم. به نظرم وقتش رسیده که نسبت به دیگران حاضر در کنارمان حساستر، اخلاقیتر و همدلتر باشیم. با کمکرسانی کردن به هر کسی که در اطرافمان در رنج است و به کمک و یاری ما نیاز دارد، میتوانیم اندکی از مجموع رنجی که عالم ما را فراگرفته بکاهیم و مشارکت خودمان در شبکههای بهم تنیده اطرافمان را که پیشتر ذکر کردیم، به خود بازیادآوری کنیم. در واقع مشارکت فعال ما در بهبود رنج دیگران و نه فقط منفعلانه نظاره کردن آن یا حتی بیتفاوت از کنار آن رد شدن، میتواند ما را متوجه عواملی کند که از بیخ و بن زندگی خود ما را برمیسازند و ما با آن بیتفاوتی از کنارشان ساده میگذریم.
این حساسیت، گشادهدستی و گشادهرویی به دیگران برآمدی جز معرفت و آگاهی به رنج همگانی ندارد. ما تا زمانی که گمان کنیم کرونا یک اپیدمی خطرناک است که فقط دیگران را درگیر میکند و نه ما را در واقع تنها رنجی که در کمین است را پشت گوش انداختهایم. رنج مایه آگاهی است. وقتی نتوانیم یا نخواهیم از رنج دیگران آگاه شویم در واقع خود را در معرض خطری قرار دادهایم که در کمین ما هم است. کرونا فاجعهبار است اما اگر به قدری که باید زیرک باشیم، میتوانیم از تجربه همین کرونا راهی برای بهتر شدن جهان بسازیم./1360/